Wednesday, Sep 17, 2025

صفحه نخست » انقلاب مهسا در ایران و انقلاب فیلترینگ در نپال، محمود زهرایی

Mahmoud_Zahraei.jpgهمزمان با سومین سالگرد انقلاب مهسا در ایران، انقلاب جوانان در نپال منجر به سقوط دولت و روی کار آمدن دولت جایگزین گردید. انقلاب جوانان در نپال که می توان آنرا اولین انقلاب پیروزمند نسل زد در جهان به شمار آورد، ضمن تزریق امید، انگیزه و اعتماد به نفس به نسل انقلابی جنبش مهسا و ادامه دهندگان آن، پدیدآورنده سئوالاتی است که پرداختن و آنالیز این سئوالات ما را کمک خواهد کرد تا به علت یا علت های شکست جنبش های مردمی برای سرنگونی جمهوری اسلامی واقف شویم.

۱- آیا مردم نپال در مقایسه با مردم ایران شجاع تر و نترس تر بوده اند؟

۲- آیا مردم نپال در مقایسه با مردم ایران دارای انگیزه و پیگیری بیشتری بوده اند؟

۳- آیا حمایت خارجی از جنبش مردم در نپال بیشتر از حمایت خارجی از جنبش ایران بوده است؟

بدون شک جواب به این سئوالات نه تنها منفی است بلکه بدون هرگونه امتیازدهی ناحق و غیرمنصفانه، می توان ادعا کرد که:

۱- انگیزه و شجاعت جوانان ایران که با رژیم بی نهایت سرکوبگر جمهوری اسلامی مبارزه می کنند، غیر قابل مقایسه است با جوانان نپال در مبارزه با رژیمی به مراتب کم خشونت تر. به دیگر سخن، هزینه مشارکت در مبارزه با رژیم خونریز جمهوری اسلامی به مراتب بیشتر و سنگین تر از مشارکت در مبارزه با دولت نپال است.

۲- حمایت خارجی بدون هرگونه اقدام عملی معنی دار و به صرف حرف زدن و اعلامیه دادن از هر دو انقلاب صورت گرفته است، مضافا به اینکه این حمایت زبانی غیر موثر، در انقلاب مهسا به خاطر طولانی تر بودن آن، بیشتر و چشم گیرتر هم بوده است.

هرچند نمی توانیم و نباید نقش تعیین کننده رهبری واحد برای جنبش، و وحدت درونی نیروهای اپوزیسیون برای حصول پیروزی را نادیده بگیریم و عدم برخورداری جنبش های ایران از این دو مهم را از عوامل اصلی این شکست های پیاپی ندانیم، اما مطمئنا دو عامل خشونت بی حد و حصر جمهوری اسلامی در مقابله با این خیزش ها و عدم حمایت عملی کشورها، نقشی به مراتب ویژه تر و تعیین کننده تر برعهده دارند و باید آنها را به عنوان قوی ترین و تعیین کننده ترین عوامل در نظر داشت.

پس تا اینجا و در گذری ساده به انقلاب مهسا و انقلاب نپال می توان نتیجه گرفت که در هر دو انقلاب با وجود عزم و اراده قوی برای سرنگونی و حمایت تقریبا یکسان جامعه جهانی، انقلاب نپال تنها به اعتبار خشونت مهارشده حکومت و عدم خواست دولت در ادامه حکومت به هر قیمت، به پیروزی دست یافته و شاهد سرنگونی دولت بوده است.

در اینجا می توانیم برای اثبات بیشتر این ادعا انقلاب های بهار أزادی در مصر، لیبی و سوریه را هم از زاویه همین دو اصل مورد بررسی قرار دهیم و به مقایسه نتایج آن با انقلاب مهسا و انقلاب فیلترینگ در نپال بپردازیم.

انقلاب در مصر پس از ۱۸ روز و با کناره گیری مبارک از قدرت، به ثمر نشست. هرچند این انقلاب در مراحل بعدی با مشکلات دیگری روبرو شد اما در اینجا نگاه ما به هدف نخست انقلاب کنندگان و سرنگونی دولت مبارک است. در این درگیریها که ۱۸ روز ادامه داشت، در مجموع ۸۰۰-۹۰۰ نفر کشته شدند. بنابراین مبارک و دولت او برای ادامه حکمرانی مقاومت چندانی نکرده و از خشونت بی حد و حصر نیز برای حفظ نظام خود استفاده ننمودند.

از این منظر شاید بتوان انقلاب ۵۷ در ایران را هم قابل مقایسه با انقلاب ۲۰۱۱ در مصر دانست که شاه و سیستم حکمرانیش برای ادامه حکومت نه تنها از خشونت بی حد و حصر استفاده نکردند بلکه حتی در مقایسه با انقلاب در مصر خشونت کمتری نیز بکار گرفته شده است. عدد تقریبی ۵۰۰۰-۸۰۰۰ کشته شدگان در طول سیزده ماه انقلاب در ایران در مقایسه با عدد ۸۰۰-۹۰۰ کشته شدگان در طول ۱۸ روز انقلاب در مصر، موید عدم استفاده از خشونت حداکثری برای سرکوبی انقلاب توسط شاه بوده است.

مقایسه روند پیروزی این دو انقلاب با دو انقلاب دیگر از انقلاب های بهار آزادی در کشورهای لیبی و سوریه، عامل دیگری را پیش روی ما می گذارد که اثر تعیین کننده و ویژه تری در امر پیروزی انقلاب دارد.

در انقلاب بهارآزادی در لیبی و سوریه، هردو دیکتاتور یعنی قذافی و بشاراسد از خشونت بی حد و حصر و افسار گسیخته برای در هم کوبیدن انقلاب استفاده نمودند و تا آخرین لحظه با تمام قدرت و خشونت برای نابود و منهدم کردن انقلاب تلاش نمودند. این دو کشور به خاطر وابستگی به کشورهای غیردموکراتیک نظیر روسیه و چین و جمهوری اسلامی، هیچگونه بازدارندگی جهانی برای توقف حشونت های بی حد و حصرشان نداشتند.

قذافی ۵ ماه و بشار اسد ۱۴ سال به کشتار مردم ادامه داد و هردو دیکتاتور فقط زمانی دست از مقاومت و خشونت برداشتند، و کشته شدند و یا فرار کردند، که نیروهای خارجی به یاری مردم آمدند و با دخالت مستقیم نظامی موجبات سرنگونی این حکومت ها و پیروزی مردم را فراهم ساختند.

نگاهی به تعداد کشته های انقلاب لیبی با ۳۰،۰۰۰ کشته طی ۸ ماه و انقلاب سوریه با بیش از ۶۰۰،۰۰۰ کشته طی ۱۴ سال، می توان به میزان خشونت بکار گرفته شده از طرف این حکومت ها پی برد.

اکنون با آنالیزعلل پیروزی و شکست انقلاب های چهارگانه برشمرده در بالا، با فرض مشترک بودن نسبی بقیه فاکتورهای موجود در این چهار انقلاب یعنی رهبری واحد، سازماندهی مناسب و وحدت در جبهه انقلابیون، می توان به دو عامل کلیدی اشاره نمود که وجود یا عدم وجود این دو عامل می تواند دلایل شکست یا پیروزی یک انفلاب باشد:

۱- میزان خشونت بکار گرفته شده توسط حکومت ها در سرکوب انقلاب.

۲- حمایت یا عدم حمایت فعال انقلاب توسط جامعه جهانی.

بوضوح می توان دید که خشونت مهارشده ای که توسط شاه و مبارک بر علیه مردم کف خیابان اعمال شد به اضافه وابستگی این کشورها به کشورهای دموکرات و فشار حکومت و افکار عمومی مردم کشورهای دموکرات برعلیه شاه و مبارک باعث گردید تا انقلاب در این کشورها ساده تر و زودتر از آنچه گمان می رفت، به پیروزی برسد. اما در کشورهای سوریه و لیبی به خاطربکارگیری خشونت مهار نشده توسط بشار اسد و قذافی و عدم پایبندی آنها به قرادادها و کنش و واکنش های جامعه جهانی، تا لحظات آخر دست از کشتار و خشونت برنداشتند و فقط مداخله نظامی مستقیم و یا غیرمستقیم جامعه جهانی توانست سرنگونی این حکومت ها را رقم بزند.

اگر بخواهیم این بحث کمی پراکنده را سازمان دهیم و محورهای بدست آمده از آن را کنار هم قرار دهیم، نتایج زیر حاصل می شود.

۱- حکومت های بی نهایت سرکوبگر و غیر متمدن نظیر حکومت جمهوری اسلامی با توجه به عملکرد ۴۷ ساله و با در نظرداشتن ایدئولوژی حاکم بر عملکرد آنها که حکومت بر امت اسلام را حق خود و منبعث از اراده خدا می دانند، با بکارگیری خشونت بی نهایت و لجام گسیخته که دستورات خدا و پیغمبر و ائمه هم پشتوانه آن خواهد بود، تا لحظه آخر به مقاومت و کشتار خود ادامه خواهند داد. ادامه خشونت های حداکثری هزینه مشارکت در چنین انقلابی را بالا برده و نمی توان به ورود میلیونی مردم به کف خیابان امید بست.

۲- تنها با حمایت فعال، معنی دار و تعیین کننده جامعه جهانی از مبارزات مردم ایران است که خامنه ای، همچون قذافی و بشاراسد، بناچار تسلیم اراده مردم خواهد شد و حکومتش با مرگ و یا فراری شدن او به پایان خواهد رسیبد.

قبل از پایان دادن به این بحث ضروری می دانم به دو نکته روشنگرانه در مورد محتوای این مقاله و نتیجه گیریهای آن اشاره کنم:

- هیچ نسخه مشخص و قطعی برای وقوع یک انقلاب و پیروزی در آن نمی توان نوشت. آنچه گفته می شود بر اساس آنالیز و نقطه نظرات فردی است و بخشی یا همه آن می تواند با استدلالات دیگری بی اعتبار شود.

- مثال های آورده شده از لیبی و سوریه به معنی تایید حمله نظامی توسط کشورهای خارجی نیست. فرق اساسی ژئوپولیتیکی ایران با سوریه و لیبی، تفاوت اجتماعی-سیاسی مردم ایران با این کشورها و نیزمبارزات طولانی و ریشه دار مردم، عواملی هستند که یک حمله نظامی خارجی برای سرنگونی رژیم را مثل آنگونه که در لیبی رخ داد غیر محتمل و شاید هم ناموفق کند. حمایت فعال، معنی دار و کنشگرانه کشورهای خارجی از جنبش ایران را کشورهای آزاد جهان و آمریکا بهتر از همه ما می دانند. اراده جهانی برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی در کناراوج گیری جنبش های آزادیخواهی در داخل و خارج ایران، تضمین بیشتری برای پیروزی را در بر خواهد داشت.

- سرکوب لجام گسیخته نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی و عدم حمایت فعال جهانی پیروزی انقلاب را به عقب خواهند انداخت و هزینه انقلاب را چند برابر خواهد نمود، اما انقلاب بدون شک و بطور یقین روزی به پیروزی خواهد انجامید.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy