نجات ایران مهمتر است یا رؤیاپردازی اپوزیسیون؟
نوشتۀ قلم کاوه - کانال ایران آزاد و آباد (مهدی نصیری)
یکی از مهمترین شاخصهای اعتبار یک حزب یا جریان سیاسی در بستر دموکراسی، میزان توجه آن به دغدغهها و مطالبات مردم است. درک شرایط ویژۀ کشور، شناسایی بحرانهای اصلی و ارائۀ راهکار برای عبور از مصائب موجود، ملاک اصلی اعتماد عمومی به هر جریان سیاسی است؛ چه در یک رقابت انتخاباتی در نظام دموکراتیک و چه در مبارزۀ اپوزیسیون علیه یک حکومت مستبد و تمامیتخواه.
هوش سیاسی و صداقت اقتضا میکند که گروههای سیاسی توان اولویتبندی بحرانها را داشته باشند. جامعهای که با یک ابربحران روبهرو است، تحمل انحراف نیروهای سیاسی به مسائل حاشیهای را ندارد. نادیده گرفتن دغدغه اصلی ملت، به معنای بریدن ریشه اعتماد عمومی است.
امروز هیچ ایرانی آگاه تردید ندارد که کشور گرفتار ابربحرانهای متنوعی شده است؛ بحرانهایی که موجودیت تمدن ایرانی را به مرز نابودی کشانده است. حاکمان جمهوری اسلامی بیش از آنکه بهسان مسئولان یک ملت رفتار کنند، همانند بیگانگانی غاصب با سرزمین ایران برخورد کردهاند. نگاه آنان به ایران نه بهمثابه وطن، که بهمثابه غنیمتی برای تحقق رؤیاهای ایدئولوژیک «امت اسلامی» و «هلال شیعی» بوده است. حذف پرچم ملی، دشمنی با تاریخ و فرهنگ ایرانی، تخریب طبیعت، نابودی منابع آبی و انرژی، بحران اقتصاد، ویرانی تالابها، دریاچهها و حتی هوای تنفسی مردم، ایران را به مرز فروپاشی رسانده است.
در چنین شرایطی پرسش اساسی این است: آیا اپوزیسیون جمهوری اسلامی واقعاً این بحران وجودی را درک کرده است؟ آیا توان اولویتبندی اهداف خود را دارد؟
قدرت سیاسی، همچون ارزش کالا در بازار، تابعی از میزان اقبال عمومی است. هیچ جریان سیاسی ذاتاً برگزیده نیست؛ این مردماند که با اعتمادشان قدرت میبخشند. بر پایۀ نظرسنجیهای معتبر، شعارهای مردم در خیابان و فضای مجازی و حتی در گفتوگوهای روزمره، روشن است که «شاهزاده رضا پهلوی» امروز از بیشترین پشتوانۀ مردمی در میان اپوزیسیون برخوردار است. او نیز با اتکاء به همین اعتماد، شجاعانه مسئولیت رهبری قیام ملی علیه جمهوری اسلامی را پذیرفته و در «همایش همکاری ملی برای نجات ایران» بر اساس چهار اصل بنیادین، دست همکاری به سوی همۀ گروههای مخالف دراز کرده است:
۱- حفظ تمامیت ارضی ایران.
۲- پاسداری از آزادیهای فردی و برابری همۀ شهروندان.
۳- جدایی دین از حکومت.
۴- حق ملت ایران برای تعیین شکل حکومت آینده از طریق سازوکار دموکراتیک.
اکنون، گروههایی که به این اتحاد نپیوستهاند، تنها سه وضعیت دارند:
یا اصول فوق را قبول ندارند،
یا در ظاهر مخالفاند اما در باطن حافظ جمهوری اسلامی،
یا صرفاً با شخص شاهزاده رضا پهلوی مشکل دارند.
دو گروه نخست جای بحث ندارند؛ آنان در عمل همدست جمهوری اسلامیاند. اما گروه سوم، با ادعای دفاع از دموکراسی، مخالفت خود را بر شخص شاهزاده متمرکز کردهاند. ایشان چشم بر تعهد آشکار شاهزاده به برگزاری رفراندوم، تشکیل مجلس مؤسسان و تضمین محتوای دموکراتیک حکومت آینده میبندند و از همین امروز در پی تحمیل شکل مطلوب خود - یعنی «جمهوری» - هستند.
پرسش اساسی این است: چگونه میتوان مدعی دفاع از مردم و آزادی بود، اما همزمان از درک این حقیقت ساده عاجز ماند که با تداوم جمهوری اسلامی، دیگر «ایرانی» باقی نخواهد ماند تا شما برای آن شکل حکومت تعیین کنید؟ اگر دغدغۀ شما واقعاً دموکراسی است، چرا اولویت را بر اتحاد برای نجات ایران قرار نمیدهید؟ دموکراسی بدون ایران چه معنایی خواهد داشت؟
امروز، تنها یک اولویت وجود دارد: نجات ایران از نابودی. هر جریان سیاسی که این حقیقت را درنیابد، نه در صف یاران ملت که در کنار دشمنان ایران ایستاده است.

"دور دوم جنگ با جمهوری اسلامی در راه است"

در وجه تسمیه چهار "روشنفکر" ضد انقلاب اجتماعی