آينده جنبش سبز، گفتوگوی محمدرضا شکوهیفرد با مهدی خزعلی، باران
جنبش سبز هم مثل انقلاب، گروهها و احزاب و ديدگاههای متفاوتی را در خود دارد، اگر بخواهد به پيروزی برسد، بايد مشترکات همهی گروهها را بردارد و از شعارهای انحرافی بپرهيزد. من معتقدم آزادی و دمکراسی خواستهی مشترک همه است و از دردی مشترک برمیخيزد، ما بايد برای رسيدن به آزادیهای مشروع و دمکراسی تلاش کنيم، من میتوانم در فضای آزاد و دمکراتيک، از حکومت دينی دفاع کنم و ديگری که سرخورده از عمل ماست از سکولاريسم دفاع کند، اگر آزادی و دمکراسی به معنای واقعی کلمه بيايد، بعد از پيروزی هم جنگ گروههای مختلف پای صندوق رای است و سلاح آنها يک برگ رای چند گرمی است. پس در جنبش آزادیخواه نبايد شعاری داده شود که بخشی از جنبش را آزرده کند
بيش از يکسال از تولد جنبش موسوم به سبز در ايران می گذرد، جنبشی که در بستر اعتراض به تعدی سيستماتيک حاکميت به آراء ملت شکل گرفت و رفته رفته از مطالبه حق رای خود فراتر رفت و اکنون آن را کف خواست های خود بر می شمارد.
بررسی کارنامه يک ساله جنبش سبز از منظری شناخت محور از سويی و تمرکز بر برخی معايب و آسيب هايی که ممکن است گريبان جنبش را بيالايد، از اهم فی الاهم لوازميست که می توان با تکيه بر آن شفافيت فضا و صراحت گزاره ها و گزينه ها و سهولت طی مسير را فراهم آورد.
بر اين اساس چنديست بر آن شدم تا از اين رهگذر مجموعه گفتگوهايی را با برخی موثرين و حاميان شناخته جنبش در داخل کشور داشته باشم، شايد کمينه تاثير را در راستای ادای وظيفه و مسئوليت برای پديداری فردايی سبز در بر داشته باشد.
نخستين گفتگو را با دکتر مهدی خزعلی ترتيب داده ام، باشد که موثر افتد.
محمدرضا شکوهی فرد، روزنامه نگار، پاريس
[email protected]
محمدرضا شکوهی فرد: نخست با تشکر از شما دکتر مهدی خزعلی عزيز که وقتتان را در اختيارم قرار داديد.
دکتر خزعلی، شما به عنوان يکی از حاميان شناخته شده جنبش سبز، اين جنبش را چگونه تعريف می کنيد؟ به صورت مشخص از منظر پديدارشناسانه چگونه حرکتيست، خصوصيات اش چيست؟ دقيقا چه ايده ئال های را نمايندگی می کند و چه اهدافی را دنبال می کند؟
مهدی خزعلی: هر نهضتی در جهان امروز برای پيروزی نياز به چهار مولفه مهم دارد، ۱- ايدئولوژی ۲ – رهبری ۳ – مردم ۴ – پذيرش جهانی (دول خارجی)
۱ – ايدئولوژی:
جنبش سبز فاقد ايدئولوژی تعريف شده ای است، حداقل برای کسانی که در جنبش حضوردارند تعريف نشده است، تفاوت ديدگاه ها بسيار است، در اين جنبش از بازماندگان رژيم سابق وتمامی کسانی که با انقلاب اسلامی از ايران رفتند و جلای وطن گفتند، کسانی که به حق يه ناحق از انقلاب آسيب ديدند، اموالشان مصادره شد واينک در فرصت به دست آمده به دنبال انتقام از رژيم اسلامی هستند و در راس آنها رضا پهلوی اظهار نظر می کنند تا گروههای چپ نظير توده ايها ، فداييان خلق ، پيکاريها ، مجاهدين خلق،...يعنی تمامی گروههايی که با شاه مبارزه کردند و پس از انقلاب، به سهم خواهی پرداختند و به توجه به قدرت روحانيت و رهبری دينی انقلاب حذف شدند، اينها نيز به دنبال انتقام سی ساله محروميت های سياسی- اجتماعی هستند! اينها به دليل رهبری مذهبی انقلاب و استفاده رهبران انقلاب از سلاح مذهب در سرکوب آنان، کينه و حقدی هم نسبت به اسلام و حکومت دينی پيدا کرده اند.
گروه دوم، گروههای انقلابی و يا مذهبی هستند که بعد از انقلاب خطشان جدا شد، مثل نهضت آزادی و جبهه ملی و بخش بزرگی از روحانيت سنتی و نوانديش که به هر حال سهمی از قدرت نداشتند و آنطور که انتظار داشتند، ديده نشدند! اينها با اسلام مخالفت نخواهند کرد، اما تفسيری موسع از احکام ارائه می کنند تا دست و پای جناح حاکم را ببندند و از سويی ديگر تفسيری مضيق از تئوری حکومت اسلامی و ولايت فقيه دارند، برخی اساساً ولايت قيه را قبول ندارند و آنرا ديکتاتوری می دانند و برخی آنرا تا حد نظارت فقيه پايين می آورند.
گروه سوم، تمامی احزاب و گروهها و جناحهايی هستند که در انقلاب بودند و حتی در جنگ هم همراهی کردند و با رحلت امام و تغيير رهبری موقعيت خود را از دست دادند، تمامی جناح چپ زمان امام ( اصلاح طلبان بعد) در اين گروه قرار دارند، مثل مجاهدين انقلاب اسلامی، مشارکت، اعتدال، کارگزاران و دهها حزب وروزنامه و نشريه ديگر. اينها در بازی بوده اند و در ساختار حکومت کار کرده اند، نفی ارکان حکومت مساوی با نفی گذشته خودشان است، اينها حتی از نقد گذشته می ترسند، پس تمامی چارچوب را می پذيرند و روی انحرافات جناح حاکم تاکيد می کنند، حتی خطا های مشابه دوران خود را مسکوت می گذارند. اينها در دوم خرداد قوه مجريه را به دست گرفتند و پس از آن مجلس ششم و شوراها در اختيار اصلاح طلبان قرار گرفت، اما با جناح حاکم ساختند و از رای ۲۲ ميليونی مردم در جهت اصلاح اساسی و ساختاری بهره نبردند، در آوردگاههای مهم سکوت کردند و مسائل اصلی را با مردم در ميان نگذاشتند و امروز هم آن مسائل را برای مردم باز نمی کنند! مردم احساس می کنند که دعوای اين دو جناح بر سر قدرت و لحاف ملاست!
گروه چهارم کسانی هستند که به اسلام و انقلاب و خون شهدا وفادارند و معتقدند که هردو جناح با انقلاب اسلامی و خون شهدا بازی کرده اند وهردو جناح به سهم خود در انحراف انقلاب از مسير آزادی و دموکراسی مسئولند، اينها برای اصلاح قيام کرده وفقط می خواهند از اسلام و انقلاب دفاع کنند، از انحراف انقلاب و بازگشت شيوه سلطنت و استبداد نگرانند! مثل بسياری از دينمداران و بسيجيان جنگ، من سعی می کنم در اين دسته باشم.
به گمان اين حقير، جنبش سبز هم مثل انقلاب گروهها و احزاب و ديدگاههای متفاوتی را در خود دارد، اگر بخواهد به پيروزی برسد، بايد مشترکات همه گروهها را بردارد و از شعارهای انحرافی بپرهيزد، من معتقدم آزادی و دموکراسی خواسته مشترک همه است و از دردی مشترک برمی خيزد، ما بايد برای رسيدن به آزادی های مشروع و دموکراسی تلاش کنيم، من می توانم در فضای آزاد و دموکراتيک، از حکومت دينی دفاع کنم و ديگری که سرخورده از عمل ماست از سکولاريسم دفاع کند، اگر آزادی و دموکراسی به معنای واقعی کلمه بيايد، بعد از پيروزی هم جنگ گروه های مختلف پای صندوق رای است و سلاح آنها يک برگ رای چند گرمی است، ديگر از سلاح سنگين و چماق و باتوم و گاز اشک آور و حبس و تجاوز خبری نيست، پس در جنبش آزاديخواه نبايد شعاری داده شود که بخشی از جنبش را آزرده کند و يا دستاويزی شود برای استبداد تا با قدرت بيشتر مذهبيون را عليه جنبش بشوراند، پس امروز درد مشترک ما فقط " آزادی" است، ايدئولوژی جنبش سبز حرکت بسوی " دموکراسی" است، و می دانيم که در قطار ما همه گونه تفکر وجود دارد، همديگر را با روی باز نقد می کنيم و باز در قطار آزادی می نشينيم، اين بار بنا نداريم، همه را مجبور کنيم تا مثل ما بيانديشند، مثل ما فکر کنند، مثل ما سخن بگويند، کسی مقدس نيست، کسی مافوق قانون نيست، کسی فصل الخطاب نيست، همه آزادند تا نظر خويش بگويندوبايد نظرات مخالف را بشنوند.
پس گام نخست جنبش سبز، ارائه يک ايدئولوژی همه گير است تا بر اساس آن استراتژی جنبش تدوين شود. اگر اين گام درست برداشته شود، ديگر اتهامات جنگ نرم و براندازی نرم وانقلاب مخملی و رنگی خريدار ندارد.
۲- رهبری :
جنبش سبز فاقد يک رهبری کاريزماتيک است، انقلاب اسلامی ايران مرهون رهبری کاريزماتيک امام خمينی (ره) بود، اما اين عدم وجود رهبری کاريزماتيک محاسن و معايبی دارد، اصولاً نظام های فرد محور و شاه پرور به دنبال يک رستم دستان و سلطان والامقام می گردد تا در سايه او حکومت شکل گيرد و نظم يابد ، شاه يا سلطان را مقدس و سايه خدا می نامند و او را بی چون و چرا اطاعت می کنند، ما نيز که سابقه چند هزار ساله پادشاهی داريم، به دنبال يک کاريزما می گرديم، ادبيات ما پر است از شخصيت های کاريزماتيک، او را بت می کنيم و بالا می بريم و بر زمين می زنيم وبت ديگری را به جای اوبرمی گزينيم، فرياد می زنيم" خمينی بت شکن" اما باز کارگاه بت سازی ما، برايمان بت می تراشد، و بازشعار می دهيم " فلانی بت شکن بت جديد و بشکن" و می خواهيم از فلانی بت بسازيم، کار ما اين بوده و هست، بياييد يکبار برای هميشه، کارگاه بت سازی را - که در خون ماست - خراب کنيم، بياييد حکومت قانون و ديوانسالاری را بر حکومت فرد برگزينيم، آنوقت رهبر می شود يکی از ما که رسالت هماهنگی را دارد تا رسيدن به اهداف، او فقط هماهنگ کننده مردم است تا رسيدن به آزادی و دموکراسی، او هم می تواند يکی از ما باشد، با همه قوت و ضعف ما، او را مقدس نمی دانيم و آب دهانش را شفا نمی دانيم و دستش را نمی بوسيم و جايز الخطا می دانيم و به کوچکترين خطا او را ساقط نمی کنيم، او هم انسانی است مثل ما، او هم همه نيازها و کاستی های ما را دارد. شايد برای يک ملت اسطوره ساز، که بهترين کتابش، شاهنامه است و شاهکارش رستم دستان، جنبش بی رستم دير به ثمر برسد، اما وقتی رسيد، يک تير است و دو نشان، او به آزدی رسيده است و ديگر بتی برای خود نتراشيده است، او اين بار نه تنها بتخانه را خراب کرده است که کارگاه بتگری را نيز درهم کوبيده است، امروز بايد برای رهبری جنبش سبز، چاره ای نو انديشيد، خرد جمعی و ديوانسالاری بهترين گزينه است، و رهبری به عنوان هماهنگ کننده مردم بايد تابع اين خرد و قانون باشد.
پس نگران نباشيم که جنبش سبز دير به نتيجه می رسد، اين ميوه کال بايد برسد، ما بايد فرهنگ سازی کنيم، بايد تا درون خانه های تک تک مردم نفوذ کنيم، ما بايد شيشه عمر بتها را در سراپرده آنها بشکنيم، همانگونه که شيشه قليان را در دربار شاه شکستيم. بايد تفکر نو را در خانه های همه – حتی انحصار طلبان و بت پرستان – رواج داد. جنبش نارسيده، مولودی نارس خواهد داشت، بگذاريد با روشنگری افکار پخته شود. اما جنبش نياز به يک رهبر هماهنگ کننده در راستای ايدئولوژی همه گير دارد، او نمی تواند مثل يک رهبر کاريزماتيک، محور باشد و مردم خواسته هايشان را با او تنظيم کنند. او بايد حداقل ها را هدف قرار داده و از مباحث اختلافی بپرهيزد. هرچند نظرات شخصی او برای خودش محترم می باشد.
۳ - مردم:
حضور مردم در جنبش سبز چشمگير و در آغاز خوب بود، اما رهبران جنبش از اين حضور به خوبی پاسداری نکردند، سرکوب بی سابقه مردم را در دوره کمون فرو برده است، جنبش به دنبال اصلاح ساختار خشونت آميز و قدرت محور است، نمی تواند با خشونت به جنگ خشونت رود، چرا که حاصل باز حکومتی خواهد شد خشن، بايد مردم بياموزند که اين بار تفاوت دارد، در برابرقتل و غارت و تجاوز، ما بايد از مسيری برويم که می خواهيم ادامه دهيم، اگر امروز سلاح برگرفتيم، فردا چه تضمينی هست که وقتی به قدرت رسيديم، در برابر مخالف سلاح برنداريم؟ يا او را به زندان نيفکنيم؟
من معتقدم مردم خوب آمدند، اما رهبران هنوز خود را باور نداشتند، از سوی ديگر شعارها و رفتارها همسان و يکسو نبود، اين حضور به مراتب پر توان تردر دلهای مردم وجود دارد و دوران کمون را می گذراند، با روشنگری می توان منتظر چيدن ميوه رسيده جنبش سبز بود.
۴ – پذيرش جهانی( دول خارجی):
دولتهای ديگر دلشان به حال ملت ما نسوخته است، به خصوص دولتهای استعمارگر غرب، همه رصد می کنند تا با طرف پيروز وارد معامله شوند، آنچه مسلم است دولت ماجراجوی فعلی مورد اقبال ساير دول نيست، اگر چند کشور، مثل لبنان، ونزوئلا، سنت وينسنت، بوليوی، نيگاراگوئه و کوبا، دست در گردن اينها می اندازند، در همان حال جيب بغلشان را می زنند، اين در آغوش کشيدن از سر مهر برادری نيست، اگر خوب دقت کنيد دستشان در جيب شماست، جامعه جهانی ابتدا از جنبش سبز حمايت و استقبال کرد، اما بعدها سرد شد، چرا که منافع آنها در ارتباط با جناح حاکم گره می خورد، آنها ديدند، جنبش در کوتاه مدت به نتيجه نمی رسد، پس منافع خود را پاس داشتند، اگر ببينند، حکومت بدون پشتوانه مردمی ( حتی از نوع استبدادی) برای تامين منافع آنان بهتر است ، با او معامله خواهند کرد و او را حفظ می کنند- مثل همه حکومت های موروثی خاورميانه – چرا دموکراسی خواهی و حقوق بشر و حقوق زن در عربستان دغدغه آمريکا نيست، لااقل تا زمانی که می تواند آنها را بدوشد! صد البته اگر روزی مثل رژيم شاه، تاريخ مصرف آل سعود هم تمام شود، فرياد وادموکراسی ،وا آزادی و وا حقوق بشر آمريکايی ها در عربستان هم در می آيد. امروز دعوای آمريکا با ايران برسر دموکراسی نيست، آنها می خواهند جناح حاکم در ضعف تن به خواست آنها بدهد، البته روزی هم می رسد که تصميم بگيرند قدرت نظامی و هسته ای ايران را به بهانه ماجراجويی يک دولت افراطی نابود کنند!
در مجموع بايد گفت: حمايت های بين المللی فقط ميتواند قرينه ای باشد بر اينکه دنيا و غرب راجع به اين نظام به چه جمع بندی رسيده است، اگر تاريخ مصرف آن رژيم را تمام شده بداند، رژيم وابسته کارش برای سرکوب مخالفان دشوار می شود و اگر با او وارد معامله شد، کار مبارزان زار است، امروزه در شرايط برزخ هستيم، از يکسو ماجراجويی دولت را من هماهنگ با سياست لابی صهيونيست ها می دانم و غرب و صهيونيست ها از روی کار آمدن دولتی مردمی و دموکراتيک نگرانند، چون بازار سلاح و بهانه حضور آنها را کاهش خواهد داد و از سوی ديگر موجوديت اسرائيل را به خطر می اندازد، امروزه اسرائيل به آخر خط خود رسيده است، اگر پابرجاست به يمن وجود دولت احمدی نژاد و حرکات افراطی اوست.
محمدرضا شکوهی فرد: همانگون که اشاره کرديد تلون انديشه ها و تکثر نيروها يک واقعيت به غايت مشهود در ترکيب بندی نيروی اجتماعی اين جنبش است، مهندس موسوی و جمعی از موثرين داخلی بارها از وقع و حرمت و شان والای احترام به اين تلون تاکيد کرده اند و نقد درون گفتمانمی را به مثابه يک فعل پر فايده برای جنبش الزامی دانسته اند و ستوده اند، در اين حال اما برخی از طيف ها، نيروها يا شايد صرفا افرادی متصف به صفت اصلاح طلبی ساکن خارج از کشور، که به اعتباری نقش رسانه ای سنگين تری در حمايت از جنبش يافته اند، مدام بر روی گزاره های ايجاد انشقاق و اختلاف ميان اين متکثرهای هم آرمان و سبز نگر سرمايه گزاری می کنند. اين دو نگاه يکی وحدت بخش و بدنبال مديريت بهينه اين تلون و ديگری افتراق افکن ظاهرا از سر هراس از شکسته شدن برخی مرزهای مصنوعی به نوعی يکديگر را خنثی نمی کنند؟ شما اين موضوع را چگونه تحليل می کنيد؟
مهدی خزعلی: اين تکثر اجتناب ناپذير است، در ميان جنبش سبز هم مثل همه کشور، رسوبات تفکر استبدادی وجود دارد، بسياری با هر نقد برمی آشوبند، بعضی نگرانند که اين نقد ها جنبش را متزلزل و سست نمايد، اما من بر اين باورم، که جنبش سبز يک حزب سياسی، يا يک جناح نيست، اساس جنبش سبز بر پذيرش آرای متفاوت است، بر احترام به عقايد متفاوت است، بايد با نقد هم اين رشد و بالندگی را در حين مبارزه تحصيل کنيم، اگر امروز، دوستی را بخاطر نظر مخالفش طرد کرديم، فردا ما ديکتاتوری سبز را پايه گذاری خواهيم کرد، و شعار می دهيم ، هرکه سبز نيست بايد که سرخ رو باشد، و تيغ بر مخالفان خواهيم زد، نه، اين اختلاف ديدگاه های موجود در جنبش سبز نعمت و نشان بالندگی جنبش است، من دست خويش را به سوی تمامی افرادی که می خواهند سبز باشند دراز می کنم و تا ساحل آزادی در کنارشان هستم، با هم پيمان می سپاريم ، به ساحل که رسيديم، همه اختلافات نظری خويش را به صندوق رای آزاد بسپاريم، هرکه پيروز صندوق بود، ياريش کنيم و برای دور بعد تلاش کنيم، با دموکراسی، اگر رضا پهلوی هم روی کار بيايد، می توانيم با همان شيوه او را برکنار کنيم، اما در فقد دموکراسی، اگر پسر پيامبر هم ديکتاتور شد، نمی توان او را چاره کرد!
محمدرضا شکوهی فرد: اکثر تحليلگران بر اين اعتقادند که اين جنبش در واقع پاسخی بود طبيعی به روندی که در ابعاد مختلف زيست جامعه ايرانی خاصه سياسی و اقتصادی بار سنگينی از ظلم و تبعيض و بی عدالتی و قبض آزادی را بر جامعه تحميل شده بود. برنامه ها و استراتژی های اين جنبش برای رسيدن به اهداف نسبی و غايی را طی اين مدت چگونه ارزيابی می کنيد؟ به بيان روشن تا چه ميزان اين جنبش در مسير نيل به اين اهداف پيشروی کرده است؟
مهدی خزعلی: ظلم و بی عدالتی، تبعيض و رانت خواری و عدم پاسخگويی و سرکوب هر صدا، تبديل به دمل چرکينی شده بود که نيشتری می خواست تا سر باز کند، دوم خرداد ۷۶ اين اعتراض ها در غالب رای به خاتمی تجلی پيداکرد، در سال ۸۴ باز بيشتر آرای احمدی نژاد را معترضين تشکيل می دادند، آنها معتقد بودند که او بساط جناح حاکم را به هم می ريزد،يا حداقل دعوای داخلی برمی انگيزد و راه را کوتاه می کند، در ۲۲ خرداد ۸۸ باز اکثريت آرای احمدی نژاد را کسانی تشکيل می دهند که می خواهند يک نه بزرگ به پشت پرده قدرت بگويند، و مخالفين احمدی نژاد را تکنوکراتها تشکيل می دهند که در عين حال گفتن نه، می خواهند کشور را بسازند و نگران نابودی و تجزيه کشور می باشند، آنها آزرده از وضع فعلی و خشمگين از دولت نهم، اما به ساختن ايران می انديشند، آن مخالفينی که به احمدی نژاد رای دادند، آنقدر از اين بازی خسته شده اند که به نابودی هم رضايت داده اند، و می گويند: " ديگی که برای ما نجوشد، بگذار سر سگ در آن بجوشد!"
من معتقدم، اين جنبش ، استمرار جنبش مشروطه است، ما ملت بت پرستِ شاه پرور، گام به گام رشد کرده ايم، ابتدا با حفظ شاه ، مشروطه ساختيم و مجلسی به پا کرديم، بعدها از دل جمهوری خواهی ما سلطنت پهلوی درآمد، و باز در انقلاب اسلامی مان، جمهوريت کم رنگ و کم رنگ شد، رای و نظارت عالی مردم تحت الشعاع نظارت استصوابی حکام قرار گرفت، باز رای فرد بر خرد جمعی رجحان يافت، اما ما گامهای بزرگی برداشته ايم، ملتی که در قيام های قبل با ناسزا و دشنام به خيابان می آمد و شعبان بی مخ ها تعيين کننده بودند، در يک نمايش زيبای ميليونی، مهر سکوت بر لب زد و هيچ نگفت و فقط راه رفت، اين پيامی بود برای تمامی شعبان بی مخ ها که ما در سکوت هم به مقصد می رسيم، امروز، حتی نيامدن به خيابان و سکوت ما در دل استبداد ترس و وحشت ايجاد می کند، من معتقدم که اين جنبش رو به کمال و رشد است و بزودی نخبگان و مسئولين زيادی را در خفا جذب خواهد کرد، در خانه تندروترين جناح حاکم ، که همه را منافق و محارب می داند و حکم به اعدام سران فتنه می دهد، کسی که هاشمی را هم مستحق اعدام می داند، باز فرزندان و نوادگانش سبز سبز سبزند!
محمدرضا شکوهی فرد: يکی از مشکلاتی که اکنون گريبان جامعه را گرفته، موج شديدی از فشار های اقتصاديست که مردم آنرا ناشی از بی تدبيری ها، سوءمديريت ها و فسادها و خيانت هايی می دانند که از جانب مسئولين حاکميت صورت پذيرفته می دانند، اقتصاد کشور به نوعی گروگان هژمونی دسته ها و گروهک های نظامی و امنيتی است، اين يک واقعيت مشهود است. اولا به نظر شما تاثير اين حجم سنگين فشارها با توجه تصويب تحريمهای جديد و بوی تندی که از فضای شبه جنگی پيرامون ايران به مشام ها می رسد چيست؟
مهدی خزعلی: ما در بعد اقتصادی و مبارزه با مفاسد نمره قبولی نداريم، تامين اجتماعی و حمايت از اقشار آسيب پذير می لنگد، عدالت اجتماعی شعاری بی محتواست، توليد ناخالص ملی سقوط کرده است، حکومت متکی به ذخاير و منابه زيرزمينی است، مردم هرروز فقير و فقيرتر می شوند، و دستشان به سوی دولت دراز تا از ثروت خودشان به آنها صدقه دهد، در اين وانفسا، مشکلات اقتصادی ناشی از نابخردی سياسی و سوئ مديريت قوز بالا قوز شده است، اگر چاره ای جدی انديشيده نشود، تمام ثروت و منابع ملی صرف بپا نگاه داشتن اين جناح حاکم خواهد شد، و انحطاط اخلاقی ناشی از اين بحران اقتصادی شايد تا دو الی سه نسل بعد گريبانگير ما باشد.
محمدرضا شکوهی فرد: از آنجا که شما به اعتباری هم تجربه تلبس به جامه روحانيت را داشته ايد و هم خود روحانی زاده هستيد و فرزند ارشد يکی از ذی نفوذ ترين روحانيون در ايران، دو سئوال را مايلم مطرح کنم در اين رابطه، اولا نقش و جايگاه مذهب را در اين حرکت چگونه ارزيابی می کنيد، و ثانيا نهاد روحانيت چه نسبتی و رابطه ای و شايد مرزها و اشتراکاتی با اين حرکت احساس می کند؟ تا پيش از انقلاب به مثابه يک طبقه با تعاريف و ويژگی های تعريف شده طبقات عمل می کرد و قدرت انسجام بخشی وسيعی داشت به اعتبار اقبالی که جامعه به انان داشت. اکنون اما مفهوم طبقه در مورد روحانيون مصد اق علمی و عينی ندارد و در تحليل اوضاع عناصر بريافته از چنين درکی از وزن و شان حضور روحانيت در سپهر عمومی را زير سئوال برده است. حقيقتا برداشت شما از جايگاه اين نهاد در ميان اقشار گوناگون اجتماعی شريک در جنبش و برداشت اين طيف های از جريان روحانيت از منظر درک و کنش و واکنش و همراهی و افتراق با اين مجموعه چيست؟
مهدی خزعلی: اولاً من هرگز ملبس نبوده ام، در دادگاه ويژه روحانيت هم قرار عدم صلاحيت رسيدگی صادر شد، هر چند شايد اگر می پذيرفتم که روحانی باشم، اوضاعم از دادگاه انقلاب بهتر بود، اما ترجيح دادم جسمانی بمانم و جسمانی محاکمه شوم.
حضور نهاد روحانيت در جنبش سبز کم رنگ است، شايد بخاطر اين باشد که هميشه از بالا به پايين سخن گفته اند و از بالای منبر با بلند گو سخن گفته اند و کمتر شنيده اند و در اين جنبش بايد بيايند در بين مردم و يکی باشند از همه، اما من معتقدم که جنبش بايد بپذيرد که روحانيت در توده ها نفوذی انکار ناپذير دارد و حضور روحانيت ، عوامفريبی جناح حاکم را خنثی می کند، جنبش بايد با دين آشتی کند و آن دسته از افرادی که از حکومت دينی آزرده اند، به احترام عقايد همرزمانشان، به دين ادب کنند، و روحانيت هم به عنوان کارشناسان دين مورد احترام باشند.
محمدرضا شکوهی فرد: و در آخر اينکه پيش بينی تان از آينده بلند مدت پيش روی اين جنبش چيست؟ حضور خيابانی معترضان کمرنگ شده است، اما همانگون که اشاره کرديد جنبش به پختگی محسوسی دست يافته است، تعارضات و تضادهای ميان جامعه با حاکميت از سويی و ميان عناصر ساخت سياسی از ديگر سو نيز روز به روز در حال افزايش است، سايه جنگ نيز اين بار به نحوی حاق تر بالای سر ايران است، اينها پيش بينی را تا اندازه زيادی سخت و نگرانی ها را از ديگر سو بيشتر نمی کند؟
مهدی خزعلی: جنبش رو به کمال است و می تواند در انتخابات مجلس بعدی تعيين کننده باشد، بايد ابزارهای نظارتی را تقويت کرد، بايد کار تشکيلاتی و حزبی را جدی گرفت، بايد گذاشت تا آرامش برگردد و در فضای آرام باز به سازماندهی نيرو پرداخت، نبايد بهانه به دست انحصارطلبان داد، آنها فضای امنيتی و بحران را دوست دارند تا همه را سرکوب کنند، بايد تلاش کرد تا حربه را از دستشان بدرآورد.
من ۵ سال قبل هم گفته ام، پای يک سرباز آمريکايی به ايران نمی رسد، اما اين بدين معنی نيست که زيرساخت های ما بمباران نشود، آنها به دنبال بهانه اند تا هرچه ما در اين بيست سال و اندی پس از جنگ اندوخته ايم، ظرف ۷۲ ساعت نابود کنند، اين مدت ما را لولو سر خرمن عربها کرده بودند، از يک سو به ما سلاح و تکنولوژی هوا فضا می دادند و از يک سو به عربها، عراق را تخليه کردند، نوبت ما و بعد هم نوبت عربستان است، بايد تخليه شود!
محمدرضا شکوهی فرد: با تشکر از وقتی که در اختيارم قرار داديد. و کلام و پيامی در آخر
مهدی خزعلی: سبز باشيد
به نقل از [باران، سايت مهدی خزعلی]