رستاخيز ملّی: ضعف ها و ضرورت ها (بخش نخست)،علی ميرفطروس
گاه اشتباهات کوچکِ خودکامگان، پيامدهای بسيار بزرگ و سرنوشت ساز دارند... اينک مبارزات و اعتراضات مردم از يک دعوای حقوقی (تقلّب در انتخابات) به نبردی حقيقی برای به زير کشاندن رئيس جمهورِ دست نشاندة آيت الله خامنه ای تبديل شده است!
۴ سال پيش، بهنگام «انتخابات» نهمين دورة رياست جمهوری در ايران، در مطلب کوتاهی بنام «برای ثبت در تاريخ» يادآور شده بودم که «انتخاب محمود احمدی نژاد به رياست جمهوری، يک انتحار سياسی برای رژيم اسلامی است چرا که آغاز رياست جمهوری وی، پايان حکومت مُلاّها خواهد بود» ۱
عملکردهای ۴ سالة آقای احمدی نژاد در سطح ملّی و بين المللی نشانة همين انتحار سياسی و «آغازِ پايانِ حکومت اسلامی» می تواند باشد. اين امر باعث گرديد تا «عقلای مصلحت بينِ نظام اسلامی» برای حفظ و بقای رژيم، «انتخابات» دهمين دورة رياست جمهوری را به کارزاری سرنوشت ساز بَدَل سازند و در اين راه توانستند بخش های بزرگی از جامعة مدنی ايران و خصوصاً زنان، جوانان، دانشجويان، معلمان، هنرمندان و نويسندگان ايران را بسوی خود جلب کنند.
روشن است که نه آقای ميرحسين موسوی (با توجه به کارنامة گذشته اش) کانديدای دلخواه و مطلوب اين اقشار اجتماعی بود و نه «رنگ سبز» و گفتن «الله اکبر» نشانة تعلّق عاطفی و معنوی عموم شرکت کنندگان در انتخابات به اسلام و باورهای سبزِ شيعی. حمايت از موسوی و بهره برداری از نماد سبز را بايد در محدودیّت های سياسی- اجتماعی و فرهنگی جامعه جستجو کرد. بقول انگلس: اگر مبارزات مردم «پرچم های مذهبی» با خود حمل می کنند و اگر منافع، نيازها، خواست ها و شعارهای هر يک از طبقات در زير «پوشش مذهبی» خود را پنهان می سازند، اين، در حقيقتِ امر تغييری نمی دهد و به سادگی از محدودیّت ها و مناسبات سياسی - اجتماعی و فرهنگی عصر قابل درک می باشد. ۲
در دهمين دورة انتخابات رياست جمهوری، مردم، با آگاهی و هوشياری شگفت و شايسته ای کوشيدند تا از سياست بعنوان «هنر تحقّق ممکنات» استفاده کنند و با حمايت گسترده از ميرحسين موسوی، مخالفت خويش را با سياست های دولت احمدی نژاد و در نتيجه با رهبرِ حامی و هادیِ وی (آيت الله خامنه ای) ابراز نمايند. بنابراين، در واقع، ۲۲ خرداد قبل از اينکه روزِ «آری» به ميرحسين موسوی بوده باشد، روزِ «نه!» به احمدی نژاد و آيت الله خامنه ای بوده است.
تجربه های تاريخی نشان می دهند که گاه اشتباهات کوچکِ خودکامگان پيامدهای بسيار بزرگ و سرنوشت ساز دارند. تقلّب های انتخاباتی و رويدادهای خونين پس از آن، نشان داد که آقای خامنه ای و نهادهای دلخواه وی، حتّی شخصیّت های «خودی» و چهارچوب های رسمی و شناخته شدة خود را نيز به رسمیّت نمی شناسد بطوريکه در يک کودتای آشکار و رسوا، آراء حقيقی ملّت را به سود نامزد محبوب و دلخواهش (محمود احمدی نژاد) مصادره کرده است. اين تقلّب و تحقير آشکار، خشم نهفتة ۳۰ سالة مردم و خصوصاً جوانان را چنان در خيابان های سراسر ايران جاری ساخت که اينک بسان آتشفشان خروشانی، فاشيسم دينی حاکم بر ايران را تهديد می کند. ۳
انقلاب مشروطيت با نفی «الهی بودن قدرت سياسی حکومت»، ضمن تبديل کردن مردم ايران از «رعیّت» (امّت) به «ملّت»، انقلابی بود برای پايان دادن به سلطة شريعتمداران (مشروعه طلبان) در عرصه های سياسی- اجتماعی و فرهنگی جامعه، امّا بخاطر ضعف ساختارهای اجتماعی و فقدان نيروهای نوين طبقاتی (خصوصاً طبقة متوسط شهری) انقلاب مشروطيت نتوانست (و نمی توانست) به بسياری از خواست ها و شعارهای اساسی خويش دست يابد و لذا در يک مصالحة ناگزير با «مشروعه طلبان»، راهِ تضادها و تناقض ها و کشاکش های آينده، هموار ماند. آنچه که پس از مشروطیّت و زمان رضاشاه و ملّی کردن صنعت نفت تا انقلاب بهمن ماه ۵۷ روی داد، تجلّی اين تناقض ها و تضادها و کشاکش ها بود: کشاکش «بدعت» (تجدّدگرائی) با «شريعت» (اسلام).۴
سالهای پيش از ۱۳۵۷، آيت الله خمينی با انتشار کتاب های «حکومت اسلامی» و «تحريرالوسيله» مانيفست سياسی خود را تدوين و ارائه کرده بود، محتوای اين نظریّات آنچنان ضد دموکراتيک و قرون وسطائی بود که در پاسخ به پرسشِ يکی از روزنامه نگاران خارجی، آيت الله خمينی به توصیة يکی از مشاوران نزديکش در پاريس، آن دو کتاب را، «جعلی» و «ساخته و پرداختة ساواک شاه» معرفی کرد و لذا برای خزيدن به قدرت سياسی، از جمهوریّت، آزادی، دموکراسی و حقوق بشر، سخن ها گفته بود.
آيت الله خمينی سودای استقرار يک جامعة طالبانی (به سبک افغانستان) را داشت. فلسفة سياسی وی – اساساً- با «جمهوریّت»، «انتخابات آزاد» و « صندوق های رأی» ميانه ای نداشت چرا که از نظر خمينی: رهبر (ولی فقيه) بسان «قیّم» بر عموم «جامعة صغير» سرپرستی و حضانت می کرد. بعبارت ديگر: رهبر بسان «شبان»، گوسفندان (مردم) را هدايت و رهبری می نمود. ۵ بنابراين: در همة سال های حکومت اسلامی، انتخابات و صندوق رأی - اساساً- برای کسب مشروعیّت و نشان دادن اين مشروعیّت به جهانيان بود!
قانون اساسی جمهوری اسلامی با وجود تأکيد ظاهری بر «جمهوریّت نظام» - اساساً- مبتنی بر «اصالت رهبر» در استقرار يک خلافت اسلامی به سبک مدرن و امروزی بود، امّا کوشش های دوران رضا شاه و محمدرضا شاه (با همة کمبودها و ضعف های شان) آنچنان بود که پس از ۳۰ سال سلطه و سرکوب حکومت اسلامی و با شديدترين تبليغات آموزشی و پرورشی، رژيم اسلامی نتوانست بر حافظه تاريخی، ملّی و تجدّدخواه ايرانيان چيره گردد و – صد البته- حضور شبکه های ارتباطات جهانی (اينترنت، راديو- تلويزيون و ...) شکست و ناکامی رژيم اسلامی را تسهيل کردند.
شکست اصلاح طلبان حکومتی، شکست يک توّهم ديرپا بود که می خواست از درون يک ايدئولوژی تمام خواه (توتاليتر) «دموکراسی اسلامی»، «جامعة مدنی» و «مردم سالاری دينی» را استخراج کند.
کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد، در واقع برای «ختم جمهوریّت» به سود استقرار عيان و آشکار يک «خلافت مستبدانة اسلامی» است. ۶ اعتراضات و جانفشانی های مردم در دو هفتة اخير و بازتاب بسيار گستردة اين اعتراضات و جانفشانی ها در مطبوعات و راديو- تلويزيون های جهان باعث گرديد تا دولتمردان و سياستمداران غربی (که سالها مسحون و مفتون نمايش قدرت و «پايگاه توده ای رژيم» شده بودند) «ندا» های واقعی مردم ايران را ببينند و بشنوند و برای تحقّق خواست های آزاديخواهانه و حق طلبانة مردم ايران با آنان ابراز همدلی و همبستگی نمايند.
پس از دو هفته کشتار و سرکوب های گستردة تظاهرکنندگان و پس از برسمیّت شناختن کودتای انتخاباتی از طرف شورای نگهبانِ آقای خامنه ای، اينک مبارزات و اعتراضات مردم از يک دعوای حقوقی (تقلّب در انتخابات) به نبردی حقيقی برای به زير کشاندن رئيس جمهورِ دست نشاندة آيت الله خامنه ای تبديل شده است.
ادامه دارد
زيرنويس ها:
۱- http://www.mirfetros.com/tahrim.html
۲- جنگ های دهقانی در آلمان، ص ۲۹؛ لودويک فويرباخ و پايان فلسفة کلاسيک آلمان، ص ۵۰. برای بحثی دربارة «شکل شناسی» جنبش های اجتماعی در ايران بعد از اسلام نگاه کنيد به: علی ميرفطروس، عمادالدين نسيمی، چاپ دوم، ۱۹۹۹، صص ۴۷-۶۰، همچنين نگاه کنيد به: http://www.mirfetros.com/jonbesh.html
۳- برای يک مقايسة تطبيقی حکومت اسلامی ايران با فاشيسم و نازيسم، نگاه کنيد به: علی ميرفطروس، ملاحظاتی در تاريخ ايران، چاپ چهارم، ۲۰۰۱، صص ۱۴۲-۱۵۳ و نيز نگاه کنيد به:
http://www.mirfetros.com/molahezate3.html
http://www.secularismforiran.com/mirfetros-molahezat.htm
۴- در اين باره نگاه کنيد به مقالة «تأملاتی در انقلاب مشروطيت»:.http://www.mirfetros.com/mashrootiat.htm
۵- در اين باره نگاه کنيد به: علی ميرفطروس، ملاحظاتی در تاريخ ايران، چاپ چهارم، صص ۱۱۸-۱۴۰. همچنين نگاه کنيد به:
http://www.mirfetros.com/molahezate.html
۶- من - برخلاف آقای اکبر گنجی- «نظام خلافت» را بجای «نظام سلطانی» برای تبيين ويژگی های رژيم اسلامی حاکم، دقيق تر می دانم