حمله به مستند ترانه علیدوستی مدتی است که در فضای رسانهای ایران در حال گردش است.
به جز حکومت که هدف اصلی انتقادهای خانم علیدوستی بوده، بغص و مخالفتش با این مستند کاملا قابل انتظار میباشد، بقیه مخالفتها در سه بخش قابل بررسی است
بخشی از این مخالفتها از طرف قسمتی از اپوزیسیون است که اساسا با ماهیت جنبش زن زندگی آزادی مشکل دارد، گروهی دیگر پخش این مستند از بیبیسی فارسی را که از نظر آنان رسانهای است که در مجموع به فکر حفظ منافع رژیم اسلامی و موسوم به آیتالله بیبیسی است، نقطه ضعف این مستند میدانند و گروه سوم کسانی هستند که منظومه فکری فمینیستی خانم علیدوستی بر ایشان گران آمده است.
در مورد اول باید گفت که جنبش زن زندگی آزادی از اصیلترین جنبشهای مردمی طی چهار دهه اخیر بود که از مردم از هم گسیخته زیر فشار ایران یک بار دیگر ملت ساخت و شعار کردستان و زاهدان چشم و چراغ ایران را در پایتخت و شهرهای مرکزی ایران طنینانداز کرد.
جنبشی که برای اولین بار اکثریت مردم ایران برای عبور از جمهوری اسلامی هم قسم شدند و به خیابانها ریختند و پس از گذشتن از دوگانه اصلاحطلب اصولگرا که در سال ۹۶ رخ داد، گامی بلند و برگشت ناپذیر به سمت گذار از کلیت حکومت برداشتند و بر اصلاحناپذیری آن صحه گذاشتند.
پس هرجند ممکن است ماهیت این جنبش به مذاق قسمتی از اپوزیسیون خوش نیاید اما این چیزی از فراگیری و اثرگذاری آن کم نمیکند که آفتاب خود دلیل آفتاب است و انکار تاثیرگذاری چنین جنبشی از طرف هرگروه سیاسی و در هر جایگاهی، به انکار موجودیت خود آن خواهد انجامید و به خودکشی سیاسی شبیه است.
در مورد دوم نیز باید گفت که بله بیبیسی فارسی رسانهای علیهالسلام نیست و در موارد مختلفی به اعلام اخبار به طور جهت دار دست زده است و در این میان نوع و سیر خبررسانی آن در جریان انقلاب ۵۷، طی سالهای اخیر همواره به عنوان یکی از موارد پر شبهه در این زمینه مطرح بوده است. ضمن اینکه باید اذعان نمود که ادعای گزاف و محال بیبیسی درمورد بیطرف بودنش نیز بسیار گل درشت بوده، غیر واقعی بودنش در دنیای امروز توی ذوق مخاطب آگاه میزند.
اما سوال این است که کدام رسانه کاملا در خدمت انعکاس حقیقت و صد درصد قابل اعتماد است و که بیبیسی دومی آن باشد. ارزشمندی کار رسانههای امروز به تکثر هر چه بیشتر در صداهایی که منعکس میکنند است و دیگر این مخاطب است که تحلیل خود از قضایا را خواهد داشت.
مساله مهمتر اما اینکه کلیت این نقد، در مورد رسانه بیبیسی بوده، ربطی به خانم علیدوستی ندارد که در قامت یک بازیگر زن ایرانی در کنار مردم خود ایستاده و در برههای بازتاب صدای آنان بوده است.
کسی که در جایگاه یک هنرمند به بیان تجربههای ناب و خالص خود در همراهی با مردم، به زندان افتادن و در ادامه درگیری با یک بیماری خودایمنی شدید سخن میگوید.
خود بیبیسی نیز در تاریخ خود برنامه های مستند درجه یک کم ندارد و بررسی این مستند نیز باید بر اساس راستی آزمایی محتوای آن و نه صرفا اسم رسانه پخش کننده آن باشد.
درمورد سوم نیز این مخالفتها در مخالفت با جلوه پر رنگ فمینیستی سخنان خانم علیدوستی در این مستند است در حالیکه او در این مورد هم به درستی و شفافیت در مورد ظلم مظاعفی که در حکومت اسلامی به زنان وارد میشود، سخن میگوید.
البته خصوصا در ابتدای مستند به نظر میرسد که خانم علیدوستی درمورد نقش خود در جریان مبارزات زنان ایران قدری دچار بزرگنمایی است و این را احتمالا باید از عدم آشنایی کامل ایشان با سیر مبارزات زنان پیشرو ایرانی خصوصا طی چهار دهه اخیر دانست. هرچند در انتهای مصاحبه و با اشاره به تظاهرات زنان در سال ۵۷ در مخالفت با حجاب این موضع تا حدی تلطیف میشود.
اما در کلیت امر محتوای سخنان او درمورد شرایط زنان ایران، کاملا منطبق بر واقعیت است.
مگر نه اینکه در تظاهرات زنان علیه حجاب که اولین مقابله و تجمع گروهی جامعه ایران با ماهیت متجاوز و تمامیتخواه جمهوری اسلامی بود، اکثریت مردان جامعه و حتی بسیاری از زنان روشنفکر وقت، که دل در گرو سازمانهای انقلابی خود داشتند کنار ایستادند و پشت زنان را خالی کردند؟!
وقتی که ایشان از عدم شایستهسالاری و ظلمی که بر زنان روا میشود میگویند که حتی انتخاب نوع پوشش برای زنان را به قمار مرگ و زندگی برایشان تبدیل میکند، کجا ذرهای از جانب انصاف خارج شده است؟!
وقتی که درمورد حکم توهین آمیز هشت سال زندان برای به ظاهر پدری که سر فرزند دختر خود را با داس بریده است به جامعه مردسالار انتقاد میکنند، کجای کار را بزرگنمایی کرده است؟!
ضمن اینکه باید اذعان نمود که در انتخاب اکثر نقشهای که ایشان بازی کردهاند نیز این وجهه فمینیستی حضوری بارز دارد و این هم از صداقت قول و عمل ایشان حکایت دارد.

ترانه علیدوستی؛ صدایی که باج نداد، نگار کرامتی

سکوت های معنا دار! مسعود نقره کار















