جمعه 11 اردیبهشت 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آيا فدراليسم به تجزيه ايران منتهی خواهد شد؟ عبدالستار دوشوکی

ظاهرا کلمه فدراليسم به مشام سياسی بسياری از هموطنان واژه نامطبوعی است و آن را سيستم مطمئن و مناسبی برای اداره امور کشور ما نمی دانند. موافقان و مخالفان سيستم فدراليسم بدون تجزيه و تحليل علمی، تاريخی و عينی سيستم های مختلف فدرال در بيش از بيست و پنج کشور دمکراتيک دنيا و برآورد متناسب بودن آن برای ايران ِ آينده، با اتکاء به برداشت های ذهنی، از مواضع خود با قاطعيت و گاه با تعصب دفاع می کنند. هدف اين مقاله به دور از هر گونه توجيه و يا انکار جهت دار فدراليسم، اگاهی رسانی و کالبد شکافی موضوع بحث انگيز فدراليسم می باشد تا هموطنان با بطن مطلب آشنايی بيشتری پيدا کنند. مخالفت با فدراليسم از دريچه آگاهی و دانش می تواند معقول و قابل درک باشد، بشرط آنکه منطق و برهان مخالفت فقط بر اساس تعصب و ترس نباشد. واژه فدراليسم نه مقدس است و نه مترادف با دمکراسی.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


کشورهايی نظير اتحاد جماهير شوروی سابق و يا يوگسلاوی سابق قانونا فدرال ناميده می شدند، اما در عمل ديکتاتوری مرکزی بودند و ولاغير. فدراليسم ربطی به نوع نظام حکومتی ( سلطنتی و يا جمهوری) ندارد. بعنوان مثال کشورهای فدرال نظير بلژيک، مالزی و کانادا سلطنتی هستند در حاليکه آمريکا، آلمان و هندوستان جمهوری های فدرال هستند. برخی از کشورها نظير آمريکا و سوئيس و تا حدی مالزی از طريق به هم پيوستن ايالات مستقل بوجود آمده اند در حاليکه اکثر کشورهای فدرال (هندوستان، نيجريه، کانادا) بعد از رهايی از استعمار و يا با رفراندم و تغيير قانون اساسی سيستم متمرکز ( اسپانيا، بلژيک، اتيوپی) بوجود آمده اند. تقسيمات ايالت ها و استان ها می تواند بر اساس ويژگی های تاريخی، بافت فرهنگی، قومی و زبانی (بلژيک، نيجريه؛ سوئيس، مالزی، هندوستان، اتيوپی) و يا صرفا جغرافيائی و استانی (آمريکا، آلمان، استراليا) باشد. البته نظام فدرال نامتقارن که در آن بعضی استان ها و ايالت ها هويت و ويژگی های متغيری دارند می تواند مخلوطی از مرزبندی های استانی مابين استان های همگون و ايالت هايی با بافت ويژه قومی زبانی و فرهنگی باشد. نظير اسپانيا که در آن مناطق گاليسيا، کاتالونيا و باسک خودمختاری خاص خود را دارند. در پرتقال دو منطقه خودمختار (آزورز و مدئيرا) و دوازده استان همگون وجود دارد. در تانزانيا ايالت زنگبار(زانزيبار) از خودگردانی داخلی (خودمختاری) بهره مند است. در نظام های فدرال دوال(دوگانه) نظير کانادا ايالت ها بيشترين خودمختاری در امور داخلی خود را دارند، در حاليکه در نظام های فدرال کواپراتيو(تعاونی) درجه بالايی از همکاری بين دولت مرکزی و "دولت" ايالتی چه از لحاظ افقی (قوای مقننه؛ مجريه و قضايی ايالتی و کشوری) و چه از لحاظ عمودی ( شورای روستا، شورای شهر، شورای استان و يا مجلس ايالتی، پارلمان ملی کشور و دولت مرکزی) وجود دارد. در نتيجه می توان گفت که نظام های فدرال مختلفی در دنيا وجود دارند که هر کدام ويژگی خاص خود را دارند. کشورهای اسکانديناويای فدرال نيستند، اما با اتکا به سيستم غير متمرکز مبتنی بر کمون های منطقه ای، و استانهای خودمختار دست کمی از نظام فدرال ندارند. مثال زنده تر شايد بريتانيا باشد که اسم فدرال را يدک نمی کشد؛ اما مناطق قومی آن نظير اسکاتلند، وئيلز، و ايرلند از خودمختاری داخلی بسيار بالايی برخوردار هستند.

در نتيجه نبايد برای واژه ها يقه يکديگر را پاره کرد. فدراليسم نيز بعنوان يک مقوله نسبی و قابل انتقاد از هيچ قدوسيتی برخوردار نيست. بحث کردن در مورد آن بعنوان يک ساختار شناخته شده و تجربه شده موفق تاريخی، سياسی و عينی بايد مورد استقبال همه قرار بگيرد. البته تکيه بايد بر روی دمکراسی بمثابه عدم تمرکز قدرت، رعايت منشور جهانی حقوق بشر؛ سکولاريسم، برابری، رفع تبعيض، حکومت مردم بر مردم در تمام سطوح و تمام شئون باشد. زيرا دمکراسی واقعی پيش شرط موفقيت فدراليسم است. در ضمن همه هموطنان اين حق را دارند که عقيده خود را در مورد سيستم اجرايی و يا نظام دولتی آينده ايران بيان کنند. هيچکسی نبايد اين حق را بخود بدهد که به هموطن دگرانديش به دليل ابراز عقيده اش در مورد فدراليسم و يا هر نظام ديگری در چارچوب تماميت ارضی ايران ِ فردا، توهين کرده و يا او را خائن و تجزيه طلب بخواند. بسياری از کشورها از جمله کانادا، بلژيک، هندوستان؛ نيجريه، اسپانيا مشخصا برای جلوگيری از خطر تجزيه، به فدراليسم به مثابه پادزهری بر عليه فروپاشی و بازتوليد سانتراليسم مستبد، روی آورده اند. بهمين دليل هيچ کشور دمکراتيک و فدرال به معنی واقعی کلمه دستخوش تجزيه نشده است. اما کشورهای که فدراليسم و اصول عدم تمرکز قدرت و حقوق اقوام را مستمرا نقض کرده اند و عملاء بر پايه ديکتاتوری مرکزی و سرکوب همگانی بنا شده بودند تجزيه شده اند. شوروی سابق و يوگسلاوی سابق دو مثال زنده هستند. اين در حاليست که همه کشورهای دمکراتيک و فدرال واقعی که در آنها هويت و حقوق اقوام تحت لوای قانون مورد احترام واقع شده است، تماميت ارضی خود را حفظ کرده اند. هندوستان و نيجريه و مالزی و مکزيک و بلژيک و سوئيس و برزيل و کانادا چند مثال موجودهستند.

عده ای معتقدند ايران اولين کشور فدرال در تاريخ بشر بوده است. نظام های ساتراپی هخامنشی، اشکانی و ساسانی بر اساس ساتراپ های خود مختار (حاکميت های منطقه ای) که هر کدام شاه خود را داشتند، پايه گزاری شده بودند. رهبر دولت مرکزی ايران شاه همه شاهان (شاهنشاه) ممالک محروسه ايران بود. اين نظام غير متمرکز با حمله اعراب به ايران و استقرار خلافت اسلامی از بين رفت. در اولين قيام موفق ايرانيان يعنی در انقلاب مشروطيت قانون اساسی ايران بر اساس عدم تمرکز قدرت و برپايی انجمن های ايالتی و ولايتی در ممالک محروسه ايران شکل گرفت. اصل نود تا نود و سوم قانون اساسی مشروطيت می گويد: " در تمام ممالک محروسه انجمن های ايالتی و ولايتی بلاواسطه از طرف اهالی انتخاب می شوند و اين انجمن ها اختيار نظارت تامه در اصلاحات راجعه به منافع عامه دارند". صد سال پيش که ملت ايران انقلاب کرد و نظام ايالتی ولايتی را برگزيد، بسياری از کشور های فدرال امروزی نظير مالزی، هندوستان، نيجريه ، پاکستان، امارات متحده عربی و غيره وجود نداشتند. در نتيجه آنهايی که ادعا می کنند ما از نظر فرهنگی عقب مانده هستيم و ظرفيت پذيرش نظام فدرال را نداريم، خلط مبحث می کنند. تجربه همه کشورهای فدرال عملاء و علناء ثابت کرده است که فدراليسم باعث پيشرفت می شود؛ و نه اينکه پيشرفته بودن لازمه و يا پيش شرط فدراليسم است. متاسفانه در طی صد سال اخير مستبدان حکومت مرکزی قانون مشروطه تمرکززدا را زير پا گذاشتند و تحت شعار های نظير استقلال، حاکميت ملی، صيانت از تماميت ارضی، يکپارچگی ملی، وحدت و اقتدار ملی و غيره، و از طريق ادامه سانتراليسم خشن متمرکز در تهران و قم ايران را به سياهچال قرون وسطای مذهبی سوق دادند. ما ايرانيان نيز دو راه بيشتر نداريم. يا با به آغوش کشيدن دمکراسی و حکومت مردم بر مردم در تمام سطوح و همه شئون مملکتی و رد هر گونه تمرکز قدرت مطلق در يد حکومت مرکزی که تا کنون مظهر سرکوب، فساد، بيعدالتی و عقب ماندگی ايران بوده؛ مملکتی متمدن بسازيم که در آن همه با عشق واقعی به وطن و برابری و آزادی زندگی کنند. و يا اينکه عده ای "از ما بهتران" با هدفی مشخص وبا طرح موضوعاتی نظير خطر تجزيه و غيره، ما را نسبت به ستم مضاعف بر عليه ديگران بی حس و بی اعتناء نموده و با تداوم استبداد حکومت خودکامه مرکزی به اهداف خود که همانا سرکوب همه ملت ايران است برسند؛ که متاسفانه در عرض صد سال اخير اينگونه بوده است. آنهايی که به دمکراسی اعتقاد دارند، بايد بدانند که دمکراسی در خلاء ايجاد نمی شود. يک جامعه دمکراتيک بايد يک ساختار و سيستم تصميم گيری اجرائی و يا دولتی غير متمرکز بر اساس برابری، اصل مشارکت، تقسيم قدرت و ضد تبعيض داشته باشد. در ايران استبدادزده مردم اقصی نقاط ايران حق دارند که رئيس جمهور کشور را انتخاب کنند؛ اما حق انتخاب بخشدار ده خود و يا فرماندار شهر خود و يا استاندار استان خود را ندارند. در ايران استبداد زده بعنوان مثال يک بلوچ آزاد است که زبان انگليسی، فرانسوی، عربی و يا روسی و اسپانيايی را ياد بگيرد؛ اما حق ياد گرفتن زبان مادری خود را ندارد. در ايران استبداد زده اگر يک هموطن بلوچ در شهر خود پلاکاردی را بدست بگيرد که بر روی ان نوشته شده است "من به زبان مادری خود افتخار می کنم"، بلافاصله دستگير، شکنجه و زندانی می شود. اما اگر يک هموطن فارس زبان در اصفهان و يا تهران دقيقا همين کار را بکند؛ مورد تحسين و تشويق قرار می گيرد.

نگرانی آن دسته از هموطنان که مخالف فدراليسم و بخصوص فدراليسم جغرافيايی قومی هستند، نيز موضع مشروع و قابل درکی است که طرفداران فدراليسم بايد با متانت و احترام متقابل به آن بپردازند. دغدغه های هموطنان دگرانديش و نگرانی آنها را نمی توان و نبايد با انگ هايی نظير شونيسم فارس و غيره ناديده گرفت. ايران به مثابه يک قالی تاريخی رنگارنگ سرزمين اقوام و مذاهب مختلفی بوده و هست. حال به هر دليلی که بوده اما واقعيت امروزه اين است که بسياری از استانهای ايران از نظر قومی و زبانی مخلوط هستند. بعنوان مثال اکثر آذری های ايران در آذربايجان زندگی نمی کنند. بسياری از شهرهای کردنشين در آذربايجان غربی قرار دارند و نه در کردستان. در نتيجه از ديدگاه بسباری از هموطنان فدراليسم قومی می تواند مشکل ساز و باعث تنش و بروز جنگ قومی در مناطق مرکب قومی و زبانی باشد. آنها معتقد هستند که هزينه چنين مخاطره ای بسيار بالا و غير قابل تصور است و نبايد در دنيای مدرن امروزی قوميت و يا مذهب را اساس مشروعيت سياسی و يا تقسيمبندی واحد های سياسی اجرايی کشور قرار داد. اين می تواند يک نگرانی و اعتراض بجايی باشد که بايد به آن پاسخ داده شود. گروه زيادی از مخالفان فدراليسم قومی، با فدراليسم استانی و يا اداری موافق هستند. بسياری از هموطنان بدلايل حوادث گذشته نظير حکومت خودمختار آذربايجان توسط پيشه وری و جمهوری مهاباد توسط قاضی محمد در کردستان ايران و طرح "بحث های جنجال برانگيز" و به اصطلاح "تحريک آميز" از طرف اندک محدودی از اشخاص و گروههای تندرو قومی، فدراليسم را آغاز تجزيه ايران می دانند و بهمين دليل با آن شديدا مخالف هستند. وانگهی عده ای ديگر نيز يا از روی تعصب و عناد تاريخی و يا به دلايل مبهم و بعضا مشکوک اصرار دارند که اين بحث از کانال تضاد قومی و يا به اصطلاح تضاد مليتی (مليت حاکم و مليت های مظلوم) و نه تضاد بين حکومت مستبد که ترکيبی از فارس و آذری و عرب و غيره می باشد از يک سو، و اقوام مظلوم و ستمديده از سوی ديگر، پی گيری شود. يعنی مرز مشخص بين ظالم (حکومت های مستبد) و مظلوم (اقوام ايرانی) را مخدوش کرده و بجای آن اقوام ايرانی را در مقابل مردم فارس زبان ("قوم فارس") قرار دهند و حکومت جمهوری اسلامی را از تيررس آماج حملات و مبارزات يکپارچه ملی خارج کنند.

آيا فدراليسم به تنش های قومی دامن خواهد زد و يا اينکه راه حل مناسبی برای جلوگيری از تنش خواهد بود؟ آيا فدراليسم می تواند به يکپارچگی و تماميت ارضی ايران آسيب برساند؟ آيا سازمانها و احزاب قومی واقعا در صدد رفع تبعيض هستند و يا اينکه سوداهای ديگری در سر می پرورانند؟ طرفداران فدراليسم بايد با ايجاد جو تعامل، احترام و دوستی متقابل و با استفاده از نگرش ها ی مثبت و راهگشا و بکار بردن ادبيات اعتماد سازی و همچنين با رجوع به تجربه های کشورهای فدرال چند قومی به هموطنان توضيح بدهند که مثلا آنچه در يوگسلاوی سابق اتفاق افتاد نتيجه مستقيم سرکوب اقوام توسط دولت مرکزی ژنرال(مارشال) تيتو بود که با زير پا گذاشتن قانون اساسی غيرمتمرکز، دولتی مستبد و قدرتمند ساخته بود و موفق شد با زور سر نيزه و سرکوب و اعدام، تخم نفاق و بدبينی بين صربها و اقوام ديگر يوگسلاوی را بکارد. در نهايت يوگسلاوی درو کرد آنچه را که با زور سرنيزه در طی دهه ها کاشته بود. خوشبختانه اقوام ايرانی در طی سده ها در کنار يکديگر با حس دوستی و اخوت، نه تنها همزيستی مسالمت آميز بلکه اختلاط و آميزش داشته اند. مشکل اساسی ما حکومت های خودکامه مرکزی بوده اند که همواره مخلوطی از اقوام مختلف بوده اند. من نيز با آن دسته از هموطنان که معتقدند اصرار و تاکيد اوليه بايد بر روی دمکراسی و منشور جهانی حقوق بشر و سکولاريسم باشد و نه يک سيستم اجرايی مشخص نظير فدراليسم، موافقم. اما درعين حال بايد توضيح داد که دمکراسی را در قابل چه ظرف و يا سيستم شناخته شده و تجربه شدهِ می توان پياده کرد. ايران تافته جدا بافته ای از بقيه دنيا نيست و نبايد اجازه بدهيم همانگونه که آيت الله خمينی با وعده دمکراسی اسلامی مختص با ويژگی های فرهنگی و سنتی ايران، مردم (از جمله بنده) را فريب داد، اکنون نيز عده ای بگويند که شرايط فرهنگی ايران با سوئيس و بلژيک و آلمان و آمريکا فرق می کند و نمی توان سيستم های فدرال آنها را در ايران کپی کرد. اين حرف شايد خريدار داشته باشد، اما در مورد سيستم های هندوستان؛ اتيوپی و نيجريه چی؟ آيا آنها نيز فرهنگ سياسی پيشرفته تری از ما دارند؟ مالزی و برزيل و مکزيک و آرژانتين و آفريقای جنوبی چی؟ چرا هميشه به ما ياد داده اند که خود را تافته جدا بافته ای بدانيم؟

در پايان لازم است که چند نکته را توضيح بدهم. فدراليسم (فدراسيون) با کنفدراليسم (کنفدراسيون) فرق می کند. از نظر حقوق بين المللی در کنفدراسيون ايالت ها بمثابه يک کشور حق تعيين سرنوشت (جدائی) را دارند. در حاليکه در فدراليسم اين حق اتوماتيک وجود ندارد. بعنوان مثال در ايالت کشمير و يا آسام هندوستان عده ای خواستار رفراندم برای جدايی هستند. اما از منظر قانون اساسی هندوستان و يا قوانين بين المللی چنين حق قانونی برای جدايی وجود ندارد. در يک سيستم فدرال همه مردم ايران شهروندان و تبعه يک کشور(ايران) و با حقوقی کاملا مساوی هستند. هر گونه تبعيض بر اساس قوميت، فرهنگ و زبان و غيره غيرقانونی خواهد بود. حتی اگر بعضی از تقصيمات استانی نظير بلوچستان، کردستان و غيره بر اساس قوميت و زبان باشند، که هستند؛ برتری قومی و زبانی وجود نخواهد داشت. يعنی هر شهروند ايرانی صرفنظر از قوميت و زبان در هر استان و يا ايالت ايران از حقوقی کاملا مساوی در تمام زمينه ها از جمله، حق زبان مادری، حق سکونت و زندگی و کار، حق انتخاب کردن و انتخاب شدن برای بالاترين مقام استان و يا ايالتی برخوردار خواهد بود. همانگونه که در يک سيستم سکولار هيچ دين و مذهبی از امتياز و يا برتری خاصی برخوردار نخواهد بود، در يک سيستم فدرال نيز برتری و يا امتياز ويژه قومی مردود خواهد بود. هدف فدراليسم رفع تبعيض ونسخ ستم مضاعف در تمامی زمينه ها می باشد، نه برتری يک قوم بخصوص بر ديگر اقوام ايرانی در يک ايالت بخصوص. نه تنها زبان فارسی زبان رسمی و مشترک همه استان ها و يا ايالات کشور خواهد بود، بلکه پارلمان مملکت و دولت مرکزی ايران نظير دول کشورهای مانند آمريکا؛ برزيل؛ مکزيک؛ هندوستان، نيجريه؛ مالزی و غيره مقتدر و قوی خواهد بود و بر همه امور کلی کشوراز جمله ارتش، اقتصاد کلان، ذخاير ارضی، سياست و روابط بين المللی، پروژه های کلان، آموزش عالی و بسياری از موارد ديگر نظارت و قدرت اجرايی خواهد داشت. در يک سيستم فدرال بخشی از قدرت اجرايی سه قوه مجريه، مقننه و قضايی به ايالات منتقل خواهد شد؛ يعنی قدرت سياسی تقسيم خواهد شد و نه حاکميت ملی. ايران يک حاکميت ملی يگانه و تجزيه ناپذير خواهد داشت. تمرکززدائی دمکراتيک مبتنی بر دمکراسی شناخته شده؛ تجربه شده و نهادينه شده در جهان آزاد ( از جمله برزيل، بريتانيا، مکزيک هندوستان؛ فليپين، اندونزی، مالزی، نيجريه، آفريقای جنوبی، کينيا و غيره) بهمراه رعايت کامل منشور جهانی حقوق بشر و سکولاريسم سرنوشت آينده ما ايرانيان است. ما سرنوشت مشترکی داريم و در نتيجه بايد همه با هم بدنبال راه حل مشترکی باشيم و بجای پاشيدن بذر بدبينی و تضاد بر عليه يکديگر، برای برداشتن موانع رسيدن به دمکراسی، برابری ؛ احقاق حقوق اقوام و منشور جهانی حقوق بشر و سکولاريسم، تلاش کنيم و موظب باشيم که احدی از هر دو سوی خط جدال ، مجددا با تحريک احساساتمان، آدرس اشتباهی به ما ندهند.

دکتر عبدالستار دوشوکی
جمعه يازدهم ارديبهشت ۱۳۸۸
لـــــــنــــدن
[email protected]





















Copyright: gooya.com 2016