چهارشنبه 23 اردیبهشت 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

دوستان دربند ما کدام امنيت ملی را آشفته اند؟ برای بازداشت شده گان روز کارگر، ناهيد کشاورز، ناهيد کشاورز، تغيير برای برابری

هشت روز از زندانی شدن دوستانمان می گذرد. دوستانی که برای گرامی داشت روز جهانی کارگر در گوشه ای از پارک لاله تهران گرد آمده بودند تا به بی حقی ای اعتراض کنند که توش و توان از بسياری انسان های شريف ربوده است. در ميان زندانيان چهره های شريف و مهربان بسياری در جلوی چشمانم رديف می شوند. چهره های مهربان و دوست داشتنی، کاوه، امير، طاها و پوريا، ياران همراهی که همراهيشان با کمپين يک ميليون امضاء به همه ما نويد دنيايی ديگرگونه می دهد. دنيايی برابرتر، انسانی تر.امن تر و دوست داشتنی تر. ياران جوانی که با ايمان راسخ به زدودن مناسبات مردسالارانه ای همت گماشته اند که به آنان وعده امتيازاتی می دهد. امتيازاتی که ريشه در بربريت و جهالت دارد و با آگاهی ژرف و قلب عدالت طلب آن ها سنخيتی ندارد. در ميان ياران زندانی، چهره های ديگری در جلوی چشمانم رژه می روند. چهره هايی که برای من يادآور تلاش تحسين انگيز فعالان عدالت طلبی بوده است که هر کدام در مقطعی از زندگی، به زندگيم نور و روشنی بخشيده اند. مريم حاجی محسن، پروانه قاسميان، فاطمه شاه نظری، جلوه جواهری ، نيکزاد زنگنه و ياران ناشناخته ديگری که همه در يک چيز مشترکند. آرزوی دنيايی برابرتر و انسانی تر. آرزويی که همه آن ها برای تحققش، زندگی امن و راحت را بر خود حرام کرده اند و برای ساختنش دست به کار شده اند. اما انگار گسترش داغ و درفش تنها به روز جهانی کارگر ختم نمی شود، جمعه ۱۸ ارديبهشت خبر دستگيری فاطمه مسجدی و مريم بيدگلی را شنيدم. دو تن از فعالان کمپين قم که تمام تلاش شان گسترش انتخاب های زنان برای زندگی ای انسانی تر در محيطی سخت و بسته همانند قم بوده است.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


جلوه ساعاتی پس از دستگيری کاوه به گفتگويش با کاوه اشاره می کرد. کاوه به همراه امير و تنی چند از پسران کمپينی برای حمايت از فراخوان کارگران در بزرگداشت اول ماه می رهسپار پارک لاله بوده است، جلوه تعريف می کرد که به کاوه گفته است احتمال دستگيريشان زياد است. اما به راستی در اين شرايط چه بايد کرد؟ می توان دست به روی دست گذاشت و تمام آرمان ها و اعتقادات خود را لگدمال اقتدارگرايان ديد يا بايد کاری کرد؟

به راستی اين فضای سخت امنيتی تا کجا می خواهد تداوم يابد؟ جمع شدن در روزی که در تمام جهان بزرگش می شمارند و اعتراض به شرايطی که در قرن ۲۱ ،برده داری را برای اقشار وسيعی از مردم به ارمغان آورده است، کدام امنيت را به خطر می افکند؟ دوستی دارم که شوهرش ۴۴ ساله است. او از ده سالگی در نبود پدر، نان آور خانواده می شود. با شناسنامه فاميلی از خود بزرگتر در کارخانه کبريت سازی شروع به کار می کند. او با وجود اين که تنها ۴۴ سال دارد، ۲۸ سال سابقه پرداخت بيمه دارد. از آخرين روز اسفند امسال دوباره تراژدی از دست دادن کار برای او آغاز شده است. دوستم تعريف می کرد که هر سال موقع عيد که همه مردم سرگرم آماده کردن خود برای آغاز سال نو هستند، او و شوهرش منتظر خبر کارفرما برای بيکاری مجدد هستند. به راستی می توان به عنوان فعال حقوق زنان يا هر انسان ديگری به موقعيت افرادی مانند اين دوست که متاسفانه تعداشان هيچ کم نيست بی تفاوت بود؟

دوستانی که در روز ۱۱ ارديبهشت به پارک لاله رفته بودند، فريادشان به بی عدالتی ای بود که هر روز شاهدش هستيم و روز به روز عميق تر می شود. در روزی که شعارهای دهن پرکن از رسانه های رسمی در مورد کارگران داده می شود، آن ها به پارک لاله رفته بودند تا موقعيت واقعی کارگران را به دست اندرکاران اين کشور يادآور شوند. پرده از زشتی هايی که سعی می شود با تبليغ صدقه بگيری مردمان نادار از دارايان ناديده اش انگارند، بردارند. به راستی بر ما چه می رود؟ معيارهای حاکميت برای تعريف امنيت ملی چرا چنين غير واقعی است؟ فعالان زنان و کمپين يک ميليون امضاء به اقدام عليه امنيت ملی محکوم می شوند چرا که در مورد قوانين جاری مملکت با مردم کشورشان، آگاهی هايشان را تقسيم می کنند. در دادگاه های يکطرفه به آن ها گفته می شود، چون و چرا کردن در مورد قوانين به آن ها هيچ ربطی ندارد. انگار آن ها در کره مريخ زندگی می کنند و نه تحت قوانينی که نيمه انسانشان می شمارد.

به فعالان کارگری با داغ و درفش يادآور می شوند که چون و چرا کردن در مورد بی عدالتی ای که زندگی همه ما را روز به روز سخت تر می کند، امنيت ملی را خدشه دار می کند. حال آن که يک کودک ۱۰ ساله هم قادر است بفهمد در جايی که طبق آمارهای رسمی خط فقر ۸۵۰ هزار تومان است، داشتن حداقل حقوقی معادل ۲۶۰ هزار تومان زندگی در تباهی است.

بين مطالبات اقشار مختلف اجتماعی ديوار چين کشيده نشده است. هيچ کدام ما در خلاء زندگی نمی کنيم. اعتراض به شرايط غير انسانی ای که روز به روز در عرصه های مختلف بر ما تحميل می شود، حق تک تک ماست. با داغ و درفش و زندان نمی توان مطالبات زنان، کارگران، دانشجويان و فعالان قومی را خفه کرد.

با گسترش سرکوب و فشار بر نيروهای جامعه مدنی تنها موجب گسترش خشم مردمی می شويد که طالب زندگی ای انسانی ترند و شرايط موجود را عادلانه نمی دانند. هيچ قدرتی تنها با داغ و درفش موفق به کنترل هميشگی مردمانش نبوده است، آن هم در زمانه ای که ابزارهای سرکوب با رشد تکنولوژی های مدرن و گسترش آگاهی ها، قدرت و آمريت خود را از دست داده است. بهترين فرزندان اين مرز و بوم، شادی و بهروزی کشورشان را می خواهند. آن ها گوسفندان زبان بسته ای نيستند که با حمله شبانه به خانه هايشان، جمع کردن اسناد، کامپيوتر و لوازمشان و دستگيری آن ها بدون حکم قانونی ، دست از آرمانشان بشويند و به خواست های شما تمکين کنند. ما و دوستان دربندمان چاره ديگری نداريم. تنها راه باقی مانده برای ما تدوام تلاش هايمان برای تغيير مناسباتی است که در شان ما نيست.

اين روزها بارها با خودم فکر کرده ام که اگر به جای مادر کاوه ، جلوه، امير و نيکزاد بودم چه می کردم؟ گرچه غم مادران کاوه و جلوه برای من قابل فهم است، غمی که از عشقی عميق به فرزندانی چنين دوست داشتنی سرچشمه می گيرد و اين روزها آن ها را وادار می کند به هر سو، به هر سوراخی بياويزند تا خبری از عزيزانشان بيابند اما پاسخ صريحم اين است که من نيز آرزو دارم پسرکوچکی که هنوز ديدارش نکرده ام، چون کاوه، مريم، جلوه، نيکزاد و عمه ها و عموهای ديگرش آرمان خواه و ديگرخواه باشد. هوش، دانش و توانش را برای بهبود دنيايی صرف کند که می تواند و بايد ديگرگونه باشد.





















Copyright: gooya.com 2016