سه شنبه 19 خرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

گزارش های انتخاباتی نشريه دانشجويی بذر

-هفته اول و دوم تبليغات

از وقتی که کانديداها به طور رسمی اعلام شدند و تبليغات شروع شد بازار بحث و گفتگو هم ميان مردم شروع شد. بسياری از جوانها با بستن پارچه سبز به دستهاشان و يا انداختن شال سبز حمايتشان را از موسوی نشان دادند. حاميان کروبی از رنگ ياسی و حاميان احمدی نژاد از رنگ سياه استفاده کردند. هر جا که می رويم از تاکسی و اتوبوس و مترو و کنار خيابان بحث انتخابات است. اکثريت کسانی که بحث می کنند، حتی آنهايی که روبان سبز دارند معتقدند که می دانيم که انتخاب بين بد و بدتر است وموسوی هم فرد مورد نظر ما نيست اما برای اينکه احمدی نژاد نشود رای می دهيم.
در اتوبوس بودم که در يکی از ايستگاهها که نگه داشت پسر جوانی بالا آمد و شروع به پخش روبان سبز کرد. به من که رسيد نگرفتم. ناراحت شد و گفت نا سلامتی جوانی. گفتم جوانم اما عقلم سالمه و نمی خوام رای بدم. بعد که رفت؛ بحث بالا گرفت و
خانم ميان سالی گفت: موسوی سگ کيه. مگه يادمون رفته که در زمان او کميته های ثارالله با تيغ لبها و پاها و دستهای زنا و دخترا رو به خاطر روژ لب و کوتاه بودن لباس می بريدن. حالا چی شده ناجی شده؟
دختر جوانی گفت: من خودم هيچ وقت رای نمی دادم. اما اين دفعه بايد رای داد وبا بقيه دفعه ها فرق می کنه. چون ديگه نمی تونم احمدی نژاد رو تحمل کنم. گفت: من اصلا رايم موسوی نيست اما نمی خوام احمدی نژاد باشه. اين کشور بايد با اصلاحات درست بشه. يکبار انقلاب کردين، گند زده شد به همه چی و من جوون ديگه حاضر نيستم انقلاب کنم!
خواستم بهش بگم اگه کمی فکر کنی می بينی که اون انقلابی که ازش حرف می زنی همين کانديداها و همراهاشون گند زدن بهش که تو می خوای بری رای بدی. وقتی که خانم معترض پياده شد يکی از چادری ها گفت: اين خانم چه بی تربيت بود. اصلا عفت کلام نداشت. خوب نظرت رو بگو اما چرا به موسوی فحش دادی. پس اين بزغاله سر کار بمونه خوبه. من اگه موسوی بشه شخصا يک ناهار می دم. عاشق موسوی هستم. واقعا سرگرمی خوبی بود اصلا نفهميدم کی رسيدم.
فرداش در مترو بودم که ديدم باز صدای داد و بيداد مياد. يکی داشت می گفت: نمی خوام رای بدم. هيچ کس رای نده. اينا همشون يکی هستن. چه فرقی می کنه.
يکی ديگه جواب داد: شما رای نمی خوای بدی؛ نده. چرا جو رو مسموم می کنی.
در اين بين دختر جوونی گفت: خوب جوونا آزادی می خوان و به همين خاطر می خوان به موسوی رای بدن!
خانمی از اين دختر جوان پرسيد: مثلا چه آزادی می خواد بده؟



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


اون جواب داد: قراره بشه مثل ترکيه و بقيه کشور های عربی. قراره حجاب اختياری بشه! من که از تعجب چشمام گرد شده بود داشتم فکر می کردم که چرا مردم انقدر جو گير شدن. اون فقط گفته می خوام گشت ارشاد رو بردارم که اونم تازه انگار پشيمون شده چونکه ازش ديگه حرفی نمی زنه. مگه ميشه حجابی رو که ۳۰ سال به خاطرش مردم رو سرکوب کردن به اين راحتی بردارن.
در تاکسی بودم که دختر جوونی سوار شد. راننده و کسی که کنارش بود هر دو جوون بودن. همين که دختر جوون سوار شد راننده پوستر موسوی رو داد و گفت: اگه می خواين رای بدين به موسوی رای بدين.
من گفتم: اصلا نمی خوام رای بدم.
دختر جوان هم گفت: من رای نمی دم.
راننده گفت: چرا؟ مگه آزادی نمی خواين؟
دختر جوان پاسخ داد: اگه خاتمی بود به اون رای می دادی؟
راننده گفت: آره.
اون گفت اگه بدونين که اينا کين و چه کردن ديگه اينو نمی گين. از راننده پرسيد: دانشجويی؟ گفت: آره.
گفت: منم وقتی خاتمی رييس جمهور شد بهش رای دادم. همين آقای خاتمی بود که باعث شد ماها سال ۷۸ از دانشگاه اخراج بشيم.
راننده گفت: مگه سال ۷۸ چه خبر بود؟
گفت: برو بپرس چه خبر بود، بعد تصميم بگير که به موسوی رای بدی. ما هم همين کارهايی که شما برای موسوی می کنی برای خاتمی کرديم. بعد که دوستامونو از ۴ طبقه پرت کردن پايين و کشتن و اخراج شديم فهميديم چه کرديم.


روزشمار انتخابات

۱۴ خرداد: مناظره موسوی و احمدی نژاد

شبی که مناظره بود خيليها با اطلاع قبلی مشتاقانه نشسته بودن و گوش می دادن. چون از ماهها قبل کرکری خوندن کانديداهای مختلف عليه هم در روزنامه ها و سخنرانی ها شروع شده بود. فردای مناظره بحث خيلی خيلی داغ شده بود. حتی خيلی از کسانی که در سياست اصلا نبودن هم توجهشون جلب شده بود. احمدی نژاد افشاگری های تندی عليه موسوی و خاتمی و رفسنجانی و خيليهای ديگه کرد و موسوی اصلا نتونست از پسش بر بياد و احمدی نژاد بسيار فريبکارانه افشا گری کرد به طوريکه تونست نظر خيليها رو از کانديداهای مورد نظرشون بر گردونه و حتی خيليهايی که نمی خوان رای بدن، برن و رای بدن. طرفداران موسوی می گفتن: مردک احمق بی تربيت. ديدی چطوری اسم بقيه رو ميآورد. موسوی چقدر با متانت و صبوری جواب می داد. اصلا چرا اونايی که نبودن اسمشوشونو ميآورد. در حاليکه واقعيت اين بود که اين افشا گری ها تازه يک هزارم اون چيزی بود که موجود بود و ديگر اينکه موسوی چيزی نداشت که بگه و اصلا نمی تونست حرف بزنه. بعضيها می گفتن رئيس جمهوری که نتونه حرف بزنه به هيچ دردی نمی خوره. آنقدر چيز چيز کرد که اعصابمون خورد شد.

۱۵خرداد – شب، خيابان

صدای بوق ماشينها و شعار دادن مردم يکسره می آمد. زدم بيرون. جمعيت زيادی بود بيشتر طرفداران موسوی و احمدی نژاد بودن و يک عده هم فقط برای تماشا اومده بودن. اين شلوغيها بازتاب مناظره شب قبل بود. شعارهاشون از همه خنده دار تر بود. طرفدارای موسوی می گفتن: "يه هفته، دو هفته، محمود حموم نرفته" ، "هر کی که کم مياره، ناموس وسط مياره" ، " دکتر برو دکتر" ... طرفداران احمدی نژاد هم می گفتن "مناظره به پا شد، موسوی کله پا شد"... مردم تا ۳-۴ صبح بيرون بودن. البته انواع و اقسام پليس هم بود اما همه فقط نگاه می کردن و سعی می کردن خيلی مودبانه و آروم مردم رو هدايت کنن که برن خونه هاشون. پيش خودم فکر کردم که می گن صبر کنيد انتخابات تموم شه يه پدری از همه تون در بياريم بعد ميفهمين معنی اين شبا رو.
بنر بزرگی از عکس موسوی توجهم رو جلب کرد که روش با اسپری بزرگ نوشتن ۱۰۰% چيز.

۱۶ خرداد - مترو

چند زن چادری در حال پخش تراکت های احمدی نژاد هستن. خيليها با تمسخر و تنفر و خيلی ها هم بی اعتنا نگاه می کنن. اينکار اينا باعث می شه که باز بحث شروع بشه. يکی ميگه من فقط برای اينکه احمدی نژاد نشه می رم رای بدم. اون يکی جواب می ده که واقعا فرقی نمی کنن. من مطمئنم موسوی هم مثل احمدی نژاده. شايدم بد تر باشه. همه شون در يک جهت حرکت می کنن. نفر اول دوباره جواب می ده آره درست می گی هر کدوم ميان که مردم رو و ثروت مملکت رو بيشتر بچاپن. نفر سوم می گه مردم آنقدر سرکوب شدن که الان شبها و به خاطر انتخابات می ريزن بيرون و احساساتشون رو خالی می کنن. ما آزادی واقعی می خوايم. اينا نمی تونن اين آزادی رو بدن به ما. معتقده اونی که بايد انتخاب بشه، شده. رای ها تاثيری نداره. نفر اول می گه اينا هميشه می رن آرشيوهاشونو در ميارن و به مردم نشون می دن و می گن ۹۹% شرکت کردن. حالا که ما رو خراب می کنن؛ پس بزار شرکت کنيم که لااقل احمدی نژاد نشه. نفر چارم می گه بزار احمدی نژاد بشه که لااقل گندهايی رو که زده جمع کنه. دوباره يکی رو می آرن و می خواد از اول شروع کنه و همه کارهای قبلی رو بخوابونه.

۱۷ خرداد – خيابان، ساعت۷ شب

جمعيت زيادی جمع شده. رفتم جلو ديدم طرفدارای موسوی و احمدی نژادن که دارن شعار ميدن. مردم هم جمع شدن و نگاه می کنن و با هم بحث می کنن. از همه جالبتر همين بحث مردم بود. چقدر نظرها و ايده های مختلف موجوده. مردم ايران چقدر سياسی هستن. البته حق دارن. چون سياست با همه چيزشون حتی سفره هاشون عجينه. پس بايد هم سياسی باشن. يکی داد ميزنه: ميگه اخراجی های ۳ در ۲۲ خرداد به تصوير کشيده می شه! من واقعا دارم می بينم که فرهنگ لمپنيسم چطوری رواج پيدا کرده. حتی توی شعارها. روی يک کاغذی که دست طرفداران موسوی هست نوشته شده "محموت آدم فروش". فرياد می زنن که: اگه تقلب نشه، موسوی اول می شه. پير مردی که وايساده و نگاه می کنه ميگه اين انتخابات برای مردم خوب شد. اين آزادی ای که پيدا کردن خوبه. يکی ديگه ميگه اين که آزادی نيست اينا مردم رو مقابل هم قرار دادن. مردم بايد متحد باشن با هم. پيرمرد ميگه کی ديگه حاضره انقلاب کنه. يکی ديگه ميگه اين فضا مال انتخاباته وقتی تموم شد ببينيد که باز با مردم چه می کنن.
فردا قراره زنجيره انسانی طرفدارهای موسوی باشه از تجريش تا راه آهن.
منتظر گزارش های بعدی باشيد.

۱۸خرداد – عصر

جمعيت عظيمی بود. تا حالا اينجوری تهران رو نديده بودم. خيلی درهم برهم و شلوغ و البته زنده بود. مردم فرياد می زدن. شعار بود. داد و فرياد بود. همه جا از در و ديوار عکس و پوستر و ... اين چهارتا کانديد بود. جاهايی بزن بزن طرفدارا بود. و خلاصه عين قيام! اون چيزايی که از قيام شنيده و خوانده بودم را داشتم می ديدم.
"ما دکتر خر نمی خوايم تير خلاص زن نمی خوايم"
"پول نفت گم شده همه اش تورم شده"
"الو الو ۱۲۵ محمود آتيش گرفته"
و از اين دست شعارايی بود که اينور و اونور داده می شد. واقعا فکر می کردی اينهمه آدم اگه يه کم بيشتر آگاه بشن و يا حتی اگه يه آلترناتيو درست براشون وجود داشته باشه، می شه دنيا رو شخم زد و دوباره کاشت.

گزارش های ارسالی برای نشريه دانشجويی بذر





















Copyright: gooya.com 2016