چهارشنبه 28 اسفند 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

پاسخ جزء به جزء به کتاب "آسيب شناسی يک شکست" نوشته علی ميرفطروس (بخش نخست)، حميدرضا مسيبيان

« گزيدۀ عجيب¬ترين دروغ¬ها و ادعاهای بخش اول کتاب آسيب شناسی يک شکست نوشتۀ علی ميرفطروس»

۱- اعلام اينکه ريشه انقلاب بهمن ۵۷ در کودتای ۲۸ مرداد بوده (که قطعا صحيح است) اما بدون اشاره به ۲۵ سال قانون شکنی و ظلم و فساد بعدی محمد رضا پهلوی؟!
۲- مقايسه برافتادن شيخ خزعل در جنوب با ملی شدن نفت و متلاشی شدن پايگاه استعمار بدون اشاره به اينکه که شيخ و رضاخان در حضور نماينده انگليس برای هم به قرآن سوگند خوردند و بعد در يک مهمانی شيخ بيهوش و به تهران منتقل شده بود و بدون اشاره به برتری تعداد نيروی شيخ نسبت به رضاخان و ...
۳- مقايسه خروج ارتش شوروی از آذربايجان با ملی شدن نفت بدون اشاره به اولتيماتوم آمريکا و فشار غرب با ملی شدن نفت و متلاشی کردن پايگاه استعمار در جهان شرق.
۴- منصفانه خواندن کتاب خاطرات زاهدی کودتاچی
۵- مثبت خواندن قرارداد ننگين ۱۹۳۳ نفتی رضاشاه بدون اشاره به کاهش حق ايران در بررسی امور شرکت نفت و تقليل خيانت بزرگ تمديد۶۰ ساله امتياز نفت(تا زمان هاشمی رفسنجانی) در حد يک اشتباه و ...
۶- ادعای عدم رد لايحه گس-گلشائيان در نامه دکتر مصدق به مجلس و حال آنکه علاوه بر اقدامات دکتر مصدق در هدايت برخی نمايندگان در همان نامه او ضرر اين قرارداد را هزار بار بدتر از دارسی دانسته بود.(عين نامه آورده شده)
۷- ادعای سياست موازنۀ منفی دولت ساعد در دوران بعد از شهريور ۱۳۲۰ بدون اشاره به تلاش ساعد برای اعطای امتياز نفت به آمريکا و جنجال درست شده بعد از اين اقدام و دخالت شوروی و ...
۸- ادعای ارائۀ طرح ۵۰-۵۰ شدن نفت توسط رزم¬آرا و حال آنکه او هرگز چنين چيزی را طرح نکرده بود(به فرض وجود داشتن).
۹- ادعای حيرت انگيز مثبت بودن طرح انجمن¬های ايالتی و ولايتی مورد حمايت رزم¬آرا که طرحی با خطر شديد تجزيه ايران بوده است. گوئی هرکس در برابر دکتر مصدق قرار گرفته و هر طرحی داده بايد حمايت شود شايد دکترمصدق تخريب شود.
۱۰- ادعای ترور رزم¬آرا در ۴ روز بعد از سخنرانی تند دکتر مصدق و حال آنکه ترور او حداقل ۸ ماه پس از سخنرانی دکتر مصدق اتفاق افتاده و بر عکس ترور رزم آرا مدت کوتاهی بعد از ديدار فدائيان اسلام با شخص شاه و تحريک به قتل رزم¬آرا توسط شاه بوده است! اما برای تطهير پهلوی هم قرارداد بسيار ننگين ۱۹۳۳ و هم اين ترور رزم¬آرا بايد وارونه جلوه داده شوند.
۱۱- تلاش برای اينکه بحث ملی شدن نفت را به نمايندگان مجلس چهاردهم منتسب کند(بدون اعلام مستقيم) و بدون اشاره به اينکه آن نمايندگان متعلق به حزب توده بوده و همينان چند روز قبل از ارائۀ طرح لغو امتياز نفت جنوب خواهان اعطای امتياز نفت شمال به شوروی بوده و هدف آنها از طرح الغای امتياز جنوب تنها درگيری با انگليس بوده است.

******
مدت¬ها پيش مطالبی از « علی ميرفطروس» با عنوان «آسيب شناسی يک شکست» ديده بودم که به شدت در تلاش بود تا با نسبت دادن دروغ¬های مکرر به دکتر مصدق به خيال خودش او را تخطئه کرده و برای پهلوی تبليغ نمايد اما با يک نگاه سطحی متوجه شدم که مطلب به حدی بی¬ارزش است که اصلا حيف است وقت پاسخ و تايپ برای آن گذاشت و ترجيح دادم که اين مطلب را نيز مانند صدها چون اين ناديده بگيرم چراکه مطمئناً هرکس که کمترين شناختی از تاريخ معاصر داشته باشد با يک بار خواندن اين مطلب به عمق دروغگوئی اين جماعت پی خواهد برد و واقعاً حيف است که برای چنين مطالبی وقت گذاشت و بسيار بهتر است که بجای پاسخ به افراد در مورد خود آن بزرگمرد حقايق را نوشت که بسيار گويا خواهند بود اما چندی نگذشته که جماعتی از متوهمان بازگشت نظام ارثی به ايران چنان از اين مطالب تعريف کرده و خود را گم کرده¬اند که گوئی به کجای دنيا رسيده و مطلبی را پس از نيم قرن نابغۀ بزرگ آنها ميرفطروس کشف کرده و برای اولين بار چنين تحقيقاتی در جهان انجام شده و ... همچنين به استناد همين مسائل به دوستان ملی اهانت کرده و ...(بنگريد به وبلاگ روزنامک و ...) که اين سخنان مضحک مرا مجبور کرد که پاسخی برای اين مطلب بنويسم و به اين لحاظ تصميم گرفتم تا خط به خط مطالب مربوط به دکتر مصدق در اين کتاب(؟!) را يکی يکی آورده و پاسخ دهم. خوانندگان محترم پس از مطالعۀ اين مطلب که پاسخ خط به خط هر جای آن کتاب است که نام دکتر مصدق را آورده، می¬توانند به روشنی قضاوت کنند که آيا چنين مطلبی اصلاً ارزش پاسخ دادن داشته و يا بزرگان مليون حق دارند که اصلاً نامی هم از آن نمی¬آورند چراکه اگر مطلبی حداقل دارای ۲۰ درصد حقيقت هم باشد و يا بتوان از آن مطلبی ياد گرفت باز ارزش پرداختن دارد اما اينکه برای پاسخ يک مطلب تمام کار فرد اشاره به دروغ¬ها باشد واقعاً بی¬ارزش¬تر از آن است که برايش دست به قلم برد. لازم به ذکر است که گزيده اين به اصطلاح کتاب «آسيب شناسی يک شکست » در وبلاگ روزنامک وجود داشته و همچنين بجز اين کتاب هم باز گوهرفشانی های اين آقا ادامه داشته و مريدان او با او در اين زمينه مصاحبه کرده و باز او به خيال خود در مورد تاريخ معاصر اظهار نظر کرده که در اين مطلب نه تنها پاسخ آن کتاب (در ۱۶بخش) بلکه پاسخ تمام مصاحبه¬ها را هم خواهيم داد و پس از آن خوانندگان محترم می¬توانند دربارۀ ارزش پاسخ دادن به اين مطلب بهتر قضاوت نمايند و بايد گفت که دروغ نگاری در تاريخ معاصر ايران که به شکل بسيار بدی از دوران پهلوی گسترده شد هنوز هم در اينان ادامه داشته و از هيچ دروغ¬نگاری ابائی ندارند اما جالب است که توانائی حفظ ظاهر را هم ندارند. همچنين بايد به اين نکتۀ مهم اشاره کرد که هدف اينان نه نقد دکتر مصدق بلکه شکستن نماد آزادی و دموکراسی ايران است چرا که در غير اين صورت اگر اينان نيز بجای نظام ارثی و پدر و فرزندی به يک جمهوری دموکراتيک معتقد بوده و در آن چارچوب فعاليت کنند هر نوع نقد دکتر مصدق نيز در يک فضای منطقی قابل بررسی است اما تمام هدف اينان اين است که به نوعی با شکستن نماد آزادی و دموکراسی ايران به اهداف ديگر خود برسند غافل از اينکه با تخريب دکتر مصدق ره به جائی نبرده و بيش از پيش خود را رسوا خواهند کرد و اگر منتقدان با اندکی صداقت از جمهوری آزاد حمايت کرده و نظام ارثی را نفی کنند بخش عمدۀ مشکلات حل خواهد شد اما تنها دو گروه طرفدار بازگشت نظام ارثی به کشور و يا طرفدار ديکتاتوری دينی از اين روند غير اخلاقی برای تخطئۀ نماد آزادی ايران سواستفاده کرده و خود را بيش از پيش رسوا کرده و زحمت تايپ و پاسخ را هم به دوش مليون می¬اندازند...
در اينجا از بخش نخست کتاب آسيب شناسی يک شکست شروع کرده و هر جا اشاره به نام دکتر مصدق هم وجود دارد مطلب را بررسی خواهيم کرد فقط توجه شود که صرف نظر از مطالب مربوط به دکتر مصدق باز هم اين بحث اشتباهات بسيار زيادی دارد که پرداختن به آن مثنوی ۷۰ من خواهد شد و برای درک بهتر در مورد اولين بخش کتاب به تعدادی از اين جعليات تاريخی اشاره خواهد شد که خوانندگان محترم ديد بهتری در مورد سطح دروغ اين مطلب پيدا کنند اما در بخش¬های بعدی تنها بر مطالب مربوط به دکتر مصدق بررسی خواهد شد و به اين منظور عين مطالب را آورده و زير آنها خط خواهيم کشيد و پاسخ را هم در زير مطلب می¬آوريم و ضمنا اصل اين مطالب هم در سايت خود ميرفطروس و يا وبلاگ مريدان او در روزنامک هم وجود دارد.

***

دکتر محمّد مصدّق؛ آسيب شناسی يک شکست
(بخش نخست)

« زندگی و کارنامۀ سياسی دکتر محمّد مصدّق، بيش از هر دولتمرد يا سياستمدار ديگری، موجب بحث ها و مجادلات پايان ناپذير است آنچنان که می توان گفت که وقايع ۲۸ مرداد ۳۲، سقوط دولت دکتر مصدّق و تفرقه ها و کينه ورزی های سياسی بعداز آن، زمينه ساز انقلاب اسلامی بوده است!»
باری از همينجا هدف آقای ميرفطروس و نارضايتی او از سقوط پهلوی عيان است. او از تفرقه و کينه می¬گويد چراکه مليون هنوز به دليل کودتای ننگين ۲۸ مرداد از سيستم پهلوی نفرت دارند و در انقلاب عليه شاه عمل کردند و گوئی گناهی بزرگ در مبارزه با استبداد مرتکب شده¬اند و اين کودتا را زمينه انقلاب می¬داند اما بايد به او گفت که اولاً ابعاد فاجعۀ کودتای ننگين ۲۸ مرداد در اين حد نبوده و آن کودتا پايه سياست جديد استعماری جنايتکارانه آمريکا در جهان شده و در وصف آن همين بس که در يکی از جديدترين پژوهش¬ها درباره ٢٨ مرداد و سياست آمريکا توسط استفان کينزر نويسنده معروف آمريکائی انجام شده و با نام « همه مردان شاه » به چاپ رسيده ، حتی ريشه حوادث يازده سپتامبر هم در ٢٨ مرداد پيدا شده است .و اين نظر يک ملی گرای ايرانی نيست بلکه نظر يک آمريکائی است که از نفرت مردم جهان از آمريکا ناراحت است .
او با بررسی ٢٨ مرداد و خاطرات روزولت نتيجه می گيرد که پس از اين موفقيت، دالس بلافاصله برنامه های ديگری را طراحی کرد .حتی روزولت هم صراحتا" به اين مطلب اشاره می کند .سال بعد رئيس جمهور گواتمالا توسط آمريکا ساقط شد .حوادثی که به دنبال آن به ايجاد جنگ داخلی در اين کشور منجر شد، موجب مرگ صدها هزار نفر گرديد .آلنده رئيس جمهور شيلی هم با کودتای مشابهی سرنگون شد و در کاخ خود به قتل رسيد. و پينوشه ديکتاتور فاسد شيلی، بجای او نشست و هزاران نفر را به کام مرگ فرستاد.
پس از آن سيا در صدد خلع رهبران کوبا ، کنگو و ويتنام و ... بر آمد .عمليات «خليج خوک ها» و غرق شدن آمريکا در مرداب ويتنام که بيش از ٥٠٠٠٠ آمريکائی را به کام مرگ فرستاد، نتيجه اين سياست امپرياليستی بود .و به اين ترتيب روند اين حوادث ، بخش عظيمی از مردم جهان را به شدت بر ضد آمريکا برانگيخت وهنوز هم ادامه دارد.با مشاهده اين موارد بايد به زيرکی مصدق آفرين گفت چراکه شکست او هم با کمترين هزينه بود و مثلا اگر مصدق دست به اقدامات شديد می زد ، آنچه نصيب مليون می‌شد، خشونت بسيار شديد بعدی عليه آنها بود که شاهد واضح آن هم حوادث ساير کشورها از جمله شيلی ،گواتمالا و … بود که با تحمل هزينه های سنگين انسانی محکوم به شکست شدند .
« کينزر »در کتاب خود که مورد بحث سياستمداران آمريکائی هم قرار گرفته، اين سوال را مطرح می کند که چرا ملت او بايد بهای گزاف اين عمليات را بپردازد ؟
البته قبل از کينزر هم محققانی چون گازويوفسکی، در تحقيقات گسترده‌ای به اين مساله که کودتای ٢٨ مرداد (١٩ اوت ١٩٥٣ ) اولين تجربه آمريکا در براندازی دولت ها پس از جنگ بوده و مسائل بعدی آن اشاره می کند .
ديويد پينتر مورخ برجسته آمريکائی در اين باره می نويسد : «بهای مداخله در ايران برای ما بسيار گران تمام شد . لزوم همراهی با شرکت های نفت آمريکائی ، ايالات متحده را درگير مداخله در ماجرای ايران کرد و پيامد آن ، تخطی از اصول عدم مداخله در امور ديگر کشورها بود .»
و ضمناً نتيجۀ طبيعی کودتای ۲۸ مرداد بروز قانون شکنی¬های بعدی شاه بود که در نتيجه تمام زمينه انقلاب نه در اقدامات مليون که در ۲۵ سال قانون شکنی و استبداد پهلوی بود. او از تمام نارضايتی مردم به کينه¬ورزی ها اشاره دارد و کمترين اشاره به جنايات و ظلم¬های شاه ندارد و بايد پرسيد گيرم مليون از شاه نفرت داشتند اگر اقدام او قانونی بوده و ۲۵ سال ديکتاتوری و ظلم و فساد نداشت چگونه مردم به آن حد منفجر شدند. حال اينکه بعد از انقلاب هم فقط در دو سال اول آزادی وجود داشت و پس از چند مرحله باز آزادی¬خواهان دچار مشکل شدند و ديکتاتوری ديگری جايگزين شد بحثی جدا است اما اينکه چنين جماعت حقوق بگيری برای بازگرداندن سلطنت به ايران به چنين حربه¬هائی متوسل شده و کمترين اشاره¬ای به ۲۵ سال بعد از کودتا نداشته باشند نشانگر نيات آنها است که در سراسر مطلب روشن است.
ضمنا آقای ميرفطروس اشاره به اين دارد که کارنامۀ دکتر مصدق بيش از هر سياستمدار ديگری محل بحث بوده که بايد گفت بله و اين نه تنها در داخل ايران بلکه در ساير کشورهای استعمار زده و خارج ايران هم صدق کرده و به دليل اينکه هدف آزادی خواهان برای فردای ايران فقط آزادی است خيلی طبيعی است که ديکتاتورها بی¬ارزش¬تر از آن هستند که وقت چندانی صرفشان شده و بايد به دنبال آزادی و دموکراسی بود.

« ما ميراث خوار يک تاريخ عَصَبی و عصبانی هستيم و چه بسا حال و آينده را فـدای ایــن عصبیّت ويرانساز کرده ايم.»
شايد منظور کلی اين مطلب از ديد آقای ميرفطروس اين است که تمام گذشته و ۵۷ سال قانون شکنی و وطن فروشی و ديکتاتوری و خيانت پهلوی را روشنفکران فراموش کنند و در عوض از سلطنت حمايت کنند تا آينده فدای عصبانيت تاريخی نشود اما پاسخی که بارها به آن داده شده اين است که شما هم طرفدار يک جمهوری دموکراتيک و آزاد بوده و آينده ايران را فدای منافع شخصی خود نکنيد و بعد به راحتی می¬توان در اين موارد صحبت کرد اما ماداميکه شما در صدد باشيد تا با شکست نماد آزادی خواهی ايران برای بازگشت نظام ارثی تلاش کنيد ره به جائی نخواهيد برد. ضمنا بر خلاف نظر شما دانشمند جديد بايد گفت که جامعه شناسان بزرگی اعتقاد دارند که ايرانيان ضعف حافظه تاريخی دارند که اگر مردم تاريخ را خوب می¬دانستند خيلی بهتر چهرۀ پهلوی و پهلوی¬چيان روشن بود.

« رهائی منابع نفتی خوزستان از چنگ شيخ خزعل (تحت الحمايت انگليس) توسط رضا شاه و سر لشگر زاهدی، و يا اهميت سياسی - تاريخی اقدام قوام السلطنه در مذاکرات نفت با شوروی ها، خروج سربازان روسی از ايران و در نتيجه: نجات آذربايجان، کمتر از اهميت ملی کردن صنعت نفت نيست. جالب است که در قضیۀ نفت شمال و نجات آذربايجان، دکتر مصدّق، شخص قوام السلطنه را بهترين و شايسته ترين فرد برای پيشبرد مسئلۀ نفت شمال و ختم غائلۀ آذربايجان می دانست، هر چند که بعد - در حوادث منجر به ۳۰ تير ۱۳۳۱ - اين دو سياستمدار کهنه کار در برابر يکديگر قرار گرفتند.»
در اينجا در مورد رهائی منابع نفت ايران از چنگ شيخ خزعل بحث کرده تا رضاشاه را خادم در مساله نفت ايران و مخالف انگليس نشان دهد که باز هم روند کلی مطلب او را نشان خواهد داد. غافل از اينکه در آن دوران انگليس يک مهره خود را با مهره ديگری عوض کرد و نتيجه بسيار مثبتی هم از آن گرفت چراکه قرارداد دارسی را به بدترين وجهی تمديد کردند. اما به طور کلی بايد خاطر نشان ساخت که تسليم شيخ خزعل با فشار و تائيد عملی انگليس بوده و اين دو با وساطت انگليس با هم صلح کرده و برای هم به قرآن سوگند خوردند. و بايد پرسيد اگر انگليس واقعا حامی شيخ خزعل بوده و به قول اين جماعت در صدد حمايت از او بود چرا هيچ اقدام عملی در آن منطقه نکرد؟( البته ظاهرا در گذشته هم انگليس از خزعل خواسته بود تا تفاهماتی با دولت داشته باشد اما او به موقيعت خود مغرور بود.) توجه شود که شيخ خزعل در عمل برای دفاع از احمد شاه بر عليه رضاخان قد علم کرده و نيروئی دور خود جمع کرده بود. در زمان حمله رضاخان هم او می¬توانست ۲۵۰۰۰ نفر نيرو جمع کند اما لشکری که رضاخان در لرستان جمع کرده بود بيش از ۱۵۰۰۰ نفر نبود( رجوع شود به کتاب دولت و جامعه در ايران/ انقراض قاجار و استقرار پهلوی / ص ۳۹۰) و بارها هم اعلام کرده بود که نيروی قدرتمندی در برابر رضاخان وارد عمل خواهد کرد و در همين شرايط برخی مخالفان رضاخان در تهران و ساير نقاط هم هم از اين موقعيت استفاده می¬کردند که ممکن بود موجب بروز خطر شديد برای قدرت رضاخان باشد و با توجه به رابطه خزعل با احمد شاه بايد گفت که او هم به موقعيت خود مطمئن بوده اما در عين حال خزعل چون مهره و وابسته به انگليس بود بدون تائيد آنها جرات هيچ اقدامی نداشت و به عکس با فشار آنها نامه خفت باری برای رضاخان نوشته و تسليم شده بود که از همينجا شرايط مشخص است. البته در اين زمينه دوگانگی هائی در سياست وزارت خارجه انگليس بود و برخی مقامات هم از شيخ حمايت می¬کردند اما در هر حال در نهايت برآيند کلی به نفع هم رضاخان و هم بعداً انگليس تمام شده و اگر قرار بر اين بود که انگليس کمترين حمايت نظامی از خزعل داشته باشد به طور صد در صد بايد گفت محال بود رضاخان جرات حرکت داشته باشد که از همينجا مشخص است که انگليس در صدد بوده تا با ايجاد تمرکز در کشور آن بخش را هم در دست نيروی مطيع خود قرار دهد. توجه شود که در آن مقطع سياست انگليس در اين جهت بود که با ايجاد يک دولت مقتدر در ايران سدی بر عليه نفوذ شوروی و همچنين حرکت کمونيسم به سمت هند و ... ايجاد کند و به هر حال نهايت اين شد که شيخ و رضاخان در حضور لورن مهره مهم انگليسی با هم صلح کرده و برای وفاداری به هم قرآن خوردند و بدون برخورد نظامی و با برنامه ريزی ديپلماتيک انگليس به همين راحتی مساله حل شد و خزعل هم اعلام اطاعت کرد که به طور قطع به دستور انگليس بوده و بعد از مدتی هم در يک مهمانی او را بيهوش کرده و به تهران منتقل کرده و در آنجا تا به آخر عمرش باقی ماند( قول رضاخان؟؟!!) و بعد هم انگليس هم نه از فاميل خزعل و نه از کس ديگر حمايت نکرد بلکه جناحی در انگليس که طرفدار رضاخان بودند به پيروزی رسيده و به عکس از تسلط قاطع رضاخان بر کل کشور پشتيبانی کرد چراکه بعد به خوبی خواهيم ديد که رضاخان در بحث نفت چنان به ايران خيانت کرد که اصلا نيازی به شيخ خزعل و امثال او نبوده و ضربه¬ای که او به ايران زد هرگز از شيخ خزعل و ساير مهره¬ها بر نمی¬آمد(چون سياست انگليس در جهت تجزيه ايران نبود قرارداد نفت در اختيار خزعل نبود) و انگليس در برنامه ريزی خود دقيق بوده است. ضمناً توجه شود که ننگين ترين اقدام انگليس در مورد ايران هم قرارداد ۱۹۱۹ بود که در آن هم هرگز قصد تجزيه ايران در خوزستان در بين نبوده شد و در حاليکه انگليس به مصالح خود خواهان تجزيه خوزستان نبوده دير يا زود مشکل خزعل بايد رفع می¬شد و البته اين بحث بسيار مفصل بوده و به اميد خدا به زودی در مورد اين اقدامات رضاشاه در مطلبی ديگر بررسی خواهد شد فقط تا همينجا مشخص است که وقتی اصلی ترين و مهم ترين اقدام رضاخان در همين حد بوده ساير اقدامات او چه حالتی داشته¬اند که کسی چون ميرفطروس اين اقدام رضاخان را با شکستن کمر استعمار انگليس در جهان مقايسه کند.
به هر روی اين مسائل روند نحوه شکست خزعل بوده و بايد گفت کسی که سر سپرده بيگانه باشد پس از پايان تاريخ مصرف به همين راحتی هم قربانی خواهد چنانکه خود رضاخان هم به اين سرنوشت دچار شد و شوروی هم با اين اقدام رضاخان نظر مثبتی به او پيدا کرده بود اما در اين مورد که انگليس با قربانی کردن اين مهره خود چه چيز به دست آورد بعداً بيشتر بررسی خواهيم کرد اما در کل بايد گفت اين توهمات که رضاخان عليه انگليس قد علم کرده و ... تنها بخشی از تاريخ نگاری (دروغ نگاری) پهلوی هستند که پرداختن به اين موارد فرصت ديگری می¬خواهد و نگارنده اميدوار است در اولين فرصت به اين موارد بپردازد اما مقايسه اين اقدام با حمايت انگليس با ملی شدن نفت بيشتر شبيه مضحکه خواهد بود تا تاريخ نگاری و به خصوص که بعدا خواهيم ديد که خود رضاخان در مساله نفت چگونه روی خزعل را سفيد کرد.
اما نکته ديگری هم که ميرفطروس ذکر کرده در مورد خروج ارتش شوروی از ايران و مذاکرات قوام است که آن را با ملی شدن نفت مقايسه کرده گوئی او نيز به اين توهم دچار است که شوروی گول امتياز نفت شمال را خورده و ايران را تخليه کرده که در مطلبی در پاسخ حميد شوکت اين مورد تشريح شده که اولتيماتوم آمريکا و فشار شورای امنيت موجب اين امر بوده و با اخطار آمريکا مبنی بر بازگشت به منطقه راهی برای شوروی نبوده و بايد پرسيد کدام فرد منطقی می¬پذيرد که اگر شوروی قادر بود شمال ايران را ضميمه خاک خود کند از آن عقب نشينی کرده و ۱۱ روز بعد از اعلام عقب نشينی هم چنان مقاوله نامه ظاهری ببندد و در حاليکه در مجلس قبلی قانونی برای تحريم چنان مذاکراتی به همت دکتر مصدق به تصويب رسيده بود، چنان ريسکی کند جز اينکه بايد گفت شوروی مجبور بود از ايران خارج شود و در غير اين صورت با اولتيماتوم آمريکا در يک هفته بعد ارتش آمريکا به منطقه بازمی¬گشت و حداکثر هم ۶ هفته مهلت برای خروج ارتش شوروی پيش بينی شده بود!؟ و از اين گذشته رفع مشکل نفت شمال هم با طرح دکتر مصدق بود که همين هم از خدمات ارزنده او می¬باشد اما از ديد اينان پنهان است.
باری اگر استدلال آقايان در مورد مسافرت قوام اين حد باشد بد نيست بدانيم که شاهدخت اشرف پهلوی هم به شوروی رفته و ملاقات و ديداری با ناز و عشوه با استالين داشته و بايد اين مورد را هم در معادلۀ آزادی آذربايجان لحاظ کرد.
بعد از اين مسائل هم ميرفطروس بدون ذکر سند می¬نويسد که دکتر مصدق قوام را شايسته ترين فرد برای مساله آذربايجان دانسته که نگارنده به دليل عدم ذکر سند در اين مورد سخنی ندارد اما آنچه روشن است اين است که اولاً در بحث نجات آذربايجان دکتر مصدق قبل از دولت قوام راه درست که توسل به شورای امنيت و مذاکره با آذربايجان بود را پيشنهاد کرده و بعداً هم تا حدی عملاً همين شده بود و در ثانی در همان دوران نخست وزيری قوام هم دکتر مصدق به شدت در بحث تقلب قوام در انتخابات به شدت عليه او مبارزه کرده بود و اصولاً نه قوام و نه دکتر مصدق و نه ... نيروی مهمی در برابر اقدام شوروی نبودند و قدرت در آمريکا و شورای امنيت سازمان ملل بوده و شوروی بر طبق قراردادها و تعهدات بين¬المللی مجبور به خروج از ايران بوده است.(رجوع شود به پاسخ حميد شوکت در مورد قوام و ۳۰ تير به قلم نگارنده در وبلاگ نقد دکتر مصدق)

ضمنا يک عملکرد نفرت انگيز ديگر پهلوی¬چيان اين است که تمام نهضت ملی ايران برای استقلال و دموکراسی را به ملی شدن نفت تقليل داده و بيش از ۶۰ سال مبارزۀ مستمر آن ابرمرد در راستای آزادی و دموکراسی را تنها به ملی شدن نفت تقليل داده¬اند که جهت اطلاع آقای ميرفطروس بايد گفت که هدف نهضت ملی دو اصل:
۱- استقلال
۲- آزادی
بوده و هست و بحث ملی شدن نفت و دولت ملی گرچه تجلی مشخصی برای اين مسائل بود اما هرگز اصل نبوده و اگر هم رضاشاه طرفدار ملی شدن نفت بوده باشد يا هرچه ... اين هرگز تاثيری در بحث دموکراسی ندارد.

سال های اخير کتاب های منصفانه و ارزشمندی دربارۀ دکتر مصدّق و ۲۸ مرداد ۳۲ منتشر شده اند که از آنجمله اند: زندگی سياسی مصدّق در متن نهضت ملّی ايران، دکتر فؤاد روحانی، (۱۳۶۶) خواب آشفتۀ نفت، دکتر محمد علی موحّد (۱۳۷۸) و خاطرات اردشير زاهدی (۱۳۸۵). علاوه بر داوری های منصفانه، اهمیّت دو کتاب نخست در اينست که نويسندگان آن از علاقمندان صديق دکتر مصدق هستند، و ارزش کتاب اردشير زاهدی نيز در اينست که وی در جريانات منجر به ۲۸ مرداد ۳۲، يکی از بازيگران اصلی بوده و خاطرات او پرتوِ تازه ای بر اين جريانات می تواند باشد.
در مورد اينکه کسی چون آقای موحد که به شدت مورد توجه مقامات جمهوری اسلامی بوده و آقای فطروس او را علاقه مند دکتر مصدق بخواند و يا اردشير زاهدی کودتاچی و ... در اينجا بحثی نمی¬شود و تلاش می¬گردد تا مطلب بهتر بررسی شود چراکه حرف حق را بايد از دهان هر کس شنيد اما اينکه کسی چون اردشير زاهدی را منصف بخوانی به دور از هر انصافی بوده و مردم ايران خيانت¬های او را از جمله در جدائی بحرين از ايران فراموش نکرده و نخواهند کرد و نکتۀ ديگر اينکه ميرفطروس در طول اين مطلبش هم به کرات به کتاب متينی مامور قديم ساواک استناد کرده که اين نيز روشنگر شخصيت و هدف او است.

در تاريخ معاصر ما، سرنوشت ايران را دو مسئلۀ اساسی رقم زده است، يکی: نفت، و ديگری همسايگی با دولت روسيه (و بعد اتحاد شوروی). بی معنا نيست اگر بگوئيم تاريخ معاصر ايران با «نفت» نوشته شده است! مسئلۀ نفت و خصوصاً استيفای حقوق ايران از شرکت نفت انگليس از ديرباز آرزوی بسياری از سياستمداران ايران بوده (از رضاشاه و محمد رضاشاه تا ساعد و قوام السلطنه و رزم آراء و دکتر مصدق)، مثلاً رضاشاه در جلسۀ هیأت وزيرانش با عصبانيت، متن قرارداد ۱۹۰۱ دارسی را پاره کرد و در ميان شعله های آتش انداخت و بدنبال آن - از طريق مصطفی فاتح - به سرجان کدمن (رئيس شرکت نفت انگليس) پيغام داد که: «ايران ديگر نمی تواند تحمل کند و ببيند درآمدهای عظيم نفت به جيب خارجيان سرازير شود در حالی که خود، محروم از آنهاست»... در واقع اولين گلوله برای ملی کردن صنعت نفت از همين لحظه شليک شد.

اينکه ايران توانست به سهم بيشتری دست يابد و منطقۀ عمليات شرکت نفت را نيز از ۵۰۰ هزار مايل مربع به ۱۰۰ هزار مايل مربع کاهش دهد و حق انحصاری شرکت نفت انگليس را در ساختن لوله های نفت تا سواحل خليج فارس لغو کند، اما تمديد مدت قرارداد تا ۳۰ سال ديگر، اقدامات رضاشاه را با يک اشتباه بزرگ همراه ساخت، خطائی که سيد حسن تقی زاده (وزير دارائی رضاشاه) از نقش خود در آن بعنوان «آلت فعل» ياد کرده است.
اولا تاريخ معاصر ايران را تنها نفت و همسايه شمالی رقم نزده¬اند. حداقل اين است که همسايگی با عراق و نزديکی ايران از طريق افغانستان با هند هم بسيار در اين مورد تاثيرگذار بوده¬ و مورد توجه انگليس بوده¬اند که قرارداد ۱۹۱۹ و بعد کودتای ۱۲۹۹ به دليل اين حساسيت¬ها بوده¬اند. قبل از اينکه در ايران نفت هم کشف شود استعمار انگليس به شدت روی ايران حساس بود و تجزيه¬های گسترده ايران در دوران قاجار (که آخرين آن به سال ۱۲۶۰ و ۴۰سال قبل از روی کار آمدن رضاخان بوده) نمونه روشن اين مساله هستند.
همچنين بايد گفت اين مطلب که ميرفطروس قرارداد ننگين ۱۹۳۳ (۱۳۱۲) رضاشاه در مساله نفت را تائيد ضمنی کرده و به اشتباه اشاره کند ديگر آخر شاهکار است و نشان از اين دارد که تمام هدف او فقط خوش خدمتی به اربابان پهلوی¬اش است و تنها نگاهی به مفاد اين قرارداد گويای ابعاد بسيار ننگين اين قرارداد است و قبلاً هم اشاره شد که انگليس گرچه خزعل را قربانی کرد اما به منافع خيلی بهتری رسيد که بايد شرح داده شوند و همين به تنهائی قادر است به خوبی شخصيت رضاشاه را روشن کند.
در اين مورد بايد گفت که مساله نفت در ايران دارای دو بعد زير بوده که عبارتند از :



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


۱- مسائل سياسی و تاثير مستقيم بر استقلال ايران
۲- درآمد اقتصادی نفت
که اين دو مورد را بايد از هم تفکيک کرد. چنانکه بعدها هم روش دکتر مصدق چنين بوده است.
اولين امتياز نفتی ايران هم دارسی بود که در سال ۱۹۰۱ به مدت ۶۰ سال امتياز نفت را به يک انگليسی داده بود. در اين قرارداد برای ايران حقوق کاملی از جهت بررسی و کنترل امور شرکت نفت پيش بينی شده بود و همچنين اختلاف طرفين هم بايد به حکم در تهران ارجاع می¬د و ۱۶ درصد در آمد شرکت نفت هم بايد به ايران می¬رسيد اما اين مسال برای انگليس بسيار مضر بودند و حتی در دوران سال¬های ۱۹۱۹ و شرايط بحرانی اواخر جنگ جهانی اول هم موجب بودند که ايران بتواند برخی حقوق خود را از انگليس مطالبه کند که اين برای انگليس خيلی سنگين تمام شد و بعد از اينکه قرارداد ننگين ۱۹۱۹ برای تحت کنترل گرفتن ايران هم بی¬اثر شد اينان به فکر ديگری افتاده و در دوران رضاشاه به اهداف خود رسيدند به اين ترتيب که رضاشاه با سوزاندن قراداد دارسی به ظاهر يک ژست مقتدرانه گرفت و بعد در حاليکه در آن زمان در سال ۱۳۱۲ بيش از نصف دوران امتيازنامه دارسی سپری شده بود قرارداد ننگين ۱۹۳۳ به ايران تحميل شد که اولاً حق بررسی و تفحص صاحب اصلی نفت يعنی دولت ايران را در حد يک سهامدار شرکت نفت پائين آورده بود و اختلاف طرفين را هم به دادگاه بين¬المللی ارجاع می¬کرد که روشن بود تحت نفوذ انگليس است. و همچنين مدت قرارداد را هم برای ۶۰ سال تمديد کرده بود که با آن تفسير تا سال ۱۳۷۲ يعنی دوران رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی هم نفت ايران در دست انگليس بود و از لحاظ اقتصادی هم به شدت موجب ضرر ايران شده بود و البته اين امتياز در قبال خدمات انگليس به رضاخان و به سلطنت رسيدن او موردی طبيعی بود. جالب است که عاقد اين قرارداد تقی¬زاده هم به شدت از اين کار ناراحت بوده و بعدها خود را فقط آلت فعل ناميده بود و از اين کار ابراز ناراحتی کرده بود. به هر روی در زمينه اين خيانت ننگين رضاشاه مطلب جداگانه در بحث نفت و روش دکتر مصدق به قلم نگارنده تشريح شده است ولی امثال فطروس هيچ اشاره ای به اين خيانت بزرگ که عاقد آن هم بدان اشاره کرده ندارد و اين همه تحقير ايرانيان را ناديده می¬گيرد و به موارد ظاهرسازی کاهش منطقه امتياز اشاره دارد که بايد گفت انگليس مناطق نفت خيز را شناسائی کرده و نيازی به ساير مناطق نداشت و يا اينکه تا مدتها بعد هم خطوط لوله شرکت نفت برقرار بوده و اين ننگ بزرگ هرگز از دامن رضاشاه پاک نخواهد شد. حال بگذريم از اينکه در آن دوران هم عملاً جنوب مستعمره انگليس شده بود.
اوج دروغ و نيرنگ او را در نظر بگيريد که تمديد ۶۰ ساله امتياز نفت و عدم حق کنترل دقيق امور شرکت نفت را اولين گلوله برای ملی شدن نفت ناميده است شايد هم منشور او اين بوده اگر تا زمان رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی قرارداد نفت ادامه می¬يافت بعد از آن نفت ملی می¬شده است!!!
در هر حال توجيه همين خيانت بزرگ رضاشاه در مساله نفت به خوبی روند او را نشان خواهد داد و خوانندگان محترم برای درک بهتر ابعاد اين فاجعه می¬توانند به مقاله بررسی نفت و روش دکتر مصدق رجوع کنند.

« نکته ای را که بايد به آن توجه داشت اينست که در اين هنگام، ايران در بين دو سنگ آسياب قدرت های استعماری (روس و انگليس) قرار داشت و هرگونه قراردادی با توجه به موقعيت و ملاحظات سياسی اين دو قدرت بزرگ استعماری انجام می گرفت. بنابراين مواضع سياسی سياستمداران وقت می بايستی در کادر فشارهای اين «دو سنگ آسياب» درک گردد و اگر بپذيريم که سياست را «هنرِ تحقق ممکنات» تعريف کرده اند، با توجه به سلطۀ سياسی - نظامی روسيه و انگليس در منطقه، بسياری از سياستمداران و دولتمردان ايران در اين دوران بدنبال تحقق «ممکنات» بوده اند و نه «مطلوبات» و آنان که خواسته اند در هاله ای از آرمان گرائی و مطلوب خواهی عمل کنند، نه تنها خود، بلکه جامعۀ ايران را به پرتگاه های بی بازگشت سوق داده اند، وقايع ۲۸ مرداد ۳۲ و سرنوشت دکتر مصدق و نتايج بعدی آن، نمونه ای از اين «آرمان گرائی» و «مطلوب خواهی» می تواند باشد.»
به جرات بايد گفت شاه بيت سخنان فطروس در همين سخنان است که اعلام شود بله بايد به نوعی تسليم انگليس و آمريکا شد تا کودتای ۲۸ مرداد نباشد و مبارزه مصدق برای استقلال ايران را تخريب کند اما عجيب است که برای اين مساله به مطالب متضاد آن تمسک می¬جويد و به اين اشاره می¬کند ايران بين دو سنگ آسياب قرار داشته؟؟
البته آنکه ترديدی نيست که شوروی و انگليس رقيب هم بودند. رضاشاه در اين ميان هم نفت جنوب را به انگيس داد و هم امتياز شيلات شمال را برای شوروی به مدت ۲۵ سال بعد تمديد کرد و با اعطای امتيازات استعماری توانست نظر مثبت هر دو بيگانه را برای حمايت از خود جلب کند (اين موارد در آينده نزديک در مطلب جداگانه بررسی خواهند شد)اما وطن دوستی مانند دکتر مصدق از موازنه و رقابت اين دو استفاده کرده و به کمک مردم هم نفت جنوب را ملی کرد و هم شيلات شمال را ملی کرده و هم بانک شاهنشاهی انگليس را برچيد و هم درس مبازره به کشورهای استعمار زده داده بود و اگر خيانت فرزند عاقد قرارداد ۱۹۳۳ نبود هم ايران را در بهترين مسير پيشرفت هدايت می¬کرد هرچند که بازهم اثرات بزرگ نهضت او ادامه يافتند.
ميرفطروس سياست را هنر تحقق ممکنات می¬داند که جا دارد از او پرسيده شود که آيا منظور از تحقق ممکنات اين است که ايران استقلال خود ار از دست بدهد و مانند دوران دو پهلوی باشد؟ اگر چنين است که بايد گفت که هرگز چنين چيزی از مليون ساخته نيست و راه مصدق برای استقلال ايران و مبارزه تا پای جان برای اين مورد است اما اگر بحث عوائد اقتصادی نفت است اين مورد بعداً بهتر بررسی خواهد شد که دکتر مصدق برای استقلال ايران حتی اقتصاد بدون نفت را هم پی¬ريزی کرده بود. او به اين اشاره دارد که رضاشاه سياست تحقق ممکنات را در پيش گرفته و مصدق بر خلاف او لجوج بوده که سرنوشت او بايد درس عبرت شود اما به اين اشاره ندارد که اولاً رضاشاه خود به بدترين سرنوشت دچار شد و در ثانی آيا او حداقل قادر نبود که همان دارسی را حفظ کند و از اين فاجعه جلوگيری کند و از اين گذشته مبارزه مصدق برای استقلال ايران بوده و نه نفت که او نفت را مرجع قرار دهد.

« بعد از رضاشاه، مسئلۀ استيفای حقوق ايران از شرکت نفت انگليس در دولت های ساعد، قوام، رزم آرا و دکتر محمد مصدّق نيز دنبال گرديد.»
جالب است که اين سخنان فطروس هم اشاره به اين دارد که در دوران رضاشاه تلاشی در جهت استيفای حقوق ايران صورت نگرفته و البته موردی طبيعی هم می¬باشد ولی اينکه به دولت¬های ساعد و رزم¬آرا در برابر دولت دکتر مصدق اشاره کند هم از آن اقدامات هميشگی او است. جهت اطلاع بايد گفت چه در دولت قوام و چه در دولت ساعد فقط در چارچوب امتيازنامه ننگين قبلی۱۹۳۳ مذاکره شده بود و سهل است در زمان ساعد نزديک بود امتياز نفت شمال هم به امريکا داده شود که منجر به واکنش شديد شده بود اما بحث رزم¬آرا و شروع نهضت ملی جدا می¬باشد.

گفتنی است که قرارداد معروف «گس - گلشائيان» زمانی از طرف دولت ساعد به مجلس ارائه شد که فقط چهار روز به پايان دورۀ پانزدهم مجلس باقی مانده بود. آيا اين مسئله، آگاهانه يا عامدانه و ناشی از هوشياری سياسی ساعد مراغه ای بود؟ آيا او می خواست که در کشمکش ها و بحث ها و جدال های مرسوم مجلس در بارۀ اينگونه قراردادها، عمر چهار روزۀ مجلس بپايان رسد تا او از فشار دولت انگليس در تحميل قرارداد «گس - گلشائيان» رهائی يابد؟ در هر حال، در اين جريان، مصدّق در نامۀ خود به مجلس شورای ملّی، نه از ردّ قرارداد الحاقی «گَس - گلشائيان» سخن به ميان آورد و نه از ملّی شدن نفت، ولی با سخنرانی ۴ روزۀ حسين مکی در مجلس و در نتيجه، با پايان رسيدن عمر مجلس پانزدهم، اين قرارداد فرصت تصويب يا رد نيافت و به رأی گذاشته نشد.
در مورد لايجه ننگين گس گلشائيان که با فشار انگليس به ايران تحميل شده و برای اتمام سريع مطلب به اواخر عمر مجلس پانزدهم سپرده شده بود هم آقای ميرفطروس در اين زمينه تشکيک کرده که بله شايد اين برای آن بوده که به تصويب نرسد اما اولاً اگر آن به مجلس پانزدهم هم ارائه نمی¬شد باز در دستور کار قرار داشته و به مجلس بعدی ارائه می¬شد و در ثانی آگاهان معتقدند که هدف از اين اقدام خاتمه سريع کار بوده چراکه شرايط مجلس بعد معلوم نبود و به هر حال در دستور کار دولت و مجلس بعدی قرار می¬گرفت نه اينکه حذف شود و معلوم نبود شرايط مجلس بعدی چگونه باشد که آقای فطروس به آن استناد کنند اما مضحک¬تر از همه اين است که او می¬نويسد دکتر مصدق در اين ماجرا سکوت کرده و در نامه به مجلس نامی از اين قرارداد نياورده است. جهت اطلاع خوانندگان محترم بايد خاطر نشان ساخت که اصلا مبارزه دکتر مصدق و ساير مليون در خارج مجلس و تغذيه فکری و تحريک برخی نمايندگان مجلس از قبيل مکی مجلس باعث طولانی شدن مذاکرات و اتمام کار مجلس شده بود تا در مجلس بعدی اينان کلاً ريشه اين استعمار را بخشکانند ولی او اشاره¬ای به ريشه ماجرا ندارد و اينکه مکی از چه کسی خط می¬گرفته و بر عکس طوری وانمود می¬کند که دکتر مصدق حتی خواهان رد لايحه«گس-گلشائيان» هم نبوده و اسمی از آن نياورده که برای درک بهتر مطلب بخشی از نامه دکتر مصدق به مجلس به اين شرح است:
« ...شما که به استناد قانون اينجانب قرارداد « قوام-سادچيکف» را رد کرديد حق اين بود که در موقع شور قرارداد« ساعد-گس» مرا به عنوان يک عضو مشاور در کميسيون¬ها دعوت می¬کرديد تا نظريات خود را اظهار و ثابت کنم که ضرر قرارداد دارسی از نظر مدت برای اين ملت هزار درجه کمتر است...» (نامه ¬های دکتر مصدق / ص۱۰۴—۳۰تير ۱۳۲۸) توجه شود که منظور همان لايحه گس-گلشائيان است که گلشائيان وزير دارائی دولت ساعد بوده است و در نامه های بعدی به مکی هم چنين می¬نويسد:«در مجلس هم فقط چند تن با اين قرارداد منحوس مبارزه می¬کنند. (نامه های دکتر مصدق / ص۱۰۵-اول مرداد ۱۳۲۸) به نظر نگارنده هدف ميرفطروس و امثال او اين است که تا حد ممکن با دروغ مردم را بفريبند و به خيال خودشان تا وقتی اصل قضيه روشن شود مدتها طول خواهد کشيد و ای بسا به منافع اربابانش برسد اما بايد گفت اين کارها بيش از هر چيز رسوائی برای او و اربابانش خواهد داشت و خوانندگان محترم قضاوت خواهند کرد کسانی که در اوج دربدری و ضعف چنين با دروغ و نيرنگ با مردم برخورد کنند در قدرت احتمالی روی رضاخان را هم سفيد خواهند کرد.
و به هر حال با راهنمائی و اقدامات قاطع دکتر مصدق و حمايت برخی نمايندگان از جمله مکی عمر مجلس به پايان رسيد و جالب است بدانيم که در حالی که ميرفطروس می¬خواهد وانمود کند که اين طرح برای رد شدن در اواخر عمر مجلس ارائه شده و گرچه نقل قول مکی هرکز معتبر نخواهد بود اما حتی در خاطرات مکی هم به اين که چه ترفندهائی برای به تصويب رساندن فوری اين لايحه به کار برده بودند و حتی آن را به صورت ماده واحده درآورده بودند و ... ذکر شده است.( نفت و نطق مکی در مجلس پانزدهم/ ۱۹۵)

« اين گذشته، بايد اشاره کنم که اولين «تحريم مذاکرات نفت» و سياست «موازنۀ منفی» (که بعدها به سياست اساسی دکتر مصدّق در بارۀ نفت بدل گرديد) از نخست وزيری ساعد آغاز شد. او ضمن مخالفت شديد با تقاضای شوروی ها در بارۀ امتياز نفت شمال (در سال ۱۳۲۳)، بررسی پيشنهادات شرکت های نفتی کشورهای ديگر را نيز به بعد از خروج نيروهای متفقين از ايران موکول کرد (در آن زمان سی هزار سرباز روسی در ايران مستقر بودند).»
اين سخنان از جانب کسی که طرفدار حزب توده باشد بعيد نيست اما از جانب يک سلطنت طلب ديگر هيچ توجيهی نداشته (مگر اينکه آقای فطروس به ياد گذشته خود افتاده باشد) و نشانگر اوج نيرنگ او خواهد بود. اولاً ساعد خود با شرکت¬های نفتی آمريکائی برای اعطای امتياز نفت شمال مذاکرده کرده بود که پس از روشن شدن مسائل غوغا به پا شده و شوروی هم خواهان امتياز نفت شده بود که با اين تفسير اوج دروغگوئی او با نسبت دادن موازنۀ منفی به مهره¬های آمريکا بی¬نياز از بحث است. اين هم که ساعد بررسی اعطای امتياز را به بعد از خروج ارتش بيگانه موکول کرده بود هم به هر حال به نفع قدرت برتر غرب در ايران بود اما در برابر آن با طرح به موقع دکتر مصدق در مجلس چهاردهم کلاً اعطای هر نوع امتياز به بيگانگان ممنوع شده بود.(رجوع شود به سياست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم/ حسين کی استوان)

در اين ميانه، دکتر مصدق نيز از حملات و توهين های نشريات حزب توده در امان نماند بلکه او را نيز (بخاطر مخالفت شجاعانه اش با تقاضای شوروی ها)
لازم به ذکر است که با طرح دکتر مصدق نه به آمريکات و نه شوروی امتياز داده نمی¬شد و طرح او در حالی که ارتش بيگانه در کشور بود نشان از اوج شجاعت و جان فشانی او برای کشور است.

دولت رزم آرا (شوهر خواهر صادق هدايت) نيز که در کشاکش بين دولت های روسيه و انگليس، بدنبال نيروی سومی (آمريکا) بود، با اجرای اصلاحات گستردۀ اداری و اجتماعی (از جمله مبارزه با فساد و سوء استفاده های مالی مقامات دولتی، افزايش ماليات ثروتمندان و خصوصاً تقسيم اراضی دولتی بين روستائيان و تشکيل انجمن های ايالاتی و ولايتی مندرج در قانون اساسی مشروطيت) در مسئلۀ نفت نيز ضمن درخواست نصفانصف (۵۰-۵۰) سودِ حاصله از درآمد نفت، بر آموزش ده سالۀ ايرانيان در امور فنی صنعت نفت و کاهش تعداد کارکنان انگليسی و هندی شرکت نفت تأکيد ورزيد. اين طرح با حمايت و همدلی آمريکائی ها (که در آن زمان واقعاً از دوستان و حاميان ايران بودند) همراه بود و براساس آن برای اولين بار، ايران اجازه می يافت تا دفاتر شرکت نفت را بازرسی کند و صادرات شرکت نفت انگليس را در بنادر ايران زير نظر داشته باشد. رزم آرا معتقد بود که «با توجه به فقدان امکانات فنّی و تدارکاتی و مالی، ملّی کردن شتابزدۀ صنعت نفت، بزرگترين خيانت است» و... اين طرح معقول و ممکن (و نه مطلوبِ) رزم آرا و توصيه های دلسوزانه وی، متأسفانه در هياهوها و جدال ها و جنجال های نمايندگان مجلس و روزنامه های وابسته به آنان تحقق نيافت بطوريکه شخصيت حقوقدان و برجسته ای چون دکتر مصدّق از تريبون مجلس خطاب به رزم آرا فرياد کرد: «به وحدانیّت حق، خون می کنيم! خون می کنيم! می زنيم و کشته می شويم! اگر شما نظامی هستيد، من از شما نظامی ترم. می کُشم! در همين مجلس شما را می کُشم!».

چهار روز بعد، سپهبد حاجعلی رزم آرا، نه بدست دکتر مصدّق، بلکه بدست فدائيان اسلام کشته شد و شگفتا که قتل رزم آرا با تائيد و جشن و پايکوبیِ عموم رهبران جبهۀ ملّی (و از جمله مصدّق) همراه بود
اين مطلب ديگر يکی از عجيب ترين مطالب ميرفطروس است چراکه طرح انجمن¬های ايالتی و ولايتی طرحی با خطر مهم تجزيه ايران بود و به اين لحاظ بعيد است سلطنت طلبان هم به طور عينی موافقت نشان دهند. البته در اينکه اينان خود به کرات مناطقی چون بحرين را از ايران تجزيه کردن شکی نيست اما اينکه با صراحت از چنين مطلبی که طرح رزم¬آرا بود حمايت کنند بسيار عجيب است و گرچه از اينان انتظار نمی¬رود که در مجلس فرياد بزند امروز که روز تجزيه ايران است اگر من حرف نزنم بايد بروم در خانه بميرم اما اينکه به صراحت چنين اقدامات با نقشه بيگانگان را مثبت بخوانند حيرت آور است.
در مورد بحث ۵۰-۵۰ شدن نفت هم بايد گفت:
اولاً اين طرح توسط رزم¬آرا ارائه نشده بود و اگر هم وجود داشته ارائه نشده است که اين آقا بدان استناد کند. معلوم نيست وقتی رزم¬آرا اصلا چينن طرحی را مطرح نکرده چه جای بحث در اين مورد است. البته ظاهراً بعدها انگليسی¬ها در مواردی گفته بودند که چنين طرحی به رزم¬آرا داده¬اند و او طرح نکرده اما در هر حال مطرح نشده که قابل بحث باشد. حتی در ۱۲ اسفند ۱۳۲۹ هم که او در مجلس حاضر شده بود باز بر پيچيدگی¬های مساله نفت تاکيد کرده بود.(خواب آشفته نفت / ص ۱۱۶) و چهار روز بعد هم ترور شده بود و اينکه آيا مهلت نکرد که اين طرح را ارائه کند و يا طرح غير قابل طرح شده بود و يا اصلا به او ارائه نشده بود يا ... بحثی جداگانه است.
دوم آنچه که امثال مير فطروس تلاش دارند تا آن را در لابلای مطلب اصلی گم کنند اين است که تمام بحث را به ملی کردن نفت ببرند در حاليکه بايد گفت که مهم بحث استقلال ايران بوده و در آن شرايط يکی از ملزومات آن اين بوده که بساط استعمار انگليس برچيده شود و الا اين مورد هدف اصلی نبوده است. بعدها هم تاريخ نشان داد که انگليس به چيزی کمتر از تجديد استعمار خود در ايران راضی نمی¬شد.
شاه بيت تمام سخنان اينان هم اين است که بحث ۵۰-۵۰ شدن نفت را طرح کرده و مصدق را مخالف آن نشان دهند و بدون اشاره به بحث بازگشت استعمار به ايران همه چيز را حول اين محور توجيه کنند که بعد نشان خواهيم داد که مصدق عملاً در بحث درآمد نفت بسيار انعطاف داشت و بر خلاف اين جعليات مشکل او با بازگشت استعمار به ايران و نابودی آزادی مردم بود که با ۲۸ مرداد انجام شد.
بنابراين اولاً اين سخن ميرفطروس که رزم¬آرا خواهان ۵۰-۵۰ شدن نفت بوده و چنين طرحی داده غلط است چراکه اصلا اين طرح او ارائه نشده است تا به قول ميرفطروس اين طرح خوب و دلسوزانه رد شده و مليون خيانت بزرگ ملی شدن نفت را مرتکب شوند!!!! حال به چه دليل بحث جدائی دارد.
از اين گذشته گرچه آوردن نصف حقيقت خود از بزرگ¬ترين دروغ¬ها است و آقای فطروس با کمک صفحۀ ۱۱۰ کتاب خواب آشفته نفت به اين اشاره کرده که رزم¬آرا علاوه بر بحث ۵۰-۵۰ در پيشنهادهائی درخواست آموزش ده سالۀ ايرانيان در امور فنی صنعت نفت و کاهش تعداد کارکنان انگليسی و هندی شرکت نفت تأکيد ورزيد. اين طرح با حمايت و همدلی آمريکائی ها (که در آن زمان واقعاً از دوستان و حاميان ايران بودند) همراه بود و براساس آن برای اولين بار، ايران اجازه می يافت تا دفاتر شرکت نفت را بازرسی کند و صادرات شرکت نفت انگليس را در بنادر ايران زير نظر داشته باشد، را ارائه کرده است که البته اين سخن صحيح است و حتی معاون وزير خارجه آمريکا هم اين مطلب را در ۲۱ سپتامبر ۱۹۵۰ (۳۰ شهريور ۱۳۲۹) با انگليس در ميان گذاشته بود و حتی در مورد شرايط بهتر قراردادهای آمريکائی اعلام موضع کرده بود اما در صفحات بعد همان کتاب هم نوشته شده که انگليس روی خوشی به اين موارد نشان نداده و از اين گذشته بايد گفت که مقداری هم نرمش انگليس در برابر ايران تنها به اين دليل بوده که به دليل بالا گرفتن روحيه ملی گرائی اين کشور مجبور به عقب نشينی شده والا شرکت نفت همان بود که حتی حق طبيعی ايران را هم نمی¬داد و از هيچ ظلمی به ايرانيان کوتاهی نداشت و بعد هم نشان خواهيم داد که رزم¬آرا تا مدت¬ها حامی همان لايحه گس-گلشائيان بوده که اين خيانت او بی نياز از بحث است حال اگر با مبارزات مليون انگليس مجبور به عقب نشينی از آن شده هرگز ربطی به رزم¬آرا نخواهد داشت.
به هر حال رزم¬آرا به مرور به پايان خط رسيده و در برابر مليون ناتوان بود و در عين حال به دليل روابط خوب با بيگانگان می¬رفت تا در آخرين اقدامات با يک کودتای نظامی کار را تمام کند و در عين حال شاه هم به شدت از او وحشت زده شده بود و وجود او خطر بزرگی برای شاه شده بود و لذا به تحريک شاه فدائيان اسلام در صدد ترور او برآمدند و با فشار اسدالله علم يار نزديک شاه او را به مجلس ختم آورده و ترور کردند که شرح اين بحث جدا است اما جالب است که فطروس به اين اشاره می¬کند که دکتر مصدق به کشتن رزم¬آرا اشاره کرده و چهار روز بعد او توسط فدائيان اسلام ترور شده است که اين نيز يک نمونه ديگر از دروغ نگاری های او است که مطالب زير پاسخ آن است:
۱- اولاً اين سخنان دکتر مصدق در ۸ تيرماه ۱۳۲۹ بوده و ترور رزم¬آرا در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ يعنی به فاصلۀ حدود ۸ ماه نه ۴ روز بعد!(نطق¬های دکتر مصدق در تدارک ملی شدن نفت / ص۵۹)
۲- دوم بايد گفت که شواهد به طور روشن نشان می¬دهند که مدت کوتاهی قبل از ترور رزم¬آرا فدائيان اسلام با شاه ملاقات کردند و او همۀ مشکلات را به گردن رزم¬آرا انداخته است چنانکه نواب در اين مورد در دادگاه گفته بود: «در زمان نخست وزيری رزم آرا من و سيد عبدالحسين واحدی تقاضای ملاقات با شاه را کرديم. در اين ملاقات به شاه از فساد موجود در مملکت شکايت کرديم و گفتيم او که خودرا مسلمان می داند چرا جلوی اين همه فساد و هرزگی هارا نمی گيرد. بعد افزوديم قصد ما نابود کردن مسببين فساد است. شاه در جواب وجود فساد را قبول کرد اما همه تقصيرها را متوجه رزم آرا کرد» (رجوع شود به مقالۀ ارزندۀ دشنه سوداگران سياسی در کف خونريز فداييان اسلام - بخش يکم / محمد امينی که ساير اقدامات دربار در ترور رزم آرا را هم نشان می¬دهد) اما عجبا از جماعت پهلوی چی که اين حادثه را حتی ذکر هم نمی¬کنند و معلوم نيست آيا فکر می¬کنند تمام کتب تاريخی از جامعه رخت بر بسته¬اند و هيچ کس حتی تاريخ¬ها را با هم مقايسه نخواهد کرد؟ حيرت انگيز است جماعتی که تير چوبی در چشم ديگران را به هيچ انگاشته و پرکاهی در چشم خود را به کوهی می¬بينند.
۳- دکتر مصدق هرگز حاضر نشد با قاتل رزم¬آرا حتی يک عکس هم بيندازد و با طرح عفو او هم توسط نمايندگان مجلس ارائه شده و به تائيد خود شاه هم رسيده بود، مخالف بود و سهل است دکتر مصدق در اوائل دوران قدرت خود هم همين فدائيان اسلام را به زندان انداخت که اين را بايد با اقدامات شاه در قبل و بعد از کودتای ۲۸ مرداد و استفاده ابزاری از اينان مقايسه کرد.
۴- اين سخنان دکتر مصدق ربطی به بحث ملی شدن نفت و ۵۰-۵۰ شدن نفت و... نداشته که آقای ميرفطروس بر آن مانور دهد بلکه بايد گفت که در ۴ آذر ۱۳۲۹ پيشنهاد ملی شدن نفت توسط دکتر مصدق مطرح شده بود که مورد مخالفت نمايندگان قرار گرفته بود و رزم¬آرا در ۵ تير ۱۳۲۹ به قدرت رسيده بود و اين سخنان دکتر مصدق در ۸ تير ۱۳۲۹ در مخالفت با ديکتاتوری رزم¬آرا و هشدار کودتای او بوده و او به اين اشاره کرده که رزم¬آرا در زمان رياست ستاد ارتش(قبل از نخست وزيری) شهربانی را زير کنترل خود گرفته و چاقوکش به مجلس فرستاده تا نگذارد نمايندگان کار کنند و بعد می¬گويد: « خدا شاهد است اگر ما را بکشند پارچه پارچه بکنند زير بار حکومت اين جور اشخاص نمی¬رويم به وحدانيت حق، خون می کنيم! خون می کنيم! می زنيم و کشته می شويم!(با عصبانيت) اگر شما نظامی هستيد، من از شما نظامی ترم. می کشم! در همين مجلس شما را می کشم!" » ( متن مذاکرات مجلس شانزدهم، ۸ تيرماه ۱۳۲۹ نقل از نطق¬های دکتر مصدق در تدارک مقدمات ملی شدن نفت در دورۀ شانزدهم مجلس شورای ملی / انتشارات اميرکبير ۱۳۵۷/ ج ۱ / ص ۵۹)) که اين عزم قاطع او و آمادگی جان فشانی برای مقابله با ديکتاتوری تا به آخر عمر هم در او وجود داشت اما هرگز از مسير قانون خارج نشده بود و در اوج قدرت بر خلاف ديکتاتورها هرگز کسی را نکشت و ظلم نکرد. معلوم نيست اين جماعت اگر اين يک سخن دکتر مصدق از عصبانيت را نداشتند چه می¬کردند؟ و عجبا که کمترين اشاره¬ای به تمام جنايات شاه ندارند ولی اين مورد را به اين حد بزرگ می¬کنند!!! که فقط نشان از ناتوانی آنها است.
۵- شواهد به طور روشن نشان می¬دهند که رزم¬آرا تا مدت¬ها به دنبال همان لايحه گس-گلشائيان بوده و خود رزم¬آرا در هفته سوم مهر ۱۳۲۹ در جلسه استيضاح گفته بود وقتی لايحه را پس نگرفته پس دولت با آن موافق است!( خواب آشفته نفت / ص۱۱۰). جالب است که ميرفطروس در همين صفحه کتاب به پيشنهادهای بعدی رزم¬آرا در ۳۰ شهريور در مورد ساير پيشنهادهای رزم¬آرا اشاره کرده ولی به اين مطالب کمترين اشاره¬ای ندارد و با دقت و وسواس تمام به نوعی برنامه ريزی کرده تا تمام افراد مقابل دکتر مصدق افرادی خادم معرفی شوند شايد بتواند از ارزش دکتر مصدق بکاهد اما مثلی هست که می¬گويد آوردن بخشی از دروغ خود بزرگترين دروغ¬ها است.
و با مجموع اين شواهد دروغ¬نگاری ميرفطروس بی نياز از بحث است چراکه نه رزم¬آرا ۵۰-۵۰ طرح کرده بود و نه طرح تجزيه ايران کاری صحيح بوده و از اين گذشته سخنان دکتر مصدق هم هرگز ۴ روز قبل از ترور رزم¬آرا نبوده بلکه چندماه قبل و به دليل مخالفت با ديکتاتوری او بوده و جالب تر اينکه شاه مدت کوتاهی قبل از آن ديداری با فدائيان اسلام داشته و تمام گناهان را به گردن رزم¬آرا انداخته تا خطر کودتای نظامی اين امير مقتدر ارتش را از خود دور کند و ... و در نهايت اينکه با توجه به اقدام رزم¬آرا در برابر مليون خيانت او غير قابل ترديد است و ضمناً او همو بود که در مجلس برای تحقير ايرانيان آنان را ناتوان از ساخت يک آفتابه دانسته بود و تا مدت¬ها از گس-گلشائيان حمايت کرده و ايران را ناتوان از ادارۀ صنعت نفت دانسته بود که بايد گفت گرچه آن کار بسيار پيچيده بوده اما بعدها به همت مليون به رهبری دکتر مصدق در اقدامات بسيار ارزنده¬ای صنعت نفت به راه افتاده بود و ثابت شده بود که بر خلاف نظر رزم¬آرا ايران قادر به راه¬اندازی چرخ¬های صنعت نفت هم خواهد بود اما فرق آنجا بود که رزم¬آرا برای قبضه کردن قدرت نياز به حمايت انگليس داشت اما مصدق استعمار را از ايران بيرون کرد.

« پيگيری بحث های مربوط به نفت در مجلس، نشان می دهد که سال ها پيشتر، ساعد مراغه ای سياست «تحريم مذاکرات نفت» را آغاز کرده بود و سپس در همين زمان، غلامحسين رحيميان (نمايندۀ قوچان) طرح «الغای قرارداد نفت جنوب» را به مجلس پيشنهاد کرد و از مصدّق نيز تقاضا نمود تا آنرا امضاء کند، ولی مصدّق از امضاء و تائيد اين طرح قانونی، خودداری کرده بود. (متينی، صص ۱۵۸-۱۵۹، به نقل از: کی استوان، ج ۱، ص ۲۲۲-۲۲۳). حسين مکّی ضمن اينکه خود، نريمان و حسين فاطمی را مبتکر اين طرح می داند، تأکيد می کند که « دکتر مصدّق آخرين کسی بود که امضای خود را پای پيشنهاد نهاد». (متينی، ص ۲۲۸، به نقل از: موحّد، ج ۱، ص ۱۱۸)»
اين سخنان نيز بيشتر شبيه شوخی بوده و تنها برای کم کردن از ارزش دکتر مصدق است چراکه قبلاً شرح داده شد که ساعد به مذاکراتی با آمريکائيان در مورد نفت شمال مشغول شده بود که همين جنجال به پا کرده بود و از اين گذشته پس از آن هم ساعد سياست تحريم مذاکرات را نداشته بلکه آن را به خروج ارتش اشغالگران از ايران موکول کرده بود که مشخص است به نفع آمريکا و غرب بوده و به عکس دکتر مصدق طرح منع واگذاری امتياز نفت را با تصويب رسانده بود. همچنين مضحک¬تر از آن اين است که ميرفطروس طرح الغای امتياز نفت جنوب را هم در همين دسته رده بندی می¬کند شايد از ارزش دکتر مصدق به عنوان مبتکر و مجری موازنۀ منفی بکاهد اما کمتر کسی است که نداند اين طرح که از سوی نمايندگان حزب توده ارائه شده بود برای مقابله با انگليس بود و بحثی هم از ملی شدن نفت در ميان نبوده چراکه خود اينان چند روز قبل خواهان اعطای امتياز نفت شمال به شوروی بودند که چون موفق نشدند به اين کار روی آوردند و دکتر مصدق هم با توجه به شرايط از امضای آن خودداری کرده و اعلام کرده بود بايد برای هرکار به دنبال راهکار قانونی بود و بعدها که شرايط بهتر شده بود اين کار را انجام داده بود گرچه بايد گفت اگر استقلال و آزادی ايران تامين می¬شد نياز به چنان کاری هم نبود اما مشکل از آنجا بود که سياست استمعاری انگليس تمامی نداشت.
در اين مورد هم که کسی چون مکی خود را مبتکر ملی شدن نفت دانسته بايد گفت که اگر به سخنان اين افراد اعتماد شود پس هر کس می¬تواند مدعی ابتکار ملی شدن نفت باشد؟! و اقدامات بعدی مکی پس از کودتا بسيار گويا هستند و او نيز مشابه کسانی بود که به دليل وجهۀ بالای نهضت ملی از آن حمايت مقطعی کرده و بعد راه خيانت و در خط قدرت بودن را در پيش گرفتند و پس از انقلاب هم به خدمت روحانيون درآمدند ولی جالب است که چگونه پهلوی¬چيان تا اين حد نظرات بدون سند و مدرک مهره¬های خادم جمهوری اسلامی را مدرک قرار می¬دهند؟! و عجبا که در تلاشند که به همين راحتی رهبر ملی شدن نفت را با اين سخنان کوچک کنند گوئی سخنان برجسته ترين رهبران استعمار ستيز جهان در وصف او را نشنيده¬اند؟!

« از طرف ديگر: دکتر مصدّق در ملاقات با شاه و در پاسخ تلگراف تشويق و تائيد او تأکيد کرد که: «شاه، سهم بزرگی در موفقیّت های دولت (در امر ملّی کردن صنعت نفت) داشته است و نام او در تاريخ خواهد ماند ... هر موفقیّتی درهر جا و هر مورد تحصيل شده، مرهون توجّهات و عنايات ذات اقدس ملوکانه است که همه وقت، دولت را تقويت و رهبری فرموده اند». (متينی، صص ۲۶۵ و ۲۹۳، به نقل از: مصدّق، ص ۳۶۶؛ موحّد، ج ۱، ص ۴۵۶)»
اين مطلب را که دکتر مصدق در صفحه ۳۶۸ خاطرات خود را هم شرح داده بايد گفت در پاسخ نامۀ بلند بالای شاه در تمجيد از دکتر مصدق بوده و با توجه به سياست دکتر مصدق برای جلب حمايت شاه امری عجيب نبوده اما اگر سخنان دکتر مصدق ملاک باشد که سخنان بعدی او روشنگر هستند و اينان بدون اشاره به سخنان شاه در مورد خدمات بزرگ دکتر مصدق که موجب اين پاسخ شده به اين موارد استناد می¬کنند.

بايد پذيرفت که در مجلس پانزدهم و شانزدهم، کسانی مانند حسين مکّی، دکتر بقائی، حائری زاده، عبدالقدير آزاد، دکتر شايگان، نريمان، دکتر فاطمی، آيت الله کاشانی به رهبری دکتر مصدّق در تحقّق اين هدف بزرگ ملّی تلاش کرده اند.
اين مطلب صحيح بوده و از همان زمان هم به رهبری دکتر مصدق در اين جهت تلاش شده اما با مطلب قبلی که مصدق در نامه به مجلس پانزدهع اشاره¬ای به گس-گلشائيان و ... نکرده متناقض به نظر می¬رسد.؟!

(خاتمۀ نقد و پاسخ بخش اول کتاب آسيب شناسی يک شکست علی ميرفطروس)

***

باری تا به اينجا تقريباً تمام مطالب عمده و مهم بخش اول کتاب ميرفطروس آورده و بررسی شدند که مشخص است در مطالب او چه حجمی از دروغ گوئی وجود دارد و تشريح تک تک اين دروغ¬ها چقدر زمان برده و چقدر نياز به تايپ دارد چراکه او با هزار نيرنگ در تلاش است تا ننگ خيانت پهلوی را پاک کند و کمترين اشاره¬ای به ابعاد خيانت¬های دو پهلوی ندارد که توضيح داده شدند و همچنين هرجا کمترين اشاره¬ای به نام دکتر مصدق شده به طور دقيق بررسی شد که عمدۀ آن فقط فقط دروغ و جعل تاريخی هستند و فقط در موارد اندکی از او تعريف شده(برای خالی نبودن عريضه) و بايد گفت که همين روند تا به آخر کتاب هم ادامه داشته و در پاسخ بخش¬های بعدی فقط به مواردی که نام دکتر مصدق اشاره شده پاسخ داده خواهد شد اما از همين حد از دروغ¬نگاری خوانندگان محترم بايد توجه شده باشند که پاسخ فطروس تا به آخر فقط اعلام دروغ¬های او و روشن کردن حقايق خواهد بود و دريغ از بحث منطقی و تحليل علمی و منطقی...
که با اين تفسير بايد حق داد که هيچ محقق اهل مطالعه و اهل کار جدی هرگز تمايلی به پاسخ اين دروغ¬نگاری ها ندارد چراکه اگر قرار باشد هر کس از دور رسيده و وجود خورشيد را انکار کند و قرار باشد با دليل علمی به او پاسخ داده شود انرژی فراوان مصرف خواهد شد و نگارنده بارها در مورد مطلب فطروس مشابه اين پاسخ و بی¬ارزش بودن پاسخ گوئی به او را شنيده است اما در هر حال بنا به برخی دلايل بايد عرض شود که نه تنها پاسخ کتاب که پاسخ ساير مطالب او را هم خواهد .





















Copyright: gooya.com 2016