ویژه خبرنامه گویا
اظهارات اخیر پزشکیان--از تفسیر «کولر گازی» به عنوان مصرفکننده سوخت فسیلی تا خوانش «نسل Z» به عنوان «نسل ضد» و ناتوانی در تلفظ واژهی «مترصد»--را نباید به سطح «گافهای رسانهای» تقلیل داد. ما با پدیدهی «آفازیای مدیریتی» (Managerial Aphasia) مواجهیم.
«آفازیا» (زبانپریشی) به اختلالی گفته میشود که در آن، به دلیل آسیب مغزی، ارتباط میان «مرکز تفکر» و «مرکز گفتار» قطع میشود؛ بیمار میخواهد چیزی بگوید، اما کلمات نامربوط یا صداهای بیمعنی تولید میکند. وضعیت امروز دولت، دقیقاً همین است: قطع ارتباط نورونی میان «اتاق فرمان» و «واقعیت میدان». وقتی عالیترین مقام اجرایی، فاقد «سواد عملکردی» (توانایی بهکارگیری دانش پایه در موقعیتهای روزمره) است، این دیگر ضعف فرد نیست؛ اعلام ورشکستگی «نظام تولید نخبگان» در جمهوری اسلامی است.
سندرم «رئالیسم نامگرایانه»؛ وقتی اسم، جای واقعیت را میگیرد!
اظهارنظر پزشکیان مبنی بر اینکه «کولرهای گازی باید برقی شوند»، یک نمونه از خطای شناختی «رئالیسم نامگرایانه» است. این اصطلاحی است که ژان پیاژه (روانشناس رشد) برای توصیف مرحلهای از کودکی به کار میبرد که در آن، کودک تصور میکند «نام اشیاء» جزئی از «ماهیت فیزیکی» آنهاست (مثلاً فکر میکند خورشید به این دلیل داغ است که اسمش خورشید است!).
ذهن پزشکیان در همین سطح ابتدایی و «انضمامی» قفل شده است. تفکر انضمامی، نقطهی مقابل «تفکر انتزاعی» است؛ یعنی فرد توانایی درک مفاهیم غیرملموس را ندارد و فقط به ظاهر کلمات میچسبد: چون نام دستگاه «گازی» است، پس لابد «گاز» میسوزاند!
این خطا نشان میدهد که «دولت موریانه»، کارگزاری را در رأس قوه مجریه قرار داده که فاقد «درک تکنیکال» از جهان است. او امور مملکت را نه بر اساس مکانیسمهای واقعی، بلکه بر اساس «تداعیهای زبانی سطحی» اداره میکند. خطر راهبردی اینجاست: کسی که فکر میکند با تغییر اسم کولر، مصرف گاز کم میشود، احتمالاً فکر میکند با تغییر اسم «تورم» به «جراحی اقتصادی»، فقر هم درمان میشود.
«نسل ضد»؛ پارانویا در ساحت زبان
ژاک لکان (روانکاو فرانسوی) معتقد است: «ناخودآگاه، مانند یک زبان ساختار یافته است.» وقتی پزشکیان «نسل Z» (Zed) -- که یک اصطلاح جهانی برای متولدین عصر دیجیتال است -- را «نسل ضد» میخواند و تفسیر میکند، ما با یک حقیقت عریان روبرو هستیم.
در روان ناخودآگاه پزشکیان (و سیستمی که او را بالا آورده)، هر پدیدهی مدرن، ناشناخته و غربی، به صورت پیشفرض به عنوان یک «تهدید» کدگذاری شده است. ذهن او قادر نیست مفهوم جامعهشناختی «تفاوت نسلی» را پردازش کند، لذا آن را به نزدیکترین مفهوم آشنا در دایرهی واژگان امنیتیاش ترجمه میکند: «ضدیت».
این یعنی سیستم حتی توانایی «نامیدن» صحیح شهروندان جدید خود را از دست داده است. او آنها را نمیشناسد، پس آنها را «دشمن» مینامد. این لغزش، گواهی است بر اینکه شکاف دولت-ملت، از سطح سیاسی عبور کرده و به «گسست زبانی» رسیده است؛ جایی که حاکم و مردم، دیگر حتی واژگان مشترکی برای گفتگو ندارند.
آگنوتولوژی (جهلشناسی)؛ معمای پزشک بیسواد
چگونه فردی با مدارج عالی تخصصی در جراحی، واژهی سادهی «مترصد» (به معنای در کمین نشسته) را نشنیده و آن را «متر-صد» (Meter-100) میخواند؟
پاسخ در علم «آگنوتولوژی» (Agnotology) یا «جهلشناسی» نهفته است. این علم بررسی میکند که چگونه جهل، نه به عنوان فقدان دانش، بلکه به عنوان یک «محصول ساختاری» توسط سیستمها تولید و حفظ میشود.
سیستم آموزشی و گزینشی ایدئولوژیک، نخبگانی را پرورش میدهد که دچار «تخصصگرایی تونلی» هستند. آنها در یک دالان باریک فنی (مثلاً جراحی قلب) مهارت دارند، اما در سایر ابعاد زیستجهان (ادبیات، تاریخ، تکنولوژی عمومی، جامعهشناسی)، تعمداً در وضعیت «بیسوادی مطلق» نگه داشته شدهاند.
پزشکیان محصول کارخانهای است که «دانش عمومی» را خطرناک میداند. در این کارخانه، خواندن رمان، دانستن تاریخ یا فهم تکنولوژی، «فضیلت» نیست؛ بلکه «مانعی» برای ذوب شدن در ایدئولوژی است. او نمیداند، چون سیستم نخواسته است که او بداند. او «تکنوکرات هیئتی» است؛ موجودی دوگانه که دستانش به ظرافت لیزر و ابزار مدرن مجهز است، اما ذهنش در تاریکخانهی سنتهای شفاهی جا مانده است.
بحران فقدان «کورتکس» در مغز دولت
آنچه در این لغزشهای زبانی میبینیم، تصویر هولناک یک «بیمغزی استراتژیک» است. «دولت موریانه»، قشر خاکستری یا «کورتکس» (Cortex) -- بخشی از مغز که مسئول تفکر عالی، استدلال و زبان است -- را در سیستم اجرایی خورده و تنها «نخاع» (رفلکسهای واکنشی و غیرارادی) را باقی گذاشته است.
پزشکیان، نماد نهایی این استحاله است: رانندهای که پشت فرمان اتوبوس ایران نشسته، اما نمیداند که فرمان و ترمز با چه مکانیسمی کار میکنند و تابلوهای راهنمایی (مثل نسل Z) را به زبان دشمن ترجمه میکند. این دیگر «اشتباه» نیست؛ این «ناتوانی هستیشناختی» یک سیستم در فهم جهان پیرامونش است. وقتی طبیب، فرق «دارو» و «سم» را نداند، مرگ بیمار، خطای پزشکی نیست؛ یک قتل سیستماتیک است.
سروش سرخوش
تحلیلگر استراتژیک و روانکاو فرهنگی
لطفا جهت ارتباط با نگارنده و مطالعه سایر نوشته هایش به آدرس https://x.com/sarkhosh1341 مراجعه فرمایید. خواندن مجموعه ی آثار در کنار هم، به درک بیشتر و بهتر خوانندگان محترم کمک می کند.

















