Wednesday, Oct 1, 2025

صفحه نخست » رقابت ژئو‌پولیتیک زیر نقاب مذهب،ایران و معمای هژمونی در خاورمیانه، بهرام فرخی

Bahram_Farokhi_2.jpgدر سال‌های گذشته، مقاله‌ای برای یک اندیشکده ژئو پولیتیک نوشته بودم که در آن استدلال کرده بودم تنها راه مهار قدرت‌های منطقه‌ای در خاورمیانه، ایجاد سازوکاری مشابه «European Economic Community»
است:
مدلی که بتواند کشورهای کلیدی منطقه همچون ایران، ترکیه، عربستان سعودی و مصر را در یک چارچوب مشترک اقتصادی و سیاسی گرد هم آورد. هدف این سازوکار، مهار بلندپروازی‌های سیاسی و نظامی این کشورهاست: همان‌گونه که «European Economic Community» توانست پس از جنگ جهانی دوم، فرانسه، آلمان، ایتالیا و بریتانیا را در قالب یک اتحاد اقتصادی و سیاسی در کنار یکدیگر قرار دهد و نقطه پایانی بر چند قرن جنگ‌های خونین و رقابت‌های ویرانگر در اروپا بگذارد.
منطق پشت این طرح ساده اما بسیار عمیق است: قدرت‌های منطقه‌ای، به دلیل ماهیت نظام‌های اقتصادی و الزامات رشد خود، دیر یا زود به سمت گسترش حوزه نفوذ و بسط ارضی ("territorial expansion") سوق پیدا می‌کنند. در نبود یک چارچوب نهادی برای مدیریت این رقابت‌ها، چنین میل طبیعی به گسترش به برخوردهای مستقیم نظامی منتهی می‌شود. این همان الگویی است که اروپا بارها در طول تاریخ تجربه کرده بود، تا زمانی که ساختاری مانند «European Economic Community» و بعدها «European Union»، این چرخه معیوب را شکست و جنگ را به جای یک انتخاب سیاسی، به یک گزینه پرهزینه و غیرممکن تبدیل کرد.
در مقاله نخست، استدلال کرده بودم که نوع حکومت یا ایدئولوژی سیاسی حاکم بر این کشورها ، خواه جمهوری، خواه پادشاهی، یا نظام‌های ایدئولوژیک مذهبی ، تأثیر بنیادی بر این پویایی ندارد. در واقع، ایدئولوژی‌ها اغلب تنها بهانه‌هایی برای پوشاندن رقابت‌های واقعی هستند. جنگ‌های امروز خاورمیانه که غالباً در پوشش و لباس مذهبی ظاهر می‌شوند، در حقیقت همانند پرده‌ای مخملی سنگینی عمل می‌کنند که دلایل اصلی این درگیری‌ها را پنهان می‌سازند. ریشه اصلی این منازعات نه صرفاً اختلافات مذهبی، بلکه رقابت بر سر منابع، بازارها و قلمرو نفوذ است: همان دلایلی که در طول تاریخ، امپراتوری‌ها و دولت ـ ملت‌های اروپایی را به جنگ‌های مکرر و ویرانگر کشانده بود.
به زبانی دیگر، جنگ‌های مذهبی در خاورمیانه بیشتر یک "narrative" یا روایت هستند: ابزاری برای بسیج توده‌ها و مشروعیت‌بخشی به جاه‌طلبی‌های ژئوپولیتیکی رهبران سیاسی. پشت این روایت مذهبی، همان منطق سرد اقتصاد سیاسی نهفته است: هر قدرت منطقه‌ای، برای تضمین بقای خود و تأمین رشد اقتصادی، نیازمند دسترسی به منابع و بازارهای گسترده‌تر است، و این امر به‌طور اجتناب‌ناپذیر رقابت و در نهایت جنگ را به دنبال دارد.
بر این اساس، اگر هدف ما پایان دادن به چرخه بی‌پایان جنگ و بی‌ثباتی در خاورمیانه باشد، نمی‌توان صرفاً به تغییر رژیم‌ها یا اصلاحات ایدئولوژیک دل بست. آنچه نیاز است، یک چارچوب نهادی شبیه به مدل اروپایی است؛ نهادی که با ایجاد منافع مشترک اقتصادی و سازوکارهای حل‌وفصل اختلافات، بلندپروازی‌های ژئوپولیتیک کشورها را در یک مسیر همگرایی مهار کند. تنها از این راه می‌توان به تدریج منطقه‌ای ساخت که در آن جنگ دیگر نه یک ابزار طبیعی سیاست، بلکه انتخابی پرهزینه و پرریسک باشد.
در ادامه این بحث، امروز به بررسی جایگاه ایران در معادلات ژئوپلیتیک خاورمیانه می‌پردازم. رقابت ایران برای هژمونی منطقه‌ای، نه یک انتخاب صرفاً ایدئولوژیک و نه وابسته به ماهیت رژیم سیاسی، بلکه ضرورتی ساختاری است که از موقعیت جغرافیایی، منابع طبیعی، ظرفیت جمعیتی و جایگاه ترانزیتی این کشور ناشی می‌شود. از این رو، تحلیل نزاع‌های کنونی به‌عنوان «جنگ مذهبی میان یهودیت و اسلام» یا «تقابل شیعه و سنی» ساده‌انگارانه و گمراه‌کننده است: چراکه مذهب و ایدئولوژی عمدتاً ابزارهایی برای مشروعیت‌بخشی و بسیج نیروها در خدمت رقابت‌های قدرت سیاسی و اقتصادی هستند.

مفهومی که در اینجا اهمیت می‌یابد، «Instrumental Religion» یا مذهب به‌مثابه ابزار است: مفهومی که به‌خوبی نشان می‌دهد چگونه قدرت‌های سیاسی از مذهب به عنوان وسیله‌ای برای پیشبرد اهداف ژئوپولیتیک خود بهره می‌برند. از دوران صفویه تاکنون، در منطقه ما، مذهب همواره نقشی ابزاری ایفا کرده است. قدرت‌های منطقه‌ای و حتی فرامنطقه‌ای، با بهره‌گیری از هویت‌های دینی و فرقه‌ای، به مهندسی صحنه سیاست پرداخته و از اختلافات مذهبی به‌عنوان سوختی برای ماشین رقابت ژئوپولیتیکی خود استفاده کرده‌اند.
در چند سال اخیر، متغیرهای تازه‌ای وارد این رقابت شده‌اند که ماهیت آن را پیچیده‌تر ساخته‌اند. یکی از این متغیرها،قدرت نظامی اسرائیل و دیگری کریدور جنوبی و مسیرهای ترانزیتی است که خاورمیانه را به اوراسیا، اروپا و آفریقا متصل می‌کنند. این کریدورها، علاوه بر اهمیت اقتصادی، ابزاری ژئوپولیتیکی در اختیار کشورهایی قرار می‌دهند که می‌خواهند موقعیت استراتژیک خود را تثبیت یا ارتقا دهند. ایران، با قرار گرفتن در قلب این مسیرها، به‌طور طبیعی در کانون این رقابت‌ها قرار دارد و همین موضوع، ضرورت رقابت هژمونیک این کشور را تقویت می‌کند.
رقبای ایران برای محدود کردن نقش این کشور، به راهبردهای متنوعی متوسل شده‌اند: فشار ژئوپولیتیکی از طریق اتحادهای منطقه‌ای، اعمال تحریم‌های اقتصادی، و حتی طرح‌های تجزیه‌طلبانه که هدفشان تضعیف انسجام داخلی و کاهش ظرفیت ساختاری ایران است. از این منظر، سیاست‌گذاری در ایران "صرف‌نظر از نوع نظام سیاسی که در رأس قدرت قرار دارد" باید بر تقویت ظرفیت‌های ساختاری کشور، مدیریت هوشمندانه منابع ملی، و ایجاد پیوندهای اقتصادی و سیاسی با محیط پیرامونی متمرکز گردد.
به همین دلیل است که بازگشت به ایده اولیه این مقاله اهمیت دوچندان می‌یابد: تنها از رهگذر ایجاد یک ساختار منطقه‌ای شبیه به «European Economic Community» می‌توان به چرخه رقابت‌های ویرانگر و جنگ‌های فرسایشی در خاورمیانه پایان داد. بدون چنین چارچوبی، هرگونه تغییر رژیم یا اصلاح ایدئولوژیک در کشورهای منطقه صرفاً به جابه‌جایی بازیگران منجر خواهد شد، نه به تغییر قواعد بازی. آینده خاورمیانه، نه در شعارهای ایدئولوژیک، بلکه در معماری نهادی است که بتواند منافع بازیگران کلیدی را به هم گره بزند و جنگ را از یک ضرورت ساختاری به یک گزینه پرهزینه و نهایتاً ناممکن بدل کند.
پیشینهٔ تاریخی: مذهب به‌مثابه پوششی برای رقابت قدرت
کاربرد مذهب به‌عنوان ابزاری برای مشروعیت‌بخشی به رقابت‌های سیاسی و اقتصادی در تاریخ خاورمیانه سابقه‌ای طولانی دارد. از زمان شکل‌گیری دولت‌های متمرکز در ایران دوران صفویه، مذهب به‌صورت سیستماتیک در سیاست داخلی و خارجی به کار گرفته شد.
۱. صفویه و نزاع با امپراتوری عثمانی
در دوران صفویه (۱۵۰۱-۱۷۳۶)، مذهب شیعه به‌عنوان ستون هویتی دولت صفوی مورد استفاده قرار گرفت. امپراتوری عثمانی، که رقیب اصلی صفویه بود، خود را مدافع جوامع سنی در منطقه معرفی کرد. این رقابت مذهبی ظاهری در حقیقت پوششی برای نزاعی ژئوپلیتیکی بر سر کنترل مسیرهای تجاری، مالیات‌های کاروانی و نفوذ سیاسی در قفقاز و عراق بود. به‌عنوان نمونه، جنگ‌های متوالی میان صفویه و عثمانی کمتر به اختلافات دینی مربوط بود و بیشتر به مسئلهٔ کنترل جاده‌های ابریشم و مرزهای تجاری ارتباط داشت.
۲. دوران قاجار و مداخله قدرت‌های استعماری
در دورهٔ قاجار، این الگوی تاریخی در قالبی جدید ادامه یافت. قدرت‌های اروپایی مانند انگلیس، روسیه و فرانسه با ادعای حمایت از اقلیت‌های مذهبی مسیحی و یهودی در ایران، در پی گرفتن امتیازات اقتصادی و سیاسی بودند. برای مثال:
روسیه خود را حامی مسیحیان ارتدوکس در قفقاز و شمال ایران معرفی می‌کرد تا نفوذ خود را در مناطق مرزی تثبیت کند.
انگلیس با استناد به دفاع از اقلیت‌های مذهبی و حمایت از مسیحیان آشوری و یهودیان، امتیازات بازرگانی و استراتژیک مانند راه‌آهن و نفت جنوب ایران را به دست آورد.
این سیاست‌ها نشان می‌دهد که ایدئولوژی مذهبی تنها ابزاری برای مشروعیت‌بخشی به فشارهای ژئوپلیتیکی بود و هدف اصلی، مهار قدرت ایران و کسب منافع اقتصادی بود.
۳.دوران پهلوی و رژیم اسلامی
حتی در دوران مدرن نیز این منطق تغییر نکرد.
ایران پهلوی با وجود ماهیت سکولار نظام، از شیعیان لبنان و عراق حمایت می‌کرد و خود را حامی جوامع شیعه معرفی می‌کرد تا نفوذ منطقه‌ای خود را تقویت کند.
عربستان سعودی و مصر با استفاده از شبکه‌های سنی و نهادهای مذهبی، رقابت خود را علیه ایران سازمان‌دهی کردند.
ترکیه با تکیه بر جریان‌های اسلام‌گرای اخوان‌المسلمین، استراتژی نفوذ در خاورمیانه و شمال آفریقا را پیگیری کرد.
اسرائیل نیز با تعریف خود به‌عنوان «پناهگاه یهودیان جهان»، توانست مشروعیت بین‌المللی سیاست‌های منطقه‌ای‌اش را افزایش دهد.
این نمونه‌ها نشان می‌دهند که مذهب در تمام این دوره‌ها ابزاری در خدمت هژمونی و منافع ژئوپلیتیکی بوده است، نه عامل اصلی نزاع.
نظریه مذهب ابزاری و رقابت ژئوپلیتیک:
مفهوم مذهب ابزاری (Instrumental Religion) به ما کمک می‌کند که منازعات منطقه‌ای را از سطح ظاهری ایدئولوژیک فراتر ببریم. در این رویکرد، دین و ایدئولوژی ابزاری برای:
۱. مشروعیت‌بخشی به سیاست‌های داخلی و خارجی،
۲. بسیج اجتماعی و نظامی،
۳. ایجاد ائتلاف‌های فراملی،
که در خدمت اهداف قدرت محسوب می‌شوند.
با تکیه بر این چارچوب، می‌توان دید که رقابت‌های کنونی میان ایران، عربستان سعودی، ترکیه و اسرائیل بیش از آنکه ریشه در اختلافات اعتقادی داشته باشند، ناشی از تضاد منافع بر سر منابع انرژی، مسیرهای ترانزیتی، و ساختار قدرت منطقه‌ای هستند.
ایران و منطق ساختاری رقابت هژمونیک
تجربهٔ تاریخی و ویژگی‌های ژئوپلیتیکی ایران نشان می‌دهد که صرف‌نظر از ماهیت رژیم سیاسی، ایران همواره درگیر رقابت برای هژمونی منطقه‌ای بوده و خواهد بود. این منطق ساختاری بر سه عامل اصلی استوار است:
۱. موقعیت جغرافیایی استراتژیک
ایران در چهارراهی قرار دارد که آسیای میانه، خلیج فارس و مدیترانه شرقی را به هم متصل می‌کند. این موقعیت باعث می‌شود ایران به مسیر حیاتی برای تجارت و انتقال انرژی جهانی بدل گردد.
۲. منابع طبیعی پایدار
ایران دومین ذخایر گاز طبیعی و چهارمین ذخایر نفتی جهان را در اختیار دارد. این منابع، هم منبع ثروت و هم ابزار قدرت ژئوپلیتیکی هستند. رقبای ایران همواره در تلاش بوده‌اند این منابع را تحت کنترل یا محدودیت قرار دهند.
۳. ظرفیت جمعیتی و تمدنی
جمعیت ۹۰ میلیونی ایران و پیشینهٔ تمدنی چند هزار ساله، ظرفیت‌های فرهنگی و انسانی لازم برای ایفای نقش رهبری در منطقه را فراهم می‌کند. این عامل به‌ویژه برای کشورهای کوچک‌تر منطقه یک تهدید بالقوه محسوب می‌شود.
کریدور جنوبی: متغیر نوین در رقابت‌های معاصر
در چند سال اخیر، مفهوم کریدور جنوبی به‌عنوان یک مسیر استراتژیک انتقال انرژی و کالا، اهمیت ویژه‌ای یافته است. این کریدور، خلیج فارس را به بازارهای آسیایی و اروپایی متصل می‌کند و کنترل آن به معنای دسترسی به ابزارهای کلیدی قدرت ژئوپلیتیکی است.
رقابت برای کنترل این مسیر موجب تشدید تنش‌ها میان ایران، ترکیه، عربستان سعودی و اسراییل و سایر بازیگران منطقه‌ای شده و قدرت‌های جهانی مانند ایالات متحده، چین و روسیه نیز به شکل فعال در این رقابت مداخله می‌کنند.
راهبردهای تضعیف ایران
رقبای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای برای محدودسازی نقش ایران از سه راهبرد اصلی استفاده می‌کنند:
۱. مهار ژئوپلیتیکی: تشکیل ائتلاف‌های منطقه‌ای برای انزوای ایران.
۲. فشار اقتصادی: تحریم‌های گسترده برای محدود کردن منابع مالی و فناوری.
۳. تجزیه‌طلبی ساختاری: حمایت از گروه‌های قومی و مذهبی برای ایجاد بی‌ثباتی داخلی.
ایران به دلیل موقعیت ژئوپلیتیکی، منابع طبیعی و ظرفیت جمعیتی خود، به‌طور ساختاری بازیگری محوری در خاورمیانه است. رقابت این کشور برای هژمونی منطقه‌ای مستقل از نوع حکومت است؛ خواه در دوران صفویه، قاجار، پهلوی یا رژیم اسلامی.
نزاع‌های کنونی منطقه، برخلاف برداشت‌های رایج، نه جنگی مذهبی بلکه رقابتی برای قدرت و کنترل منابع هستند. دین و ایدئولوژی تنها پوششی برای این رقابت‌ها فراهم می‌کنند. با ظهور متغیرهایی مانند کریدور جنوبی، این رقابت در سال‌های آینده شدت بیشتری خواهد گرفت.
برای حفظ موقعیت ایران، سیاست‌گذاری باید بر تقویت زیرساخت‌های ملی، ارتقای توان دیپلماتیک، و پیشگیری از طرح‌های تجزیه‌طلبانه متمرکز شود تا این کشور بتواند نقش تعیین‌کنندهٔ خود را در نظم آیندهٔ خاورمیانه حفظ کند.
منابع
1. Matthee, R. (2012). Persia in Crisis: Safavid Decline and the Fall of Isfahan. I.B. Tauris.
2. Fisher, M., Avery, P., Hambly, G., & Melville, C. (Eds.). (1991). The Cambridge History of Iran, Vol. 6. Cambridge University Press.
3. Kinzer, S. (2008). All the Shah's Men: An American Coup and the Roots of Middle East Terror. Wiley.
4. Huntington, S. P. (1996). The Clash of Civilizations and the Remaking of World Order. Simon & Schuster.
5. Halliday, F. (2005). The Middle East in International Relations: Power, Politics and Ideology. Cambridge University Press.
6. Gause, F. G. (2014). Beyond Sectarianism: The New Middle East Cold War. Brookings Institution.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy