ویژه خبرنامه گویا
دیگر بر کسی پوشیده نیست که انقلاب ۵۷ انقلابِ هیجان و بیخبری بود و در کنار دیگر فاکتورها، این ولی از مهمترین آنها بود.
اگر ما حتا از گذشتهٔ تاریخ دهههای نزدیکتر به خود آگاهی درستی داشتیم، انقلاب به دست پستماندهترین، ارتجاعیترین و تبهکارترین لایههای اجتماعی که تاریخ وجودی و زندگیشان بر بیقانونی، مخالفت با هرچه بوی تمدن میداد، قتل، تجاوز و ایجاد رعب و وحشت در جامعه استوار بوده است، نمیافتاد. گروه حاکم کنونی بر ایران همان تبهکاران «فداییان اسلام» این بار در دهههای پایانی قرن بیستم و آغاز قرن بیستویکم هستند.
فراموشیها، بزرگنماییها و دیدگاههای نادرست
تاریخ ایران چهرههای نامآور و میهندوست کم به خود ندیده است. دربارهٔ برخی چهرهها بسیار بزرگنمایی شده و راستیهایی پنهان مانده است؛ دکتر مصدق با آنکه پاکدست بوده و آرزوی پیشرفت ایران را داشته، ولی اشتباههای مهمی انجام داده که به زیان ایران پایان یافته است و عنوان «پدر ملت» و «پیشوا» مییابد، ولی واژگونهٔ آن، خدمتگزاران بزرگی که همهٔ کوشش و تلاششان در راه پیشرفت و سربلندی ایران بوده است، در غباری از شایعهسازیها و بدگوییها که ریشه در تنگچشمی، خودخواهی، حسادت و تعصب کور داشته است، به عنوان «خائن» شناسانده شدهاند: رضا شاه بزرگ و قوامالسلطنه (اگرچه قوام در دوران رضا شاه به کار گرفته نمیشود).
سختگیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خونآشامی است
قربانی چنین «خامی»، تنگچشمی و حسادتی، یکی نیز احمد قوامالسلطنه بوده است؛ مردی که در همهٔ دوران کوشندگی در سیاست و وزارت، جز در اندیشهٔ سربلندی و نجات ایران، بهویژه از چنگ روسیه، نبود. روسیهای که نمیتوانید در تاریخ آن همسایهای برای او بیابید که برای زمینخواری و سود خود به آن تجاوز نکرده یا مورد آزار و اذیت قرار نداده باشد.
قوام و روسیه
تاریخ کشور کوچک فنلاند و رنجهایی که از همسایگی با روسیه برده است یک نمونهٔ روشن، آنچه که اینک در اوکراین میگذرد نمونهٔ روشن دیگر، و سرزمین خود ما ایران نیز نمونهای دیگر است. روسها گذشته از بردن یکپنجم خاک ایران، در هر مجالی نیز کوشیدهاند که در کار درونی ایران دخالت کرده و هرگاه توانستهاند با قلدری به باجخواهی پرداخته و دست به غارت ایران زدهاند. (۱)
قوام شاید پس از هیتلر دومین کسی بود که سر استالین کلاه گذاشت. هیتلر با اندیشهٔ تبهکارانه با قرارداد تقسیم لهستان با استالین و ابراز دوستی او را فریفت تا در آینده به خاک روسیه یورش برد، ولی قوام با اندیشهای پاک و درست، برای سربلندی و رهایی میهن از سپاهیان متجاوز روسی، او را فریب داد. تفاوت میان این دو قابل سنجش نیست.
قوام تنها کسی در تاریخ روسیه بود که توانست با درایت، تیزهوشی و مهارت، استالین و نمایندگان او را نه یک بار که چند بار تشنه تا لب چشمه آورد و تشنه برگرداند.
نفت شمال و شاهکار سیاسی قوام
او با دادن وعدهٔ نفت شمال، به شرط بیرون رفتن نیروهای شوروی پس از جنگ جهانی دوم از خاک ایران، هم روسیه را از آذربایجان و هم از شمال و گیلان بیرون کرد. روش او در برخورد با استالین و شوروی از شاهکارهای سیاسی تاریخ ایران است.
قوام حتی با روسها قرارداد نفت شمال را نوشت، ولی زیرکانه در قرارداد گنجانید که مجلس ایران باید به آن رأی بدهد و به آنان گفت کوشش خواهد کرد که مجلس آن را تصویب کند؛ مجلسی که تعطیل شده بود و آن زمان وجود نداشت. در عمل او هر بار کاری کرد که گشایش دوبارهٔ مجلس عقب بیفتد و هنگامی که مجلس نیز تشکیل شد، با کوشش پنهان او، قرارداد نفت شمال رد شد.
قوام که ادیب، شاعر و بسیار خوشخط بود، همان کسی است که فرمان مشروطه با خط حتماً زیبای او نوشته شده است. او که در آن هنگام در دربار مظفرالدین شاه و از معتمدان او بود، در نهان دل با مشروطهخواهان داشت و آنان را از خبرهای درون دربار آگاه میساخت.
آخرین دولت چندروزهٔ قوام
پس از استعفای مصدق در ۲۵ تیرماه ۱۳۳۱، شاه که تمایلی به نخستوزیری قوام نداشت، به اجبار فرمان نخستوزیری او را میدهد. قوام اعلامیهای مهم منتشر میکند که نه با روش مصدق همخوانی داشت و نه با آیتالله فتنهگری چون کاشانی.
در بخشی از بیانیهٔ قوام آمده است:
«به همان اندازه که از عوامفریبی در امور سیاسی بیزارم، در مسائل مذهبی نیز از ریا و سالوس منزجرم... دیانت را از سیاست دور نگاه خواهم داشت و از نشر خرافات و عقاید قهقرایی جلوگیری خواهم کرد.» (برگ ۳۰۰)
قوام دربارهٔ سیاست مصدق میگوید:
«من هیچوقت مثل دکتر مصدق معتقد نیستم که روی چاههای نفت را ببندیم و مملکت را در فقر بسوزانیم...» (برگ ۳۰۹)
۳۰ تیر ۱۳۳۱ و کارزار تهمت
در همان چند روز، قوام که پیشبرد کار را با آن مجلس شدنی نمیبیند، روز پیش از ۳۰ تیر استعفای خود را میفرستد. با این حال، تیراندازیها و خونریزیهای ۳۰ تیر به دستور قوام به مردم نسبت داده میشود و کارزاری گسترده علیه او به عنوان «خیانتکار» شکل میگیرد.
حسین فاطمی در باختر امروز، قوام را «گرگ درندهٔ اجتماع» میخواند (برگ ۳۱۹) و اندکی بعد مجلس با تصویب مادهٔ واحدهای بیسابقه، حکم مصادرهٔ همهٔ اموال قوام را صادر میکند (برگ ۳۲۱).
با این همه، قوام جان سالم به در میبرد و مصدق، در اقدامی شرافتمندانه، دستور میدهد او را در امنیت به خانهاش ببرند. مصدق بعدها در محاکمهٔ خود، اتهامها علیه قوام را بیاساس اعلام میکند.
کابینههای قوام
قوام از ۱۴ خرداد ۱۳۰۰ (۴ ژوئن ۱۹۲۱) تا ۲۷ تیرماه ۱۳۳۱ (۱۸ ژوئیه ۱۹۵۲)، یازده بار کابینه تشکیل داد. عمر برخی از این کابینهها حتی به یک ماه هم نرسید و آخرین کابینهٔ او تنها چند روز دوام آورد.
پانویس
۱. شرح کامل تجاوزهای روسیه به آذربایجان و گیلان پس از انقلاب مشروطه با دقت در تاریخ هیجدهساله احمد کسروی آمده است.
۲. در تیررس حادثه، زندگی سیاسی قوامالسلطنه، پژوهش حمید شوکت، چاپ چهارم، زمستان ۱۳۹۴، نشر فروغ، کلن آلمان.

















