فائزه هاشمی:از پدرم نقطه ضعفی ندارند به فرزندانش تهمت می‌زنند، مهدی به توصيه خانواده ايران نمی‌آيد، خبرآنلاين

فائزه هاشمی درباره فعاليتهای سياسی اخيرش بعد از ده سال دوری گفت : خودم که نامزد و دنبال رای نبودم لذا برای خودم انتظاری نداشتم برای نجات کشور از بحران همه وارد شدند و از جمله من.

به گزارش خبرآنلاين دختر هاشمی رفسنجانی که درهشت ماه گذشته حملات تندی عليه وی و برادرش توسط حاميان دولت صورت گرفته در گفت و گو با روزنامه بهار، با شکستن سکوت خود مسايل ديگری را مطرح کرده که در پی می آيد:

•فيلم تبليغاتی آقای احمدی نژاد را که من را نشان می دهد که عليه احمدی نژاد صحبت می کنم،نديده ام . آن فيلم را نه آن زمان و نه بعد از آن نديده ام از ديگران شنيدم اما حس بدی نداشتم و آن را يک جريان سياسی طبيعی يافتم.

•سکوت من بعد از انتخابات مجلس ششم قهر نبود، شايد يک جور رنجش بود. البته اين هم رفتاری متفاوت بود. وقتی رای نياوردم به اين نتيجه رسيدم که حتماً افکار من مورد قبول نبوده است بنابراين لزومی نداشت که به هر وسيله ای بمانم و خود را تحميل کنم.
•گمان می کنم کمتر کسی بپذيرد مهدی هاشمی به خاطر شرايط سياسی از ايران خارج نشده است.
•مهدی می خواهد برگردد اما خانواده ما با توجه به حساسيتی که درباره او ايجاد شده موافق مراجعت او در شرايط ملتهب فعلی نيستند.
•مثل تکذيب های مکرر ما در مورد اموالی که به ما نسبت داده می شود که کسی اين تکذيب ها را باور نمی کند.
•همه حرف ها دروغ و تهمت است. حداقل اينها که خود اين شايعات را ساخته و پخش کرده اند بهتر از هر کسی می دانند دروغ است.
•دارايی های عجيب و غريبی که به خانواده هاشمی نسبت می دهند دروغ است. طبق شايعات که با هدف ساخته و پخش شده اند من کلی برج و ويلا و منزل و رستوران و حتی املاک ديگر در شهرهای مختلف ايران و لندن و کانادا دارم ويلای آنچنانی در کلاردشت، کاخ در لندن، آزادراه در کانادا رستوران بوف، ساختمانی عظيم در شهرک غرب، اسب های بسيار و خيلی چيزهای ديگر که همگی اينها دروغ است.
•مهم ترين هدف تخريب آقای هاشمی است. برای خودش که نقطه ضعف ندارند از طريق همان شايعات و دروغ هايی که سال ها درباره فرزندان ايشان به همين منظور پخش کرده اند بهره برداری می کنند و از طريق فرزندان به او می رسند.
•خانواده و فرزندان برخی مسوولان ديگر نيز در اين تجمع ها حضور داشته اند و حتی بعضی دستگير شدند که البته فوری آزاد شدند ولی اخبار آنها منعکس نشد. حضور آنها با حضور من چه فرقی دارد؟ و دوم اينکه اين تفکر هر که را مانع خود ببيند نابود می کند و حالا فرزندان هاشمی يکی از اين موانع هستند.
•تا جايی که اطلاع دارم پدرم معترض اظهارات مادرم در روز انتخابات نشدند.به هرحال عکس العمل مادرم نتيجه فشارهای موجود و نيز اتهاماتی که به فرزندان زده بودند، بود و همچنين اطلاعاتی که از مسائل داشتند، اين عکس العمل برنامه ای از پيش طراحی شده نبود.

•ازدواج من با يک شاهزاده عرب ،هم از همان دروغ های باهدف است و هيچ اساس و مبنايی ندارد. همه اينها از پايه دروغ است و متاسفانه شرايط به سمتی رفته که انگار در فضای کنونی دروغگوها عزيزترند.
•در مناظره آقای احمدی نژاد مدعی شده بود که آقای هاشمی به يکی از سران کشورهای عربی گفته که احمدی نژاد تا شش ماه ديگر از قدرت کنار گذاشته می شود و احتمالاً اين خبرنگار حامی دولت با بيان اين پيوند خانوادگی به دنبال اثبات آن ادعا بوده است.
• روش رسانه ملی تازگی ندارد و فقط هم در مورد آقای هاشمی و خانواده اش نيست، خيلی ها از اين برخورد جناحی بی نصيب نمانده اند.
•من در انگلستان تنها زندگی نمی کردم. با پسرم بودم و سالی چند بار به ايران می آمدم و سالی چند بار هم همسرم به انگلستان می آمد. به هر حال همسرم اينجا مشغول کار بود و من آنجا مشغول درس خواندن. دوره ای هم دختر و دامادم به من ملحق شدند. به کرات اتفاق افتاده که مردی که دارای همسر و فرزندان است برای انجام ماموريت، برای کار يا برای تحصيل به تنهايی به سفر دور يا نزديک رفته است و حالا اگر اين موضوع برعکس شود يعنی مرد اينجا باشد و زن و فرزندان بروند اينقدر داستان و حکايت بايد داشته باشد. وقتی افراد ذهن بيماری دارند و خودشان را نيز عين خدا و امام و پيامبر می دانند و خود را مجاز برای هر عملی بدانند، اين جريانات رخ می دهد
• بعد از عدم ورود به مجلس ششم، قدری از کارهايم کاسته شد، از طرفی برای ارتباطات بين المللی مرتبط به اداره فدراسيون اسلامی ورزش زنان مشکل زبان انگليسی داشتم و هميشه از مترجم استفاده می کردم. از فرصت پيش آمده استفاده کردم و تصميم گرفتم که برای تقويت زبان انگليسی و همچنين برای تحصيل در مقطع دکترا به انگلستان بروم. سال ۷۹ انتخابات مجلس ششم بود و من سال ۱۳۸۳ يعنی چهار سال بعد به انگليس رفتم.
•چهار سالی که من در انگلستان بودم در شهر بيرمنگام ساکن شدم و دليل انتخاب اين شهر هم اين بود که بدون حاشيه و شناخته شدن در آنجا زندگی کنم. حتی سفارت ايران نمی دانست که من کجا ساکن هستم. حتی خيلی ها هم نمی دانستند که من در انگلستان هستم، تا مدت ها شايعه رفتن من به کانادا بود. نهايتاً اينکه من در انگلستان هيچ ارتباطی با دانشگاه آزاد نداشتم و هنوز هم نمی دانم که شعبه آکسفورد اين دانشگاه چه زمانی و چگونه تاسيس شد و حتی يک بار هم آن را نديده ام.