مخوان ای خدعه گر خود را وطن دوست
که رسوا می شوی در زیرِ هر پوست
>
نخواهد بشنود کس اسمِ ایران
اگر آید برون از نایِ شیطان
>
تو که مِهری به میهن در دلت نیست
مُرادت جز دغل کاری دگر چیست؟
>
چو هستی در جهان همدستِ ابلیس
سپاهی می زند بر دستِ تو لیس
>
فراموشت شده هر آنچه گفتی؟
از این مُلکِ کهن هرگز نگفتی
>
همیشه بر لبت شهر عرب بود
به جای اصفهان شام و حلب بود
>
نشاندی نام خود هم سنگِ چنگیز
نکردی لحظه ای از فتنه پرهیز
>
ربودی چون مغول اموالِ خانه
کنون سرقت کنی شعر و ترانه
>
توهم می کِشد سویِ سرابت
ز خون پر می کُنی جامِ شرابت
>
کشیدی بر وطن تصویر اندوه
بخواندی صوتِ خوش ممنوع و مکروه
>
ببینی بیخرد پایانِ خود را
که باشد عزمِ زن از جنس خارا
>

رهبر محاصره شده در پناهگاه روانی، سروش سرخوش

چراغِ غنچه ها، رضا بی شتاب