ایران در این نظم جدید آمریکایی، نه شریک است و نه دشمن محوری؛ بلکه بازیگری است که اگر تهدیدی مستقیم ایجاد کند، «چکش نیمهشب» بر سرش فرود خواهد آمد و اگر چنین نکند، در حاشیه نظم جهانی رها خواهد شد
علی رسولی - رادیو زمانه
در استراتژی امنیت ملی تازهای که دونالد ترامپ در ۵ دسامبر منتشر کرد، سیاست خارجی آمریکا دچار چرخشی بنیادین شده است. این سند ۲۹ صفحهای، که بیش از آنکه متنی دیپلماتیک باشد یک بیانیه سیاسی صریح است، جهان را از زاویهای ملیگرایانه، تهاجمی و مبتنی بر بازتعریف دوستان و دشمنان ترسیم میکند. از نگاه حاکمیت ایران، این سند حامل پیامهایی عمدتاً نگرانکننده است و نشان میدهد تهران جایگاه روشنی در نظم مطلوب واشنگتن ندارد.
برخلاف استراتژی امنیت ملی دولت بایدن که تمرکز خود را بر مهار چین و روسیه گذاشته بود، سند جدید ترامپ نشان میدهد آمریکا دیگر تمایلی به ایفای نقش «پلیس جهان» ندارد. واشنگتن قصد دارد منابع و تعهدات خود را بازتوزیع کند و تنها در جایی مداخله کند که منافع مستقیمش به خطر بیفتد. به تعبیر خود ترامپ، آمریکا دیگر نمیخواهد بار کل جهان را بر دوش بکشد.
محور اصلی این استراتژی، تمرکز بر نیمکره غربی است؛ رویکردی که یادآور نسخهای بهروزشده از دکترین مونرو است. دولت ترامپ با معرفی مفهوم «ترامپ کورالری» تأکید میکند که تسلط کامل آمریکا بر نیمکره غربی شرط امنیت ملی و شکوفایی اقتصادی این کشور است. این سیاست به معنای افزایش حضور نظامی و فشار بر کشورهای آمریکای لاتین برای مهار نفوذ چین و روسیه خواهد بود.
این تغییر جهت، پیامدهایی مستقیم برای خاورمیانه و اروپا دارد. آمریکا بخشی از توان و توجه خود را از مناطق بحرانخیز سنتی خارج میکند و همزمان مهاجرت را بهعنوان یک تهدید امنیتی اصلی بازتعریف میکند. کنترل مهاجرت از مبدأ، به یکی از اولویتهای سیاست خارجی آمریکا بدل شده و همین نگاه میتواند زمینه حمایت واشنگتن از دولتهای اقتدارگرا را فراهم کند.
در بخش مربوط به اروپا، لحن سند بیسابقه و تند است. اروپا نه شریک راهبردی، بلکه قارهای بحرانزده، گرفتار مهاجرت و دچار زوال هویتی توصیف میشود. از نگاه واشنگتن، دولتهای اروپایی توان مدیریت بحرانهای داخلی خود را از دست دادهاند و به همین دلیل دیگر نمیتوانند نقش مؤثری در مدیریت بحرانهای جهانی، از جمله خاورمیانه، ایفا کنند.
این ارزیابی، نقش اروپا در پروندههایی مانند مسئله هستهای ایران را نیز تضعیف میکند. قارهای که زمانی بازوی دیپلماتیک غرب در تعامل با تهران بود، اکنون خود با شکافهای عمیق سیاسی و اجتماعی دستبهگریبان است و احتمالاً تأثیرگذاری کمتری در معادلات مربوط به ایران خواهد داشت.
در مورد چین، سند ترامپ رویکردی دوگانه دارد. چین بزرگترین رقیب بلندمدت آمریکا معرفی میشود، اما در عین حال، واشنگتن خواهان مدیریت رقابت و حفظ روابط اقتصادی کنترلشده است. این به معنای جنگ سرد ایدئولوژیک نیست، بلکه رقابتی حسابشده است. برای ایران، این پیام روشن است که چین لزوماً حاضر نیست به خاطر تهران وارد تقابل پرهزینه با آمریکا شود.
در بخش مربوط به روسیه و جنگ اوکراین، سند از پایان سریع جنگ و دستیابی به ثبات راهبردی با مسکو سخن میگوید. آمریکا بهجای تأکید بر ارزشهای دموکراتیک، بهدنبال مدیریت تنش با روسیه است. چنین رویکردی میتواند جایگاه ایران را تضعیف کند، زیرا در صورت معامله واشنگتن و مسکو، تهران ممکن است به یکی از قربانیان توافقهای پشتپرده تبدیل شود.
خاورمیانه در این سند دیگر مرکز بحران نیست، بلکه منطقهای با اولویت کاهشی معرفی میشود؛ جایی برای سرمایهگذاری، همکاری اقتصادی و مدیریت امنیت اسرائیل. ایران در این چارچوب نه تهدید اصلی است و نه شریک قابلاتکا. آمریکا هشدار میدهد تنها در صورت عبور تهران از خطوط قرمز، واکنشی سخت و محدود نشان خواهد داد.
در مجموع، سند جدید نشاندهنده نظمی جهانی است که بر حوزههای نفوذ، رقابت قدرتهای بزرگ و کاهش تعهدات ایدئولوژیک بنا شده است. در چنین نظمی، ایران در موقعیتی مبهم قرار دارد: نه دشمن محوری آمریکا است و نه شریک آن. اگر تهدیدی مستقیم ایجاد کند، با واکنشی سخت روبهرو میشود و اگر نکند، در حاشیه نظم جهانی جدید رها خواهد شد.

توضیح فرماندار مشهد درباره بازداشت نرگس محمدی
















