در دوم شهریور، پس از سکوتی طولانی، رهبر جمهوری اسلامی سخن گفت. او مذاکره با آمریکا را قاطعانه رد کرد، موافقان آن را «ظاهربین» نامید و مخالفان در تبعید را مسخره کرد که «پادشاه هم تعیین کردند». این سخنرانی، در ظاهر، تکرار مواضعی آشنا بود. اما برای گوشی که به دنبال فهم عمیقتر است، این کلمات نه یک بیانیهی سیاسی، که علائم بالینی یک وضعیت روانی-راهبردی بودند؛ طنین صدایی که از اعماق یک «پناهگاه» به گوش میرسید.
چگونه میتوان رهبری را فهمید که از یک سو به بحران اذعان دارد و از سوی دیگر، تمام راههای عملگرایانه را مسدود میکند؟ این نوشتار استدلال میکند که این سخنرانی، یک نمایش عمومی و بیپرده از همان وضعیتی است که میتوان آن را «روانشناسی پناهگاه» نامید؛ جایگاهی ذهنی که در آن، تصمیمات نه بر اساس واقعیتهای بیرونی، که بر اساس اضطرابهای درونی گرفته میشوند.
تحلیل روانکاوانه نشان میدهد که علائمی چون «ذهنیت محاصرهای» یا «وسواس بقا»، توصیف دقیق علائم هستند، اما خود بیماری نیستند. اینها تظاهرات یک «سازمان دفاعی روانی» واحد هستند که پس از شکستهای راهبردی و فشارهای درونی، به یک جایگاه روانی ابتدایی و خطرناک عقبنشینی کرده است: جایگاه پارانوئید-اسکیزوئید.
در این وضعیت روانی که توسط ملانی کلاین تشریح شده، «خود» (Ego) برای محافظت از خویش در برابر اضطراب نابودکننده، جهان را با مکانیزم دفاعی «دوپارهسازی» (Splitting) به دو بخش مطلقاً «خوب» (خودیهای آرمانی) و مطلقاً «بد» (دشمنان توطئهگر) تقسیم میکند. سخنرانی اخیر، تجلی کامل این دوپارهسازی بود: جهان «خوب» شامل «ملت ایران» (که با رهبر یکی پنداشته میشود) و «باطن» اموری است که تنها او به آن آگاه است. در مقابل، جهان «بد» قرار دارد: «آمریکا»، «صهیونیسم»، «دشمنان»، «سلطنتطلبان» و مهمتر از همه، «ظاهربینان» داخلی که فریب جهان بد را خوردهاند. پناهگاه، تجسم فیزیکی همین انزوای روانی است؛ گسستی نه فقط از دشمن خارجی، که هراسی ناخودآگاه از «ملت» به عنوان یک نیروی خشمگین و غیرقابل کنترل.
آیا این تشخیص روانکاوانه به معنای آن است که راهبردهای نظام، غیرعقلانی هستند؟ اینجا باید میان سرشتِ راننده و عقلانیتِ نقشه تمایز قائل شد. دکترین «صبر استراتژیک»، مانند یک مسیر بهینه و حسابشده روی نقشهی GPS است که برای رسیدن به یک مقصد مشخص، طراحی شده است. روانکاوی، به منطقی بودن خودِ مسیر کاری ندارد؛ بلکه یک سوال عمیقتر میپرسد: چه ترس، اضطراب یا وسواس درونیای، این راننده را وادار کرده که چنین مقصد عجیب و خودویرانگری را در GPS وارد کند؟ بنابراین، تحلیل ما «عقلانیت راهبردی» را نفی نمیکند؛ بلکه موتور روانی پنهان در پشت آن را مشخص می کند.
این ساختار روانی، مستقیماً به دو دکترین کلیدی در سیاست داخلی و خارجی نظام ترجمه میشود:
۱. از «دوپارهسازی» تا «صبر استراتژیک»: وقتی جهان بیرون، یکپارچه «بد» و غیرقابل اعتماد است، هرگونه مصالحه یا مذاکرهی واقعی، به منزلهی آلوده شدن «خودِ خوب» و یک تهدید وجودی تلقی میشود. در چنین جهانی، تنها استراتژی عقلانی، «صبر استراتژیک» است؛ خریدن زمان و فرسایشی کردن هر بحران به این امید که جهان «بد» از درون فرو بپاشد. رد قاطع مذاکره در این سخنرانی، نه یک تصمیم سیاسی، که یک ضرورت روانی برای حفظ این ساختار دفاعی بود.
۲. از «فرافکنی» تا «تهاجم نامتقارن»: روان پارانوئید، پرخاشگری و ضعف درونی خود را به یک «ابژهی بیرونی» فرافکنی میکند. حمله به شاهزاده رضا پهلوی در این سخنرانی، یک مثال بینقص است. این حمله، نه به خاطر قدرت واقعی او، که به خاطر نیاز روانی سیستم به یک «دشمن» ملموس، قابل تحقیر و «خائن» است تا تمام ناکارآمدیهای داخلی به او فرافکنی شود. این روانشناسی، مستقیماً به دکترین «تهاجم نامتقارن» منجر میشود: «خودِ» رهبر که در پناهگاه احساس ضعف و انفعال میکند، پرخاشگری خود را به بازوهای بیرونیاش (نیروهای نیابتی) تفویض کرده و از طریق آنها به شکلی تهاجمی عمل میکند.
تحلیل روانشناسی یک رهبر، اگر صرفاً به یک تشخیص ناامیدکننده از یک سوژهی غیرقابل اصلاح ختم شود، یک تمرین فکری سترون و فلجکننده است. ارزش واقعی این تحلیل، نه در اثبات بیماری، که در شناسایی آسیبپذیریهای راهبردی است که این ساختار روانی خلق میکند.
یک سوژه که در این جایگاه روانی عمل میکند، به دلیل مکانیزم «دوپارهسازی»، قادر به مصالحهی واقعی نیست و به دلیل مکانیزم «فرافکنی»، توانایی یادگیری از اشتباهات خود را ندارد. این بدان معناست که تنها زبان قابل فهم برای او، نه دیپلماسی، که «واقعیت سخت» و غیرقابل انکار است. هر استراتژی مؤثری برای مواجهه با چنین سیستمی، نه بر امید به تغییر رفتار، که باید بر افزایش سیستماتیک هزینههای این دکترین انفعال-تهاجم استوار باشد.
شناختن «روانشناسی پناهگاه»، به ما نشان میدهد که بزرگترین نقطهضعف این سیستم، نه نظامی یا اقتصادی، که روانی است: اتکای آن به یک جهانبینی بسته و غیرقابل اصلاح که در نهایت، آن را به سمت همان خطای محاسباتی فاجعهباری سوق خواهد داد که بیش از هرچیز از آن میترسد.

پروپاگانداهای تازه حکومت اسلامی، کوروش گلنام

عظمای وطن پرست، مهران رفیعی