شنبه 16 خرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

احمدی نژاد يعنی: خودکامگی رهبر، سيه روزی ملت! علی کشتگر

علی کشتگر
انتخاب مجدد احمدی نژاد يعنی، سرکوب هر چه بيشتر جامعه مدنی، ويرانی هر چه بيشتر اقتصاد، فرهنگ، اخلاق و يکپارچگی ملی، بر باد رفتن ثروت های ملی و فرصت های تاريخی به پای عوامفريبی، خرافه پردازی و شعارهای دروغين و حتی قرار گرفتن ايران در آستانه نابودی. آيا مردم خواهند توانست با آفرينش يک دوم خرداد از فاجعه جلوگيری کنند؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


آيا مردم ايران شايسته کسی بهتر از احمدی نژاد نيستند؟ جمعه ۲۲ خرداد ماه تا اندازه ای معلوم می شود که شعور و نيز اراده ملت در مقابله با خودکامگی خامنه ای در چه حد و اندازه ای است؟
آنهايی که هنوز براين پندار اشتباه هستند که خامنه ای در اين ميدان بی طرف است، بهتر است کمی به نهادهای تحت رهبری مستقيم وی توجه کنند:
کيهان، صداوسيما، سپاه، بسيج و گوياتر از همه رفتار احمدی نژاد و خود "رهبر"
احمدی نژاد بدون پشتيبانی خامنه ای هرگز جرات آن را نداشت که در مناظره با ميرحسين موسوی به هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری و خانواده و فرزندان آنها به اين صراحت بتازد. اگر مساله مبارزه با سوء استفاده از ثروت های ملی و رانت خواری برای خامنه ای و احمدی نژاد جدی بود لازم نبود که فقط در مبارزه انتخاباتی و آنهم فقط از چهره هايی از نظام حاکم که با احمدی نژاد مخالف شده اند نام برده شود. مگر خانواده های خزعلی، عسکراولادی، جنتی، مصباح يزدی، طبسی و بسياری از سران سپاه که در رهبر ذوب هستند به فساد مالی آلوده نيستند؟ چرا مبارزه با فساد در اين چهارساله آغازنشد؟ و چرا حالا که چند روز به انتخابات رياست جمهوری باقی مانده مطرح می شود، آن هم با نام بردن از چهره های جناح رقيب؟
مثل روز روشن است که سخنان احمدی نژاد عليه هاشمی، ناطق نوری و خاتمی در مناظره تلويزيونی همه برای کسب رای و با اذن رهبر ايراد شده است.و بازهم روشن است که بدون اذن و رضايت رهبر نه سردار جعفری نه فرمانده سپاه می توانست از دخالت بسيج در انتخابات (به نفع احمدی نژاد)حرف بزند، نه کيهان حسين شريعتمداری به اين صراحت جرات حمايت از احمدی نژاد و تخريب رقبای وی را پيدا می کرد و نه صداوسيما به رياست ضرغامی تا اين حد جانبدارانه بود و نه خبرگزاری جمهوری اسلامی به ملک مطلق احمدی نژاد تبديل می شد.
اين خامنه ای بود که ۴ سال پيش احمدی نژاد را به زور بسيج، سپاه، مساجد و تقلب های شورای نگهبان رئيس جمهور کرد. اين خامنه ای بود که در چهار سال گذشته سياستهای فاجعه آميز اقتصادی و فرهنگی داخل کشور و ديپلماسی فرصت سوز خارجی را هدايت کرد. و امروز نيز اين خامنه ای است که هم چون سلطان صاحب قران مردم را به حساب نمی آورد، آنان را به عنوان سياهی لشکر در صحنه می خواهد و مصمم است دوباره با قانون شکنی و به حرکت درآوردن همه اندام های نظام حاکم او را پيروز انتخابات کند، تا رئيس جمهور عصای دست او باشد برای مقاصد سرکوبگرانه و فسادزای داخلی و ماجراجويانه خارجی. اگر مردم اين حقايق ساده را نفهمند و نبينند و يا ببينند اما همت واکنش نشان دادن و جرات مخالفت را از خود بروز ندهند، آن وقت می شود گفت اين ملت شايسته همين بساط خانمان سوز آقای خامنه ای و ايادی او هم چون احمدی نژاد است. و چنين مباد که نيست. بسياری از ناظران امور برآن هستند که از همه چارگوشه ايران بوی هوشياری ملی حس می شود. چنان که اگر در آرای ملت دستکاری شود، محال است احمدی نژاد از صندوق ها بيرون آيد و اگر او را به تقلب تحميل کنند بسيار محتمل است که جامعه به سوی ناآرامی و شورش های مداوم و دامنه دار کشانده شود، وحتی کشور در معرض مداخلات خارجی قرارگيرد. اين که چرا خامنه ای مصر است احمدی نژاد را دوباره بر صندلی رياست جمهوری نظام حاکم بنشاند، نشان می دهد که او برآن است که اهرم های قدرت را هم چنان و بيش از پيش در دستهای خود قبضه کند. خامنه ای در گذشته به کمک گروههای فشار و جريانات نظامی و امنيتی منقدان و رقبای احتمالی خود را در نظام حاکم به حاشيه راند و حالا نيز هم چنان می خواهد با تکيه بر همين نيروها که احمدی نژاد يکی از نمايندگان آن می باشد طيف وسيع ناراضيان درونی را اعم از روحانی و غيرروحانی کنترل کند و در حاشيه نگهدارد.
شکست احمدی نژاد، شکست خامنه ای است. اين شکست در جامعه روحيه جنبش دموکراسی خواهی داخلی را تقويت می کند و در نظام نيز موقعيت جريانات اصلاح طلب و ميانه رو را تحکيم می بخشد.يکی از توهمات بی درمان آقای خامنه ای از ساليان پيش آن بوده است که گويا با ادامه شعارهای دشمنانه عليه آمريکا و اتخاذ تندروانه ترين مواضع عليه اسرائيل رهبری جهان اسلام سرانجام در کف با کفايت ايشان قرار می گيرد. و جمهوری اسلامی با کسب رهبری جهان اسلام به ابرقدرتی در برابر آمريکا تبديل می شود و...
همين توهم سبب شده است که آقای خامنه ای نتواند تفاوت های اساسی ميان دوران حکومت جورج بوش را با دوره کنونی تشخيص دهد و مدام اصرار ورزد که چيزی در آمريکا تغيير نکرده است.
اگر از آقای خامنه ای شعارهای دشمنی با آمريکا و متولی گری مساله فلسطين را بگيرند ديگر برای او چيزی نمی ماند که به وسيله آن سياستهای سرکوبگرانه داخلی را ادامه دهد و در منطقه ادعای رهبری جهان اسلام را! پس به اين اعتبار برای آقای خامنه ای باراک اوباما از بوش هم خطرناک تر است. آقای خامنه ای امثال بن لادن و جريانات بنيادگرای زيررهبری او را رقيب خود در جهان اسلام می بيند و نمی خواهد در دشمنی با آمريکا و اتخاذ مواضع راديکال در برابر اسرائيل از آنها عقب بيفتد. بديهی است که اين رقابت موقعيت ايران را در جامعه جهانی تا حد جريانات افراطی، ياغی و غيرمسوول تنزل می دهد و به تناسب آن موجوديت و يکپارچگی ايران در مخاطره قرار می گيرد.
اصرار بر انتخاب مجدد احمدی نژاد به رياست جمهوری، به مفهوم اصرار بر ادامه سياست ويرانگرانه اقتصادی و فرهنگی و سرکوب سيستماتيک آزادی های فردی و سياسی در داخل ايران و ادامه سياست نابخردانه خارجی است که می تواند ايران را در لبه پرتگاه نابودی قرار دهد.
انتخاب باراک اوباما در آمريکا فرصتی تاريخی و استثنايی برای عادی شدن مناسبات دوجانبه ايران و آمريکا بر اساس منافع متقابل دو کشور پديد آورده است. چنين تحولی به سود منافع ملی ايران است و بسياری از بهانه های سرکوب در داخل را نيز از ميان می برد. بديهی است که همه جريانات و محافلی که سرچشمه قدرت و ثروت و موقعيت خود را در سياستهای انزواگرايانه و تنش فزايانه گذشته می بينند و احساس می کنند که دگرگونی در سياست خارجی ايران بويژه تنش زدائی در مناسبات ايران و آمريکا به زيان آنان تمام می شود، می خواهند به هر قيمت که شده روال سابق را حفظ کنند. همه آنها و در راس آنها علی خامنه ای می خواهند به هرقيمتی که شده احمدی نژاد را دوباره از صندوق های آرا بيرون آورند. انتخاب مجدد احمدی نژاد يعنی، سرکوب هرچه بيشتر جامعه مدنی، ويرانی هرچه بيشتر اقتصاد، فرهنگ، اخلاق و يکپارچگی ملی، برباد رفتن ثروت های ملی و فرصت های تاريخی به پای عوامفريبی، خرافه پردازی و شعارهای دروغين و حتی قرار گرفتن ايران در آستانه نابودی. آيا مردم خواهند توانست با آفريشن يک دوم خرداد از فاجعه جلوگيری کنند؟

۱۶ خرداد ۱۳۸۸
علی کشتگر





















Copyright: gooya.com 2016