مرضیه حاجی هاشمی
🗒 «جبهه اصلاحات ایران» یک هشدارنامه به «پزشکیان» رئیس جمهور مورد حمایتشان نوشتهاند و به تورم ۷۰ درصدی، فشار معیشتی، ناامیدی رای دهندگان، تضعیف پایگاه اجتماعی جریان اصلاح طلب و حمایت عمومی از دولت، فقدان نظم و هماهنگی و انسجام مدیریتی در دولت، استمرار رانتهای بزرگ و فساد، تمرکز بر ملاحظات شخصی و شبکههای وابسته و منافع منسوبان، عدم شفافیت بخش بزرگتر اقتصاد کشور، تحولات اخیر منطقهای و بینالمللی و ضرورت بازنگری در سیاست خارجی متناسب با آن اشاره کردند.
⬅️ اصلاح طلبان چرا این نامه را نوشتند؟ آیا آنها تصور یا انتظار تغییر از فردی چون پزشکیان داشتند؟ به نظر میرسد چنین نبوده. اصلاح طلبان با حمایت از پزشکیان تلاش کردند اوضاع بدتر نشود، شکاف دولت- جامعه کمی ترمیم شود و سرمایه اجتماعی کاملاً صفر نشود. اکنون که این سرمایه را در حال تبخیر میبینند، سعی میکنند مسئولیت را از خویش دور کنند و به پایگاه اجتماعی به شدت تضعیف شده خود این پیام را انتقال دهند که «ما ساکت نماندیم». در اصل خطاب این نامه به تاریخ و به آنهایی است که با امیدی هرچند اندک به پای صندوقهای رای کشاندند.
⬅️ به خوبی میتوان دریافت که جریان اصلاح طلبی، پزشکیان را نه یک «دولت تغییر» که «دولت توقف فروپاشی» میدیدند. سیاست ایران سالهاست صحنه انتخاب بین بد و بدتر است و چنین نامههایی بیش از هر چیز نشانه این است که فاصله این دو نیز در حال از بین رفتن است. وقتی حتی امیدهای حداقلی هم کار نمیکند، زبان سیاست به هشدارنامه تبدیل میشود و آنگاه که یک جریان سیاسی سالها از «سیاست امکان» به «سیاست بقا» فرو میافتد، نمیتواند مطالبات مردم را نمایندگی کند و تاثیرگذاریاش در سیاست به صفر نزدیک میشود.
⬅️ «سیاست امکان» و «سیاست بقا» دو منطق متفاوتِ کنش سیاسی است که معمولاً در نظامهای بسته یا نیمهبسته، بهتدریج جای هم را میگیرند. سیاست امکان زمانی معنا دارد که یک جریان سیاسی باور دارد، میتواند برنامه ارائه کند، برای تغییرات مشخص رقابت کند و اگر رأی آورد، بخشی معنادار از قدرت واقعی را اعمال کند. در این وضعیت، سیاستورزی حول این پرسش میچرخد: «چه تغییری ممکن است و چگونه میتوان آن را محقق کرد؟». اصلاحطلبی دههی ۷۰ و حتی بخشی از دههی ۸۰ هنوز در این فاز بود، قانون، جامعه مدنی، تنشزدایی، گسترش حقوق شهروندی؛ یعنی سیاست بهمثابه گشودن افقهای تازه.
⬅️ اما سیاست بقا زمانی شروع میشود که همان جریان به این جمعبندی میرسد که قدرت تصمیمگیریِ مؤثر را از دست داده، ابزارهای تغییر یکییکی مسدود شدهاند و هزینهی حذف شدن از صحنه، از هزینهی سازش بیشتر شده است. در این منطق، پرسش اصلی عوض میشود و از «چه تغییری ممکن است؟» به «چطور کاملاً حذف نشویم؟» تقلیل می یابد. کنش سیاسی دیگر ناظر به آیندهی مطلوب نیست، ناظر به جلوگیری از مرگ سیاسی است.
⬅️ وقتی جریانی وارد سیاست بقا میشود، برنامهها کوتاه، مبهم و حداقلی میشوند، از شعارهای بزرگ فاصله میگیرد و روی «کمهزینهترین گزینه قابل تأیید» سرمایهگذاری میکند. از اصلاحات واقعی عبور میکند و به مدیریت بحران قناعت میکند. حمایت از پزشکیان دقیقاً در این چارچوب قابل فهم است.
⬅️ سیاست بقا اگر طولانی شود، پایگاه اجتماعی را تحلیل میبرد، امید را به عادتِ ناامیدی تبدیل میکند و جریان سیاسی را از «کنشگر فاعل تغییر» به «واکنشدهندهی منفعل» تقلیل میدهد. در نهایت، آن جریان ممکن است بماند، اما دیگر معنا ندارد؛ زیرا تنها در حال زمان خریدن است و زمانی که سیاست فقط زمان بخرد، معمولاً آینده را میفروشد؛ هم چنان که سال هاست اصلاح طلبان در حال آینده فروشی هستند.

دنت هم از ایران رفت
















