انتخابات، مسئله ما نيست، محمدرضا شکوهی فرد
[email protected]
در فاصله چند هفته مانده به برگزاری دهمين دوره انتخابات رياست جمهوری اسلامی در ايران، گسترده شدن منازعات و مباحثات انتخاباتی مابين گروه ها ی منعطف به کانديداها از يک سو و همچنين بسط بی سابقه و ستودنی دامنه گفتمان مطالبه محور در عرصه عمومی جامعه ، که بی ترديد محصول مستقيم پراتيک جسورانه جريان های سياسی، مدنی برون ساختاری نظير جنبش دانشجوئی، جنبش زنان و .... است از ديگر سو، مهمترين شاخصه های فضای انتخاباتی اخير را تشکيل داده اند.
اگر بخواهيم جريان های سياسی دارای موضع پيرامون برگزاری انتخابات پيش رو در ايران را تقسيم بندی کنيم، چالش ظاهری ميان دو گروه است.
نخست،؛ آن بخش از جريان های سياسی که با گذشت سه دهه از عمر نظام جمهوری اسلامی و با علم به عدم کارآمدی عينی حاکميت در ابعاد گوناگون زيستی ايرانيان، همچنان مومنانه حامی سيستم فعلی هستند و طبعا شرکت در انتخابات را نه صرفا يک وظيفه بل يک فريضه ايمانی می دانند که از نظرشان پيامد ميمونش، تثبيت نظام اسلامی و به گمانشان، تجديد عهد با شهدای انقلاب است.
نگاهی شماتيک و فارغ از موضع نشان می دهد، تراکم جمعيتی سنگينی برای راهبران، هاديان ، پيروان و همراهان اين جريان نمی تواند متصور باشد، در خوشبينانه ترين حالت جمعيتی بالغ بر چهار الی پنج مليون نفر پشت جبهه اين گروه هايقرار دارند.. آوراج سنی عامه اعضا و شرکای اجتماعی اين جريان سياسی، عمدتا متعلق به ميانسالانيست که انقلاب و نظام را با مستندات مذهبی و ايدوئولوژيک متعلق به خود می دانند. اين در حقيقت همان جمعيتيست که هر هفته در مناسبت هايی نظير نمازهای جمعه يا در جلسات مذهبی سياسی مساجد مشارکت می جويند و البته طيف وسيعی از اينان عضو رسمی يا غير رسمی ارگان هايی نظير سپاه پاسداران، بسيج و يا منتسبان و مرتبطان با حلقه های نزديک به روحانيون محافظه کار هستند.
در واقع مشارکت حداکثری حاميان اين جريان در عرصه انتخابات، در رابطه و اتصال تنگاتنگی است با زعمای جريان های سياسی حامی سيستم و اين حقيقت تاريخا اثبات شده که بدليل رابطه مادی و معنوی که فی مابين رهبران اين جريان و پيروان آنان وجود داشته و کماکان نيز دارد، مشارکت اجتماعی نيروی انسانی وابسته به اين گروه، هيچگاه دچار وقفه يا سستی نشده است و قطعا نيز نخواهد شد.
پيروانی که همه گاه به امر منور امامان سياسی و مذهبی شان در لايه های هم پيمانه و بعضا هم رقص قدرت، شناسنامه هاشان را برای ممهور شدن به مهر ستاد فخيمه انتخابات وزارت کشور آماده در دست دارند و در اصل شرکت در انتخاباتی کوچکترين ترديدی به خود راه نمی دهند. و تجربا قريب به اتفاقشان حامی همان گروه و تشکيلاتی هستند، که نسبتی مستقيم تر با آنچه اصول لا يتغير انقلاب اسلامی خواهنده می شود، دارد. در يک جمله محتوای آرائشان تحت مالکيت همان سازمان های منتسب به حاکميت نظير سپاه و بسيج و ......... است و قطعا در اين انتخابات پيش رو نيز اينچنين خواهد بود.
بنابراين اولا
حامی همه جانبه حاکميتند.
ثانيا
رای خود را رآی به نظام می دانند و بدان افتخار می کنند.
ثالثا
حق انتخابشان را بی تعارف و بی منت در اختيار برد های امنيتی حاکميت قرار می دهند.
در اين مقال و مجال قصد بررسی ابعاد رفتار سياسی اين جريان را چه اکنون و چه در ديگر بزنگاه های سياسی را ندارم، بل جبرا برای روشن شدن انقسام مذکور می بايد اندک توضيحی پيرامون تم رفتاری ايشان عرضه می نمودم.
گروه دوم اما چه از نظر ماهيتی و چه از نظرگاه تراکم جمعيتی جريانی به غايت متفاوت است. همان گروهيست که نقد و تحليل سلوک سياسی اش، مشخصا در هنگامه برگزاری انتخابات اخير، موضوع اين نوشتار است.
از منظر کمی، آيتم های بسياری دلالت بر گستردگی و تراکم جمعيتی اين گروه دارد، که می توان از آنها به عنوان اکثريت غالب جمعيت کنونی ايران ياد کرد.
جريانی مشتمل بر گروههای بعضا متضادالنظر سياسی و مدنی است که اکثرا يا حساسيت آنچنانی نسبت به محافظت از کليت شکلی و ماهيتی حاکميت ندارند، يا حساسيت خود را علنی نمی کنند و يا اساسا موجوديت سيستم مورد تائيدشان نيست. عده بسياريشان نه تنها ماهيت و مشروعيت سيستم را تائيد نمی کنند، بلکه در جهت استحاله و ساقط نمودن رژيم، سير طريق می کنند.
اين جريان اما، در يک نقطه اتفاق نظر دارند. انتخابات و مکانيزم برگزاری آن در نظام جمهوری اسلامی همواره برايشان محل شک و شبهه بوده است. بلاخص طی دو دهه اخير.
پر بيراه هم نمی گويند. نظارت استصوابی شورای نگهبان که يد اجرائی ولی فقيه در برگزاری انتخابات است، همه گاه منصفان را بر آن می دارد که به تشکيک و ترديد اين جريان به سلامت انتخابات با ديده تائيد بنگرند.
حال اما آيا حقيقتا انقسام جريان های سياسی اجتماعی دارای موضع نسبت به برگزاری انتخابات رياست جمهوری اسلامی پيش رو در ايران ، صرفا به اين دو گروه منطقيست؟
يکی سنتا مبلغ مشارکت است و آن ديگری اما همواره با نگاهی توامان با ترديد به اين موضوع دارد.
طبعا خير.
همانگونه که ذکر کردم اين يک تقسيم بندی ظاهری است.
گروه نخست به شکل لايتغيری بر اساس احساس وظيفه کلاسيک انقلابی شان در انتخابات حال با هر پسوندی که داشته باشد، مجلس، رياست جمهوری، شوراها و ........... شرکت خواهند کرد.
اما مهمترين و عميق ترين تقسيم بندی ها را که فرزند چالش های بنيادين نظری و تجربی است، در ميان حاضرين طيف ثانوی مطرح نمود.
اين انقسام همه گاه وجود داشته اما بلاخص از زمان انتخابات رياست جمهوری سال ۸۱ که متضمن ابقاء محمد خاتمی در مقام رياست دستگاه اجرائی کشور شد، دامنه وسيعتری يافت.
وجه افتراق اساسی جملگی جريان های حاضز در اين گروه همواره مشارکت يا تحريم انتخابات بوده است. البته در شرايط متفاوت با مستندات متفاوت
گروههای اصلاح طلب درون چارچوبی نظير مجمع روحانيون مبارز، مجمع محققين و مدرسين، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی، جبهه مشارکت ايران اسلامی، حزب اعتماد ملی و ................... که گرچه مدعای اصلاح طلبی دارند اما هيچگاه پنهان نکرده اند، خط قرمز اعلام شده شان حفظ و صيانت از چارچوبه نظام و اطاعت تام از ولی فقيه حاکم است.
گروه های رفورميست طرفدار تئوری تجديد بنا و ساختمان حکومت که مشخصا طيف همراهان عبدالله نوری و ادوار را در بر می گيرد.
جريان های دانشجوئی نظير انجمن های اسلامی دانشجويان سراسر کشور( دفتر تحکيم وحدت) که بی ترديد هم اکنون رهبری و هدايت جنبش زنده و پويای دانشجويی را بر دوش دارد.
جريان های قدرتمند و اصيل مدنی همچون جنبش زنان، فعالين حقوق بشر و جنبش کارگری و معلمان.................. که به گونه تحسين بر انگيز و الگو وار حوزه نفوذ خود را توسعه داده اند. بلاخص جنبش زنان و فعالين عرصه حقوق مدنی
جريان های ملی و ملی مذهبی نظير جبهه ملی ايران، نهضت آزادی و گروه های ملی مذهبی که يا اساسا نسبتی با حاکميت نداشته اند و يا مطرودان نظام بشمار می روند از آن جمله نهضت آزادی
جريان های مشخص و معتبر اپوزسيون شناخته شده داخل و خارج از ميهن همچون اتحاد جمهوری خواهان ايران، احزاب مشروطه خواه ، جبهه دموکراتيک ايران و ............
اقوام ايرانی به عنوان تاثير گزارترين اقشار در صحنه برگزاری انتخابات
جريان های چپ معتدل تا افراطی، که غالبا به دلايلی مشخص از آن جمله عدم سازمان يافتگی سخت افزاری، قدرت و جايگاه پيشين را يا کاملا و يا بشکل نسبی از دست داده اند.
جريان های نه چندان خوشنام نظير سازمان مجاهدين خلق و گروههای سلطنت طلب شکست خورده که هر يک به ميزان زيادی فاقد اعتبار و پرستيژ سياسی نزد عموم ايرانيان هستند.
اين ها عمده گروه هايی هستند که در اين دسته ثانوی قرار دارند و همانگون که ذکر شد، با مستندات متفاوت چه در اصل مشروعيت انتخابات و چه در نحوه مشارکت در آن دچار اختلاف ديدگاه های عميق با يکديگر هستند.
چرائی مشارکت از منظر تئوريک و نظريه پردازی سياسی از ساليان ماضی، محمل مباحث بسياری مابين حاضران اين جريان بوده است. اما هم اکنون بدليل حساسيت های موجود، بحث از يک مناظره چالش برانگيز صرف به مبحثی پراگماتيستی و نتيجه گرا مبدل شده است.
فصل مشترک اختلاف ديدگاه های همه اين گروه ها و جريان های مذکور پيرامون انتخاباتی رياست جمهوری اسلامی پيش رو در ايران رويکردی عمل گرايانه به يک مسئله است.
مشارکت يا تحريم؟
هم اکنون هر دو سوی ماجرا يک دسته آنها که مدافع حضور آنهم به شکل گسترده اند و آندسته ديگر که بر طبل تحريم می کوبند، بدنبال نتيجه عملی هستند .
درون چارچوبی ها يا به اصطلاح همان اصلاح طلبان حکومتی به دلايل متعدد که مهمترينش را جلوگيری از بروز دوباره فاجعه ای بنام محمود احمدی نژاد و دولت نهم ذکر می کنند. مشارکت در انتخابات را وظيفه هر ايرانی دلسوزی می دانند. (نقل به مضمون: شرکت در انتخابات بخصوص با عنايت به مسائل حادی که در حوزه های گوناگون، گريبان کشور را گرفته وظيفه هر ايرانی دلسوزست. مجيد انصاری، عضو مجمع روحانيون مبارز)
اينان البته هيچگاه پاسخ نمی دهند زمينه بروز نخستين فاجعه ای بنام محمود احمدی نژاد را چه کسانی با بی لياقتی و بی مسئوليتی شان در هشت سال نوستالوژيک اصلاحات فراهم کردند. آيا فاجعه خيانت به اميد سی ميليون ايرانی هوادار اصلاح طلبان فجيع تر بود يا بر آمدن پوپوليسم اسلامی از آستين احمدی نژاد؟
پاسخ نمی دهند، فقدان عملگرائی و صداقت چه کسانی موجبات رويگردانی ملت را از صندوقهای رای در انتخابات پيشين که برآيندش احمدی نژاد شد، فراهم آورد؟
پاسخ نمی دهند، آيا قرار است به همان دوران کذائی که فقط و تنها فقط وقت برای حکومت خريدند و زمان جامعه را تلف کردند بازگرديم؟
آنهم با چه کسانی؟ مهندس موسوی که بر خلاف آنچه تصور می شد، نسخه اتوکشيده و آرايش شده همين احمدی نژاد است؟
مهدی کروبی که هنوز آتشی که چه در زمان پذيرش حکم حکومتی آن جناب و چه در روزهای تحصن نمايندگان راستين ملت در مجلس ششم بر جان بسيارانمان فرو آورد، گرمايی سوزاننده دارد؟
به هر حال چه بخواهيم چه نخواهيم، پشتوانه اجتماعی اين جريان گسترده است. حال اين می تواند مرتبط با ايزولاسيون سياسی و اقتصادی و اجتماعی باشد که به برکت حضور چهار ساله اخير تيم احمدی نژاد، جامعه را بازهم به شکل اندکی پيش از دوم خرداد هفتاد و شش آرايش نموده است.
گروهی ديگر که شخصا دل در طلب حضورشان داشتم و از پس وجود شجاع مردی چون عبدالله نوری اميدی به آينده، رفورميست های چارچوب گريز حلقه زده به گرد آقای نوری بودند که البته محقق نشد. طيفی که صادقانه مفاهيم انقلاب را باز تعريف کردند و در سودای تجديد ساختار حاکميت از طرق شناخته شده بودند. اينان هنوز به شکل رسمی و نهائی اعلام موضع در خصوص شرکت يا عدم مشارکت نداشته اند، هر چند پيش بينی می کنم، تحريم حرف آخرشان باشد. علت قريب به يقين لاجرم شمردن تحريم از سوی اين جريان بيش و پيش از هر چيز به نگاه تئوريک اينان به ساختمان قدرت و لزوم تجديد بنای آن با رويکردی نو باز می گردد . در حقيقت اين گروه صرفا بدليل بايکوت شدن از سوی حاکميت نيست که انتخابات را تحريم نموده بل از آنرو که در شرايط فعلی امکان نيل به خواسته هاشان را غيرممکن می دانند . تحريم را به عنوان يک گزينه اجتناب ناپذير سياسيشان پذيرفته اند. برای حاضرين در اين جريان احمدی نژاد و بودن و نبودنش تنها بخش کوچکی از مشکل را تشکيل می دهد. و اين يکی از وجوه تمايز آنها با اصلاحگرايان درون سازمانيست که زير ابای آقايان خاتمی و موسوی و کروبی سينه می زنند.
اين جريان اما منطقا می تواند جاذب بخش هايی گسترده ای از جامعه که بتازگی يا مطلقا با سيستم مشکل دارند و يا به سوی درگيری با ساختار حاکميت، حرکت می کنند، باشد. اما اين جذابيت شرطی است. در حقيقت شرط لازم به فعل در آمدن چنين جذابيتی، فعاليت علنی و جدی رهبر معنوی اين جريان آيت الله العطمی حسينعلی منتظريست. از نظر من اين گروه به غايت استعداد تجميع خيل گسترده و تعيين کننده ای از تحريم کنندگان انتخابات را پشت سر خود دارد فقط در شرايطی که آن شرط لازم عملی شود. در صورت عملی شدن، قطعا اين جريان موثرترين نقش را در ضربه زدن به نظام نا سالم و غير مشروع انتخابات خواهد داشت و در پيامدش می تواند از آن خيل گسترده همراهان اجتماعی به نحوی سرنوشت ساز استفاده کند.
ديگر جريان های موثر دو جريان ميکس شده سياسی و مدنی مشتمل بر جنبش دانشجويی و جنبش مدنی (زنان، معلمان و کارگران) است.
جنبش دانشجوئی به عنوان نماد و مظهر غير قابل انکار خروش نسل نو جامعه ايرانی بر عليه وضع موجود با همه هزينه هايی که در راه آرمان زنده اش پرداخته است و کماکان نيز می پردازد، همچنان قرص و محکم به حرکت مطالبه محور خويش ادامه می دهد
به موازات آن، جريان های مدنی نيز نظير جنبش زنان و فعالين عرصه حقوق بشر که الحق و والانصاف مسئوليت ملی خود را پيرامون انتخابات به شيوه ای ستايش بر انگيز اعمال کرده اند. اين گروه با بهره مندی از کمينه امکانات اجتماعی و سياسی و تحمل بيشينه هزينه ها مسئوليت مدنی خويش را به شکل مشخص در عرصه حقوق زنان و حقوق کودکان به بهترين نحو به انجام رساند . و بخش مهمی از مطالبات حقوقی و انسانی جامعه را از لابلای سطور مندرجات منشور ملل متحد و مقالات و نقدهای آکادميک درونی و بيرونی به عرصه عمومی منتقل کرد.
درک لزوم استفاده از فضای تب آلوده انتخاباتی در جهت انبساط مطالبات محوری مدنی و سياسی جامعه ايرانی که تبلورش را به عنوان نمونه در جريان اعلان موضع شيخ مهدی کروبی و نامه نگاری های ايشان با حسين شريعت نداری معاون مطبوعاتی رهبر ديديم. در حقيقت هر چند آن واکنش آقای کروبی فارغ از همه اختلاف نظرهای سياسی و غير سياسی، قابل تمجيد بود اما اصل مسئله طرح و بسط و تثبيت همان مطالبات از سوی گروه های دانشجويی و مدنی بود که ماجرا را به اين سمت و سوی بی سابقه کشاند. خروش جامعه کارگری و جامعه معلمان که هر دو در زمره آسيب ديده ترين اقشار فعال اجتماعی هستند را نيز، نيز نبايد از نظر دور کرد.
اما در اين زمان ناگهان اطلاعيه اخير بيرون آمد. من قصد قضاوت ندارم، اما اگر هم قرار بود چنين اطلاعيه ای با محتوايی اينچنينی بيرون بيايد، اين زمان، زمانی مناسب نبود. اين اطلاعيه در حقيقت روند مطالبه جوئی جنبش سياسی، مدنی درون ايران را که بيش از همه در همين دو جريان دانشجوئی و زنان خلاصه می شود، از سقف به کف تنزل داد و خب قطعا اين مفيد نيست.
ما بايد درک کنيم که اصل مسئله مشارکت در انتخابات نيست که جملگی نيک می دانيم، تناول آش انتخابات در جمهوری اسلامی بيماری زاست.
اساس، استفاده مطلوب از فضای موجود جهت طرح خواست ها و مطالبات اساسی جامعه است. مهمی که فکر نمی کردم به اين سادگی ها به ورطه تغافل و شايد هم فراموشی سپری شود.
جمله معروفی هميشه چه در عرصه حيات شخصی چه در عرصه فعل اجتماعی در ذهنم وجود داشته است مبنی بر آنکه: بازی را که ناعدلانه مقرر شده است، بازنده اش باشی، بهم بزن.
اين جمله در مورد مساله انتخابات پيش رو هم به نظرم مصداق خواهد داشت، اگر اين حقيقت را به خوبی درک کرده باشيم، که انتخابات همواره بازی حاکميت بوده است برای کسب اعتبار از جيب اجتماع. و به دنبالش، بازنده همواره عرصه عمومی جامعه بوده است. مطمئنا در موضعگيری ها مان پيرامون لزوم مشارکت يا تحريم محتاطانه تر عمل می کرديم.
در حال حاضر بهترين راه برای بر هم زدن اين بازی تعويض صورت مساله است.
حرکت از اصل تلقی نمودن نفس انتخابات به سمت اساس قرار دادن بهره جويی از فضای انتخاباتی فعلی؟
انتخابات مسئله حاکميت است. حال با هر استدلالی سيستم در محاسبات خود مشارکت اجتماعی در اين کمدی را فارغ از قلت و کثرت آن،. به سود خود می بيند. اما مسئله اصلی گروه ها و جريان های منتقدی که مسئولانه و دلسوزانه به وضع موجود می نگرند انتخابات نيست و نبايد باشد. نگاه و هدف اين جريان ها بايد بهره گيری حد اکثری از فضای به اصطلاخ انتخاباتی موجود در جهت طرح مطالبات و خواسته های اساسی جامعه مدنی باشد. دقيقا همان حرکتی که جنبش مدنی در راس آن جنبش زنان با شجاعت مثال زدنی انجام داد و بازتابش را در تن به تن شدن شيخ مهدی کروبی با مدير مسئول کيهان ديديم.
در ارتباط با پشتوانه اجتماعی اين جريان ها سياسی و مدنی همچون جنبش دانشجوی، جنبش زنان، جنبش کارگران و معلمان، يک حقيقت شيرين و يک واقعيت تلخ وجود دارد. حقيقت شيرين آنکه اگر بخواهيم جريانی را به عنوان مقتدر ترين و مستعد ترين جريان در جهت جذب لايه های گوناگون اجتماعی بسوی خود نام ببريم بی شک اين جريان خواهد بود.
اما واقعيت تلخ آنست که برخی فاعلين اين گروه هنوز از دروس گران سنگ تاريخی بلاخص آنچه در اين ۱۲ ساله اخير رخ داده بهره مند نشده اند و اين اطلاعيه نشان داد، دو عامل برون اجتماعی لزوم اجماع بر سرنگونی احمدی نژاد، و جو زدگی انتخاباتی که حاصل فضای مصنوعی فعليست، آنان را از راه صحيحی که می پيموندند تا حدودی منحرف نمايد.
گروه ديگر،جريان های ملی هستند، که متاسفانه يا در کنج عزلت، سکنی گزيده اند و يا همچون برخی تابلودارهای ملی مذهبی مانند دکتر يزدی ها و ............ همچنان ساعی مسير اشتباه ماضی اند.
متاسفانه آنچه بيش از همه در اين دو گروه بلاخص جبهه پر افتخار ملی که برای همه ما نشان غرور برانگيز مليتمان است، ديده می شود رخوت و سردی است که فقط اصحاب قدرت تامه ولی فقيه را خوشنود می نمايد و بس.
علتش مشخص است، اما هنوز خود را آنچنان شايسته نمی بينم که درباره علل مذکور سخنی بگويم و نظری بر قلم آرم.
هر چند بزرگانی چون دکتر زعيم و دکتر برومند جان مايه اميدی هستند که هنوز در دل داريم.
و اما در مورد پشتوانه اجتماعی اين گروه بايد اذعان داشت، بدليل عدم فعاليت گسترده سياسی آنها چندان وسيع نيست.
ديگری اما جريان های اپوزسيون شناسنامه دار داخل و خارج از کشور همچون جبهه دموکراتيک ايران به رهبری مهندس طبرزدی، احزاب مشروطه خواه و جمهوری و خواه و ........... که موضعی هوشمندانه را اتخاذ نموده اند تا بر اساس آن آگاهی بخشی اصولی به جامعه، پيرامون شرايط حاکم را سرلوحه فعل سياسيشان قرار دهند و قضاوت را به مردم واگذار کرده اند. اين نشانه اميدوار کننده ايست. اين جريان قطعا حامی تحريم است. اما تحريم مسئولانه که قصد القا و تحميل نظر خود به جامعه را ندارد. اخلاقی عمل می کند و به غايت عملگرايانه می انديشد.
اين جريان ها هم البته بدليل بايکوتی که از سوی حاکميت مشمولشان شده، منطقا هنوز توانايی تجميع ندارند، هر چند در صورت آزادی عمل سياسی يقينا در کنار نيروهای ملی نقش به غايت موثری در تصميم سازی های اجتماعی خواهند داشت.
ديگر بخش مهم، اقوام ايرانی هستند. اجتماعی که همه گاه نسبت به نقش و جايگاهی که حاکميت برايشان به عنوان بخش اصلی و اسکلت تشکيل دهنده اندام با وقار ايران زمين قائل است، مشکوک بوده اند..
حق دارند. اکراد ايرانی، اعراب ايرانی، بلوچ های ايرانی، و ......... در رديف جفاديده ترين اقشار ايرانيان قرار داشته اند، که از پس افعال غير انسانی سيستم حاکم هزينه های کمر شکنی را بر دوش خود تحمل نموده اند و عشق راستينشان به سرزمين خويش اما همچنان قامتشان را راست نگه داشته و اميد به فردائی بهتر همواره درونشان را منور به اين کور سوی اميد نگاهداشته است. در اين ميان نبايد از جايگاه اقليت های مذهبی نيز غفلت نمود. اقليت های مذهبی که کمينه حقوق مصرحشان در قانون اساسی فعلی نيز ناديده گرفته می شود و يا بمانند هموطنان بهائی از اقل حقوق زيستی يک انسان بهره مند نيستند. اين گروه نيز همچون اقوام ايرانی، انتخابات را عرصه ای سالم جهت حضور خود نمی دانند و قطعا با نگاهی تهی از التفات به برگزاری آن می نگرند.
جريان ديگری که می بايد از آنان نام برد، گروه های چپ هستند. اين احزاب و تشکل ها البته به استثنا سازمان فدائيان خلق، به دلايل متعدد که بيش از همه ناشی از ضعف تشکيلاتی شان است، نتوانسته اند نقش موثری در جذب و هدايت مخاطب داخلی داشته باشند و از اين حيث بی آنکه مقصودی سخيف داشته باشم از حيض انتفاع ساقطند.
آن گروه آخری اما بهتر آنست که اندر احوالاتشان تفصيل ننويسيم و نگوييم و حرمت قلم محفوظ بداريم. فقط تنها تفاوتی که مابين تحريم از جنس اينان با تحريم از جنس باقی جريان ها وجود دارد، تعريف و برداشت از تحريم است. از همين رو من تحريم را بر دو نوع اخلاقی و غير اخلاقی تقسيم می کنم و قطعا سهم غير اخلاقی اش متعلق به همين گروه آخريست.
.
اينک به دلايل متعدد از جمله درک صحيح غريب به جميع اين جريان های بظاهر ناهمسان سياسی از شرايط حساس کشور و مخاطراتی که تماميت ارضی ميهن را تهديد می کند( البته به استثناء حاميان گروه آخرينی که ذکر شد) در کل به نظرمی رسد، موضعگيری ها و تحليل ها محتاطانه تر، پخته تر و علمی تر از گذشته مطرح می شوند.
اين خوشايند است. قطعا جای بسی شعف است پس از سالها تضاد های اعتقادی ما بين گرو ههای زاويه دار با بخش يا همه بخش های قدرت حاکم جای خود را به ادراک عقلانی شرايط حساس ميهن و منافع و مضار شرکت يا عدم شرکت در انتخابات برای حال و آينده کشور داده است و زمينه را برای گسترش عقلانيت مسئولانه سياسی در فضای موسوم به فضای انتخاباتی فراهم آورده است. و البته حق انتخاب را به درستی متعلق به ملت زجر کشيده ايران دانسته است.
اين روزها خوشبختانه کمتر جريان ، تشکيلات و يا افرادی منتسب و منعطف به اين دسته را می بينيم که صفر و صد بينی را ملاک اعلام مواضع خويش قرار داده و جامعه را امر به اين فعل و نهی از آن عمل نمايد.
جمله آنکه، چه آنها که همچون بنده مشارکت در انتخابات را بخشيدن اعتبار از جيب ملت به جيب نظام می دانيم و در اين راستا نفس انتخابات را رد کرده اما فضای به اصطلاح انتخاباتی کنونی را يک فرصت به غايت مناسب جهت طرح و تثبيت مطالبات محوری مدنی و سياسی جامعه می دانيم و چه آنها که مشارکت را بلاخص با توجه به لزوم جلوگيری از بروز فاجعه ای چون احمدی نژاد ها و ............... لازم می دانند، همگی به اين مهم پی برده ايم که ملت حق تصميم گيری دارد، اما تا چه حد درک کرده ايم که تعريف و دامنه مسئوليت سياسی و اجتماعی ما چيست و به چه ميزان است و آيا اسير جو يا به اصطلاح برخی اصلاح طلبان خود فريب، شور انتخاباتی فعلی شدن و اطلاعيه های همچون اطلاعيه اخير صادر نمودن مسئولانه است يا خير؟
قطعا گذشت زمان همه چيز را ثابت می کند.