دوشنبه 9 فروردین 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

رئيس دجال، معاون رمال، وزير حمال! احمد وحدت‌خواه

احمد وحدت‌خواه
نوروز به ياد ما می‌آورد که پدران و مادران ما در سخت‌ترين شرايط تاريخی همواره خود را موظف می‌دانستند که فروغ ايزدی را پاس بدارند و در نبرد ميان اهورا مزدا با اهريمن جان خود را با فرهنگ و تمدن و دانش روشن سازند. خدای ما ايرانيان در روشنايی و خرد و آزادگی از يوغ تاريک‌انديشان و دروغ دجالان و رمالان جلوه می‌کرده‌است، و اين همان خدايی است که دشمنان ما بايد سرانجام در مقابل آن زانو بر زمين بزنند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


«شما فکر می کنيد من چه کاره ام؟ وزيرم؟ نه، من يک حمالم...» - کامران دانشجو وزير علوم جمهوری اسلامی در مصاحبه مطبوعاتی


در تعريف واژه دجال در اديان مختلف عبارات گوناگونی به کار گرفته شده است. در حالی که مسيحيان آن را شخصی می دانند که خود را به دروغ ناجی جهان و مسيح مقدس می خواند، مسلمانان او را فردی می دانند که در آخر زمان و پيش از قيام مهدی خروج می کند و با انجام کارهای غير عادی و شگفت انگيز مردم را می فريبد.

آشنا به نظر می رسد، مگر نه؟ آيا او دربان پشت خميده مسجد لولاگر است؟ آيا فروشنده فرتوت و دوره گرد تسبيح و مهر در اطراف حرم شاه عبدالعظيم است؟ کاش از قماش اين زحمتکشان بيگناه و ساده انديشانی بود که اعتقاداتشان در همان دايره زندگی محقرشان و بی ارتباط با زندگی يک ملتی بود.

اما اين دروغگوی بی شرم و حيا و آلوده به همه تفکرات ضد ايرانی و نبش قبر شده از تاريکخانه بشری امروز به ناحق بر مسند رياست جمهور (مردم) اين سرزمين تکيه زده است و سرنوشت ملتی تاريخی را همراه با معدودی تيماران همتای خود به بازيچه گرفت است. چه می شود ما را؟

در چرايی و چگونگی غلبه بساط اين رمالان و حمالان (در صفت فرومايگان، نه زحمتکشان) يا بهتر گفته باشيم جمعيتی مدهوش از بنگ قدرت و جنايت بر ملت ايران در اين عهد و زمانه، تاکنون هزاران کتاب و مقاله و تحليل و نوشتار به رشته تحرير و سخن در آمده است و هر يک اين پديده تاريخی را به سليقه و مرام خود تعريف کرده اند.

قومی آن را از آثار ويرانگر مداخله دين در سياست می دانند و گروهی آن را زاييده افکار ارتجاع مذهبی در تلفيق با قدرت و برای ادامه آن می خوانند.

هرچه هست يک جای کار انديشه های دينی حاکمان ما لنگ است و بدتر، اين کج انديشی بر عوام هم تاثيرات شوم خود را گذاشته و طی قرون متمادی هزاران خرافه و نشخوار های فکری جاهلان و سفسطه گران بر آنها تلنبار هم شده و امروز همانند جرثومه ای از ارتجاع و نيرنگ و دروغ بر روان ايران و ايرانی سايه افکنده است و احمدی نژادها و شجونی ها و علم الهدا ها تنها سخنگويان رسمی اين نکبت فرهنگی ما هستند.

اين هجوم وحشتناک فرهنگی بر روح خردجو و روان مداراجوی ايرانيان که هزاران سال با تاريک انديشی و جزم در نبرد بوده اند امروز بار ديگر و قرنها پس از حمله اعراب و سلطه آنان بر تاريخ و تمدن ما جان تازه ای گرفته و ما را به سراشيبی ديگر و تا مرز سقوط انسانيت در همه ابعاد آن کشانده است که آثار روزمره آن را در سی سال گذشته و به وضوح در رفتار حاکميت با ملت در ۹ ماه گذشته ديده ايم.

چه زيبا گفته است مرحوم ناتل خانلری، که همين نوروز به ياد ما می آورد که پدران و مادران ما در سخت ترين شرايط تاريخی همواره خود را موظف می دانستند که فروغ ايزدی را پاس بدارند و درنبرد ميان اهورا مزدا و اهريمن جان خود را با فرهنگ و تمدن و دانش روشن سازند تا با انجام آن دشمنان ايران زمين را که همان جهل و دروغ و دجالگری بود به زانو در آورند.

به عبارت ديگر، خدای ما ايرانيان در روشنايی و خرد و آزادگی از يوغ تاريک انديشان و مستبدين و دروغ آنها جلوه می کرده است و اين همان خدايی است که دشمنان ما بايد سرانجام در مقابل آن زانو بر زمين بزنند. و چنين باد!

پديده جهانشاهی

هفته گذشته در لندن امير جهانشاهی ثروتمند و کارخانه دار جوان ايرانی در يک گردهمايی مطبوعاتی در انجمن خبرنگاران خارجی مقيم بريتانيا جبهه جديدی از مخالفان تبعيدی را در مقابل رژيم جمهوری اسلامی به راه انداخت.

روزنامه گاردين و خبرگزاری آژانس فرانس پرس و بسياری از مطبوعات عربی با معرفی پيشينه جهانشاهی و اهداف و برنامه های «موج سبز» که قرار است توسط او و گروهی از نزديکان سياسی و مشاوران او به پيش برده شود، برخلاف رسانه هايی که ظاهرا ويژه مخاطبان ايرانی فعاليت می کنند، به انعکاس نسبتا گسترده اين خبر دست زدند.

هسته مرکزی فعاليت های آينده «موج سبز» که در سخنان و مواضع گردانندگان آن به وضوح دنبال و تبليغ می شود اين است که رژيم جمهوری اسلامی در تماميت وجودی آن از يکسو بازدارنده پيشرفت و آزادی و آسايش ملت ايران است و از سوی ديگر با ماجراجوييهای منطقه ای و بين المللی خود که در تضاد بنيادين با صلحجويی و خوی همزيستی و مدارای ما ايرانيان قرار دارد عامل اصلی بی ثباتی و جنگ های مذهبی در منطقه پرمناقشه خاورميانه است و تنها با سرنگونی اين رژيم به دست مردم ايران دموکراسی در کشور و آرامش بر منطقه حاکم خواهد شد.

جهانشاهی امر سرنگونی رژيم را کاملا وظيفه مردم ايران می داند و به همه مخالفان و فعالان جنبش دانشجويی، زنان، ،کارگران، اصناف و حتی بخش های ناراضی نيروهای امنيتی و سپاه پاسداران صريحا اعلام کرده است که حاضر است هر مقدار سرمايه لازم و حمايت در سطح رهبران غربی که او با آنها در تماس است برای آنها تا رسيدن به اين هدف در اختيارشان بگذارد.

از ميان انتقادهايی که تاکنون به جهانشاهی و افکار و اهداف او مطرح شده اند می توان «خودمحور بينی او» ، «تلاش برای خريدن يک انقلاب»، «دست اندازی و فرصت طلبی در مقابل جنبش سبز» و حتی «جنون سياسی در آشفته بازار مسايل لاينحل مردم ايران و جهان اسلام» نام برد.

در اينکه با توجه به اوضاع کنونی ايران و مردم و حکومت آن جهانشاهی و جنبش مورد نظر او از بعضی انتقادهای نامبرده بخشی را به يدک می کشد جای شکی نيست. اما، همه اين انتقادها و حتی بيشتر از آنها، از جمله صفاتی چون «خيانت»، «همسويی با رژيم»، «دست نشانده مسکو يا واشنگتن» و غيره نيز بحمدالله درميان نيروهای اپوزيسيون داخل و خارج به وفور وجود دارد که جهانشاهی شايد در مقابل و مقايسه با آنها و سابقه آنها احتياجی به دفاع از خود نبيند.

با اين حال به نظر من ما در جهانشاهی ها با يک پديده جديد از نوع مخالفين آينده رژيم روبرو هستيم که سرسری گرفتن آن دردی را دوا نمی کند.

در وحله اول، مطرح کردن صريح موضوع سرنگونی رژيم به عنوان راه حل پايان بحران کشور و منطقه، در حاليکه نه حکومت های خارجی و نه جنبش مسالمت جوی سبز خواهان آن هستند با توجه به عدم انعطاف رژيم در به رسميت شناختن حق و حقوق ملت و ادامه سرکوب بيرحمانه هر حرکت اجتماعی اگر نه در هفته های آينده، اما در ماه های پيش رو و تشديد بحران های اقتصادی-فرهنگی کشور می تواند به يک خواست عمومی و فراگير تبديل شود.

سرنگونی رژيم الزاما به معنای قيام مسلحانه و خونريزی نيست. هيچ ايرانی ميهن پرستی که درد آزادی و خوشبختی ملتش را داشته باشد نمی تواند و نبايد مبلغ اين روشهای بی سرانجامی که حداقل ما در وقوع و سرانجام امروزی انقلاب اسلامی شاهد آن بوده ايم باشد.

اما، همانطور که از تاکتيک سياسی «موج سبز» هم بر می آيد، سرنگونی می تواند در کمترين هزينه و آشوب اجتماعی و با پيوستن بدنه و ستون های انسانی و ايدئولوژيکی يک حکومت به مخالفانی که آنها را در ساختن آينده ميهنشان در کنار خود می خواهند صورت بگيرد.

به عبارت ديگر، واژگونی نظامهای سياسی در عصر جديد از مجرای واژگون ساختن انديشه های حاکم آنها بر شهروندان، و جايگزين کردن آرمانهای نوين اجتماعی-اقتصادی در افکار عمومی آن جامعه شکل می گيرد، همان کابوسی که رژيم جمهوری اسلامی به زبان الکن خود آن را «انقلاب مخملی» می خواند.

بايد قبول کرد که در عصر جاری و آينده ای که تکنولوژی و ريزش مرزهای جغرافيايی در اثر آن رقم خواهد زد نسل جوان و آيندگان ايران خود را بخشی از جهان متمدن و پويا قلمداد خواهند کرد و اين تصور از هويت و شخصيت جهانی آنها خواهد بود که رژيم جمهوری اسلامی و بنياد های عقيدتی آن را در اذهان واژگون خواهد نمود. جهانشاهی شايد از پرچمداران آن نسل باشد. اگر هم نبود برای بقای ايران و خود به دنبال آن بگرديم.

[email protected]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016