ائتلاف پادگان و کرملین در برابر «پارادایم پهلوی»
سروش سرخوش - ویژه خبرنامه گویا
ما با یک هیولای تکاملیافته روبرو هستیم: «دولت ناکارآمد پادگانی». سیستمی که استراتژیاش «رکود مدیریتشده» است.
برای فهم دقیق اینکه چرا سیستمی که در یک جنگ ۱۲ روزه ناتوانی نظامیاش عریان شده و در اقتصاد به مرحلهی «پوسیدگی» رسیده، همچنان با قاطعیت بر سر قدرت مانده است، باید وضعیتش را در چهار بخش تشریح کنیم
موتور داخلی (انگل و میزبان)
«ناکارآمدی» جمهوری اسلامی یک خطا نیست، یک «کارکرد» است. این سیستم بر اساس یک رابطهی بیولوژیک «انگل و میزبان» طراحی شده است:
میزبان (دولت مدنی/مردم): این بخش (اقتصاد رسمی) به عمد «ناکارآمد» نگه داشته میشود. وظیفهی آن، تولید فقر و درگیری مردم با «نان شب» است تا انرژی سیاسی جامعه تخلیه شود.
انگل (هستهی پادگانی): این بخش (سپاه/نیروهای امنیتی) از بیماری میزبان تغذیه میکند. «تحریم» که میزبان را میکشد، برای انگل حیاتی است؛ زیرا انحصار قاچاق و دلار را به او میدهد.
این ساختار، با «رکود مدیریتشده» زنده است. فشار را بالا میبرد و درست قبل از انفجار، یک «سوپاپ» کوچک باز میکند. اما این بار، سیستم، «سوپاپ اطمینان» اصلی خود (پروژه پزشکیان) را پیش از موعد سوزانده است. در نتیجه، خشم ناشی از بحران اقتصادی دیگر توسط «دولت حائل» جذب نمیشود، بلکه مستقیماً به «هستهی سخت قدرت» برخورد میکند. این، یک تهدید وجودی است که وحشت را به درون خود پادگان منتقل کرده است.
وضعیت بالینی (پارادوکس تیغ ماهی)
نتیجهی این وضعیت، رسیدن به نقطهی «فلج استراتژیک» است. وضعیتی که دقیقترین توصیف آن، «پارادوکس تیغ ماهی» است: استخوانی در گلوی سیستم گیر کرده که نه میتواند آن را قورت دهد و نه میتواند آن را بالا بیاورد.
لیست «نمیتواندها»ی سیستم، که محصول این پارادوکس است، قابل توجه است:
نمیتواند سرکوب مطلق کند: چون جامعه (بعد جنبش مهسا) از ترس عبور کرده و هزینهی خون بالا رفته است.
نمیتواند اصلاح کند: چون عقبنشینی، دومینوی سقوط را فعال میکند.
نمیتواند بجنگد: چون جنگ ۱۲ روزه نشان داد که توهم قدرت نظامیاش پوشالی است و فرماندهانش در رختخواب حذف میشوند.
نمیتواند صلح کند: چون صلح با غرب، یعنی پایان «کاسبی تحریم» برای انگل و پایان «سپر بلا بودن» برای حامی خارجی.
سیستم قفل شده است.
کارگردان خارجی (در جستجوی پوتین ایرانی)
این «انگل پادگانی» تنها نیست. او یک «پدرخوانده» دارد: روسیه. رابطهی تهران-مسکو، رابطهی «ارباب-رعیتی» است. پوتین، ایران را به عنوان «کارت بازی» و «سپر بلا» برای مواجهه با غرب میخواهد. اما روسها با تجربهی مستقیم فروپاشی شوروی، یک مزیت تحلیلی کلیدی دارند: آنها میدانند سیستمی که وارد «رکود برژنفی» میشود (یعنی رکود اقتصادی کامل + تسلط مطلق امنیتی) دوام نمیآورد. آنها میدانند که این رکود، در نهایت به یک «خلأ قدرت» (لحظهی گورباچف/یلتسین) و آشوب پس از آن منجر خواهد شد.د.
استراتژی مسکو، «جلوگیری از فروپاشی» نیست، بلکه «مدیریت گذار پس از فروپاشی» است. آنها نمیخواهند سناریوی آشوبناک یلتسین (که کنترل را از دست امنیتیها خارج کرد) در ایران تکرار شود. هدف آنها، پرش از روی مرحلهی آشوب و رساندن ایران مستقیماً به مرحلهی نهایی خودشان است: یک دیکتاتوری امنیتی باثبات، عملگرا، و متحد مسکو (مدل پوتین).
بنابراین، مسکو به دنبال مهرههای سوختهی اصلاحطلب (گورباچف) یا پوپولیستهای منتقد (یلتسین) نیست. آنها در حال رصد کردن و سرمایهگذاری روی «آرکیتایپ (کهنالگوی) پوتین ایرانی» هستند.
مشخصات این آرکیتایپ:
- ریشهی پادگانی: باید از دل سپاه و نهادهای امنیتی آمده باشد.
- عملگرایی اقتصادی: باید ایدئولوژی اسلامی را در باطن کنار گذاشته و زبان «کارتل اقتصادی» را بفهمد.
- قدرت تکنوکراتیک: باید توانایی مدیریت یک دولت مرکزی قدرتمند را داشته باشد (پروفایل چهرههایی مانند قالیباف یا فرماندهان قرارگاههای اقتصادی سپاه).
هدف روسها مشخص است: تغییر روبنای ایدئولوژیک، اما حفظ (و تقویت) زیربنای امنیتی (پادگان) که حافظ منافع روسیه باشد.
کابوس پادگان (مدیریت متغیر پهلوی)
اگر همهچیز طبق سناریوی پادگان و پوتین پیش میرفت، ما باید به سمت یک «حکومت نظامی سکولار روسیپسند» میرفتیم. اما یک متغیر، محاسبات را «پیچیده» کرده است: حافظهی تاریخی و فاکتور پهلوی. دستگاه تحلیلی کرملین، که خود استاد «مهندسی گذار» و مدیریت «انقلابهای رنگی» است، این حافظهی تاریخی را به عنوان «متغیر تهدید اصلی» شناسایی کرده است.
استراتژی مسکو، «مدیریت فعالانه در جهت خنثیسازی» آن است. آنها میدانند که در روسیه، مردم پس از سقوط کمونیسم، بین «بد» (رکود) و «بدتر» (آشوب یلتسین) گیر کرده و نهایتاً به «پوتین» (ثبات امنیتی) رضایت دادند. اما در ایران، «خاطرهی ملموس» رفاه و توسعه، نوستالژی نظم، سکولاریسم نسبی، و غرور ملی دوران پیش از انقلاب، یک «آلترناتیو پارادایمیک» قدرتمند و رقیب مستقیم برای «گذار روسی» (حکومت نظامی سکولار) ایجاد میکند.
بنابراین، ترس پادگان و استراتژی روسیه در این نقطه همگرا میشود: «گذار روسی» تنها در صورتی موفق خواهد بود که «پارادایم پهلوی» پیشاپیش تخریب، بیاعتبار یا مهار شده باشد. این «حافظهی تاریخی»، بزرگترین مانعی است که اجازه نمیدهد پادگان با اطمینان، زیر دیگ تغییر کنترلشده را روشن کند. آنها میدانند آتشی که برمیخیزد، ممکن است به جای حرکت به سمت «پوتین ایرانی»، به سمت این «حافظهی تاریخی» بازگردد و ائتلاف پادگان-کرملین را با هم بسوزاند.
این همان «تلهی راهبردی» است که پادگان و کرملین در آن گیر افتادهاند. آنها با یک «صورتمسئلهی تاکتیکی» (حذف شاهزاده) روبرو نیستند، بلکه با یک «کابوس راهبردی» (حذف یک حافظهی تاریخی) مواجهاند. «شخص» شاهزاده صرفاً «حامل زنده» و کانون تمرکز این پارادایم است؛ او را میتوان مهار، بیاعتبار یا حذف فیزیکی کرد. اما «پارادایم»، یک ایدهی غیرشخصی است که در حافظهی جمعی ملت تهنشین شده است. شما نمیتوانید «نوستالژی» را ترور کنید. هرگونه حذف «حامل»، نه تنها «پارادایم» را نابود نمیکند، بلکه آن را از یک «خاطره» به یک «آرمان خونین» و یک «شبح انتقامجو» تبدیل میکند--و آن را هزاران بار مهارنشدنیتر میسازد.
خلاء سیاسی و برخورد عریان
برآیند وضعیت چیست؟
- خلاء سیاسی مطلق: سیستم با حذف «اصلاحطلبان» (مرگ نیروهای میانی) و سوزاندن «پزشکیان» (سوپاپ اطمینان)، آخرین ضربهگیرهای خود را نابود کرده است.
- جامعهی اتمیزه: استراتژی «رکود مدیریتشده»، مردم را چنان درگیر بقا کرده که جامعه مدنی مضمحل شده است.
- برخورد نهایی: با توجه به اینکه سیستم «فلج» شده (تیغ ماهی) و راه «گذار کنترلشده» (سناریوی روسی) توسط «متغیر مهار نشدنی پهلوی» مسدود شده است، «محتمل ترین سناریو» ادامهی این فرسایش دردناک است تا لحظهای که یک «شوک» (مرگ رهبر، قحطی، یا جنگ)، پوسته را بشکند. در آن لحظه، چون هیچ نیروی میانی و هیچ سوپاپ اطمینانی وجود ندارد، ما شاهد یک برخورد مستقیم، بدون واسطه و عریان میان «ملت جانبهلبرسیده» و «ائتلاف پادگان-کرملین» خواهیم بود. این، پایان «رکود» و آغاز «توفان» است.
سروش سرخوش
تحلیلگر استراتژیک و روانکاو فرهنگی
لطفا جهت ارتباط با نگارنده و مطالعه سایر نوشته هایش به آدرس https://x.com/sarkhosh1341 مراجعه فرمایید. خواندن مجموعه ی آثار در کنار هم، به درک بیشتر و بهتر خوانندگان محترم کمک می کن

خم به ابرو نیاور!
















