دوشنبه 18 آذر 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

۱۶ آذر يا ۱۸ تير، احمد پناهنده

اين سالها و همچنين اين روزها مقالاتی را در اين رابطه در سايت های مختلف ديدم که با خواندن ِ آنها نسبت به نويسندگان ِ آنها دچار یأس شدم. زيرا بايستی اعتراف کنم که در اينگونه مقالات درسی و يا انديشه ای نيافتم، که نشان از بلوغ ِ فکری باشد، بر عکس در اين مقالات تا بخواهی مشتی شعار و حرف و حديث کليشه ای يافت می شود که پيوند ارگانيک با شعارهای باصطلاح انقلابيون دهه ۳۰ تا ۵۰ را با خود حمل می کند که جملگی فرهنگنامه ی نيروهای ِ " چپ ِ " آن ساليان را تشکيل می داد. زيرا انتظار داشتم که اين نيروها و نويسندگان ِ چنين مقالاتی، پس از شوک " انقلاب شکوهمند " از خواب سکر آور و مرگ باور که در آن خو گرفته بودند، با جنايات به طول و عرض تاريخ ِ رژيم جمهوری اسلامی که همگی اين نيروها در ارتکابش در حد وزن و قامت خود شريک هستند، بيدار شوند و وجدانهای ِ آنها هشيار گردد. زيرا در آن آشفته بازار ِ سالهای ِ انقلابی گری ِ کور که ريشه در جنگ سرد داشت و حرکت و بلوايشان جزء به هم زدن شيرازه و شالوده ی جامعه ی سالار ِ مدنی در زمينه ی اجتماعی و حاکم کردن نيروهای ِ متمايل به کشور " خرس ِ " بدخيم و يا به تخت نشاندن از گور گريختگان تاريخ نداشت، به جا بود امروز اندکی انديشه کنند و خردمندانه مسائل ِ روز را ارزيابی می کردند. امروز اما پيگيری آن حرکات در همان شکل و غواره و فرياد کشيدن بی ماليات، نفعش در جيب چه کسی می رود؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


فراموش نکنيم که جمهوری اسلامی امروز با حاکميت خود از اين فريادها و ناله های دشمن شادکن به نحو احسن استفاده می کند و خود رهبری اين فريادها را به عهده می گيرد و به خود مشروعيت می دهد. باور کنيد جمهوری اسلامی منتظر چنين روزهايی است تا بتواند فريادها را از سر خود واکند و به سر ما فرو ريزد. امروز عمده کردن تضاد آن شرايطی که گذشت، جزء تفرقه و جدايی و واگرايی بين نيروهای مخالف ِ جمهوری اسلامی و شاد کردن دايناسورهای حاکم، ثمر ديگری ندارد. زيرا بايد بدانيم که ۱۶ آذر هنوز چند و چونش بر همگان روشن نيست بلکه با تبليغات کور و کر کننده ی نيروهايی که به سمت کرملين نماز می خواندند و اشک پرولتری می ريختند، دامن زده شد. بدون اينکه واقعيت امر را به من و تو ما و شما توضيح داده باشند. امروز نوحه خواندن و ناله سردادن برای واقعه ی ۱۶ آذر مشکلی از مشکلات بی شمار مبتلا به جامعه ايران را حل نمی کند. هر چند يادآوری آن روز جهت آموختن و درس گرفتن از گذشته لازم است ولی عاشورائی کردن اين روز جهت فرار از پاسخ گوئی تمامی احزاب، گروهها، شخصيتها و روشنفکران نسبت به عملکردشان در رابطه با به قدرت رساندن حاکميت ِ سياه ِ آخوندی می تواند معنی دهد که با قصد و غرض و برای مشروعيت بخشيدن به خودشان، به گذشته چنگ می اندازند. در حالی که تاريخ، گذشته ی ناشادی را از آنها برای نسل پس از « انقلاب شکوهمند » گزارش کرده است. همگی می دانيم که در اين ۳۰ سال حاکميت سياه ِ واپس گرايان، جناياتی به تمامی طول و عرض تاريخ ايران بوقوع پيوسته و هر روز از سال را می شود بزرگ کرد و بر فرق اين رژيم پوسيده کوبيد. ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ مربوط به تاريخ است و در ذهن جوان ما رنگ امروزی ندارد. آنچه که نسل جوان دنبال آن است، ۱۸ تير است که خود با پوست و گوشت آن را لمس کرده و هزينه اش را پرداخته است. امروز برجسته کردن اتفاقاتی که به تاريخ پيوسته است و پشت آن سينه زدن، نوحه خواندن، دامن چاک دادن و عاشورائی کردن ِ آن هيچ خدمتی در جهت مبارزه با اين سيستم ستمگر که بر جان و مال و ناموس و ثروت ملّی ما حاکم و سوار است، نمی کند. بلکه بر عکس چه بسا می تواند خدمتی به همين رژيم برساند. بايد بدانيم که ملت ايران در شرايط کنونی در يک مبارزه ی تاريخ ساز با رژيم ولايت فقيه بسر می برد و انرژيها و خواست قلبی و ذهنی همه نيروهای سياسی که ادعای مبارزه با اين رژيم را دارند بايستی در جهت برجسته کردن داغ و درفش اين رژيم برآيند و از هرز رفتن انرژيها و مبارزات مردم در جهت به " ترکستان " ختم شدن جلو گيری کنند. ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ مثل وقايع تاريخی ديگر به تاريخ پيوسته و هر ايرانی می تواند به تاريخ رجوع کند و همه جانبه به آن رويداد نگاه کند. اما نسل جوان امروز با رژيم جمهوری اسلامی درگير است و اين رژيم در مقابل خواست ِ دانشجويان ۱۸ تير را آفريد. و امروز اين ۱۸ تير است که بايد هر چه برجسته تر شود، نه اينکه کارنامه سياه گذشته انقلابی خودمان را که با آن ملت با فرهنگ ايران را به خاک سياه نشانديم، با برجسته کردن ۱۶ آذر سفيد جلوه دهيم و عملکرد انقلابيون را حق طلبانه ارزيابی کنيم. کيست که نداند از هنگام رويداد انقلاب بلشويکی در سال ۱۹۱۷ ، ماشين تبليغاتی آنها در جهت بر هم زدن سيستم دموکراسی خواهی و ملّی- بورژوائی در جهان از جمله در ايران براه افتاد و دشمنی با کشورهای سرمايه داری غربی مثل آمريکا و انگليس و... تحت نام مبارزه با امپرياليسم جهانی برجسته شد. و هر حکومتی در هر نقطه از جهان اگر غير از باصطلاح حکومت شورائی بلشويکی می انديشيد، نوکر امپرياليسم ارزيابی می شد و مبارزه با آن جزء واجبات نيروهای چپ و لوچ به شمار می رفت. بر طبق اين نظريه بود که سازمانها و احزاب دنباله روی لنين و بعداً استالين هر حرکت پيش برنده و راه گشای ملّی- اجتماعی را برچسب دنباله روی از امپرياليسم قلمداد کردند و به خودشان حق می دادند جهت تخريب شالوده حاکميت و شيرازه ثبات ملّی- اجتماعی و امنيت داخلی، به هر ترفندی دست بزنند و در مقابل عکس العمل حاکميت را بر نمی تافتند و آنرا عملکردی زشت و سياه در اذهان ناآگاه جلوه می دادند. ۱۶ آذر را نبايستی انتزاعی و مجرد از رويدادهای پيش از خود تجزيه و تحليل کرد، بويژه پس از جنگ جهانی دوم و شروع يک جنگ جهانی ديگر تحت عنوان جنگ سرد، کشور ايران در يک نابسامانی و عدم ثبات اجتماعی و امنیّت داخلی بسر می برد. در اين شرايط حساس تاريخی، عقل و خرد حکم می کرد، تا از شرايط باز سياسی- اجتماعی ايجاد شده، در جهت ثبات و پايداری ايران و دموکراسی و همگرايی حرکت کنيم.
ولی هيهات! دنباله رونده گان پيغمبر ِ کرملين نشين، نه اينکه دل در گرو ثبات اجتماعی ايران و حفظ چهارچوب ارضی آن نداشتند، بلکه می کوشيدند از فرصت بدست آمده و حمايت مادی و معنوی کشور شوراها، ايران را ايرانستان کنند. و آيا تصادفی است، رويدادهايی که پس از شهريور ۱۳۲۰ تا مرحله ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در ايران اتفاق افتاد، عامداً چشم پوشيدند؟ آيا بايد غائله آذربايجان بوسيله پيشه وری، غائله کردستان توسط قاضی محمّد، قيام افسران حزب توده در خراسان به رهبری سرگرد اسکندانی، کشتن احمد کسروی در صحن دادگاه، به قتل رساندن رزم آرا و هژير توسط فدائيان اسلام، سوء قصد به جان محمدرضاشاه در بهمن ۱۳۲۷ بوسيله محمد بخارائی از فدائيان اسلام، تظاهرات و آشوب های خيابانی بوسيله حزب توده جهت اخذ امتياز نفت در شمال ايران برای شوروی، با حمايت استالين و نماينده آن کفتارادزه و ارتش سرخ در صفحات شمالی کشور، حمله هيستريک ِ حزب توده به محمد رضاشاه و دکتر محمّد مصدق ومنتسب کردن آنها به نوکری برای امپرياليسم آمريکا و انگ فئودال مرتجع به مصدق چسباندن، پائين کشيدن مجسمه های رضاشاه و.......در اوج مبارزات جنبش ملّی برای نفت و پس از آن آشوب در جهت بر هم زدن نظم عمومی پس از ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ را ناديده گرفت و فقط به يک رويداد چسبيد و ارتباط آن را با ساير رويدادهای اشاره شده در بالا چشم پوشی نمود و آنرا برجسته کرد و از اين طريق خاک در چشمان مردم پاشيد؟ چرا نبايستی عملکرد نيروهای دخيل آن روزها را مورد بررسی قرار داد؟ در شگفتم از اينکه افراد و نيروهايی که خود هيچ اعتقادی به آزادی سياسی، دموکراسی، آزادی اجتماعی و در مجموع جامعه مدنی نداشته و ندارند، امروز شيون آزادی خواهی و دموکراسی را بلند کردند ودر پشت اين خواستهای جامعه آزاد و مدنی مخفی می شوند، در حالی که آنچه در مرام و مسلکشان نيست همين آزادی و دموکراسی است. واضح تر بگويم، تمامی نيروها و افراد به اصطلاح چپ در واقع لوچ آن زمان و اين زمان، از حزب توده گرفته تا فدائی، مجاهد، راه کارگر، طوفان، سيل، زلزله و.....هيچگونه اعتقادی به آزادی و دموکراسی نداشته و ندارند. چرا که خود در يکی از اين سازمانها بودم و به عينه ديدم که آزادی و دموکراسی از نظر آنها چيست؟ و حزب توده که آرمان شهر آنها کشور شوراها بوده، ديده ايم که چه برسر آزادی و دموکراسی آورده اند. واضح تر از واضح تر بگويم، در کانون مرامنامه ، اساسنامه و کارکرد تشکيلاتی- ايدئولوژيک همه نيروهای چپ، چه از نوع مذهبی و چه از نوع مارکسيستی ( کمونيستی ) يک اصل برجسته است و آن هم « سانتراليسم دموکراتيک » است. يعنی سانتراليسم و يا مرکزيت بر دمکراسی حق تقدم دارد، يعنی مرکزيت و رهبری انتخابی نيست بلکه بر عکس انتصابی از طريق باند بازی و يارگيری است و دراين سازمانها و احزاب، پيشوا، رئيس و يا رهبردر هر شرايط می تواند دموکراسی را فدای اميال و خودخواهی های خود بکند و اين يعنی استالين، کيم سونگ ايل، فيدل کاسترو، عرفات، صدام، و رهبران توتاليتر ديگر. حال بيائيم گوش فلک را با فغان وناله های آزادی و دموکراسی کر کنيم. مقوله هايی که آن را قبول نداريم و اساساً ارزشی برايشان قايل نيستيم. قبول نداريد، به روابط سازمانی و حزبی نيروهايی که ايدئولوژيک فکر می کنند، بنگريد و به تمامی سازمانها و احزاب ريز و درشت حی و حاضر را بنگريد، کره شمالی را نگاه کنيد، کوبا را بنگريد، چين و روسيه را بنگريد. از مرحوم شوروی و آلبانی و يوگسلاوی سخن نمی گويم چون گناه دارد و پشت سر مرده حرف زدن طبق قانون اسلام ( مقوله های ايدئولوژيک را لازم می بينم با قوانين ايدئولوژی مزیّن کنم تا آهنگ آن در يک ارکستر ِ تک صدائی به هم نريزد ) کفّاره دارد. بنا براين هيچ جای شگفتی نيست که آن شعار ديروزی « اتحاد؛ مبارزه؛ پيروزی » عاقبتش به کجا رسيده است. جامعه ای که می رفت در خانواده جهانی پيشرفته ادغام شود و مردم سرفراز ايران ازاحترام و عزّت جهانی برخوردار شوند. امّا در يک حرکت کور وشوم « انقلاب شکوهمند ۵۷ » آن را با همان شعار بالا به قهر تاريخ سقوط دادند. و راستی چه کسی و يا کسانی در اين رخداد ِ سياه ِ تاريخ مقصّر هستند؟ به گواهی تاريخ، ملت ايران تا مرحله « انقلاب شکوهمند بهمن » از رفاه نسبی و آزادی اجتماعی ِ سرشاری برخوردار بودند و کشور در جاده پيشرفت اقتصادی و اجتماعی، رشد و شتابی شگفت انگيز داشت. در چهره و رخسار ايرانيان برق اميد موج می زد، زنان در همه عرصه های اجتماعی خودنمائی می کردند. نام ايران بر تارک ِ جهان ِ نوين، الماسی بود که درخشش همه چشم هارا خيره کرده بود. ولی تاريک انديشان ِ ايدئولوژيک چه از نوع مذهبی و چه از نوع مارکسيستی ( کمونيستی ) اساسأ پيشرفت اجتماعی در دنيای مدرن با ذات آنها سازگاری نداشت و بر همين اساس دست دردست هم، افکار ناآگاه اجتماعی را کدر و مرگ ونيستی را نصيب آنها و تاريخ ايران کردند. و راستی شرم آور نيست که می بينيم ايران سربلند در دست مشتی واپسگرا دربند و اسير است؟ و شرم آورتر نيست که مشتی ديگر از نوع کمونيستی اش در جهت بقای اين رژيم توتاليتر از مال و جان و ثروت ملّی کشور مايه گذاشتند؟ و شرم آورتر از شرم آورتر نيست که موجودی بيمار، عقب افتاده، تير خلاص زن و فناتيک بنام محمود احمدی نژاد بر کرسی رياست جمهوری تکيه زده است؟ و راستی گناه ملت ايران چه بود که می بايستی در پای نیّات شوم و مخرّب آنها قربانی شود؟ بس کنيد روضه ۲۸ مرداد و ۱۶ آذر را! مشکل ما امروز عاشورای ۲۸ مرداد و ۱۶ آذر نيست که به سرو سينه بزنيم و با قمه سرمان را بشکافيم. مشکل ما امروز عبور از دام تنگ و ننگ ذهنی ای است که ۱۴۰۰ سال گرفتار آنيم. مشکل ما امروز پديده ای بنام جمهوری اسلامی است که از تاريکخانه ی تاريخ بوسيله شعار دهندگان « اتحاد؛ مبارزه؛ پيروزی » بيرون آمده و آسمان پر ستاره ی ايران را از ستاره گان تهی کرده و قلوب سرشار از شادی و عشق ملت ايران را تبديل به کينه و نفرت کرده است. بنا براين برای برون رفت از اين مشکلات بايستی ۱۸ تير را هر چه بزرگتر بداريم و بر فرق اين رژيم بکوبيم، نه اينکه روضه ۱۶ آذر بخوانيم و با رژيم جمهوری اسلامی همدردی کنيم. واضح تر بگويم، امروز سخن از ۱۶ آذر و بزرگ و عاشورايی کردن آن، بهره اش در جيب همين رژيم سفّاک می رود که ۱۸ تير را آفريد. هر چند به لحاظ تاريخی بايستی از رويداد ۱۶ آذر آموخت و از تکرار اينگونه رويدادها جلوگيری کرد.

a_panahan@yahoo.de
apanahan@t-online.de





















Copyright: gooya.com 2016