از کانال تلگرامی من پنجاه و هفتی نیستم
یکی از دوستان ما که از قضا بسیار مردم گریز است و برای خود ویلایی به مدد برادر در شمال مهیا کرده و سکنی گزیده، درست روزی که رئیسی در حادثه ای مشکوک جان باخت، با من تماس گرفت که به احتمال، واکنش من را درباره این اتفاق بداند و چون من به شدت ابراز خوشحالی کردم با ژست انسان نمایانه فرمودند "من هرگز از مرگ کسی خوشحال نمی شوم"
من که در تمام این سالها شنونده غُرهای فزاینده او و دلایلش بر مردم گریزیش بودم و مدام هم میگفتم "بله خوب زیستن بین این دوپایان در هیات آدم بسی مشکل شده،"
یکباره از کوره در رفتم و گفتم
" در زمان جنبش مهسا در توجیه موضع انفعالیت گفتی" جان آدم ارزش دارد"
در مقابل مرگ هزاران جوان و کودک و نوجوان که این فرد یکی از مسسببان آنها بوده و البته که رزومه اش به کشتارهای دهه ۶۰ تا به این لحظه مشهود است، ککت نگزید
اما حالا برای یک قاتل که از قضا مسسبش هم مردم نبوده که خودشان بوده اند، زنگ زده ای که بگویی از مرگ یک قاتل خوشحال نمیشوی که مثلا بگویی تو خوبتری اما صدها مادر داغدیده و خانواده داغدیده یا مردمی که به شکل های متفاوت و یکسان زندگیشان در گرو این قاتلان گروگان است، بد هستن که خوشحالی می کنن"
گذشت...
بعد از یکسال و نیم دوباره صحبت اتفاق افتاد و باز نالید و غُر زد که این مردم سراسر غریزه اند و ....
و یکباره رشته سخن را با جنگ دوازده روزه پی گرفت و جوشید که
"در این جنگ میدانی چقدر از هموطنان ما کشته شدند"
گفتم
"میدانی همزمان سر چندنفر جوان بیگناه در طناب پیچیده شده و هنوز میشود و مسبب این و آن را هم هیچ کس نیست جز این نظام فاسد فاسق قاتل؟"
گفتم آخر آدم حسابی
نمیشود هم از هموطن بد بگویی و بگریزی از آنها و همزمان در جنگی ۱۲ روز ناگهان فغان برآری ای هموطن و ای وطن
نمیشود آنجا که برایت هزینه دارد مثل ماست به ریخته شدن اینهمه خون نگاهی کنی و غیرتت جوش نخورد اما یکباره در دوازده روز ، برای همین هموطن غریزه مسلک، آی هموطن من سردهی!!
"این که تو اسمش را می گذاری انسانیت، نامش همان غریزه است که از آن میگریزی و در دستش نیز اسیری
نامش انسانیت انتخابی ست."