Saturday, Aug 23, 2025

صفحه نخست » داستان بوم و زاغ در کلیله و دمنه را خوانده‌اید؟ آرمان مستوفی

Arman_Mostoufi_2.jpgاگر داستان بوم و زاغ در کلیله و دمنه را نخوانده‌اید، و اگر داستان همکاری سیروس نهاوندی با ساواک را نشنیده‌اید، دست کم توئیت حسین رونقی، زندانی سیاسی، در امرداد 2579 (1399 هجری) را بخوانید که از قول بازجویش "حاج مسعود" نوشت: «... وقتی می‌گویم همکاری، منظورم این نیست که سپاهی شوی، یقه ببندی یا ریش بگذاری. تو همان خط قبلی‌ات را داشته باش، مخالف نظام باش. می‌فرستیمت خارج از کشور. گاهی ما به تو نیاز داریم ». هنگام نوشته این سطور، بر پایه آخرین خبرها، حسین رونقی در زندان زیر فشار و شکنجه قرار دارد تا ویدیویی مطابق میل حکومت اسلامی منتشر کند.

کوشش برای رخنه در دولت‌ها و گروه‌های مخالف، گماردن جاسوسان در نزدیکی رهبران مخالفان و، در صورت امکان، تاثیرگذاری بر سیاست‌ها، جهت‌گیری‌ها و حتی تصمیمات دولت‌های مخالف و رهبران مخالفان سیاسی، پیشینه‌ای به دیرینگی تاریخ دارد. برشمردن نمونه‌های موفق از اجرای این روش، توسط دولت‌های مختلف، در چهارگوشه جهان، سخن را به درازا می‌کشاند.

حکومت اسلامی هم از این قاعده مستثنا نیست. در نخستین سال‌های پس از چیرگی بر ایران، اسلامگرایان بیشتر در پی کشتن مخالفان بودند؛ ترورهایی که در بیرون از کشور با کشتن علی اکبر طباطبائی، در تیر 2539 (1359 هجری) در ایالت مریلند آمریکا، در نزدیکی واشینگتن، آغاز شد و با کشتن ناخدا شهریار شفیق، عبدالرحمان برومند، شاپور بختیار، ارتشبد غلامعلی اویسی، عبدالرحمان قاسملو، صادق شرفکندی و بسیاری دیگر از شخصیت‌های سیاسی ایرانی مخالف حکومت اسلامی ادامه یافت.

پسانترها، حکومت اسلامی روش کارش را کامل‌تر کرد و با رخنه دادن گماشته‌هایش در گروه‌های گوناگون اپوزیسیون، کوشید علاوه بر گردآوری اطلاعات، گروه‌ها را به انحراف بکشاند، تفرقه بیفکند، از درون بپوساند و خنثی کند.

این گماشته‌ها، البته یقه نمی‌بندند، انگشتر عقیق به دست نمی‌کنند و تسبیح نمی‌گردانند. در آغاز، به گونه‌ای در جوامع ایرانی در کشورهای مختلف حل می‌شوند که آنها را نمی‌توان شناخت. فعال دانشجوییِ زندان رفته، بازرگان، کارگر، شاعر، نویسنده، روزنامه نگار زندانی شدهِ اعتصاب غذا کردهِ فراری و ...

همه گماشتگان حکومت اسلامی کارشان را از پایگاه بسیج محله آغاز نمی‌کنند. برخی از آنها "ساخت" دستگاه اطلاعاتی هستند؛ مانند آن بزهکار جوانی که اصلاً دانشجو نبود. وقتی، با کمال میل، تن به همکاری داد، ماموران اطلاعات او را از زندان عادی درآوردند و به عنوان "دانشجوی مبارز" به بند زندانیان سیاسی منتقل کردند. او آنچنان نقشش را خوب بازی کرد که توانستند او را از درون زندان، با تلفن همراه، با ریچارد پرل Richard Perle، یک از رایزنان جورج بوش پسر، در ارتباط قرار دهند. او سپس توانست وانمود کند که به بهانه شرکت در امتحانات دانشگاه (که در زندان برایش ثبت نام کرده بودند) از زندان اوین مرخصی گرفته و با هواپیما به دوبی گریخته است. شما هیچ زندانی را می‌شناسید که توانسته باشد از درون زندان اوین با تلفن همراه، به مدت‌های بیش از نیم ساعت، با آمریکا گفتگو داشته باشد؟ چند فراری از حکومت اسلامی را می‌شناسید که با هواپیما به دوبی گریخته باشند؟ ریچارد پرل شخصاً در دوبی از او استقبال کرد و برایش روادید آمریکا گرفت و حتی او را به کاخ سفید هم برد (ساده لوحی آمریکایی‌ها را ببینید). به شرح حالش در ویکی پدیا اعتماد نکنید، آن را خودش نوشته.

برخی دیگر، در زندان، زیر شکنجه یا بر اثر شانتاژهای گوناگون تن به همکاری می‌دهند. شماری از "فعالان دانشجویی"، روزنامه نگاران، کاریکاتوریست‌ها، طنزپردازان، شاعران و هنرمندانی که تن به همکاری با "اطلاعات" حکومت اسلامی داده و به خارج از کشور فرستاده شده‌اند، از این گروه‌اند.

برخی را می‌خرند. خریدن کسانی که نقطه ضعف داشته باشند، مانند کسانی که کار و درآمدی ندارند و در تنگنای مالی بسر می‌برند، قماربازان، بدهکاران، زنبارگان (مردبارگان هم می‌توانیم بگوییم؟) و مصرف کنندگان مواد مخدر بسیار آسان است. برای پرداخت به اینگونه گماشتگان، نرخ مشخص و ثابتی وجود ندارد، مورد به مورد تصمیم می‌گیرند. نگارنده از منبع موثقی شنیده است که به فریدون بویراحمدی، کسی که آدمکشان حکومت اسلامی را به درون خانه شاپور بختیار برد، در کشتن بختیار و سروش کتیبه همکاری کرد و به آدمکشان فرستاده شده از تهران کمک کرد از فرانسه بگریزند، فقط ماهی 1000 دلار پرداخت می‌شده است. آن تلویزیون‌دار لوس انجلسی البته خرجش بسیار بیش از اینهاست. اگر به اطراف خود بنگرید، به ویژه در برلین، لندن، واشینگتن و لوس انجلس، از اینگونه "تحلیلگران" و "فعالان سیاسی" می‌یابید که هیچ کار و شغل مشخصی ندارند. یکی دو تلویزیون، بابت مصاحبه‌ها، به آنها پول اندکی می‌پردازند ولی مطمئناً آن اندازه نیست که کفاف زندگی در شهرهای گرانی را که یاد شد، بدهد. بقیه‌اش از کجا می‌آید؟

اینگونه گماشتگان، در گروه‌های سیاسی، معمولاً افراطی‌ترین شعارها را می‌دهند. شاید شنیده یا خوانده باشید که الی کوهن، جاسوس معروفی که اسرائیل بیش از 60 سال پیش به سوریه صادر کرده بود، در گفتار و کردار و رفتار آنچنان در دشمنی با اسرائیل خودنمایی می‌کرد که کم مانده بود، پیش از لو رفتن، به معاونت وزارت دفاع سوریه منصوب شود. در میان ایرانی‌ها هم همین گونه است؛ کاتولیک تر از پاپ و سلطنت طلب تر از وارث تاج و تخت.

این گماشتگان، برای این که بتوانند ماموریتشان را به خوبی انجام بدهند، لازم است پنهان بمانند. ماموریتشان چیست؟ علاوه بر گردآوری و انتقال اطلاعات از هرگونه، مخالفت با مخالفان واقعی حکومت اسلامی، خنثی کردن آنها و به انحراف کشاندن سازمان‌ها و حرکت‌های سیاسی آنان.

در شرایط کنونی که حکومت اسلامی با بحران‌های جدی دست به گریبان است و در آستانه سرنگونی یا فروپاشی قرار گرفته، این گماشتگان ناگزیر می‌شوند، به خواست و سفارش "افسران رهبری عملیات"[1] کارهایی بکنند یا سخن‌هایی بگویند که نقاب از چهره‌شان برمی‌گیرد. در ماه‌های اخیر، پس از آن که شاهزاده رضا پهلوی به عنوان رهبر تنها نیروی جایگزین معتبر (الترنانیو) حکومت اسلامی در درون و بیرون کشور مطرح شده، همه گماشتگان حکومت اسلامی موظف شده اند پیکان‌های حمله، انتقاد، افترا و حتی دشنام را به سوی او نشانه بگیرند.

خودخوانده فیلسوفی که بسیار کوشش می‌کند به روش گلستان سعدی بنویسد، تلویزیون‌دار لوس انجلسی که در 20 سال گذشته می‌کوشید خود را دوستدار میهن بنمایاند، آن کارمند "اندیشکده" در واشینگتن، رهبر مادام العمر آن گروه چریکی در لندن، فعالان پیشین دانشجویی، روزنامه نگار جنجالی که پس از نزدیک به 20 سال اقامت در آمریکا هنوز 20 کلمه انگلیسی یاد نگرفته و بسیاری دیگر، کار و زندگی را کنار گذاشته و به حمله و توهین و تهمت به رضا پهلوی و همه خاندان پهلوی پرداخته‌اند؛ مانند آن طنزنویس پیشین یا آن "اسلام شناس" که پس از عمری دشنام دادن به قرآن و محمد و علی، اکنون لوله تفنگ را به سوی رضا پهلوی برگردانده‌اند. چه می‌شود کرد؟ آنچه شیران را کند روبه مزاج - احتیاج است، احتیاج است، احتیاج.

اشتباه نشود، همه را نمی‌شود خرید و همه، شاید آگاهانه، به خدمت حکومت اسلامی درنیامده‌اند. بعضی‌ها را می‌شود در دست گرداند. فقط کافی‌ست حس خود بزرگ بینی و خودستایی آنها را ارضا کنید. مثلاً کسی را که اصلاً معلوم نیست تحصیلات دانشگاهی داشته یا نه، استاد بنامید و رهبران سیاسی را سرزنش کنید که چرا از رهنمودهای آن استاد پیروی نکرده‌اند. چنین "استادانی"، که در میان روزنامه نگاران قدیمی به دروغ گویی و "خالی بندی" شهرت دارند، هرگز از خود نمی‌پرسند چه شده که این اندازه مورد توجه رسانه‌های ایران ستیز قرار گرفته‌اند و از سوی گماشتگان حکومت اسلامی، از این پلاتو به آن پلاتو، به مصاحبه دعوت می‌شوند.

در این کارزار، رضا پهلوی هدف نیست. هدف رهبر جنبشی‌ست که می‌تواند جایگزین (الترناتیو) معتبری برای حکومت اسلامی باشد. رهبر این جنبش، هر کس دیگری هم می‌بود، همین کارزار علیه او به راه می‌افتاد.

کهن‌ترین ابزار برای انجام این ماموریت، تهمت و دروغ است و مدرن‌ترین آن، هنر مونتاژ دیجیتال و ژرف-ساخت یا دیپ فیک deepfake با کمک هوش مصنوعی. اگر در قدیم می‌گفتند « شنونده باید عاقل باشد » امروزه باید گفت فقط عاقل بودن بسنده نیست؛ شنونده باید هم تکنیک‌های نوین را بشناسد و هم هوشمند و خردمند باشد.

راستی؛ داستان بوم و زاغ کلیله و دمنه را نخوانده‌اید؟



[1]- به فرانسه، oficier taitant و به انگلیسی آمریکایی agent handler یا human source handler



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy