آزادی با نقد بوجود می آید و درک حقیقت با بیان
"بهجای مخاطب قرار دادن خامنهای، مردم را خطاب قرار دهید؛ نجات جامعه از درون خود جامعه و با تکیه بر نیروی مردم ممکن است، نه با امید بستن به اصلاح مستبد"
فرید انصاری دزفولی - ویژه خبرنامه گویا
قبل از هر چیزی بگویم نقد بیانیه آقای تاجزاده به معنای عدم ستایش از شجاعت و مبارزات خستگی ناپذیر و استقامت پیگیرانه ایشان بر علیه مستبد حاکم نیست. آقای تاجزاده و امثالهم از چهره های برجسته و ارزنده مبارزاتی ایران به شمار می آیند.
آقای تاجزاده در سالهای اخیرانتقادات شدیدی الحنی نسبت به شرایط موجود و شخص آقای خامنه ای داشته و او را مسبب و عامل اصلی وضعیت مصیبت بار کنونی قلمداد می نماید. با این حال از آنجائیکه ایشان از جریان اصلاح طلبی برخاسته اند و هر چند تلاش کرده اند از این جریان فاصله بگیرند اما هنوز اندیشه و نظرشان آلوده به اصلاح طلبی است.
انگیزه ام از نقد بیانیه ایشان نشان دادن جایگاه فکریشان است که هنوز متاسفانه چون گذشته چاره کار را در مدار بسته و در قلمرو همین نظام توتالیتر به هدف اصلاح آن می داند و می جوید. هر الگو و بدیلی در جامعه که می خواهد از استبداد به دموکراسی گذر کند روشش باید منطبق با هدف باشد. ملت را مخاطب قرار دهد و از مدار بسته هرگونه استبدادی بیرون بیاید.
در نظر آقای تاجزاده عاملیت مردمی جایگاه موثری ندارد. بیانیه اش فاقد نظر و راهکاری هست که فاعلیت جامعه را برانگیزد و یا بتواند جنبشی راه بیندازد تا حکومت را مجبور به عقب نشینی نماید و یا حتی اگر جنبشی رخداد آن را هدایت و سازماندهی نماید. حکومت زمانی به عقب رانده میشود و تسلیم خواسته های مردم می شود که جامعه به جنب و جوش داشته باشد و به خیابان بیاید. تا جامعه دست به اعتصاب و اعتراض و مقاومت دائمی نزند حکومت تن به خواسته مردم نخواهد داد و تسلیم مردم نمی شود.
در روزگاری که بعلت بحرانها فاجعه بار، جامعه در آستانهی وقوع جنبش اعتراضی احتمالی و جنبشی خونین است که به طور بالقوه زیر پوست جامعه موج میزند و ممکن است هر آن به دلیل اتفاقی به شکل یک شورش رادیکال بیرون بزند. در چنین وضعیتی آقای تاجزاده بیانیه ای منتشر کرده است. هر چند بیانیه لحنی ساختار شکنانه دارد ولی در نهایت از آقای خامنهای می خواهد فکری به حال این اوضاع بن بستی و ابر بحران های کنونی کند و از مردم می خواهد عین شاگردان سر به زیری با حفظ نظم و امنیت صدای خود را به گوش رهبر رساند. او در بیانیه می گوید " هنر ملت آناستکه با حفظ نظم و امنیت، رهبر را مجبور به شنیدن صدای خود کند تا ایران در مسیر توسعه دموکراتیک قرار گیرد".
رهبر بعنوان نماد جمهوری اسلامی صدای مردم را شنیده است ولی با التماس و موعظه و بدون جنبش همگانی عقب نشینی نخواهد کرد. آقای تاجزاده خود در بیانیه اذعان می دارد، نظام ولایت فقیه شکست خورده و خواهان تغییرات اساسی است و معتقد است رهبر نمی گذارد این تغییرات عملی شوند". ایشان بدون ارائه نظر و اندیشه راهنمایی جهت عملی کردن برون رفت از وضعیت سیاهی که خود ترسیم کرده است می خواهد ایران در مسیر توسعه دموکراتیک قرار گیرد. ایشان بدون برخورد به ساختار استبدادی حاکم بر جامعه تمامی کاسه کوزه ها را بر سر خامنه ای می شکند و از او می خواهد تا دیر نشده کاری کند و براه راست هدایت شود. لذا خواهان ترک تک صدائی و بازگشت به حاکمیت مردم از طریق حذف ولایت فقیه در قانون اساسی است و می نویسد: " اگرچه بهنظر میرسد کف خواستههای ملی، حذف ولایت فقیه از قانون اساسی و خاتمهدادن به حکومت فقها و روحانیون است که ....".
ابتدا بگویم مرام هر دولتی قانون اساسی آن دولت است.
آقای تاجزاده چگونه می خواهد ولایت فقیه که تیرک و ستون اصلی نظام ولائی و اصل راهنمای قانون اساسی جمهوری اسلامی است را از بین ببرد. حذف تیرک ولایت فقیه مساوی با حذف و سقوط جمهوری اسلامی می باشد.
تنها راه دو پهاوئی که نشان می دهد چنین می باشد " اصلاح/تغییر قانون اساسی مطابق نظر «ملت بالفعل» یعنی همین مردم کوچه و بازار، بر اساس حق مسلم تعیین سرنوشت کشور بهدست هر نسل. سقف اصلاحات/تغییرات قانون اساسی را نمایندگان برگزیده ملت در مجلس مؤسسان تعیین خواهند کرد و آنها را به همهپرسی خواهند گذاشت".
خودشان به روشنی نمی گویند که خواهان حذف ولایت فقیه از طریق اصلاح قانون اساسی می باشد یا از طریق تغییر قانون اساسی توسط مجلس موسسان؛ این موضوع در ابهام می ماند.
روشن است گذار به حاکمیت مردم از طریق اصلاح قانون اساسی نه ممکن و نه میسر می باشد. چون ساختار حقیقی و حقوقی این قانون استبدادی آنهم از نوع توتالیتر است.
ساختار جمهوری اسلامی بر اصل ولایت فقیه استوار است. اصلی که با تمام اصول جهان متمدن از جمله حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش، ارزشهای انسانی، کرامت انسانی، حقوق انسانی، حقوق شهروندی، حقوق ملی، حقوق بین المللی مردم بعنوان بخشی از جامعه جهانی، حقوق طبیعت، آزادیهای فردی و دینی و عقیدتی، آزادی بیان، آزادی زنان، تساوی حقوقی شهروندان در برابر قانون، علم و دانش، پیشرفت و ترقی، استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی و .... تضادی آشتی ناپذیر دارد. بنابراین قانون اساسی جمهوری اسلامی ضد بشری و غیر قابل اصلاح است چون در آن قوای دولت ( حکومت) ناشی از اراده ملت نیست و بر خلاف ادعای آقای تاجزاده، در قانون اساسی حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش حق آنها نیست و قانون اساسی بر آن تصریح ندارد.
تاجزاده می گوید ترک تک صدائی باعث بازگشت حاکمیت به مردم می شود. چگونه ترک تک صدائی ما را به دمکراسی هدایت می کند. ترک تک صدائی موجب بازگشت حاکمیت مردم نمی شود. شما همان راهی را می روید که قبل از انقلاب بسیاری رفتند و فکر می کردند با رفتن شاه و ترک تک صدائی شاه ایران گلستان می شود و فکر می کردند" دیو چو بیرون رود فرشته در آید".
رسیدن به دموکراسی یک فرایند است و امری دستوری نیست. دموکراسی را ادم های دمکرات بنا می کنند. پس در ابتدا نخبگان و روشنفکران و لااقل بخش قابل توجه ای از جامعه باید به حقوق خود عمل کنند و مسئولیت پذیر شوند و دمکرات گردند تا بتوانند جامعه اي دمکرات از شهروندان صاحب حق و حقوق ایجاد کنند. وگرنه نتیجه عملی ذهنیت تخیلی ایشان در خوشبینانه ترین حالت مستبد را حذف می کند ولی استبداد را بر جای خود باقی می گذارد.
اما تغییر قانون اساسی از طریق مجلس موسسان، مجلس موسسان بعد از تغییر و یا سقوط هر حکومتی تشکیل می گردد. حال پرسش این است آقای تاجزاده چگونه می خواهد در نظامی توتالیتر مجلس موسسان تشکیل دهد و قانون اساسی را تغییر دهد تا به یک نظام دمکراتیک برسد. در یک کلام ساده آقای تاجزاده چگونه می خواهد "زنگوله را به گردن گربه بیاندازد"؟
اما اشکال دیگر بیانیه آقای تاجزاده بجز چشمک زدند به شاهزاده و تخیل حذف ولایت فقیه و ندیدن ولایت فقیه بعنوان ساختار یک نظام سیاسی در قدرت، در آنجائی نهفته است که چنین القا می نماید که تمام مقدرات ایران و ایرانی در دست خامنه ای هستند و فقط او را مسئول همه بلایا و مصیبت ها ایران می داند و از بیانیه چنین برمی آید که اگر آقای خامنه ای نباشد مشکلات قابل حل خواهند بود. ایشان می نویسند " نظام ولایت فقیه بطور کامل شکست خورده و خامنه ای را مسئول اصلی وضعیت فاجعه بار کنونی و همچنین عامل اصلی خطر فروپاشی کشور می داند". آقای تاجزاده در بیانیه دیگری در اول مرداد 1404 باز خطاب به آقای خامنه ای او را مسئول وضعیت بحرانی کشور بشمار می آورد و از او می خواهد یا زمینه اصلاحات ساختاری را فراهم آورد و یا استعفا دهد و از قدرت کنار بگیرد.
قدر مسلم و بدون هیچ شک و شبه ای آقای خامنه ای مثل تمامی خودکامگان مانعی در برابر بهبود اوضاع فعلی است و رهبری ناتوان و نالایق برای حل مشکلاتی است که لاینقطع انکار می کند. او و همراهان و اطرافیانش با تصمیم های غلط و نابخردانه خویش به بیگانگان امکان دادند با تحریم های ضد بشری اکثریت مردم را به روز سیاه بنشاند و به کشورمان حمله نظامی نمایند.
اشکال نظری آقای تاجزاده از مکانیسم قدرت بطور کلی در این است که تنها یک نفر را مقصر ویرانی جامعه می داند. نتیجه عملی این اشکال در مورد قدرت حاکم و ساختار استبدادی در ایران نمایان می شود وقتی که فقط شخص آقای خامنه ای را مسئول وضعیت موجود می داند نه ساختار استبدادی حاکم بر جامعه را.
اگر مثل آقای تاجزاده تخیل و تصور کنیم فقط یک مستبد و نه یک ساختار استبدادی باعث این وضعیت فاجعه باری شده که ایران را بر لبه پرتگاه قرار داده است سخت از دید نظری در اشتباه می باشیم. بخاطر دارم در دوران شاه هم چنین نظری بود که می گفت اگرشاه برود همه مشکلات مملکت حل می شوند. نتیجه این ساده اندیشی را دیدیم و ملتی قربانی چنین تفکر نادرستی شد. زیرا این تصور غلط است که فکر کنیم با رفتن و مردن و یا کناره گیری یک مستبد ساختار استبدادی از بین خواهد رفت و جامعه به آزادی و دموکراسی خواهد رسید. چون مرگ و رفتن یک نفر وضع موجود را تغییر نخواهد داد. این ما افراد جامعه هستیم که باید تغییر کنیم تا بتوانیم تغییر دهیم.
آقای تاجزاده باید اینقدر بدانند که ولی فقیه خودکامه مولود و محصول یک جامعه، یک ساختار و یک روابط قوا و نتیجه فرهنگ سیاسی یک جامعه است. آقای خامنه ای نه ابر قهرمان است و نه از دانش و کاریزمای فوق العاده برخوردار می باشد. او یک آدم بسیار معمولی است که با تقلب رفسنجانی به مقام رهبری برگزیده شد و در موقعیت و روابط قوائی قرار گرفت که او را به یک خودکامه تام گرائی مبدل ساخت. این ذهنیت جامعه و خصوصیات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و بویژه اخلاقی و مجموعه روابط حاکم بر جامعه است که رضا شاه، یا محمد رضا شاه یا خمینی، یا خامنه ای را دیکتاتوری تبهکار و جانی می کنند. وقتی روابط حاکم بر جامعه بر اساس حق و حقوق و وجدان اخلاقی استوار نباشند، و بر اساس روابط استبدادی و اطاعت و تبعیت از قدرت و زورمداری تنظیم شده باشند مسلما یک مستبد مطلق العنان در این رابطه متولد می شود.
جامعه ما از انقلاب مشروطه تا بحال برای رسیدن به آزادی و دمکراسی مبارزه کرده است ولی در پی هر جنبشی یک مستبد بر جامعه حاکم شده و بجای نائل شدن به جامعه ای آزاد و دمکرات با بازسازی استبداد مواجه گردیده است. دیکتاتورها و مستبدین از پایین به بالا می روند و نه برعکس چون ساخته و پرداخته جامعه ای استبدادی می باشند.
باید از خود بپرسیم اگر ما همواره شکست خورده ایم و در ساختاری استبدادی باقی مانده ایم و سرانجام استبداد بر ما حاکم گردیده است حتما اندیشه و استراتژی ما اشکال داشته است. وقتی معادله حل نمی شود حتما راهکار حل معادله غلط می باشد. تا زمانیکه راهکار درستی برای حل معادله پیدا نکنیم در همان بن بست و اشتباه همیشگی دست و پا خواهیم زد.
پس تا زمانی که درک درستی از واقعیت یک جامعه استبدادی نداشته باشیم و نخواهیم از تجربه بیاموزیم و فقط مستبد را و نه ساختار و ستون پایه های استبدادی که روابط اجتماعی و فرهنگ سیاسی استوار بر آنهاست را مورد حمله قرار دهیم و فقط بر آن باشیم که مستبد کوتاه بیاید یا کناره گیری کند، حتما مستبد دیگری بر ما حاکم می گردد چون ساختار و ستون پایه های استبدادی و فرهنگ اطاعت از قدرت سر جای خود باقی اند. بنابراین تا ما ذهنیت خود را تغییر ندهیم و فقط و تنها مستبد را عامل و موجب همه بلایای ارضی وسماوی بدانیم مطمئنا استبداد را بازسازی خواهیم کرد همانگونه که بعد از انقلاب مشروطه و انقلاب 1357 بازسازی کردیم.
به باور نگارنده آقای تاجزاده از یکسو بدرستی ساختار ولایت فقیه را شکستخورده و بنبستآفرین میخواند اما از سوی دیگر، نسخه خروج از این بنبست را نه در شکستن ساختار استبدادی حاکم بر جامعه، بلکه در اصلاح آن از طریق عقبنشینی داوطلبانه و همکاری هسته سخت قدرت برای اصلاح قانون اساسی، و در نهایت از طریق حذف ولایت فقیه و یا همکاری ولی فقیه برای چاره جوئی و گره گشائی از این شرایط غمبار و نه همکاری و همبستگی مردمی. یعنی ایشان هنوز از نظر سنتی اصلاح طلبانه خویش فاصله بایسته ای نگرفته است و بر همان روال می خواهد از درون همان ساختار، بدون عاملیت و فاعلیت جامعه بن بست را حل کند که این هم تناقض مرکزی بیانیه و هم انعکاس فقر نظری و عملی بیانه اش می باشد.
بدین خاطر است که می گویم آقای تاجزاده فقر نظری و عملی دارد. زیرا عاملیت مردمی در بیانه و نظرشان جایگاه موثری ندارد. او مردم را دعوت به مقاومت و دادخواهی برای رسیدن به کرامت انسانی و حقوق انسانی و شهروندی شان نمی کند.
بیانیه با فقدان یک نظر راهبردی عملی علیرغم محتوای به ظاهر ساختار شکنانه اش در نهایت همان تز اصلاح طلبی را ارائه می دهد که با شرایط جامعه ای که آبستن جنبشی احتمالی می باشد همخوانی ندارد. امروز بر خلاف دهه 70 یا 80 شمسی ملت از اصلاح طلبی گذشته و بقول آقای باهنر 90 درصد مردم خواهان ادامه این شرایط نیست و از می خواهند از جمهوری اسلامی عبور کنند.
نظریه یک کنشگر و مبارز سیاسی باید از دل مطالبه گری و حقوق و واقعیت زندگی ملت برخیزد نه اینکه در مدار بسته حکومت و در حصار اصلاح حکومتی گرفتار گردد. پس تئوری نظری و تئوری عملی مان باید منطبق هم باشند و عاملیت انسانی و فاعلیت جامعه را بازتاب دهند و نقطه عزیمت حرکت مبارزاتی ما باشند. هر نظری که عاملیت انسانی و نقشش را در ایجاد تغییر از طریق جنبش همگانی بوجود نیاورد نمی تواند منتظر عقب نشینی رژیم و نماد آن شخص خامنه ای باشد.
هر بیان و نظرگاهی که تجربه تاریخی صد و سی سال مبارزات ملت ایران را به حاشیه براند قادر به دادن راهکار و توضیح چگونگی برون رفت جامعه از این وضعیت تیره و تار نخواهد بود. تجربه تاریخ مان را با نظر و عمل مان همراه و منطبق سازیم تا گفتار ما به راهکارها و هدفی منجر نشود که از واقعیت ملموس مبارزاتی جامعه فاصله بگیرد. بنابراین با پیوند دادن تجربه عملی و عاملیت و فاعلیت دادن به جامعه، به جنبش های مردمی خون تازه ای در رگ اعتراضات و مقاومت های مدنی راه بیندازیم و آن را به ابزاری برای راه اندازی و احیاء جنبش همگانی و صدای ملت مبدل نمائیم. در صورت حذف عاملیت و فاعلیت جامعه از مبارزات سیاسی - اجتماعی راه به جائی نمی بریم و حرف ما حرفی بی جان و بی ره گشا خواهد بود.
خلاصه کنم، نادیده گرفتن تجربه تاریخی مبارزات هر ملتی و نفی عاملیت و فاعلیت آن ملت، عملاً جامعه را از مقام عامل و فاعل به محصولی غیرمسئول و ناکارآمدی فرو میکاهد. چون اگر هیچکس فاعل نیست، هیچکس هم مسئول نیست. هر جامعه ای را انسانها با انتخابها و مقاومتهایشان میسازند، حتی در دل نظامهای سرکوبگر؛ نفی عاملیت در نهایت به انفعال سیاسی میانجامد.
انگیزه ام از نقد بیانیه آقای تاجزاده نشان دادن دو جهان بینی است. یکی از دیدگاه نخبه گرایانه چاره کار را در اصلاح رژیم می داند و می خواهد و باز هم می خواهد در قلمرو حکومت گام بردارد و راه حلی بجوید و دیگری چاره کار را رجوع به ملت و جامعه می داند و به آنان تکیه می کند و می گوید، هیچ پناهگاهی برای ملت بجز خود ملت نیست و تنها راه رهائی و نجات هر ملتی بدست توانای همان ملت صورت می پذیرد. یکی به رژیم و قدرت حاکم پناه می برد و یکی به قدرت انسانها پناه می برد و به آنها می گوید به حقوق خود عمل کنید و مسئولیت تغییر نه به گردن رژیم بلکه به گردن تک تک شما افراد جامعه می باشد.
چاره کار هم هزارتا نیست یکی است. آنهم این است که ملت صاحب حق خویش شود و از طریق عمل به حقوق خویش، قلمرو استبداد را برچیند و به جایش یک دولت حقوق مدار بگذارد تا بتواند جامعه ای از شهروندان صاحب حق و حقوق برپا سازد.
جان کلام:
آقای تاجزاده شما مرتب آقای خامنه ای را مورد خطاب قرار می دهید؛ یکبار هم که شده مردم و جامعه را مورد خطاب قرار دهید. بعد از سالها تجربه تلخ هنور امید به اصلاح رژیم دارید. تجربه های تلخ را نباید تکرار کرد پس از قلمرو و مدار بسته نظام توتالیتر اسلامی بیرون بیایید و رو به قلمرو باز و پویای ملت ایران نهید.
افراد جامعه را مخاطب قرار دهید و با آنان سخن بگوئید. به آنها بگوئید نجات جامعه تنها و تنها بدست شما شهروندان میسر است و نجات از در درون جامعه بر می خیزد و نه از حاکمان اقتدارگرا و نیروی بیگانه ای از خارج، هیچ جامعه ای با تکیه به زورمداران نجات پیدا نکرده است. پس سعی کنیم به جامعه امید و انگیزه دهیم و آنرا را تقویت کنیم. سعی کنیم جامعه را آگاه سازیم و اعتماد به نفس مردم را بازسازی کنیم و بالا ببریم تا جامعه توانمند شود. جامعه ای که توانمند باشد قدرتمندترین حکومت ها و مسلح ترین و بزرگترین قدرت ها هرگز نخواهند توانست آنها را به سلاخ بکشند و به زانو در بیاورند.
به آنها بگوئیم رهبری تغییر این اوضاع با مسئولیت شما و در دستان شماست. اگر مسئولیت نپذیرید و خود خویشتن را رهبری ننمائید، شکوه نکنید که شاه یا خامنه ای مانع شدند. شاه و ولایت فقیه، محصول این گریز از مسئولیت پذیری شماست.
بنابراین بجای اینکه بفکر اصلاح حکومت باشیم بر جامعه تکیه کنیم. زیرا جامعه ای که قوی و توانا شد برای تغییر خودش خود را مسئول می داند و آنگاه می تواند از استبداد به دمکراسی گذر کند.
در پایان به آقای تاجزاده ها و امثالهم بگویم اگر موسی توانست با آن موعظه ها فرعون را به راه راست هدایت کند شما هم می توانید آقای خامنه ای را به راه راست هدایت نمائید.

کنایه دادکان به علیرضا دبیر: نماز بزند به کمرت















