چهارشنبه 2 اردیبهشت 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

و ناگهان خيلی زود، دير می شود، بحثی در باره کناره گيری عبدالله نوری و انتخابات پيش رو، محمدرضا شکوهی فرد

[email protected]

اصل مسئوليت و درک و دفع خطر
انصراف قطعی عبدالله نوری از حضور در صحنه انتخابات آتی رياست جمهوری، همچون آب سردی بود بر پيکر باورمندان حقيقی تغيير.
با شنيدن خبر اين انصراف اغراق نيست اگر بگويم، قويا به سوی اين نظر سوق يافتم که اگر هم بارقه ای از اميد به اعمال و نتيجه بخشی رفورميسم هدفمند در ايران فعلی وجود داشت با رفتن نوری شايد، تکرار می کنم شايد برای هميشه از ميان رفت. اکنون فقط بايد به انتظار زمان نشست و دلخوش به وقوع يا عدم حدوث رويدادهايی بود، که معالا مستعد جان بخشی بدان اميد نوميد شده ياشد.
با بودن نوری و گفتمانی که او رهبری می نمود، فارغ از آنکه مجوز رسمی حضور می يافت يا نه، اميد تغيير و تحول ساختاری، همان رخدادی که اقتضای بی تعارف حال کشور است، نه صرفا در دل اهالی وطن بل در نگاه جامعه بين المللی قوت می گرفت و می توانست رافع فوريت خطرهای موجود باشد.
در اين ميان گرچه از روزهای نخست، با نگاهی مثبت به حضور مهندس موسوی در عرصه می نگريستم و کماکان نيز بر اين ديده خود مدامم اما آنچه مرا به ترديد و تشکيک وامی دارد اينست که مشخص نيست، جناب مهندس موسوی تا چه ميزان بحران را درک کرده است و در صدد چاره جويی فوريست. تا وقتی پاسخم را نگيرم قانع به مفيد بودن حضورش نخواهم شد.
افزونه ای ديگر بر نا اميدی مذکور در من و شايد هم بسيارانی چون بنده، فضای قالب بندی شده فعلی انتخاباتيست که نشان می دهد نامزدها و جريان های سياسی پيرامونی شان کماکان همان راهی را طی می کنند که گذشتگانشان کوشنده مسيرش بودند و عاقبت سرشکسته و ورشکسته آن راه. نگاه نامزد ها متاسفانه همچنان نگاهی شعار محور است که سعی در القای اميدواری کاذب به جامعه را دارد. فضايی مملو از کلی گويی های سياسی و اقتصادی و فرهنگی که به قول دوستی فقط به درد ديوارنويسان می خورد و بس.
پيداست که آقايان نامزدهای انتخاباتی فارغ از پيوستگی هايشان با اين جريان و آن بخش اصلاح گرا همچنان از درک فوريت خطراتی که کشور را در همه ابعاد تهديد می کنند يا عاجزند و يا غافل و يا به عمد طفره می روند.
مواضع مشخص دولتمردان جديد اسرائيلی در کابينه آقای نتانياهو پيرامون جايگاه خطر ايران برای اسرائيل و التزام اسرائيل به برخورد با جمهوری اسلامی، تاکيد رئيس جمهور اسرائيل بر اراده و آمادگی ارتش اسرائيل جهت حمله به تاسيسات هسته ای ايران، در گفتگو با يک راديوی اين کشور، تکذيب اين گفته اش دو روز پس از آن و البته پس از ديدار با سناتور سايق جرج ميچل ، نماينده فعلی ايالات متحده در منطقه که به ديده بنده، فقط يک اعلام موضع فريب دهنده سياسی بود، مقاله اخير تايمز لندن و بسياری ديگر از براهن که گاه از درون دستگاه های رسمی و گاه از ميان خروجی های رسانه ها بی حجاب ميشود، حاکی از واقعی بودن خطر است، حالا چرا برخی تمايلی به قبول خطير بودن اين شرايط ندارند؟ پاسخش اقلا برای بنده روشن نيست.
از نظر من اينکه فضای انتخاباتی در ايران اين روزها به چه کيفيتی است و اساسا چه اشخاصی، با چه ويژگيهای نظری، عزم حضور جزم کرده اند و علی الظاهر ساعی مسير پر دست انداز تغيير وضع موجود کشور شده اند، از درجه ثانوی اهميت برخوردار است در قياس با طول و عرض پيامدهای منفی رخ نمود يک پيش انگاری کابوس مانند، که همانا درگير شدن کشور در يک چالش تن به تن نظامی با مجانين به دولت رسيده در اورشليم است. ما بيش از همه به يک چارت مديريتی آگاه، مسئول و مدبر و فاقد ملاحظه کاری های متعارف در عرصه تصميم گيری های کلان نيازمنديم است تا مشکلات فوری را در کوتاه ترين زمان درک نمايند و برای حلشان نسخه های رئاليستی ارائه دهند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


کانديداهای محترم و همچنين جريان های ساپورت کننده ايشان، بايد روشن نمايند توانائی رفع تهديدات را بلاخص آن بخش قريب الوقعش را در کوتاه مدت دارند يا نه.
آيا اينکه فلان نامزد می گويد من گشت های ارشاد را جمع می کنم، يا ايرانی مدرن می خواهم و در عين حال از حرکتی که می رود به قيمت تهاجم خونين به کشورمان منتهی شود حمايت می کند و ديگری بی آنکه مکانيزمی برای خواسته اش ارائه دهد سخن از تغيير بخش هايی از قانون اساسی بزند و در اين ميان، متخصصان و دلسوزان، بی توجه به شرايط کنونی و تهديداتی که متوجه وطن است، چون عوامی به دنبال خواص بيفتند و هيچ از اين نامزدهای محترم نپرسند، پس راهکارها و راهبردهای عملی شما در رويارويی با خطرات بلقوه و بلفعلی که از تماميت ارضی تا امنيت زيستی و روانی جامعه را تهديد می کند چيست؟ و همچنان بازار اقوال و اشعار انتخاباتی را داغ کنند، نوعی سطحی نگری و بی مسئوليتی سياسی نيست؟
آقای موسوی، آيا دفاع شما از برنامه هسته ای لازم بود رسانه ای شود و بر زبانتان جاری؟
آيا بمباران اينجا و آنجای ميهن توسط مهاجمان مجنونی چون ....فقط يک توهم است. بيائيد برای تفريح هم که شده کمی به اين توهم واهی بينديشيم و از خود بپرسيم، در صورت وقوع چنين تراژدی، نسل نو کودکان و نوجوانان و جوانان ايرانی مگر چه گناهی کرده اند که بايد قربانی توهمات و خوشبينی های خوبان و بدان قوم ما شوند.
آيا اين عادلانه است؟
آيا اين منصفانه است؟
آيا اين مسئولانه است؟

شرکت کردن يا شرکت نکردن، مسئله اين نيست.
در اين ميان گروهی از دوستان در اينجا و آنجا طبق روال مسبوق انتخابات گذشته، شروع کرده اند دعوت از جامعه که بله، ای مردم، ای جوان، ای ميان سال، ای سالخورده بيائيد باز هم در اين خيمه شب بازی شرکت نمائيد که غفلت موجب ضرر است.
من مخالف يا موافق مشارکت در انتخابات نيستم گو اينکه معتقدم اجتماع مستاصل شده از سياست های ويرانگر چها رساله ماضی محق است هر گامی که به درستی اش يقين حاصل می کند، در جهت تغيير اوضاع بردارد، اما از دوستان مذکور برادرانه می خواهم، بازی های گذشته را تکرار نکنند. اگر حقيقتا سودی در شرکت در اين انتخابات می بينند به جای آنکه صرفا مبلغ مشارکت ملت باشند، نور افکن ها را روشن کنند و مطالبات جامعه را از کانديداها مطرح نمايند و ايجاد و بسط فضای مطالبه محور را در دستور عمل خويش قرار دهند نه آنکه خبط های گذشته را تکرار کنند و .......
از مبلغان شرکت در انتخابات می پرسم، آيا با اين دورنمای تاريکی که ديده بخش قابل توجهی از جامعه ايرانی را تحريک می کند ، شهروند عصبانی ايرانی حق ندارد با آندسته از جريان هايی که تحريم انتخابات را نه تنها حق بلکه وظيفه می دانند، هم آوائی داشته باشد.؟
آيا جامعه ای که ميراث دار سه دهه تئاتر های انتخاباتيست و بی ترديد جز اتلاف انرژی و آرزويش هيچ نفعی برايش ببار نيامده، حق ندارد، بگويد شرکت کردن در اين بازی با اين شرايط غلط اندر غلط است.
آن دوستی که سرمستانه قصه ما داريم می آئيم می نويسد ( همانکه لب و جان را ساليانيست در لندن مه آلود به می و شراب ناب اسکاتلندی می سپارند و در بزنگاه های مختلف، بدنبال فضای برای بازگشت می گردد تا دمی را در لواسان و دربند و درکه در جمع هم پياله ها بگذرانند و سپس با برگشتن فضا ديگربار ترک ديار نمايد) و اين و آن را به فحش گويی و کينه ورزی متهم می کند، پاسخی روشن به اين پرسش ها دارد؟
آيا از خود می پرسد در اين وضعيت اسفناک، آن دخترک خوش سيمای چهار پنج ساله ای که در خم کوچه ها و ميادين و خيابان های تهران و اصفهان و شيراز و اهواز و ............ شب سال تحويل بواسطه نفروختن دعا و واهمه از رفتن به خانه، ديده معصومش را به داروی اشک می سپارد، در برخورداری از منافع اين بودن و آمدنی که ايشان حق خود می داند، ، چه سهمی دارد؟
شرکت دوباره جامعه پيرامونيش در اين فرضا انتخابات چه سودی را برای حال و آينده اش، حاصل می کند؟
می آئيد که چه بگوييد؟ تا بحال يک جمله فقط يک جمله در مذمت اتلاف آن هشت سال گرانبهای عمر ملت توسط آقای خاتمی نوشته ايد و بر زبان آورده ايد؟
تا به حال يک پاراگراف مطلب در تقبيح کلی گوئی ها و شعار های توخالی انتخاباتی اين نامزد و آن نامزد نوشته ايد؟
برای چه می آئيد؟ چرا اين قدر زود ذوق زده می شويد؟ باور کنيد اينجا بهشت نيست. بوده اما فعلا نيست.
آمده ايد فقط برای استفده از حق رايتان؟ پس در اينصورت بايد بگويم شما يک طناز تمام عياريد؟ چون بی آنکه خمی بر ابرويتان بيايد و ذهنتان را درگير معضلات عينی مبتلا به اجتماع کنيد از حق خود در رای دادن به بد بختی و فلاکت خود، اطرافيان و يک جامعه و چند نسل خرسند و شادمانيد و آنچنان که خود می گوئيد بدان افتخار می کنيد.
بياييد يکبار برای هميشه به جامعه بگوييد برداشت شما از اصلاحات چيست. بگوييد از نظر شما آستانه پرداخت هزينه جامعه در رسيدن به نقطه مطلوب اصلاحاتی که مدعی اش هستيد کجاست؟
عقلانيت يک فعل را تنها بر پايه اهداف و هزينه ها می توان داوری کرد..
آقای بهنود ايده ئال شما آنچه دوست داريد ببينيد است نه آنچه وجود دارد گرچه تلخ است. ايران شما رامسر و کيش و نمک آبرودست نه کنج خيابانهائی که جز سياهی و تيرگی سوژه ای نمی توان يافت. تهران شما از بلوار ميرداماد به بالا تعريف می شود. انسان ايرانی ايده ئال شما نه آن فرزندان غيور وطن که در اوين ها و قزل حصارها و ...... طعم تلخ استبداد نوش می کنند، بلکه مشتی سفسطه گر خود فروش رسانه ای در اين روزنامه و آن رسانه و فلان حزب و شبکه است، که شايد شبانگاهان در لواسان و دربند و درکه هم نوش می حضرت عالی شوند و در جوارشان کاسب لذت بودن در خاک ميهن شويد.
آری آقای بهنود عزيز از ديد من آن کودک معصوم و نظرش بارها از چون شمايانی که ديرساليت زندانی توهمات شيرين آنور آبی هستيد، ايرانی تر است و محق تر؟

برايم محمل شگفتی بسيار است، چگونه آشنايان و خبرگان عرصه نظر چون ....، کمترين توجه را به نزديکی خطر يک فروپاشی اجتماعی مبذول نمی کنند و احتمال تهاجم به کشور را بر نمی تابند و کماکان سخن از لزوم مشارکت می رانند و همچنان پوينده همان کوره راه هايی هستند که هشت سال پوييدندش و شکست خوردند و همچنان به زعمشان می تواند به تحقق آنچه اصلاحاتش می خوانند، بيانجامد.
شايد، شايد به چنين سرمنزلی برسند، اما پرسش من از اين دوستان آنست که با وجود حتی احتمال اقلی وقوع يک حادثه تاسف بار چون جنگ، با توجه به راهی که نظام طی می کند، باز هم می توان به نتيجه گرفتن از چنين حرکت هايی اميد داشت. من به آن ها حق می دهم اينگونه بنگرند فقط و تنها فقط در يک موقعيت متعارف نه در چنين شرايط حساسی که آسايش روانی و تماميت ارضی کشور در خطر است.
صادقانه از خود بپرسند حقيقتا در اين بزنگاه حساس، جامعه و آينده ايران به چه تفکری نيازمند است؟
اينکه کليات و روبناهای نه چندان تضمينی اصلاح طلبی را در اينجا و آنجا مطرح کنند و مثلا هدف را صرفا در تعويض سوی و جهت قدرت تعريف کنند، در مواجهه با خطرات متوجه جامعه و کشور، چه گلی به گوشه جمال بی مثال ميهن می زند؟
باور کنيد مهمترين مساله فعلی ما انتخابات نيست، بلکه تلاش مجدانه در جهت تبعيد خطرات بالقوه از آسمان نه چندان آفتابی ميهن رنجورمان است و بی شک اين کوشش جز با نگاهی واقع بينانه و خالی از جهت گيری نيروهای موثر سياسی داخل و خارج از کشور خاصه نامزدهای اصلی باقيمانده در راند رقابت، منتج به نتيجه دلخواه نخواهد شد.
آيا نامزدهای محترم هم اينگونه به مسئله می نگرند؟
نوری نيامد چون برخی سازی دگر می نواختند و سودائی دگر در سر می پروراندند، اما قطعا در اين شرايط انتخاب بدون نوری هم مشتريان خاص خود را دارد، مشتريانی که از سر استيصال ناشی از هنرورزی های چهار سال ماضی سربازان پيشانی سفيد امام زمان، خود را مجبور به مشارکت می دانند و ای کاش...
آری فضای کنونی انتخابات، در يک شرايط نسبتا عادی، که فشار کمر شکن اقتصادی و سايه يک درگيری نظامی پر هزينه بيش از ايام ماضی بر فراز سرنوشت جامعه ايرانی رخ نمائی نمی نمود، قطعا در بردارنده نگاه اميدوارانه تر به آينده ای بهتر بود. اما هم اکنون فضا عادی نيست،
راه دارد، اما چاره اش اين موسوی با شکل و فرم موضعگيری های فعلی در زمينه های مختلف و ... نيست.
من بيشتر روی موسوی زوم می کنم چون اگر کسی در اين بين باشد که مستعد کارآمد بودنست او تنها مهندس موسوی است.
آقای موسوی اگر جدا صداقت سياسی دارد، به عنوان تنها فرد نسبتا خوش سابقه ميدان بايد نور افکن ها را روشن کند. بی تعارف و بی واهمه.
اين مهمترين وظيفه نامزدهايی چون مهندس موسوی است که اگر خالصانه و مسئولانه وارد ميدان شده اند، با موضعگيری جسورانه خود به فوريت، در حيطه چاره جويی های اقتصادی و اجتماعی راهی بيابند و در زمينه رفع تهديدات خارجی از طريق کانالهای ديپلماتيکی که بی ترديد در تيم تبليغاتی ايشان می توان يافت، سيگنا لهايی را نه لزوما به شکل آشکار، به بيرون ارسال کنند، تا اقلا فضا را از مايلان به فعل درآمدن يک درگيری پر دامنه در دو سوی مرز بگيرند.
آنزمان می توان به آنها که تبليغ مشارکت جامعه در رقابت را می کنند، حق داد.
ايشان بايد در اين زمينه کار کنند. خطر را جدی بگيرند. باور کنند جامعه کنونی همانند دوره های پيشين به دنبال ناجی نمی گردد ولی در کوتاه زمان، مخلص آنکسی ست که سايه خطر را از بالای سرش بردارد.
جمله آنکه مسئله شرکت کردن يا عدم شرکت در انتخابات پيش رو نيست. مساله درک واقعيات مشخصی است که کما فی السابق از سوی برخی در اين سو و آنسوی مرزهای وطن ناديده گرفته شده و گاهی نيز به سخره گرفته می شود.

تقليل گفتمانی، از گفتمان رفورم ساختار محور به گفتمان تغيير درون چارچوبی
در شرايط حاضر، به نظر من، آنچه انتخابات بدون حضور نوری ها را بی اهميت می نمايد، نوعی تقليل گفتمانی است. با نوری و نوری ها ديسکرس برتر رفورم ساختار محور بود و بدون حضور نوری ها گفتمان غالب، تغيير وضع موجود صرفا به قيمت تعويض دارنده حداقلی قدرت. بحث دقيقا همينجاست. آيا اين کاسب و دارنده آتی قدرت می تواند در جهت رفع خطر از اجتماع به تنگ آمده ايرانی کاری ثمربخش انجام دهد. با چنين گفتمانی که مهندس موسوی ها و ... البته ترديد بر انگيز است. زبان تعويض زبان مقطعيست، يعنی می آيم که اين جای زمين را بپوشانم. اين چنين گفتمانی فقط به درد زمين ورزش می خورد و بس.
گويش بايد گويش ساختار شکن باشد. لازم نيست از هم اکنون اينگونه باشد، اما به محض دست يابی هر چند غير محتمل به کرسی اجتناب ناپذير است.
بسياری چنين ديدگاهی ندارند و همچنان رئيس جمهور را چرخ پنجم درشکه می دانند. اين البته دقيقا همان نظری است که تا اينجای راه، تندروها را در چارسوی جهان قانع کرده است که جای اميدواری نيست.
خب، سخت است اما صعب نيست، يعنی اگر شخص نامزد يا منتخب، به پشتوانه آراء جامعه اميدوار باشد و مومن، سخت نيست.
انتخابات با نوری و امثالش برای جهان ناظر، معنی و مفهومی متفاوت با انتخاباتی دارد که کانديداهای انتخاباتی چارچوب محور باشند و همچنان سازهای پيشين را کوک نمايند، سازهايی که هميشه نغمه ای گوش نواز نداشته است و با التفات به شرايط هيستريک فعلی همچنان دربردارنده ملودی های آرمش بخش نخواهد بود.
آيا نامزد های فعلی بلاخص مهندس موسوی اراده ايفای يک کاراکتر متفاوت سياسی را که در صورت رسيدن به کرسی رياست جمهوری بتواند، يک رئيس جمهور جسور و مسئول باشد، دارد؟ اين سئوال روزانه ايست که من بارها از خود می پرسم.
آيا مهندس موسوی هوشمندی و زيرکی يک مدير مدبر را در خود دارد تا بواسطه آن بتواند، کنج های ذی نفوذ قدرت را از يک سو به پذيرفتن حقايق داخلی و از ديگر سو به تعامل با جامعه بين المللی و پذيرفتن واقعيات بوِيژه در يک چشم انداز کوتاه مدت، وا دارد؟
آری، قطعا مسائلی نظير حقوق بشر، گذشته مهندس موسوی و تمايل عمومی به شفافيت او پيرامون خود، و نقوشی که بر صفحه سی ساله حاکميت زده است، واجد اهميت فراوان است، اما بی شک مهمترين مسئوليت ايشان در کوتاه مدت درک عميق از شرايط کنونی کشور در حيطه اوضاع کمر شکن اقتصادی و همچنين، سياست خارجی و چالشهای مربوط به آن بويژه پرونده هسته ايست.
قبول دارم در زمينه ايجاد و اعمال تغييرات سياسی بايد معقولانه به آمبيانس موجود نگريست. حتی اگر آبژه عبدالله نوری بود، شکل حرکت در مسير نيل به اين سوژه کيفيتی همسان داشت.
مشکلات و معضلاتی نظير نقض شرم آور حقوق بشر، نقض آزادی های مدنی و سياسی شهروندان، ساختار تک محور نظام که هميشه منجر به بروز ايزولاسيون در همه ابعاد زيستی برای جامعه شده و بسياری ديگر از امراضی که اين سيستم بدان مبتلا بوده است را نمی توان يک شبه مرتفع کرد، همانگونه که يک شبه هم بوجود نيامده اند. اين مشکلات جملگی محصولات طبيعی ارض حاصلخيزيست که روشن فکران طمع ورز و متوهم دهه پنجاه و جامعه تب آلوده، انقلابی و تخمير شده آن زمان برای رشد و نمو استبداد مهيا کرده بودند.
با مطالعه سير تحولات سياسی و تغيير نگرش قابل پيش بينی سيستم خاصه ما بين سالهای اوائل انقلاب تا اواسط دهه هفتاد خورشيدی می توان دريافت، همه اين بک گراندهای پذيرائی کننده از استبداد مطلقه يک روزه خلق نشده اند و وامدار بسياری از پيش زمينه های سياسی و فرهنگی هستند و تئوری پردازان تام گرای جمهوری اسلامی از لحظه نخستين برای تکميلش نسخه نويسی کرده اند. راديکاليزم کور انقلابی اواخر دهه ۵۰، برخورد حيوانی رژيم با زندانيان و فعالان سياسی در سال های ۶۰ تا ۶۷، قتل های سياسی دهه هفتاد که دامنه اش به خارج از مرزهای کشور نيز کشيده شد، مواجهه وحشيانه حاکميت و بازوهای امنيتی آن با خروش دانشجويان در ۱۸ تير ماه ۷۸، کشمکش های سياسی مابين اصلاح گرايان و محافظه کاران، روی کار آمدن احمدی نژاد، افزايش فشار ها بر دامنه وسيعی از فعالين مدنی و سياسی و دانشجويان، روزنامه نگاران، وبلاگ نويسان و ... همگی زائيده تصميمات لحظه ای نبوده اند بلکه در قالب يک پروسه طراحی شده از سوی تئورسين های انقلاب و نظام عملياتی شده اند و بی ترديد مواجهه نتيجه بخش با اين مشکلات، قالب، زمان و فضای خاص خود را می طلبد که فراهم آوردنشان صرفا وظيفه يک رئيس جمهور اصلاح طلب، يا چند جريان سياسی نخواهد بود بلکه لايه های موثر اجتماعی نيز در اين پروسه دارنده وزن مسئوليتی مشخصی هستند.
در زمينه حل چنين گرفتاريهايی، بی شک يک نامزد اصلاحگرا چون مهندس موسوی اگر بخواهد و اگر معتمد صادق جامعه باشد، بهترين و موثر ترين کاری که می تواند انجام دهد همانهاست که سلفش محمد خاتمی تن به انجامشان نداد. از کوچکترين فرصتها، بايد بيشترين استفاده ها را نمود. آفرينندگان اين فرصتها هم جامعه و هم نخبگان متعهد سياسی کشور هستند.
به بيان آشکار تر يک رئيس جمهور اصلاح طلب البته نه از جنس محافظه کاری چون آقای خاتمی، فقط و تنها فقط می تواند و بايد نقش پديد آورنده يک گفتمان مطالبه محور که زاينده جنبش های و جوشش های گسترده اجتماعی باشد را ايفا کند. بی شک پردازنده اين گفتمان خود جامعه است نه صرفا منتخبشان.
نه جامعه بلکه اقتضای نا مبارک زمان، بيشترين انتظارش از مهندس موسوی و ديگرانی چون او، نخست، توجه جدی و مسئولانه آنان به نيازهای فوری اجتماع در کنار مذکوراتی چون نقض عام و سيستماتيک حقوق بشر، لزوم التفات به تغيير قانون اساسی به مثابه تنها راه باقيمانده، توضيح و تشريح گذشته خود و اغلاط و اشتباهات سياسيش است.
در آخر آنکه پيشنهادم به آقای مهندس موسوی به عنوان تنها کسی که در رقابتی بدون نوری می توان اندک نگاهی به او داشت، سخن آن مرد بزرگ فلسفه سياسی مدرن است: بيشتر برای برطرف کردن عيبهای مشخص بکوش تا برآوردنايد ه آلهای مجرد! تلاش مکن که با وسايل سياسی انسانها را خوش بخت کنی، بلکه نيروی خود را در راه از بين بردن بدبختيهای مشخص به کار گير!
اقتصاد فشل، نبود آزادی، نقض مکرر حقوق انسانی، و رفع تهديد از فراز آسمان وطن همان عيوب مشخصند. و قطعا ايده ئال های مجرد همان مدرنيسمی است که آرزويش را برای ميهن داريد و قطعا تنها وامدار معضلات سياسی و اقتصادی نيست بلکه پيامد فرهنگی مريض است که البته ترميمش زمان زيادی می برد.

باشد که اين نوشته منقص، اندک التفاتی را از سوی دوستان به آيتم های مهم امروزين موثر در سرنوشت ميهن بر انگيزد.
هر چند، يک جای کار هميشه مشکل دارد . ناگهان خيلی زود دير می شود.





















Copyright: gooya.com 2016