جمعه 22 آبان 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جوانان نيروی تغيير و تحول در ايران (بخش ششم)، علی صمد

علی صمد
در حال حاضر تمام جناح های حکومت اسلامی به شدت تحت فشار و اعتراض نسل نوجوان و جوان کشور قرار دارند و اعتماد نسبت به آنها بسيار کاسته شده است. در واقع عدم توجه به خواست های اجتماعی چون اشتغال، آينده بهتر، آزادی های اجتماعی و فردی که از خواست های اساسی و اوليه جوانان است روز به روز فاصله حکومت را با جوانان بيشتر می‌کند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


هشتم- سياست و نسل جوان
از آنجا که جوانی لزوماً پديده أی گذرا است، عامل سن نسبت به ساير اشکال ساختارهای اجتماعی نظير طبقه اجتماعی يا قوميت، به عنوان مبنايی متفاوت برای "منافع" يا سازماندهی سياسی عمل می کند. بحث رابطه جوانان با سياست يا رفتار سياسی جوانان از مجموع مباحثی است که تاکنون کم ترين توجه را از سوی متخصصين مربوطه به همراه داشته است. در ضمن لازم به تاکيد است که در جامعه همواره از سياست و تاثير آن در ميان نسل جوان صحبت بسيار صورت می‌گيرد. و اغلب در تحليل ها، نظرات و کارهای تحقيقی و پژوهشی در خصوص جوانان اين ارزيابی ديده می‌شود که آگاهی نسل جوان کشور نسبت به نسل های گذشته بسيار بيشتر است و در موارد مشخص عمل آن ها بسيار آگاهانه تر انجام می گيرد. معمولاً تغييرات در الگوهای مشارکت سياسی را به تغييرات در ارزش ها نسبت می دهند. پس در هر حالتی، حاکم شدن نظام ارزشی جديد، انواع جديد مشارکت و ابراز وجود را نيز به دنبال خواهد داشت. چارچوب فکری نوشته حاضر بر اين اعتقاد است که در دهه اخير نگرش نسل جوان ايرانی کمتر ايدئولوژيک و بيشتر پراگماتيک شده است. نسل سوم در واقع به طور مشخص به اشکال گوناگون به صورت روزانه با ارزش ها و معيارهای اسلامی حکومت اسلامی ايران درگير می‌شود. البته مجموعه توضيحات فوق حاکی از اين نيست که سياست نقش درجه اول و اساسی در زندگی آن ها بازی می‌کند و اين بی ميلی فزاينده در ميان جوانان برای مشارکت در سياست بسيار هشدار دهنده است. به علاوه چون اغلب اعتراضات نسل سوم کشور با برنامه و قالب مشخصی صورت نمی گيرد بالطبع به تشکل يابی آن ها نيز منجر نمی شود و گاه ديده می‌شود که به خشونت و برخوردهای تند و کور نيز کشانده شده است. حکومت در ايران با تکيه بر سياست سرکوبگرانه و پر هزينه باعث بوجود آمدن احساس محروميت و بيگانگی جوانان از سياست شده است و اين امر تا حدودی مانع از بسيج آنان گشته و در حال حاضر می توان گفت که اين فرايند برای کل اين گروه سنی مشترک است. اما شرايط ويژه در جامعه می تواند مجدداً موجب بسيج نيروی جوان در سطح جامعه شود.

در ايران ارائه آموزش مدنی به جوانان وجود ندارد. بخش های "غير دولتی" نمی توانند از طريق برنامه های آموزشی و اطلاع رسانی کارهايی برای تاثير گذاری بر سياست های مربوط به جوانان انجام دهند. و نيز روشن است که تاکنون در کشور به دليل فقدان تشکل های واقعی، مستقل و کارآمد جوانان، برآيند اعتراضات آن ها نتوانسته به يک پلاتفرم سياسی و اجتماعی منجر شود و گاه اين امر مورد سوء استفاده جريان های غير دمکراتيک، افراطی و ارتجاعی نيز قرار گرفته است. در سال های اخيرعدم مشارکت جوانان در انتخابات، عدم شرکت در تظاهرات، نبود انگيزه در فعاليت های حزبی، پرهزينه بودن فعاليت های سياسی و ... از پيامدهای ياس سياسی جوانان به شمار می رود. جوانان به حاشيه رانده شده خود را ناتوان در تصميم گيری های کلان جامعه دانسته و خود و حق رای خود را ناچيز دانسته و از فعاليت های سياسی کناره گيری می کنند. البته ممکن است برخی از اين افراد علاقمند به فعاليت های سياسی باشند ولی امکانات و فرصت های لازم را در اختيار ندارند. نسل جوان در ايران، کمتر به جنبش های سياسی می پيوندند، اما آنان در شکل دادن به "سياست فرهنگی" خرده فرهنگ های جوانان که در محيط ايران، بعدُ متفاوتی به خود گرفته است، فعال هستند. در واقع اين جوانان نسل سوم بودند که در تلاش و مبارزه برای کنترل بر خيابان ها، مراکز خريد، محل تجمع، محل گردش و رفت و آمد، بر سر بدحجابی و کم حجابی و انواع ديگر خط قرمزها با انواع گشت ها و ارگان های انتظامی حکومت مواجه شده و به صورت روزانه با ارزش ها و معيارهای اسلامی حکومت اسلامی ايران درگير شدند و می توان اين رفتار آنها را نوعی اعتراض سياسی غير مستقيم تلقی کرد. در واقع اين نيروی جوان دارای پتانسيل اعتراضی عظيمی در جامعه است که در مواقع بحرانی و يا شرايط ويژه می تواند براحتی حاکميت را با مشکلات اساسی مواجه سازد.

پس تمامی شواهد و مدارک موجود گويای اين واقعيت است که نسل جوان کشور خواهان کنترل خويش بر شيوه و وضعيت زندگی خود در جامعه است و به عبارتی ديگر می توان مشاهده کرد که خواست های اجتماعی و فردی نقش اساسی در مطالبات اکثريت نسل نوجوان و جوان کشور دارد. آنها می‌دانند چه شرايط و روابطی را نمی خواهند و اين بسيار قابل اهميت است ولی برای ايجاد تغييرات سياسی و ساختاری در کشور کافی نمی باشد.

در تاريخ معاصر ايران هيچگاه حکومت ها (چه رژيم های سلطنتی و چه رژيم کنونی) فرصت و امکان گفتمان بين بخش های مختلف جوانان را ايجاد نکرده اند تا بلکه آن ها بتوانند از طريق گفتگو و انتقال تجربه ميان خود به تعريف مشترکی از مطالبات و خواست های خود برسند و همواره تلاش حکومت ها در ايران در جهت ايجاد تفرق و فاصله ميان جوانان بوده است. از اواسط دهه ۷۰، دو خواست مشخص و اساسی ميان بخش های مختلف جوانان برجسته شد. بخش بزرگی از جوانان خواست های مشخص اجتماعی و فردی را مطرح کردند و بخش ديگر آن که در دانشگاه ها بودند علاوه بر تاکيد بر خواست های فوق، آزادی های سياسی را نيز در اولويت فعاليت خود قرار دادند و بدين طريق شکافی بين دو بخش جوانان بوجود آمد. در سال های بعد از خرداد ۷۶، همواره اعتراضات و حرکت های اين دو بخش از جوانان در شرايط گوناگون به همبستگی، نزديکی و اتحاد ميان آن ها منجر نشده است و اين امر، برآمد خواست ها و تمايلات جوانان را با مشکل مواجه ساخت. نسل جوان کشور در اواسط دهه ۷۰ به دليل نداشتن رهبران سياسی کارآمد، نتوانست مطالبات سياسی و اجتماعی خود را در چارچوب يک قالب روشن و مشترک پيش برد. زيرا برای شکل دهی مشخص به هويت و خواست های خود نياز به زمان و تجربه بيشتر داشت. لذا از خرداد ۱۳۷۶ به دنباله روی و اعتماد از خواست ها و ارزش های نسل دوم همچون مردم سالاری دينی، عدالت خواهی و ... روی آورد. اما در عين حال، نسل سوم کشور از همان ابتدا با گفتمان های نسل گذشته مشکل داشت. توجه به ادامه حرکت ها، اعتراضات اجتماعی و گذشتن پی در پی از خط قرمزها بوسيله نسل سوم نشانه بارز و مشخص اين تفاوت ها و اختلافات با نسل گذشته است. در تمام اين سال ها، اين احساس متفاوت بودن توسط نسل سوم کشور به اشکال گوناگون در زندگی روزمره جامعه به نمايش گذاشته شده است. آن ها به جامعه نگاهی مدرن و امروزی که انسان محور همه چيز آن باشد، دارند و ديگر به قوانين مقدس و الهی يک حکومت دينی اعتقادی ندارند و بيشتر برای اصالت عقل و تجربه امروزی خود ارزش قائل هستند. زبان امروز نسل سوم کشور زمينی و انسانی است. نسل جوان کشور به دنبال رشد، توسعه، پيشرفت، امنيت و سعادت است. توسعه در واقع کارکرد مادی دارد و تمدن می‌سازد. تمدن در دنيای کنونی يعنی ماندن در اين جهان.

آنچه امروز در کشور بيشتر از هر موردی در برنامه ريزی و سياست گذاری برای جوانان اهميت اساسی دارد به يک تعبير دست يابی به شناخت دقيق و تحليل منطقی و همه جانبه از خصوصيات و نيازهای اوليه جوانان است. چنان که روشن است گرايش به تجربه، تنوع، حرکت، هيجان، استقلال و ... از مختصات روحی جوانان است و بايد به آن ها اعتماد و باور داشت. سپس در چنين شرايطی می‌شود با شناخت از نيازها و توانايی های جوانان آن ها را در مسير تکامل، ترقی و پيشرفت ياری رساند.

در تمام سال های بعد از خرداد ۷۶ تا امروز، احزاب قانونی و حکومتی در ايران نتوانسته يا نخواسته اند خواست ها و تمايلات جوانان را در خود بازتاب دهند. در واقع از يک طرف، محدوديت های حزبی، سياسی و مذهبی اين تشکل ها، مانعی در جهت جلب و جذب نسل سوم به آن ها می‌باشد. و از طرفی ديگر بخش های روشنفکری جوانان و نيز خود جوانان به عنوان يک مجموعه نتوانسته اند تاکنون تمايلات، اعتراضات و نيازهای خود را به صورت منسجم و متمرکز بيان کنند. البته بخشی از اين عدم تشکل را نيز بايد در تاريخ تحزب در ايران و خود حکومت ها نيز ديد. در واقع در طول تمام اين سال های سرکوب و فشار سياسی و امنيتی به تشکل های دگرانديش توسط جمهوری اسلامی، امکان هرگونه شکل گيری تشکل های دموکراتيک و وسيع از جامعه گرفته شده است. شايد اگر احزاب قانونی و حکومتی در ايران می‌خواستند بخصوص از خرداد ۷۶، می‌توانستند تا حدودی با سياست گذاری هدفمند و برنامه ريزی های دقيق، بخش بزرگی از اين نيروی جوان را سازماندهی کنند ولی آن ها از اين موضوع آگاهانه پرهيز کردند زيرا سازماندهی نسل سوم به افزايش آگاهی سياسی و اجتماعی و نيز برجسته تر شدن هر چه بيشتر خواست ها و تمايلات آنان می‌ انجاميد و اين امر می‌توانست روند تحولات و اصلاحات را سريع تر کند و بدين طريق ساختارهای سنتی و مذهبی به شدت ضربه پذير می‌شدند و امکان تحولات دموکراتيک به صورت واقعی در ايران امکان پذير می‌شد. عدم توجه احزاب قانونی و حکومتی به خواست های برحق جوانان در طی سال های بعد از خرداد ۷۶ به شدت پايه های اجتماعی آن ها را تضعيف کرده است. آنها از نظام سياسی سرخورده و ناراضی، از احزاب سياسی و کانديداها شاکی و ناخوشنود هستند و چنانکه مشاهده کرديم در دوران اول آمدن احمدی نژاد به قدرت، نسبت به فرايند سياسی علاقه چندانی از خود نشان ندادند و نسبت به تاثيرگذاری و اهميت رای خود شک و ترديد بسيار نشان دادند. احمدی نژاد در چنين فضايی به قدرت رسيد. در واقع همه اين موارد فوق، احساس بيگانگی با نظام حاکم را بشدت در ميان جوانان گسترش داد. البته قابل تاکيد است که امکان دارد در ادامه اين شرايط، آنها به دو طريق از خود واکنش نشان دهند. يعنی در صورتی که امکان تاثير گذاری وجود نداشته باشد و جوانان خود را فاقد قدرت ببينند، به سمت بی تفاوتی کشيده خواهند شد و در صورتی که اين امکان را مهيا ببينند، دارای چنان پتانسيل بالايی هستند که می توانند براحتی پيشگام ايجاد تحول و تغيير در نظام گردند. روشن است که گرايش ها و فعاليت های جوانان جز به واسطه حوادثی که در اطراف آنان اتفاق می افتد، شکل نمی گيرد. هنگامی که تحولات تاريخی مهم اتفاق می افتد، جوانان نقش بسيار مهمی ايفا می کنند و اين امر می تواند در جهت سياسی کردن جوانان به عنوان يک نيروی سياسی عمل کند. چنانکه روشن است مشارکت جوانان در سياست بسيار حائز اهميت برای ايجاد تغييرات اساسی است. در واقع منظور از مشارکت سياسی ايجاد تغيير برای رسيدن به جامعه ای بهتر است. اگر به آنها احساس و فرصت اظهار نظر و ابراز وجود واقعی داده شود، جوانان می توانند در سياست و سياست گذاری تاثير بگذارند. سال های ۷۶ تا ۷۸ در کشور تجربه های بيشماری را به جوانان آموخته است. چنانکه متذکر شديم سرخوردگی، نا اميدی، بد گمانی و بی اعتمادی نسبت به سياست مداران و فرايند سياسی باعث شده که نسل جوان کمترين احساس در مشارکت را در انتخابات کند. اين واقعيت دارد که جوانان نسبت به وضعيت سياسی فعلی بدبين و بی اعتماد باشند، اما قطعاً حسرت گذشته را نيز نمی خورند زيرا که نگاه آنها به حال و آينده بهتر و مدرن است. اگر اطمينان و اعتماد در آنها ايجاد و تقويت شود آنها می توانند در شرايط مشخص به فرصت سازی برای ايجاد تغييرات اساسی در زندگی و جامعه روی بياورند.

جوانان به هنگام رشد و تکامل خود مجموعه متفاوتی از ازرش ها را تجربه می کنند و اين ارزش ها را در طول زندگی با خود به همراه دارند. جوانان در سال های ۷۸-۷۶ سريعاً بسيج شدند و به يک نيروی سازنده تبديل گشتند اما استفاده نا مناسب و ابزاری از آنها باعث شد که پس از دوره ای کوتاه از حالت بسيج خارج شوند و بی تفاوتی را پيشه کنند. تجربه های گوناگون در کشور بيانگر اين است که جوانان هنگامی که اطمينان پيدا کنند که می توانند تا حدودی تاثير گذار باشند و همچنين در مواقع بحران سياسی شديد، به جای اينکه نسبت به سياست بی تفاوت باشند در اقدامات مستقيم و يا غير مستقيم شرکت خواهند کرد. اين نيروی بزرگ جوان ( دختران و پسران)، چنانکه متذکر شدم با توجه به امکانات و تجربه ای که دارد می تواند در شرايط های مختلف بحرانی، بخش های موجود و متنوع در ميان خود را بر سر خواسته های حداقلی و امروزی متحد کرده و زندگی را بر حکومت تنگ کند. چنين پتانسيلی در نسل جوان کشور وجود دارد و بايد به ظرفيت و توان اين نيرو به دقت توجه کرد.

در حال حاضر تمام جناح های حکومت اسلامی به شدت تحت فشار و اعتراض نسل نوجوان و جوان کشور قرار دارند و اعتماد نسبت به آنها بسيار کاسته شده است. در واقع عدم توجه به خواست های اجتماعی چون اشتغال، آينده بهتر، آزادی های اجتماعی و فردی که از خواست های اساسی و اوليه جوانان است روز به روز فاصله حکومت را با جوانان بيشتر می‌کند. در ضمن بخش روشنفکری جوانان نيز روز به روز به سمت استقلال هر چه بيشتر از احزاب قانونی سمت گيری می‌کنند. در ضمن خواست ها و تمايلات فردی و انسانی که بوسيله نسل سوم مطالبه می‌شود نيز بخشی از نيازها و مطالبات دانشجوان و روشنفکران نسل جوان کشور است. اتحاد عمل برای پيشبرد خواست های مشترک حداقل می‌تواند پيوند نيروی بزرگ جوانان را هر چه بيشتر متشکل و قوی تر سازد. و بدين طريق نسل جوان کشور با بهره وری و استفاده از نيروی متشکل خود می‌تواند رفته رفته جوانان را از يک مقوله جمعيتی به سمت يک نيروی اجتماعی که خواسته های مشخص سياسی، اجتماعی و فرهنگی دارند سوق دهد. تنها در چنين شرايطی است که امکان اين بوجود می‌آيد که هر حکومت، جناح، حزب و سازمانی را تحت فشار برای ايجاد تغييرات دموکراتيک و انسانی قرار دهد.

پايان بخش ششم

ادامه دارد

علی صمد
alisamadpouri@yahoo.fr


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016