به دنبال حملات نظامی اسرائیل و آمریکا به ایران، از درون حاکمیت، نشانههای مختلفی در کنشها و واکنشهای سیاسی رژیم بروز میکند. این نشانهها دیگر ربطی به تقسیم بندی سنتی اصلاحطلبی یا اصولگرایی ندارد بلکه بر محوریت توافق با غرب و تعامل با ترامپ و یا بر محور مقاومت در برابر خواستههای غرب و نزدیک شدن به چین و روسیه می گردد. این دوگانگی، حتی در جبهه اصول گرایان هم مشاهده می شود. ویژگی این دو گروه چنان نیست که تعامل و تقابل را در سیاست ـ که امری عادی است ـ در روابط و موضع گیریهای خود در نظر بگیرند بلکه آنها محور سیاست خود را در تعامل و یا تقابل با غرب می دانند و بر مبنای این محوریت عمل می کنند.
تقابلگرایان بر این نظرند که کوچکترین قدمی در راه تعامل با غرب، به تشدید مطالبات و خواستههای پیدرپی غربی ها خواهد انجامید و رژیم توان پاسخگویی به این درخواستها را ندارد، بهویژه اینکه به غرب نمیتوان اعتماد کرد؛ چنانچه آمریکا بدون دلیل از برجام خارج شد و رژیم در مخمصه باقی ماند. تقابلگرایان اصولا در برنامه خود، مشکلات را از جانب سلطه گران غرب می دانند و هرگونه نزدیکی به غرب را خطری برای دستآوردهای نظام. آنها می گویند تعامل گرایان، با برجام امتحان خود را پس داده اند و برجام کمکی به رژیم نکرد. تحریمها ادامه دارد و امروز، ایران باید مسلح به تدابیری شود که تحریمها را بی اثر کند و خود را در برابر حملات نظامی آماده سازد. تعاملگرایان بر این نظرند که بدون همراهی با غرب، امکان زیست درازمدت رژیم وجود ندارد و تحریمها بهطور پیوسته وضعیت را سختتر میکنند و مرگ تدریجی رژیم در راه است. به یاد داریم که بخشی از اصلاح طلبان و اعتدالیون رژیم، قبلا توافق هستهای برجام را پیروزی بزرگ خوانده بود و به کشورهای غربی قول سرمایهگذاریهای بزرگ در ایران را داده بود.
اما این دوگانگیِ محوریتِ تعامل و تقابل در سیاست، تنها به درون رژیم محدود نیست؛ بلکه در بین برخی از مخالفان رژیم نیز این دو دستگی وجود دارد. بخشی از آنها ، بدون دخالت نظامی، تغییر رژیم را ممکن نمی دانند. همه امیدشان را به دولت ترامپ بستهاند که البته در این رابطه، حضور اسرائیل برای آنها نقش برجستهای پیدا میکند. از دید آنها تنها اسرائیل است که میتواند ترامپ را قانع سازد تا پروژه تغییر رژیم در ایران کلید بخورد. از این رو بیشتر از همراهی با ترامپ، به نتانیاهو نزدیک هستند و نگران از دست دادن این متحد خود در منطقه میباشند تا به کمک او "اتحاد ابراهیم" را با "اتحاد کوروش" کامل کنند. این گروه، حمله نظامی به ایران را پنجرهای میدانند که در واقع محل عمل را برای آنها باز و راه رسیدن به قدرت در ایران را برای آنها فراهم خواهد کرد. چنانچه در جریان جنگ ۱۲ روزه، تنها ناراحتی آنها پایان یافتن برخورد نظامی بدون سقوط نظام بود. آنها از اینکه این فرصت از دست رفت، ابراز ناراحتی میکنند، هرچند از پا نیفتاده و به دنبال فرصت دیگری هستند و امید خود را به نتانیاهو از دست ندادهاند.
در بین مخالفان رژیم نیز هستند کسانی که بویژه بدنبال نسل کشی اسرائیل و رفتارهای مستکبرانه ترامپ، محوریت سیاست خود را در تقابل با غرب قرار داده اند و به نام دفاع از تمامیت ارضی و به نام دفاع از میهن، فضای جنگی را مناسب مخالفت با رژیم نمیدانند. این بخش از مخالفان رژیم که در آن برخی از نیروهای چپ و ملی نیز مشاهده میشوند، بهویژه پس از جنایات هولناک جنگی اسرائیل در غزه و کمک آمریکا به اسرائیل و همراهی و سکوت اکثر کشورهای اروپایی در برابر اسرائیل، معتقدند مسئله رژیم ثانویه است و در شرایط فعلی باید در مقابل استکبار غرب ایستادگی کرد. از این رو برخی از آنها یکباره در مورد مسئله هستهای ایران تغییر نظر داده اند و به گمان اینکه ایران هم باید بمب داشته باشد تا به توان بازدارندگی دست یابد، یا در مورد سیاستهای هستهای جمهوری اسلامی سکوت و یا از آن دفاع میکنند و معتقد شدهاند که هزینههای عظیم سیاست غنیسازی برای دفاع از ایران لازم بوده است و نباید چرتکه انداخت!
اما مسئله ایران و راهحل برون رفت از بحران بزرگ فعلی که حاصل ساختار قدرت حاکم و رفتارهای جمهوری اسلامی و عملکرد قدرتهای خارجی است، در محدوده در محوریت قرار دادنِ تقابل و تعامل با غرب خلاصه نمیشود. هیچکدام از این دو دسته در درون رژیم قادر نیستند امیدی در مردم ایجاد کنند. تعاملکنندگان، دوران اوج خود را در زمان برجام پشت سر گذاشتهاند و تقابلکنندگان، از دید مردم، تنها سود خود را در تقابل میبینند و هدفی جز ماندن در صحنه قدرت ندارند. از این رو، رژیم قادر نیست استراتژی مشخص و امیدوارکننده ای ارائه کند و یا طرح قابل عرضه ای را در اذهان عموم بپروراند زیرا از دید هر دو گروه، مردم ایران در این معادلات محلی از اعراب ندارند و این دو گروه، تنها راهحل را در نزدیکی به غرب یا دوری از آن میدانند. اما در این میان، شخص خامنهای از هر دو گروهِ تعاملگر و تقابلگر استفاده میکند. او مانند بندبازان سیرکها، با حرکت روی طناب باریک بحران دائمی، طوری عمل میکند که هم کشور را در بحران دائمی نگاه دارد و هم خطر جدی برای رژیم ایجاد نکند. فراموش نمیکنیم که او در دورهای میگفت اصلاحطلبان و اصولگرایان، دو بال رژیم هستند و اکنون همین سیاست را با تعاملگرایان و تقابلگرایان پیش میبرد. فراموش نکنیم که او معتقد بود "نه مذاکره و نه جنگ"، و البته هم جنگ شد و هم مذاکره انجام گرفت زیرا او، نه از مذاکره محدود و نه از جنگ محدود، هیچ واهمهای ندارد و تا جایی که بتوان برای حیات رژیم استفاده کرد، هر دو را برای رژیم موهبت الهی می داند. او توانسته است ایران را در ربع قرن اخیر در آتش بحران خانمانسوز قرار دهد تا جامعه نتواند تکان بخورد. در اصل، مدیریت بحران از دید او بالا نگاه داشتن میزان بحران تا حدی است که رژیم بخطر نیافتد.
همین مسئله نیز در دو گروه اپوزیسیون خارج از کشور موجود است: تعاملکنندگان، تا خیانت به کشور و تقاضای حمله نظامی به ایران پیش رفتهاند اما حمله نظامی ۱۲ روزه با کشتن دهها تن از فرماندهان سپاه اثری نکرد. حالت روحی این گروه از اپوزیسیون، بسته به محتوای سخنان ترامپ منقلب میشود؛ یک روز خوشحال هستند و امید به تغییر رژیم از طریق دخالت قدرتهای خارجی پیدا میکنند و روز دیگر دچار کزکردگی میگردند، زیرا ترامپ در رابطه با رژیم سخنانی مطرح میکند که بوی نزدیکی به جمهوری اسلامی و مصالحه را میدهد. در اصل این گروه، کوچکترین باوری به مردم ایران ندارند و دائم تکرار میکند که مردم نمیتوانند در برابر رژیم سفاک حاکم عمل کنند و تا قدرت خارجی به کمک نیاید، چیزی تغییر نمیکند. برخی از آنها، از آنجا که شکست حمله نطامی برای تغییر نظام بعد از حمله نظامی 12 روزه به ایران روشن و مبرهن شد خود را مخالف حمله نظامی به تاسیسات کشور دانستند اما ملتمسانه از اسرائیل درخواست میکردند خامنهای را بکشد! تا به مردم کمکی شده باشد!
اپوزیسیون دیگری وجود دارد که با محوریت در تقابل با غرب و با استدلالِ دفاع از میهن در برابر تجاوز آشکار آمریکا و اسرائیل، نقد رژیم را کناری نهاده و سیاستهای ویرانگر نظامی و هستهای رژیم را تا حدی توجیه میکند، تا جایی که برخی در برابر زیاده خواهی های قدرتهای غربی شعار «زنده باد خامنهای» هم سر میدهند. این گروه در تصادم با مواضع خود در قبال رژیم قرار میگیرد. این گروه فراموش میکند که مسئول وضعیت فعلی ایران و در خطر بودن سرزمین ما قبل از هر چیز نتیجه اعمال این رژیم است. این گروه فراموش میکند که هر چه به عمر این نظام افزوده گردد، تهدیدها و خطرها برای میهن جدی تر و مهلکتر میشوند. این گروه در مواجهه با مصائب و مشکلات کشور و در تحلیل خود در شناسایی مسئولین و عاملین این وضعیت، با مسئول اصلی دانستن قدرتهای خارجی - که مسلماً مسئول هم هستند - در اصل گناهان رژیم را میشویند.
اما مسئله ایران واضح است:
1 ـ رژیم حاکم، ذاتاً در تناقض با حاکمیت مردم قرار دارد و مسئول اول وضعیت فلاکتبار کشور است. از این رو، انتظار و درخواست از رژیم که تحول کند و یا داشتن این انتظار که در درون این رژیم دالانی به سوی دمکراسی ساخته شود، از اساس خلاف امکان و حقیقت است. هرگونه چشمپوشی از جنایات و فسادهای رژیم و عدم نقد سیاستهای ویرانگرش، تنها یک نتیجه دارد و آن دادن قدرت مانور بیشتر به رژیم برای مدیریت بحران و منفعل کردن مردم از مبارزه است. به عنوان مثال، کسانی که سیاست هستهای رژیم را به این بهانه توجیه میکنند که روزی شاید ایران بتواند بمب اتمی برای بازدارندگی داشته باشد، در اصل دست رژیم را برای ادامه سیاست ویرانگرش باز میگذارند؛ رژیمی که با بمب یا بدون بمب نمیتواند برای ایران بازدارندگی ایجاد کند.
2 ـ هیچ قدرت خارجی، کوچکترین دلسوزی برای مردم ایران ندارد و بلکه هر یک به دنبال تحکیم استیلای خود در منطقه هستند. از این رو اندیشه یا بهتر بگوییم توهم کمک گرفتن از قدرتهای خارجی برای استقرار دمکراسی در ایران دروغی بزرگ است و حقایق متعدد و بطور مستمر، از آغاز انقلاب نشان میدهد که قدرتهای بزرگ و دیگر قدرتهای منطقه، بهویژه اسرائیل، ایرانی پاشیده از هم و یا بسیار ضعیف را خواستارند. تمامی کسانی که با این قدرتها همکاری میکنند، در اصل خود را از جامعه ملی و از صف اتحاد و استقلال میهنی خارج می کنند.
محور کردن تعلامل و یا تقابل، چه در داخل نظام و چه در خارج از نظام، کمکی به پیشبرد پروژه دمکراسی در ایران نمی کنند. استراتژی کسانی که دل به استقرار مردمسالاری بسته اند و مستقل از قدرتهای خارجی عمل می کنند، باید این باشد که نه تعامل و نه تقابل با قدرتهای خارجی را محور عمل خود نکنند. بلکه محور عمل باید دفاع از اصول استقلال و آزادی باشد، هم در مقابل رژیم سفاک و هم در مقابل دخالتهای قدرتهای خارجی باید ایستادگی داشت. رویکرد به درون و استمرار بر درخواست برای استقرار دمکراسی و اینکه مردم باید بسیج شوند تا تغییر از طریق ملت ایران صورت گیرد، راهکار مبارزان مستقل است.
از اینرو باید به بیانی روشن و نویدبخش دست یافت که امید ایجاد کند و حرکت بیافریند تا مردم بتوانند خود عمل کنند و از آینده خود نگرانی نداشته باشند. لازمه این استراتژی، همکاری کلیه جمهوریخواهانی است که به اصول استقلال و آزادی باور دارند و بدانها عمل می کنند و خواستار نظامی هستند که در آن، هر ایرانی با هر فکر و اندیشه و دینی، یک رای داشته باشد تا بتواند خود را در سرنوشت کشور شریک بداند، کشوری که قدمتی هزاران ساله دارد و هر کس باید وظیفه خود بداند که از آن حراست کند. از اینرو مسئله، نه در محوریت قرار دادن تعامل و تقابل با غرب بلکه در انتخابی است که ما بعنوان ملت ایران انجام دهیم. این انتخاب، نه در دست رژیم است نه در دست قدرتهای خارجی. سئوال اصلی این است که در برابر رژیم جنایت و فساد و در جهانی که دخالت قدرتهای متفاوت بویژه قدرتهای بزرگ مانند امریکا و روسیه و چین، روزمره شده و قوانین بین المللی و حقوق بین المللی رنگ باخته است آیا می خواهیم ملتی زنده و پویا یعنی آزاد و مستقل باشیم یا نه؟
















