Friday, Oct 10, 2025

صفحه نخست » پاپ و مُرتد؛ زندگی و مرگِ رزمنده ای بی سلاح، علی میرفطروس

Ali_Mirfetrous_2.jpg* برونو معتقد بود که این جهان را جانی است و انسان، جانِ این جهان است.

* محاکمۀ جوردانو برونو شباهت های شگفت انگیزی با محاکمه و قتل حلّاج داشت.

* برونو:«من از مرگ نهراسیده ام،به همتایانم تسلیم نشده ام،به دلیل طبیعتِ قاطعم مرگی شجاعانه را بر زندگیِ بدون مبارزه ترجیح داده ام.»

پاپ و مُرتد

نوشتۀ مایکل وایت

ترجمۀ فروغ پوریاوری

چاپ ششم، ۲۳۷ صفحه

نشر ثالث، تهران، ۱۴۰۲

cover.jpg

اشاره:

با کشیشِ مُرتد جوردانو برونو(Giordano Bruno)در کلاس های فلسفۀ استاد شرف الدین خراسانی در دانشگاه ملّی آشنا شده بودم.زندگی،عقاید و شهادتِ شکنجه بارِش شباهت های شگفت انگیزِی با زندگی و شهادتِ حسین حلّاج و عمادالدین نسیمی داشت (در مقالۀ زیر به برخی از این شباهت ها اشاره شده است.) این شباهت ها باعث شده بود تا من متن کتاب حلّاج را - قبل از انتشار- به استاد بسپارم و از نقد و نظراتش برخوردار شوم. مقالۀ حاضر را به یادِ بیدارِ او تقدیم می کنم که شرفِ فکر و فلسفه بود.

با تجربۀ یکی از خونین ترین حکومت های تاریخ ایران و ظهور قهرمانانی مانند مجیدرضا رهنورد که در دوزخِ شکنجه های قرون وسطائی پَر سوختند و پَرپَر زدند پرداختن به زندگی و سرنوشتِ برونو و حلّاج اهمیّتی تازه می یابد با این یادآوری که پس از گذشت نزدیک به پنجاه سال از چاپِ نخستِ حلّاج(اردیبهشت ۱۳۵۷) متن کامل و تازۀ این کتاب - با افزوده های بسیار - در حدود ۵۰۰ صفحه منتشر خواهد شد. ع.م

طلوع

اروپای قرن شانزدهم شاهد تحوّلات عظیمی در عرصۀ علم و اختراعات و فلسفه بود.چند سالی پیش از طلیعۀ این قرن إراسموس- پیشوای بزرگِ انسان‌گرایی در اروپا - تعالیم کلیسای کاتولیک -خصوصاً در باب آزادی اراده و رابطۀ بین انسان و خدا - را مورد حملات کوبنده قرار داده بود.

جوردانو برونو فرزندِ شجاعِ عصر رنسانس بود همچنانکه حلّاج فرزند شجاع عصری بود که آنرا «عصر رنسانس ایرانی-اسلامی»نامیده اند؛ عصری که شک- گرائی،مجادلات فلسفی، رونقِ باورهای کُفرآمیز و انسانگرائی از مشخّصات آن بود.

برونو در ژانویۀ ۱۵۴۸در شهر «نولا»-نزدیک ناپل ایتالیا-به دنیا آمد و در نوجوانی به خدمتِ کلیسای کاتولیک درآمد اما به عنوان کشیشی حقیقت جو در سی سالگی تحت تأثیر عقاید إراسموس (اهل رُتردام هلند) قرار گرفت چندانکه بعدها خواندنِ آثارِ إراسموس از جملۀ مواردِ اتهام و ارتداد برونو بشمار آمد.اثر درخشان إراسموس در ستایش دیوانگی نام داشت که طی آن با حملات شجاعانه اش پاپ را دچار حیرت کرده بود. این کتاب از چنان شهرت و محبوبیّتی برخوردار شد که به سرعت به دوازده زبان ترجمه گردید.

إراسموس با نوعی عقلانیّت معتقد بود که انجیل باید به زبان همگانی ترجمه شود تا توده های مردم بدانند چه می خوانند و از چه پیروی می کنند.این امر با عوامفریبی های«پدران کلیسا» در تضاد بود و آنرا «تعرّض به حیطۀ کلیسا» می دانستند. إراسموس همزیستی همۀ انسان ها را تبلیغ می کرد و لذا، در عقایدِ مُرتدترین افراد نیز جوهری از حقیقت می دید.[1]

در سال ۱۵۷۶ رساله ای از إراسموس در صومعۀ برونو به چنگ مأموران تفتیش عقاید افتاد و برونو مجبور به فرار و جلای وطن شد. از این هنگام سایۀ نوعی تعقیب و گریز بر زندگی برونو سنگینی کرد.خصلت تندِ عقایدِ وی باعث شد تا او به «روشنفکر خطرناک» و «فیلسوف سرگردان» معروف شود. برونو پس از فرار از ایتالیا در شهرهای مختلف انگلیس، آلمان، فرانسه و سوئیس با اقبالِ مخاطبان تازه - از جمله پادشاهان، شاهزادگان و اشراف - روبرو شد آنچنانکه هانری سوم او را به عنوان سفیر فرانسه به سفارت انگلیس فرستاد.با اینهمه، عقاید وی -از جمله در بارۀ فلسفۀ ارسطو- چنان بود که برونو را مورد تهدید و آزار و فحّاشی های عوام و عالمانِ دین قرار داد چندانکه در ۱۵۸۳ موجب اخراج وی از دانشگاه آکسفورد گردید.

پس از چهارده سال دوری از ایتالیا اشتیاقِ «بازگشت به خانه» باعث شد تا برونو به محض دریافت دعوتنامه ای از یک اشراف زادۀ ونیزی به زادگاه خود باز -گردد؛بازگشتی که سرنوشت دردناک او را رقم زد.یکی از دوستان نزدیک برونو در ناباوری و نگرانی از بازگشت وی به ایتالیا نوشته بود:

-«به من خبر بدهید!می گویند جوردانو برونو[به ایتالیا بازگشته است] این چه جور مردی،چه جور تبعیدی ای است که جرئت می کند دوباره وارد ایتالیا شود؟ من در شگفتم،در شگفتم...»(ص۵۵)

اشراف زادۀ ونیزی «موچنیگو»(G.Mocenigo) نام داشت و مشتاق بود که برونو ضمن اقامت در خانه اش معلّم وی در فلسفه و الهیّات گردد. همدلیِ های او چندان بود که اعتماد برونو را به خود جلب کرد.در یکی از این مصاحبت ها برونو گویا الوهیّت مسیح را انکار کرده و گفته بود:«پسرِ خدا موجود مفلوک و شریری است»(ص۱۴۵) اشراف زادۀ ونیزی بزودی دریافت که برونو کشیشِ مرتدی است که با جسارت بسیار اساس کلیسا را مورد تردید قرار می دهد.

در بامداد ۲۲ مه ۱۵۹۲برونو در فکر جمع کردنِ وسایلِ اندکش بود تا خانۀ اشراف زادۀ ونیزی را ترک کند امّا ناگهان افرادی ناشناس -بسان «اَجَلِ معلّق»- به اطاق خوابِ وی وارد شدند و با خشونت برونو را دستگیر کردند.کتاب«پاپ و مُرتد» نوشتۀ مایکل وایت (Micheal White) روایت زندگی،عقاید و رنج و شکنج های این کشیشِ حقیقت جویِ مُرتد است.

زندگی برونو -مانند زندگی حلّاج -به صورت «چهل تکّه» به دست مان رسیده است. بخش هائی از زندگی وی نیز -مانند زندگی حلّاج - یکسره از تاریخ محو شده اند. منتقد نیویورک تایمز در بارۀ این کتاب نوشته است:

-«مایکل وایت با تجزیه و تحلیل استوار و مستدل و غنائی و بررسی ناب علمی به روایت زندگی و مرگ رزمنده ای بی سلاح در تقابل با بی خِردی و تعصّبات کور خشکه مقدّسان می پردازد و نشان می دهد،چگونه کسانی که به دروغ خود را «مردان خدا»می نامیدند،پا برسرِحقیقِتِ عیان گذاشتند و به مرگ مردی فرمان دادند که جز حقیقت نگفت...کتاب حاوی انبوهی اطلاعات دست اوّل در بارۀ زندگی مردی است که حقیقتِ چگونه زیستن را از واقعیّتِ زنده بودن به هر قیمت،تفکیک می کند» (صص ۹-۱۰)

در حالیکه جنگ های کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها و خصوصاً کشتار هولناکِ«سن ‌بارتلِمی»(Saint-Barthélemy) جوامع اروپائی را دچار آسیب های بسیار کرده بود، برونو با الهام از اندیشه های إراسموس همبستگی و همزیستی همۀ انسان ها را فارغ از مذهب و قوم و نژادشان تبلیغ می کرد همچنانکه حلّاج نیز می گفت:« به دین ها اندیشیدم و سخت کوشانه در آن ها مطالعه کردم و دریافتم که یک «اصل»وجود دارد با شاخه های فراوان. بنابراین از کسی مخواه دینی را بپذیرد ،زیرا ممکن است که پذیرفتن آن دین او را از اصلِ اصلی دور نماید.»

برونو خطیبی پُر شور و زبردست بود و به هر جا که سفر می کرد،تعصّبات اعتقادی و کشتارهای رایج دینی را محکوم می کرد و -مانند حلّاج-روز به روز اطمینان می یافت که تنها یک انقلاب معنوی و عقلانی می تواند مذهب را از جنایت و وحشت و دردِ بی پایان مُبرّا کند.(شرکت حلّاج در کودتائی علیه خلیفۀ عبّاسی برای تحقّقِ آن«انقلاب معنوی و عقلانی»بود.)با داشتن چنان اعتقادی برونو به ناگزیر از خود یک دشمن کلیسا ساخت.او بی تردید مرد خطرناکی بود و حتّی بیشتر از نظریّه های بنیادستیزانه اش(که مظهر آزادی فکر و اندیشه و بیان بود) کلیسا را تهدید می کرد. (ص۴۸)

اهمیّت برونو تنها در اعتدال و عقلانیّت دینیِ وی نبود بلکه اهمیّت او بیشتر تأمّلات علمی، فلسفی و عقلانی در مبارزه با تعالیم فرتوت کلیسا بود؛ تعالیمی که با آمیزه ای از فلسفۀ ارسطو و کلام «کتاب مقدّس» هرگونه دگراندیشی را «ارتداد» و «گناه کبیره» می دانست.به عبارت دیگر، برونو به دین نه از روی تعبّد و ایمان بلکه از روی عقل و منطق می نگریست و به عنوان یک فیلسوف و اختر- شناس شک را عنصر اساسیِ معرفت می دانست و می گفت:

آن کس که شوق پرداختن به تفکر فلسفی را دارد،اوّل از همه باید در بارۀ همه چیز شک کند...هرگز نباید در دفاع یا اثبات آنچه شنیده در بارۀ عقاید، سن، مزیّت ها یا اعتبار سخنران قضاوت کند بلکه باید آموزۀ منسجمی را دنبال کند که هوادار چیزهای واقعی و حقیقی باشد که قابلیّت ادراک با نورِ منطق را داشته باشد.» (ص۶۴)

او با انکارِ«مرکزیّت زمین»معتقد به«خورشید مرکزی»،«بی‌نهایت بودنِ هستی» و وجودِ ستاره ها و سیّاره ها‌ی دیگر بود و اعتقاد داشت:این جهان را جانی است و انسان، جانِ این جهان است.جهانِ مادی؛ جسم و خدا روحی است که در جسمِ جهان حلول کرده است.طبیعت یعنی:خدا در اشیاء».معنای دیگر این سخن،تأکید بر اهمیّت ادراک حسّی در شناخت جهان بود که طی آن «هر فردی جزئی از خدا»است.این اعتقاد نوعی«همه خدائی»(پانته ایسم) و «انکار مؤدّبانۀ خدا» بشمار می رفت هرچند در نهایت عنصرِ«خدای فرا باشنده» در ذهن و ضمیر برونو محفوظ و ماندگار می ماند.[2] همۀ این عقایدِ چند قرن پیش از جوردانو برونو در باورهای حلّاج و عمادالدین نسیمی نیز وجود داشت چنانکه نسیمی می گوید:

خدا را در اشیاء طلب روز و شب

طلب کرده جز عین دانا (خدا) نبود

**

گوهر گنج حقیقت به حقیقت مائیم

نور ذات ملکوتیم که در اشیائیم

زشت و زیبا همه مائیم و زما بیرون نیست

یک متائیم اگر زشت اگر زیبائیم [3]

برونو تحت تأثیرِ اندیشه های فلاسفۀ بزرگ یونان باستان - خصوصاً سقراط ، هراکلیت و اپیکور - نیز قرار داشت. تأثیر هراکلیت در این سخن برونو آشکار است:

زمان همه چیز را می دهد و همه چیز را باز پس می گیرد؛ همه چیز در تغییر است اما هیچ چیز تباه نمی‌شود.» (ص۱۱)

در حوزۀ علم، اندیشه های برونو بر گالیله تأثیری آشکار داشت.گالیله با برونو همزمان بود و آن هنگام که برونو به چنگ مأموران تفتیش عقاید افتاده بود گالیله در یکی از دانشگاه های ونیز -در نزدیکی دادگاه تفتیش عقاید- مشغول تدریس و تحقیق بود و چه بسا که سرنوشت هولناک برونو باعث شده بود تا او در دادگاه باورهای علمی خود را انکار کند.پروفسور کریستلر در کتاب فیلسوفان رنسانس ایتالیا تا آن جا پیش می رود که می گوید:«ممکن است که گالیله کارهای برونو را در زمانی پیش از محکومیّت او خوانده باشد ولی شباهت های میان بخش- هائی از آثار برونو و گالیله در بارۀ موقعیّتِ زمین،آنقدر زیاد است که - به احتمال - تصادفی نیست.» (ص۲۰۹)

برونو در زندگی‌ پُرآشوبش حدود سی کتاب در موضوعات مختلف نوشت.نبوغِ ادبی وی در کتاب «بیرون راندن هیولای غالب»نمایان است: هجویّه ای علیه تعالیم کلیسای کاتولیک که عقل و ارادۀ انسان را به بند کشیده بود. در نظر دادگاه تفتیش عقاید: این کتاب حاوی کافرانه‌ترین تفکراتِ برونو بود. او در کمدی «مشعلدار» نیز خرافه پرستی،فساد،تباهیِ اخلاقی و توحّش دینیِ آن عصر را به ریشخند گرفته بود.به‌ عقیدهٔ برخی منتقدان کتاب «مشعلدار» تأثیر به‌سزائی بر مولیر و شکسپیر داشت.

محاکمه

جایگاهِ دینی و شهرت اجتماعی و علمی برونو در اروپا و حمایت برخی از شاهان و شاهزادگان و سیاستمداران از وی باعث شده بود تا دادگاه تفتیش عقاید به جای سیاستِ«آتش به اختیار» برای اثبات ارتداد وی در جستجوی«اسناد معتبر و مدارک مستند» باشد.این امر باعث شد تا برونو ابتدا در ونیز و سپس در رُم حدود هشت سال را در زندان های تفتیش عقاید سپری سازد.(حلّاج نیز هشت سال به انتظار محاکمه در زندان های مختلف بسر برده بود.) امّا آن «اسناد و مدارکِ معتبر» چیزی نبودند جز برخی جملات ناقصِ برونو،اظهاراتِ «موچنیگو» اشراف زادۀ ونیزی و اعترافاتی که با تحریف سخنان متهم بهنگام بازجوئی ها و تفتیش عقاید اخذ شده بودند.

به برونو اجازه ندادند وکیل بگیرد.او ناگزیر بود که به تنهائی با قُضات کلیسا روبرو شود و به اتهامات آنان پاسخ دهد.به او فرصتی برای آماده شدن و اجازۀ دسترسی به اطلاعات متون و آشنائی به رویّۀ قضائی را ندادند او - در واقع - اجازۀ هیچ نوع ارتباطی با دنیای بیرون نداشت.از همه وحشتناک تر این که قُضات دادگاه در هنرِ بیرون کشیدنِ اطلاعات از متهم بسیار با تجربه بودند و در تحریفِ گفته ها و سوق دادنِ شهود و متهمان به اتهامات نامعقول تخصّص داشتند.

سبک و سیاق سخنان برونو در دادگاه تفتیش عقاید شباهت حیرت انگیزی با شکل و شیوۀ دفاعیّات حلّاج دارد. مایکل وایت-به درستی- می نویسد: وقتی به اظهارات برونو در دادگاه تفتیش عقاید فکر می کنیم، مات و مبهوت می مانیم. او [مانند حلّاج] ضد و نقیض حرف می زند،دروغ های آشکار می گوید و مدام میان ندامتِ زاهد -مآبانه و تمرّد و مبارزه طلبی در نوسان است. وسوسه می شویم که دیوانه اش پنداریم،امّا وقتی وضوحِ استدلال هایش را در نظر می گیریم و می دانیم که تا چند روز پیش از دستگیری با اندیشمندانِ ونیز به گفت و گو های فلسفی می پرداخته، توجیه دیوانگی اش دشوار می شود.عملکرد برونو در برابر دادگاه بیش از آنکه شهادت یک دیوانه باشد شاهکار بی عیب و نقص استفادۀ درست از تدبیر و فریبکاری و احتیاط و ملاحظه کاری است... او فقط به این وسیله می توانست مطمئن شود که امکان روبرو شدنش با اعدام به عنوان یک بدعتگذار بسیار اندک خواهد بود. (صص۱۸۲- ۱۸۳)

دادگاه های ونیز برخلاف همتایان رُمیِ آن از استقلال و آزادمنشی بیشتری برخوردار بودند ولی محاکمۀ برونو - مانند محاکمۀ حلّاج - باعثِ آشفتگی های سیاسیِ خطرناکی شده بود و آن را به یک مسئلۀ فراسرزمینی تبدیل نموده بود لذا، دادگاه عالیۀ رُم وظیفۀ خود دید تا در این«پروندۀ پُرسر و صدا» مداخله کند.پس از جدال ها و مکاتبات اداری و حقوقیِ مقامات ونیزی و کلیسای رُم سرانجام مقرّر شد تا برونو را با غُل و زنجیر و تحت شدیدترین اقدامات امنیّتی به دادگاه تفتیش عقاید رُم تسلیم کنند.

مایکل وایت با مراجعه به آرشیوهای محرمانۀ واتیکان اطلاعات ارزشمندی از شیوۀ کارِ دادگاه های تفتیش عقاید و نحوۀ گرفتنِ اقرار از مُرتدان و ملحدان به دست می دهد.او حتّی به هزینۀ طنابِ دار و هیزم ها در سوزاندنِ برونو اشاره کرده است. (صص۱۶۵-۱۹۶)

پس از چندین محاکمه در دادگاه های رُم،در بیستم ژانویۀ ۱۶۰۰ برونو بارِ دیگر در برابر شورای تفتیش عقاید کلیسا ظاهر شد. کاردینال های متفرعن در برابر زندانی صف کشیده بودند و بارِ دیگر از برونو پرسیدند: آیا مایل است توبه کند؟ برونو امتناع کرد...نوزده روز بعد، بارِ دیگر پرسیدند: آیا مایل است استغفار کند؟ برونو باز هم امتناع کرد...در نتیجه،ادعانامۀ ظالمانه ای علیه این کشیش مرتد قرائت شد.برونو دست هایش را بالا برد و مات و متحیّر فریاد زد:

-«این دیگر چیست؟این شرارت ها ساخته و پرداختۀ کیست؟چنین چیزی حتّی به مخیّله ام خطور نکرده ...مرگ را به گفتنِ چنین حرف هائی ترجیح می دهم.» (ص۱۴۷)

«مرگ را به گفتن چنین حرف هائی ترجیح می دهم» همان سخنی بود که قاضیانِ شریر منتظرِ شنیدنِ آن بودند.یعنی برونو خود نیز داشتنِ آنگونه عقاید را مستوجب مرگ می دانست.در محاکمۀ حلّاج نیز ادای شتابزدۀ«خونت حلال» توسط یکی از قُضات، مجوّزی برای صدور حُکم اعدام او شده بود.

دادگاه تفتیش عقاید رُم آخرین جلسه را با چنین جملاتی پایان داد:

-«...شما گناهکار،بی شرم،سرسخت و مصمّم شناخته شده اید.ما بر اساس این اسناد اعلام می کنیم که شما بدعت گذاری توبه ستیز هستید...به علاوه تمام کتاب ها و نوشته های تان را که حاوی مطالب بدعت آمیز و خطاهای بسیار است به عنوان نوشته های پُراشتباه و بدعت گذارانه،محکوم و ممنوع می کنیم که باید در برابر راه پلۀ میدان «سنت پیتر» در ملاء عام از بین بروند و سوزانده شوند...» (صص۱۹۳-۱۹۴)

در بارۀ حلّاج نیز ضمن آتش زدنِ پیکر و برباد دادن خاکسترش «ناشران، ورّاقان و کتابفروشان را احضار کردند و از آنان تعهّد گرفتند دیگر،رسالات حلّاج را نفروشند و منتشر نکنند.»[4]

در حالیکه برخی قُضات در قطعیّتِ ارتداد برونو دچار اختلافِ نظر بودند شورش یک«فرقۀ از دین برگشته»اعدام وی را شتاب بخشید.این فرقۀ مذهبی با نفی مشروعیّت کلیسا سال۱۶۰۰ را « سال انقلاب جهانی علیه کلیسای کاتولیک و زوال قدرت آن» می دانستند. قُضات دادگاه شاید در برونوی شجاع و سرسخت رهبرِ موعودِ این «فرقۀ از دین برگشته»را می دیدند و لذا،با اعدام شتابزدۀ وی می خواستند تا از«عواقبِ آخرالزمانی» در امان باشند (همان گونه که شورش- های هواداران حلّاج و بشارت های انقلابی قرمطیان باعث شتاب در اعدام حلّاج شده بود.)

آخرین سخنان برونو در دادگاه تفتیش عقاید نمونۀ درخشانی از شهامت و شجاعتِ یک اندیشمند در برابر سرکوب کنندگان اندیشه است. بر اساس برخی گزارش ها: برونوی خسته، ژولیده، نحیف و خاک آلود - در حالیکه به تالار مجلّلِ دادگاه و کاردینال های متفرعن خیره شده بود- با بی ‌تفاوتی گفت:

آقایان! امروز شما از صدور رأیِ محکومیّت ام بیشتر متوحّش هستید تا من که آن را دریافت می کنم.»

مرگ

در سپیده‌ دم۱۷ فوریۀ ۱۶۰۰برونویِ مرتد را در پیراهنِ سفید بلندی به «بازار گُلفروشان»بُردند تا بسوزانند(چنان جنایتی آنهم در بازار گلفروشان می تواند پُر معنا باشد!).

در جشنواره ای که ههلهلۀ شادی و هیاهوی عوام این آدمسوزی را مهم جلوه می داد برونویِ مرتد را به دار بستند.«پُشته های هیزم را (که برونو زمانی در بارۀ شان شوخی کرده بود)تا چانۀ محکوم روی هم تلنبار کردند و مشعل را در میان پاهایش گذاشتند.شعله های آتش در نسیم صبحگاهی به سرعت زبانه کشید... و سپس خاکسترش را به باد دادند«تا هیچکس نتواندچیزی را به عنوان یادگار و بازماندۀ آن بدعتگذار نگه دارد.»(ماجرائی که در بارۀ حلّاج و عمادالدین نسیمی نیز تکرار شده بود.)

آخرین سخنان برونو بر ما روشن نیست زیرا که گونه ها و لب هایش را با سیخ هائی - صلیب گونه - دوخته بودند.در آخرین لحظات دو «برادرِ روحانی» با خطر کردن از شعله های آتش کوشیدند تا برای«نجات روحِ برونو» صلیبی را به وی نزدیک کنند،امّا برونو از صلیب روی برگردانده بود. (ص۲۰۰)

***

پس از گذشت ۴۰۰ سال گوئی هنوز نیز صدای جوردانو برونو از دهلیزهای تنگ و تاریک واتیکان به گوش می رسد:

-«من از مرگ نهراسیده ام، به همتایانم تسلیم نشده ام، به دلیلِ طبیعتِ قاطعم مرگی شجاعانه را بر زندگی بدون مبارزه ترجیح داده ام.» (ص۲۲۹)

***

ترجمۀ شیوای فروغ پوریاوری و حُسنِ سلیقۀ نشر ثالث در چاپ و انتشارِ پاپ و مُرتد بر مزیّت این کتاب افزوده است.

https://mirfetros.com

[email protected]


[1] - در این باره نگاه کنید به کتاب إراسموس،جیمز مک کونیکا،ترجمۀ عبدالله کوثری،نشر طرح نو،تهران،۱۳۷۴

[2] -«خدای فرا باشنده» از دکتر شرف الدین خراسانی است.

[3] - عمادالدین نسیمی شاعر حروفی،علی میرفطروس،چاپ دوم،انتشارات نیما، آلمان، ۱۹۹۹، صص۱۰۳، ۱۲۴ و ۱۲۵

[4] - تجارب الاُمَم، ابن مسکویه، ج ۵، المحقق أبو القاسم إمامی، الطبعة الثانیة، نشر سروش، طهران، ۲۰۰۰‌م، ص۱۳۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج ۸، دار الکُتُب العلمیة، بیروت، ۱۴۱۷‌/ ۱۹۹۷، ص ۱۳۵



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy