زين پس دستورالعملهای بيرونی را مشق نکنيم، محمدرضا شکوهیفرد
Mrshokouhifard2gmail.com
بنظرم رويدادهای سالروز انقلاب و کنش ديگرباره ملت، قطعا يک پيروزی تازه بر سبد پيروزی های جنبش سبز اضافه کرد و آنان که سهوا يا عامدا سعی در القای موهومی بنام شکست جنبش دارند، يا ظرافت های مديريت و هدايت يک پراتيک کلان اجتماعی را نمی دانند و تصور می کنند تقابل ميان ملت و حاکميت با يد به طرفه العينی منتج به مطلوب ملت گردد و يا خدای نا کرده از چشمه گل آلوده ولايتمداران جرعه ای نوش کرده اند و برگ ماموريتشان اينگونه بر ايشان تحميل نموده که فرياد شکست سر دهيد.
نه، اينبار هم پيروزی با ملت بود. مگر ملاک سنجش پيروزی غير از اينست که حاکميت با گسيل خيل عظيمی از گزمگان و گماردگان مسلح خود راهپيمايی گراميداشت انقلاب را به راهپيمايی هزاران مزدور و مامور و منفور نظامی، تبديل کرده بود و عمق هراس خود را از حرکت سبز ملت نشان داد؟
مگر ملاک تشخيص غلبه دوباره جنبش بر نظام کودتا غير از اين است که سيستم ورشکسته با خرج بيت المال و خريد و اجاره مزدور و جيره خوار و توزيع گوشت و مرغ و سانديس ، بار ديگر اوج حقارت و درماندگی و بی آبروييش را به تصوير کشاند؟
مگر معيار سنجش پيروزی، غير از خرج دوباره غيرتمندی و شجاعت سبزانديشان راست قامت راه آزادی و استقلال ميهن در مقابل بی حيائی و شقاوت جائران است؟ مگر ميزان سنجش غير از حضور گسترده ملت در کف خيابان ها و گوشمالی دوباره سازمان کودتا است؟
قطع خدمات مخابراتی و اينترنت، محبوس کردن خبرنگاران در يک خيابان، خود بوضوح بدنيا رساند پيامی را و برداشتی را که بايد می رساند
جهان می گويد ما پيروزيم و برخی ...؟
دوستان عزيز اين بحث بی پايه را تمام کنند و اگر برای خون شهدای جنبش حرمتی قائلند و برای فردای ايران، اميدی و ارزشی، از اين قالب بيرون بيايند و خاکستر البته کم اثر نا اميدی منتشر نکنند.
ما باز هم پيروز شديم، اين يک حقيقت است. برخی متاسفانه تصور می کنند اگر بمانند روز عاشورا دوباره بر تعداد شهدا افزوده می گشت و حجم خون های بر زمين ريخته بيشتر می شد، می توانستيم ادعای پيروزی کنيم.
اين غلط است.
نمی گويم دچار اشتباه محاسبه نشديم اما جنبش قطعا دوباره پيروز شد. اين همه خبر و تصوير و نشان حکايت از غير از پيروزی مجدد دارد؟
اگر نتايجی بس ارزنده تر در چنين روزی تحصيل نکرديم، بخاطر اعتماد اشتباه ملت به رسانه های بيرونی بود و مشق کردن دستورالعمل های خروجی آنها. اين هم يک درس تجربه بود و تجربه، حقا بخش ممتازيست از سير تکامل يک حرکت.
اما بروم سر اصل مطلب.
مصاحبه اخير مهندس موسوی با کلمه حاوی نکات مشخص و مهمی بود که اگر نقشه راهمان را در حرکت اخير بر پايه آن ترسيم می نموديم، دچار اشتباه محاسبه نمی شديم و اين متاسفانه اشتباه محاسبه از درون يک هسته کاذب بيرونی به کيفيت عمل جنبش تزريق شد.
اين هسته متشکل شده است از، بخش محدود و نه کل نيروهای جريان نزديک به هسته نظری جنبش سبز در خارج از کشور.
اين بخش که متاسفانه از روزهای نخست شروع حرکت، با بهره جويی از خلائی که در حوزه مديريت تبليغاتی جنبش وجود داشت با عطف عنايت به بازداشت کثيری از مشاوران و نزديکان ستاد آقايان مهندس موسوی و کروبی که مالا ابتکار عمل را در حوزه تبليغاتی و مديريت راهبردی از داخل قفل کرد، سرقفلی جنبش سبز را به نام خود فرض کرد و يکی شد سخنگو و ديگری شد طراح و ان يکی شد تئورسين و چند نفر هم اتاق فکر تشکيل دادند و چه شد و چه شد و ...
من نمی خواهم اسم خاصی را ذکر کنم چه که يکی از رسامان طرح موسوم به اسب تروا از موثرين و محترمين حاضر در جنبش سبزست و احترام و ارادت اين حقير به ايشان تکليف اخلاقی اينجانب است.
ولی قطعا بدليل اينکه لمپنيسم منفذی برای ورود به حوزه راهبردی جنبش سبز ممکن است يافته باشد و اين مضر است، بايد سخن از طنز نويسی به ميان بياورم که ظاهرا حد يقف برای خود قائل نيست و با استفاده از رسانه هايی که در اختيارش قرار می گيرد، چنان بر اسب تروای خياليش می تازد که ...
آقايان بهتر است تمامش کنند اين رفتار را.
مطمئن باشيد با علم و يقين به اين مهم که به هيچ وجه من الوجوه قادر نيستيد به بنده حقير و قطعا بسياری از معترضان به شمای رفتاريتان، انگ سلطنت طلب، و مارکسيست و ... بزنيد و خود نيک می دانيد که ارادت و دلبستگی مان به جريان داخل بيش از خارج است، اين مطالب را می نويسم.
چه کسی به شما حق داده که با استفاده از رانت های رسانه ای، به جامعه و جنبش اين گونه القاء نمائيد که من پسر کدخدا هستم؟
چه کسی به شما حق داده که خود را روزی سخنگوی جنبش معرفی نمائيد و ديگر روز جامه تئورسين بر تن نمايد و ديگر ...؟
آن طنز نويس مذکور را بستری که ديگران ساختند، بزرگ کرد. برای خودش شان هدايت قائل شده. همه رسانه ها و افرادی که در رسوخ و نفوذ چنين شخصی در حوزه رسانه ای نقش داشته اند در مورد اين خبط بزرگی که ايشان عملياتی اش کرد، مسئولند.
وقتی فضا را برای چنين اشخاصی مهيا می کنيم، انعکاسش را اينگونه پس می گيريم.
يک لحظه خودتان را اگر مسئوليت و وجدانی در وجودتان هست جای مهندس موسوی بگزاريد؟ آخر تا کی؟ ايشان سعی خود را کرد که بهينه منظور را انتقال دهد آنجا که در خواست کرد همه با هويت خود در مراسم حاضر شوند تا پتانسيل عظيمی که می توانست مسبب رخدادهای بزرگتر از اين که شاهد بوديم باشد، هدر نرود.
خودتان را مسخره کرديد؟ يا در انديشه کسب اعتباری از جيب جنبش سبز بوده ايد و اکنون فرصت را مغتنم يافته ايد که هر کدامتان بر اسبی سوار گرديد و از بالا برای ملت نقشه راه ترسيم کنيد، آنهم چه کودکانه؟ تو گويی تهران بخارست است و سيستم حاکم همجنس سيستم به رهبری چائوچسکو.
تا اين حد دچار سطحی نگری در پيش انگاری هايشان شدند که از چهار تا پنج روز قبل از مراسم نقشه خيابان ها و مسيرهای تظاهرات را به مردم ارائه کردند که بيشترين تاثير را در سردر گمی حجم گسترده ای از نيروهای جنبش داشت.
من برای اساتيد حرمت بسيار قائلم اما کمی انصاف و مسئوليت، به خدا بد نيست. اين هسته ای که تشکيل داده ايد، منقص است و با وجود افرادی همچون فرد مورد اشاره اين نوشته، ضارب جنبش است نه مفيد و موثر.
شان شما بسيار بالاتر و والاتر از اينهاست که بسترساز عرض اندام لمپنها شويد.
من يک اپسينون اشکال به... نمی بينم چه که ايشان، پيشنهاد دادند. اما چه کس و کسانی اين پيشنهاد را اتوماتيک وارد تبديل به تزريق کردند؟
داستان اينقدر مضحک شده که جناب طناز قديم، شان تحليل و واکاوی و ترسيم و توصيه برای خود قائل شده است. سخت نيست حس آنکه مهندس موسوی از امثال اين شخص چه دل پر خونی دارد و ما دقيقا مطلعيم ومع الاسف شرايط، سکوت ايشان را اقتضاء می کند.
البته بخشی از اين تقصير بگردان ما هم هست. اگر آنگاه که اين فرد دون شان امثال دکتر صدر حاج سيد جوادی و ديگران به تيغ توهين خود می آلود همه سکوت کرديم گفتيم اولويت نخست اين نيست. اگر واکنش نشان می ديديم آن نم ی شد که اکنون شاهديم و ايشان فضا را برای خود اين قدر فراخ نمی يافت.
ما ده ها بار فرياد زديم که آقايان سکولار و چپ و ... برای جنبش تکليف معين نکنند، صد رحمت به انها. باز هم درود به وجدانشان. خط نمی دهند. مسير تظاهرات معرفی نمی کنند، کمينه قدرت تشخيصی برای ملت قائلند. در خواب از اسب تروا سواری نمی گيرند.
مگر بيست و پنج و بيست و هشت خرداد و هجده تير و سيزده آبان و شانزده آذر و روز قدس و عاشورا مردم خود تشخيص دادند، نتايج منفی حاصل شد که اکنون ...
مگر جنبش خود قدرت و استعداد تشخيص و تميز ندارد؟ مهندس ميرحسين موسوی که به باورم نقش اصلی و اساسی را بدون تعارف در هدايت و حفظ پتانسيل عملکرد جنبش بازی می نمايد و ديگر ياران و همراهان ايشان، تا اين حد تيز بينی و بزرگی از خود بخرج داد که اولا شان رهبری و هدايت برای خود قائل نشدند که بهتر از ايشان انصافا نداريم و ثانيا به صلابت فکری ملت حرمت نهادند و اعتماد نشان دادند و کيفيت عمل را به هسته های اجتماعی واگذار نمودند.
متاسفانه اما ظاهرا در بيرون برخی نوع ديگری از رفتار را از خود نشان می دهند، که هيچ جز ضرر برای جنبش تحصيل نمی کند.
قسم می خورم به مراتب از شما تيزبين تر و هوشيار تر و خوش فکرتر برای هدايت نهضت در ايران در ميان پايوران جنبش وجود دارد.
اين جنبش را همان هسته های مورد اشاره مهندس موسوی سرپا نگاه داشته اند، شما چه کاره ايد؟
اين نوشته ها بر آمد ه از خشميست که چند ماهست در سينه انباشته کرده بودم و فضا را برای بروزش مناسب و به صلاح نمی انگاشتم چه که امکان داشت در حساس ترين شرايط موجب شکاف شود و لبخند بر لب احباب و اعوان کودتا نقاشی کند.
اما اين تجربه اخير مرا ملزم نمود بگويم و بهره جويم از همين تنها رسانه ما، قلممان.
بگذاريد پايواران اصلی جنبش در داخل، خود کيفيت ادامه طريق را بر گزينند و لطفا اتاق فکر و اتاق عمليات چند نفره که يکی از اعضايش طناز سابق و تحليل گر و طراح امروز و نمی دانم فردا ...؟ است، تشکيل ندهيد.
وا... قسم شورش را در آورده ايد.
بخدا قسم، بدين علت که ممکن بود، عنوان اين دل نوشته و نه يادداشت و مقاله موضوع و سوژه بهره برداری حراميان حکومتی و ايجاد شکاف در جنبش گردد، عنوان را تغيير دادم تا نامی بر آن نقش نبندد و از رهگذرش اختلاف و اصطکاکی درون نيروهای جنبش رخ نمايان نسازد.
به حرمت خون پاک شهدای جنبش بيش از اين نمی گويم و نمی نويسم، هر چند درد بسيارست در دل و ناگفته همچنين.
تمامش کنيد.