Thursday, Sep 4, 2025

صفحه نخست » آیا فروپاشی جمهوری اسلامی محتمل یا حتی قریب‌الوقوع‌ است؟

ansari.jpgفقدان انسجام در قدرت حاکمه ایران، آنطور که اکنون شاهدش هستیم، تاکنون سابقه نداشته است

مریم انصاری - دویچه وله

جمهوری اسلامی در ۴۷ سال گذشته بسیاری را از صفوف خود حذف کرده است، حذف سیاسی و حتی فیزیکی. اما بعد از جنگ ۱۲ روزه وضعی غریب به وجود آمده که قابل مقایسه با درگیری‌های جناحی پیشین نیست.

حالا نه تنها یک تعلیق بی‌سابقه در اقتصاد و کسب و کارها را تجربه می‌کنیم، بلکه سردرگمی و بی‌تصمیمی در میان "تصمیم‌گیران" نظام نیز آشکار است؛ از جمله در برخورد با معضلات داخلی و به‌ویژه در سیاست خارجی. مسئولان اگرچه نظرات مختلفی دارند و گاه به جان هم می‌افتند، اما در این زورآزمایی با هر بادی جبهه عوض می‌کنند و در عین حال فاقد "اقتدار" برای پیشبرد "خط" خود هستند. علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی نیز از این بی‌اقتداری مستثنی نیست.

بسیاری تحلیلگران هشدار می‌دهند که حکومت در مسیر فروپاشی افتاده‌ است و ترمزی هم در کار نیست. گفته می‌شود این فروپاشی فعلا اقتصادی است، اما ممکن است به سرعت عرصه‌های دیگر را هم درنوردد.

برخی معتقدند وقوع یک جنگ دیگر بر شتاب آن خواهد افزود و برخی هم نگران‌اند که جنگ هم ابزاری برای سرکوب نارضایتی مردم و "نجات" حکومت از وضع فعلی شود، حتی موقت و از این ستون به ‌آن ستون.

👈مطالب بیشتر در سایت دویچه وله

در این زمینه با دو تن، مهرداد جهانگیری، روزنامه‌نگار از تهران و یک دانش‌آموخته فلسفه و علوم سیاسی گفت‌وگو کردیم که نخواست نامش آورده شود و با نگاه به "خط رویدادهای موجود"، معتقد است که فروپاشی "حتمی است".

چرا؟

او می‌گوید: «در ایران ما شرایط اقتصادی اول به خاطر مدل حکمرانی غیر تخصصی و همچنین چپاول‌گر مافیایی و بعد تحریم‌های طولانی مدت فلج کننده، به شکل افسار گسیخته‌ای رو به پایین شده است که این موضوع باعث حالتی با عنوان افت تمدنی می‌شود یعنی همین حالا اگر به مدت ۱۲ سال آینده، ما در کشور رشد اقتصادی سالانه هشت درصد را ثبت کنیم تازه اقتصاد ما می‌شود به اندازه اقتصاد سال ۱۳۹۲ این یعنی اقتصاد خودمان از خودمان بیش از ۲۰ سال عقب است حالا اگر این عقب بودن با عنایت به رشد ناچیز با صفر یا منفی تبدیل به بیش از نیم قرن بشود و بعد هم امکان و احتمال رشد بالا کلا منتفی شود چه؟ و در عین حال رقبای سنتی و منطقه‌ای هم رشد خوب و قابل قبولی در این سال‌ها داشته باشند و جلو و جلوتر بروند چه؟

"چاله تمدنی" و "فروپاشی نظامی"

این تحلیلگر موقعیت توصیف شده را "چاله تمدنی" می‌داند که "درآمدن از آن کار بسیار بسیار شاقی است" و می‌افزاید: «اگر این فرایند توسط مکانیسم ماشه و جنگ خارجی گره بیشتری بخورد و ارقام تورم بالا همزمان با رکود حجیم و افت درآمد یا قطع در آمد نفتی بشود، این می‌شود فروپاشی اقتصادی.»

به باور او "تحت تاثیر همین مدل و همراهی جنگ خارجی، ایران حتما و حتما درحال تجربه یک فروپاشی عمیق سیاسی" است و ممکن است حتی یک "فروپاشی نظامی" از راه برسد.

در این که تا‌ب‌آوری مردم رو به پایان است و اینجا و آنجا اعتراضات به این وضع شعله‌ور شده، کم‌تر کسی تردید دارد. با این همه فروپاشی نظامی یعنی چه و چگونه اتفاق می‌افتد؟

او می‌گوید: «یعنی اینکه نیروهای درجه دار نظامی در نیروی انتظامی و سپاه با درآمد حدود ۱۵ یا ۲۰ میلیون تومان چطور حاضر می‌شوند جان‌شان را کف دست بگیرند و به سرکوب کسانی که آشنایان‌شان هستند بروند. کسی که مجبور می‌شود شغل دوم بگیرد تا زندگی بگذراند چطور دست روی مشتری‌های خود بلند می‌کند و ... حال به این قضیه، جنگ و حذف قسمت بزرگی از فرماندهان رده بالا را اضافه کنید و اضافه کنید این نکته را که حرف شنوی سابق بین نیروهای بالای کنونی و زیر دستان برقرار نیست، چرا که زیر دستان ساختار تقریبا فاسد مجموعه‌های سپاه را به عینه می‌بینند و همین امر، در نبود جایگاه کاریزماتیک سرداران جنگ هشت ساله، باعث می‌شود چندان حرفشان خوانده نشود و در مدل سرباز محور کشور، سربازی که دارد خدمت می‌کند، از خود همین مردم است و انگیزه‌ای برای سرکوب پیدا نمی‌کند.»

"شرایط بحرانی است، اما لزوما مقدمه فروپاشی نیست"

مهرداد جهانگیری وضعیت را بسیار دشوار می‌بیند، اما بر این باور نیست که لزوما با یک فروپاشی سیاسی روبرو شویم. او می‌گوید: «من اقتصاددان نیستم، اما وقتی رئیس جمهور کشور بارها از لبه پرتگاه می‌گوید و یا وزیر اصولگرای نیرو از خالی بودن مخازن نیروگاه‌ها در ابتدای این دولت سخن می‌گوید و قیمت دلار نیز بار دیگر از مرز ۱۰۰ هزار تومان گذشته، می‌توان گفت که وضعیت اقتصادی در شرایطی بحرانی است. اما فروپاشی سیاسی بسیار بعید به نظر می‌رسد. حکومت هنوز اراده‌ حکومت کردن را دارد و مخالفان آن هنوز از حداقل توان سازماندهی برخوردار نیستند. بنابر این فروپاشی سیاسی بعید به نظر می‌رسد. هرچند ممکن است که تداوم بحران‌های اقتصادی و زیرساختی، جامعه را به سمت ابر بحران‌های معیشتی و اجتماعی سوق دهد. اما این الزاما به معنای مقدمه‌ای بر فروپاشی سیاسی نیست.»

دانش‌آموخته علوم سیاسی نظر دیگری دارد و معتقد است نه تنها جنگ جناح‌ها ابعاد تازه‌ای گرفته، بلکه شواهد بی‌‌سابقه دیگری نیز وجود دارد.

او می‌گوید: «درگیری‌های سیاسی بین ارکان مختلف در جریان است که همدیگر را به شدت دارند حذف می‌کنند. مثلا ناگهان آقای نصیری از یک سوپر انقلابی تبدیل می‌شود به یک پادشاهی‌خواه. این مدل اتفاقات باعث فروپاشی سیاسی می‌شود. یا آقای روحانی در حال یارکشی برای اتفاقات بعدی است. یا اصلاح‌طلبان در حال درگیری بر سر قدرت با همدیگرند یا نیروهای تندرو حتی از رهبری عبور می‌کنند. این زد و خورد ها یا به قول من این چنگ انداختن‌ها به مرور زمان، به خصوص بعد مکانیسم ماشه به شدت افزایش پیدا می‌کنند و به لت و پار کردن می‌رسند و در نقطه‌های تضعیف نیروی نظامی به حداکثر می‌رسند.»

به باور این تحلیلگر محتمل است که فروپاشی در ایران به یک فاز "تمام عیار انقلابی" ختم ‌شود، مگر این که "نظام حاکمیتی دست به تغییرات خیلی بزرگ بزند". اما فعلا که هیچ علامتی مبتنی بر چنین تغییری در حاکمان جمهوری اسلامی دیده نمی‌شود. از او می‌پرسم این "تغییرات بزرگ" آیا ناگهان رخ می‌دهند؟

او می‌گوید: «وقتی تاریخ را ورق می‌زنیم تمامی سیستم‌ها درلحظات پایانی خود متوجه این پایان می‌شوند که البته خیلی دیر است. مثلا صحنه‌ای که شاه دوم پهلوی عنوان کرد "صدای انقلاب شما را شنیدم" را به یاد بیاورید. تجربه نشان داده در آن لحظات چیزی مثل نخست وزیر کردن یک زندانی سیاسی یا زندانی کردن عوامل خود یا انحلال سیستم امنیتی جوابگو نیست.»

به گفته او "خود فروپاشی یک پیشنهاد عقلانی برای آن لحظه است که مدل رفراندوم و تشکیل مجلس موسسان میرحسین موسوی در آن جای می‌گیرد". او پیش‌بینی می‌کند که در چنین "لحظه‌ای" خود رهبری و ارکان اصلی حکومت "که متوجه بی بازگشت شدن و پیروزی اراده ملی می‌شوند بیایند و مناصب قدرت را واگذار کنند و جانشان را و هرج و مرج بعد یک فاز انقلابی خشن را دور بزنند."

این دانش‌آموخته فلسفه و علوم سیاسی در عین حال تاکید می‌کند که احتمال چنین اتفاقی "اصلا زیاد نیست ولی به شدت برای خود حاکمیت و مردم و به خصوص امکان یک حکومت دمکراتیک بعدی کاربردی است." او معتقد است که "حتما و حتما باید برای فروکردن این اندیشه یا چیزی شبیه آن" در اذهان تلاش کرد، آنهم تلاشی ادامه‌دار که این احتمال را بالا برد.

"نشانه‌ای از تغییر در کار نیست"

مهرداد جهانگیری پیشتر در رابطه با احتمال درگیری یک جنگ در یادداشتی نوشت که "نه مذاکره آن مذاکره‌ای است که فعالان اقتصادی تصور می‌کنند، نه جنگ احتمالی آن چیزی است که مشتاقان حمله به ایران آرزویش را دارند."

او اکنون می‌گوید: «اگر بخواهیم مقایسه‌ای داشته‌ باشیم، فعالان اقتصادی تصور می‌کردند که مذاکرات مستقیم با آمریکا منجر به ایجاد رونق اقتصادی به سبک تغییر پارادایم از نوع چین پس از مائو خواهد شد و در مقابل نیز گروهی تصور می‌کردند که حمله‌ای شبیه به اشغال عراق از سوی آمریکا در پیش است. حال آنکه مشخص شد این هر دو غلط بوده. حکومت به دنبال نوعی توافق امنیتی است و آمریکا نیز برنامه‌ای برای لشکرکشی زمینی ندارد.

وقتی از تغییر پارادایم سخن می‌گوییم، به این معناست که فارغ از نظر من و شما، حکومت به این‌ نتیجه برسد که روش فعلی پاسخگوی نیازهایش نیست و باید روش خود را تغییر دهد. در شرایط امروز من نشانه‌ای از اینکه حکومت به چنین نتیجه‌ای رسیده، نمی‌بینم. تصمیم‌گیران اصلی هنوز تصور می‌کنند که ایده‌ی اصلی و راهبردشان درست بوده و هست، و تنها در مقاطعی در اجرا با مشکلاتی مواجه بوده‌اند. واضح است که چنین نگاهی نمی‌تواند منجر به تغییر پارادایم شود.»

او معتقد است در صورت تغییرات جدی در رفتار حکومت، هنوز هم دیر نشده و می‌توان مشکلات را حل کرد، "اما اگر بپرسید جمهوری اسلامی قصدی برای تغییر پارادایم دارد؟ می‌گویم تا این لحظه نشانه‌ای از این تغییر نمی‌بینم."

"برای ثبت در تاریخ"

در جریان و پس از جنگ ۱۲ روزه گروه‌های مختلفی در انتقاد از مسیری که ایران را به کام جنگ کشاند بیانیه‌ دادند. این بیانیه‌ها گاه با استقبال یکی دو هزار نفر هم روبرو شد، اما جرقه‌ای نزد، حرکتی ایجاد نکرد و حداقل تاکنون بر کاغذ مانده‌ است.

گروه‌هایی که رهبری آنها در خارج از کشور است، از جمله طرفداران رضا پهلوی، آخرین شاهزاده ایران نیز نه در جریان جنگ و نه پس از ‌آن نتوانستند تحرکی از خود نشان دهند.

مهرداد جهانگیری روی این تاکید می‌کند که در حال حاضر ما شاهد شبکه گسترده‌ای از مخالفان مصمم نیستیم. او می‌گوید:

«وقتی یک جریان مدعی جانشینی حکومت فعلی در روزهای جنگ توسط یک شبکه تلویزیونی از هواداران خود می‌خواهد که با اسکن کردن یک "کیو آر کد" به سازمان آنان بپیوندند، علنا اعتراف می‌کند که هیچ سازمان و شبکه‌ای در داخل کشور ندارد!»

در بیانیه‌ گروه‌ها و چهره‌های سیاسی داخل ایران به فراخور درک آنها از شرایط و میزان آمادگی برای عبور از نظام حاکم، راهکار‌هایی طرح شد؛ رفراندوم، تشکیل مجلس موسسان، کنار گذاشتن غنی‌سازی، تلاش‌هایی برای احقاق "حق تعیین سرنوشت " و در "راستای شکل‌گیری یک دولت ملی و فراگیر، برای گذار دموکراتیک". از جمله این‌ها می‌توان به بیانیه میرحسین موسوی، بیانیه ۱۷ تن از کنشگران مدنی و حقوق بشری و همچنین جبهه اصلاحات اشاره کرد.

مهرداد جهانگیری در مورد بیانیه اصلاح‌طلبان می‌گوید: «به باور من این گروه نیز بیش از آنکه به دنبال اجرای برنامه‌ای سیاسی جهت تحقق پیشنهادات خود باشند، با علم به ناتوانی خود در سازماندهی جامعه، بنوعی دچار "سندروم مصطفی رحیمی" (اشاره به نامه سرگشاده‌ مصطفی رحیمی، حقوق‌دان و جامعه‌شناس به روح‌الله خمینی با عنوان "چرا با جمهوری اسلامی مخالفم" در سال ۵۷) شده و صرفا به دنبال صدور بیانیه به قصد ثبت در تاریخ هستند. به این امید که سال‌ها بعد محققانی پیدا شوند و بگویند در آن روزگار نیز بودند افرادی که بحران را می‌دیدند!»

از نظر او فعلا چه منتقدان داخلی، چه مخالفان خارج از کشور "همه چشم به حکومت دوخته‌اند. گروه اول به امید تغییر پارادیم و عبور کم‌هزینه از بحران‌ها، و گروه دوم به امید اصرار حکومت به روش فعلی، به امید سرنگونی توسط قدرت خارجی!"

این روزنامه‌نگار تاکید می‌کند که تغییر حکومت اگر از مسیری چون حمله خارجی رخ ندهد، نیاز به شبکه‌ای سازمان یافته از مخالفانی مصمم دارد. چیزی که به گفته او در ایران امروز ابدا دیده نمی‌شود.

مهرداد جهانگیری می‌گوید: «در ایران امروز، جریانات گوناگون چنان از چهره‌ها و گروه‌های مرجع حیثیت‌زدایی کرده‌اند که جامعه را نسبت به همه بدبین ساخته‌اند. چنین وضعیتی با مواردی همچون روسیه تزاری یا رومانی و حتی حکومت پهلوی بسیار متفاوت است. چون آن نظام‌ها تا روز بحران ابدا با مخالفین مواجهه‌ای جدی نداشتند. و به همین دلیل چهره‌ها و شخصیت‌های مخالف با مشکل "بی‌اعتباری مردمی" مواجه نبودند. حال آنکه در ایران امروز طی یک روند سیاسی، انرژی پتانسیل گروه‌های سیاسی چه در داخل و چه در خارج کشور خنثی شده است.»

جنبشی از نوع دیگر

در جریان جنبش "زن زندگی آزادی" برخی تحلیلگران از همان ابتدا "شکست" این جنبش را فرضی "واقع‌بینانه" تصور کردند و فاتحه آن را، حتی زمانی که هنوز ادامه داشت خواندند. استدلال آنها این بود که این جنبش "سر" ندارد، "رهبری" ندارد و نمی‌تواند "توده‌ها" را مثل انقلاب ۵۷ به خیابان بیاورد. الگوی ذهنی آنها فقط در همین محدوده دور می‌زد و هنوز هم می‌زند. با این همه اکنون که چهره خیابان‌های ایران به یمن ۱۴۰۱ تغییر کرده، آنها ناچار از اذعان به این واقعیت هستند که جنبش سرکوب شد‌، ولی شکست نخورد و بار داد.

دانش‌‌آموخته فلسفه و علوم سیاسی از تهران معتقد است "تصور انقلاب تود‌ه‌وار با یک رهبر مشخص تصوری قرن نوزدهمی است و اشتباه".

به نظر او می‌توان انتظار تولد نوعی دیگر از خیزش و جنبش را داشت که لزوما رهبری فردی نخواهد داشت و می‌گوید: «این ممکن است در ذهن نظر خیلی‌ها نگنجند. ولی الان با مدل‌های نسل پنجمی و فضای مجازی روبرو هستیم. این بیانیه‌ها می‌توانند پوست‌اندازی کنند و به یک حرکت منجر شوند که علاوه بر اپوزیسیون شناخته شده نیروهای بیشتری را به میدان بیاورد.»

او با اشاره به بیانیه‌هایی نظیر موسوی و بیانیه ۱۷ نفره از "نهادگونه‌هایی" سخن می‌گوید که ممکن است "با ادامه پیشروی به سوی فروپاشی" متولد شوند و می‌گوید: «دیگر مانند سال‌های گذشته نقدهای تند ولی تک و توک را از برخی چهره‌ها نخواهیم شنید، بلکه حرف‌های زیادی از آدم‌های دغدغه‌مندی که دارند در رشته‌های علوم سیاسی و اجتماعی کار می‌کنند، خواهیم شنید.»

به باور این تحلیلگر، مدل فروپاشی اگر به "یک انقلاب توده‌وار" برسد احتمال رسیدن به دمکراسی را بسیار دشوار می‌کند. اما اگر "جریاناتی که در حال تولد هستند، شکل بگیرند و زیربار توده‌وار شدن و رهبری متمرکز نروند، ‌می‌توانند بسیار موثر باشند و منجر به یک گفتمان، به یک پلورالیسم سیاسی و حکومتی منجر شوند که بتواند به سمت دموکراسی حرکت کند."

این دانش‌آموخته فلسفه بر تاثیرگذاری عمیق "ناجنبش‌ها" تاکید می‌کند و جنبش ۱۴۰۱ را مثال می‌زند که "به یک سری نتایج ملموس در ایران رسید و جامعه مدنی که در ۸۸ دچار انقطاع شد دوباره در حال شکل گرفتن است، سنش کم است اما با شتاب وقایع و وضعیت ارگانیک جامعه به سرعت می‌تواند رشد ‌کند."



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy