
ای خردمند دانا! شصت سال و افزون بر آن، این ملک در سایهٔ دو استبداد به سر برد؛ نخست در عهد محمدرضا شاه پهلوی که سلطنت مطلقه را به نام تجدد پیش برد، و سپس در دوران جمهوری اسلامی که روحالله خمینی بنیاد نهاد و وارثان او، به نام دین و ولایت، زنجیر بر پای مردم بستند.
آزادی، همچون پرندهای در قفس، آوازش خاموش ماند و مردم بارها به خیزش آمدند و خون ریختند، لیک هنوز به ساحل رهایی نرسیدهاند.
فردوسی در شاهنامه آورده است:
«به کار نیکو و دادخواهی هر کس، نام نیکو ماند.»
و چه بسیار مردمانی که با خون خویش، نام و آرمان آزادی را پاس داشتند.
۲. در پراکندگی گروهها
چون کاروانی که در بیابان بادیهسوز هر شتر به سویی رود، اپوزیسیون ایران نیز پراکنده است. گروهی به بازگشت سلطنت پهلوی چشم دوختهاند، گروهی دیگر در هوای جمهوری پارلمانیاند، و جماعتی دل در گروی ایدئولوژیهای گوناگون نهادهاند. هر دسته خود را صواب پندارد و دیگری را به خطا. سعدی شیرازی گفت:
«چون رهروان بسیار شوند و رهبر یکی نباشد، کاروان به بیراهه افتد.»
ابوالفضل بیهقی نیز در تاریخ مسعودی نوشت: «هرگاه دلها پراکنده شود و مردم به تفاوت رهبری گرفتار آیند، کشور در آشوب فرو رود.»
۳. در جستن یاری بیگانه
برخی از گروهها، به جای تکیه بر خرد و نیروی داخلی، دست نیاز به سوی بیگانه دراز کردهاند. یکی دولت اسرائیل را طلب میکند، دیگری کاخهای غرب را میکوبد، و گروهی به مشرق زمین چشم دوخته است. بیهقی آورده است: «هر آن کس که پشت بر رعیت کند و دست به اجنبی دهد، به خفّت و خواری گرفتار آید.»
حکایت شتری را که بار زر بر پشت داشت، از بیم دزد به گرگی پناه برد، همه دانند. گرگ گفت: «مرا زر ده تا پاسبانت باشم.» شتر زر سپرد؛ لیک گرگ خود دزد شد و زر و جان شتر هر دو برد. چنین است حال آنان که امید خویش را به بیگانه میبندند.
۴. در خطر خون و نسلکشی
بسیاری از این گروهها، برای رسیدن به قدرت، خون و کشتار را روا میدارند و نابودی مردم را بیاهمیت میشمارند. در «کلیله و دمنه» آمده است: «پادشاهی که به خون مردمان قوام گیرد، تخت او بر آتش نهاده است.» چنین تختی پایدار نیست و فرجامش جز خاکستر نیست.
سعدی نیز یادآور شد:
«بنی آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند؛ چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار.»
این سخن حکایت از آن دارد که خون هر ایرانی، خون همگان است و پایمال کردن آن، خرد جمعی را به تباهی میکشاند.
۵. در حکمت فیلسوفان و اندیشمندان
ماکس وبر، فیلسوف و جامعهشناس آلمانی، مشروعیت حکومت را در عقلانیت و قانون دانست، نه در کاریزما و سنت پوسیده.
آنتونیو گرامشی، متفکر ایتالیایی، گفت که قدرت تنها با زور نمیپاید، بل با هژمونی فرهنگی و جلب رضایت مردم استمرار مییابد.
یورگن هابرماس، فیلسوف آلمانی، آموخت که بیحوزهٔ عمومی و گفتوگوی آزاد، حقیقت زاده نمیشود.
هانا آرنت، اندیشمند یهودی-آلمانی، هشدار داد که آزادی اگر به نهاد بدل نشود، همچون برقی درخشیدن گیرد و خاموش گردد.
چارلز تیلی و سیدنی تارو، نظریهپردازان جنبشهای اجتماعی، گفتند که بدون سازماندهی و بهرهگیری از فرصتهای سیاسی، هیچ جنبشی به پیروزی نمیرسد.
دکتر حسین بشیریه، اندیشمند ایرانی، بارها نوشت که دولت اقتدارگرا در ایران، جامعهٔ مدنی را ضعیف و پراکنده ساخت.
آصف بایَت، جامعهشناس ایرانی-مصری، یادآور شد که سیاست در زندگی روزمرهٔ مردم نهفته است و تغییر، آهسته اما پیوسته رخ میدهد.
۶. در راه رهایی
راه نجات چیست؟
• نخست، همبستگی داخلی؛ اگر فرزندان یک خانه به نزاع برخیزند، دیوار خانهشان به دست بیگانه فرو خواهد ریخت.
• دوم، مدارا و گفتوگو؛ همانگونه که یورگن هابرماس گفت: بیگفتوگوی آزاد، حقیقت نمیبالد.
• سوم، نهادسازی و قانون؛ به یاد هانا آرنت که هشدار داد آزادی بینهاد، سرابی بیش نیست.
• چهارم، گفتمان اخلاقی و انسانی؛ نه نفرت و انتقام، نه شمشیر بیگانه، بلکه عدالت و کرامت انسانی.
حکایت کوتاه دیگر: در شاهنامه، رستم با شجاعت و خرد با دشمن روبهرو شد، اما تنها با زور نه، که با تدبیر و همبستگی با مردم، پیروزی یافت. این عبرتی است برای اپوزیسیون ایران: که مبارزه بدون خرد، اتحاد و اخلاق، به شکست خواهد انجامید.
⸻--------------
خاتمه
پس ای فرزند ایران! پسا جمهوری اسلامی تنها آنگاه روشن گردد که اپوزیسیون از پراکندگی برهد، دست از طمع یاری بیگانه بشوید و بر نیروی مردم تکیه زند. اگر چنین نکنیم، تاریخ همان نویسد که بر پیشینیان نوشت: «خویشتن خویش را باختند و دست بیگانه را گشادند.» و اگر به خرد و همبستگی روی آوریم، ایرانی نو برخواهد خاست؛ باغی که در آن نه خون جاری است، بل آب مدارا، و نه آتش جنگ، بلکه آفتاب آزادی.
پارسا زندی (مشاور حقوقی )
مطلب بعدی...

۲۸ مرداد ۳۲ و میراثِ آن،(بخش پایانی)، علی میرفطروس

۲۸ مرداد ۳۲ و میراثِ آن،(بخش پایانی)، علی میرفطروس