از "تاکتيک چهره به چهره" چه خبر؟ لاله حسين پور
ديرزمانی نيست که برای تاکتيک "چهره به چهره" که از جانب کمپين يک ميليون امضاء مطرح شده بود، کف زديم و برای تماس فعال بخش ِ روشن فکر جنبش زنان با توده زنان شادی کرديم. راه درست بود، مسير و جهت دقيق بود. پلی بود که بايد از آن گذر می کرديم. مهم امضاء و تعداد آن نبود، مهم نگريستن در چشمان زنانی بود که دردشان تنها سفر به خارج و يا سرپرستی فرزندان شان نبود، ترس شان طلاق اجباری بود، وحشت از گرسنگی و واهمه از کتک های شبانه بود........... در هر تماس رو در رو، اين پای جنبش زنان بود که نه ديگر در هوا و با فاصله معينی از زمين، شناور، بلکه آهسته آهسته سختی زمين را لمس می کرد.
شدت سرکوب اما، بسياری از فاکتورها را تغيير داد. رژيم جمهوری اسلامی نيزمی دانست که با چه خطر عظيمی رو به روست و به همان اندازه خود را مجهز کرد و در مقابل هر حرکتی و هر تنفسی ايستاد و تلاش کرد تا هر روزنی را مسدود کند. تغيير تاکتيک چهره به چهره به تاکتيک جمع شدن در خانه ها و ايجاد هم گرايی های اندک با تنی چند اما، در نفس سرکوب افسارگسيخته تفاوتی ايجاد نکرد. به دليل سرکوب می توان ريل عوض کرد و تاکتيک های مختلف را به کار گرفت، اما نمی توان به جای اين که به پايگاه توده ای ِ خود نزديک شد، مطالبات آنان را فرياد زد و جنبش را با نيروی اقشار مختلف زنان آب ياری نمود، زمان را در تماس و سازش با اين و آن چهره سرشناس هدر داد.
خطاب اين نوشته به برخی از روشن فکران جنبش زنانی است که زمانی فعالانه در خيابان ها، در اتوبوس ها ومترو، خانه به خانه و در هر مراسمی بذر آگاهی را می افشاندند، اکنون اما، ترجيح می دهند، پشت درهای بسته به سخنرانی های ده دقيقه ای و سربسته اکتفا کرده و بيانيه تنطيم کنند. البته منظور نفی و طرد هيچ بيانيه ای نيست. هر گامی در مبارزه با مانع جمهوری اسلامی می تواند مثبت ارزيابی شود. به شرطی که دست از تحميق برداشته و به مانعی در جهت دست يابی جنبش زنان به توده زنان و پايگاه واقعی خود، تبديل نشود.
اگر جنبش زنان بر خود نام جنبش می نهد، می بايد نقش خود را نيز به درستی ايفا کند. نمی تواند جنبش باشد، اما از پايه توده ای خود بی خبر مانده و مطالبات آنان را بيان نکند. نمی تواند ادعای جنبش زنان داشته باشد، اما به نمايندگی از مطالبات قشر کوچکی از زنان بسنده کند. اگر شايستگی نام جنبش زنان را دارد، پس می بايست مطالبات زنان را در همه اقشار جامعه بشناسد، دائما و همواره آن ها را تکرار کرده و با صدای بلند اعلام نمايد. جنبش زنان می بايست نه تنها شامل بخش اندک سازمان يافته زنان کشورمان باشد، بلکه بخش عظيم زنانی را نمايندگی کند که در خيابان ها، بر سر کار و در خانه ها پراکنده بوده و مطالبات شان هنوز طرح نشده و در هيچ بيانيه ای مشاهده نمی شود. زنانی که بالقوه به اين جنبش تعلق دارند، اما جنبش زنان از آن ها غافل است و ارزش اين نيروی عظيم را درنيافته وانرژی خود را در هم گرايی هايی می گذارد که (نه الزاما) در خدمت منحرف کردن يک جنبش واقعا موجود از پايگاه توده ای خود، تلاش می کند. همان قصدی که "رهبران" جنبش سبز در منحرف کردن جنبش سراسری مردم ايران ايفا کرده و برای حفظ ساختار جمهوری اسلامی و تنها تعويض مهره های قدرت تلاش می کنند. خطری که اکنون جنبش زنان موجود را تهديد می کند، ناديده گرفتن وظيفه اصلی اش، يعنی نيرومندشدن از طريق تماس و پيوند با توده زنان و اعلام مطالبات آن هاست.
زنان کجا هستند؟
هيچ جنبشی بدون نيروی متعلق به آن نمی تواند به يک جنبش توده ای تبديل شود. جنبش زنان نيز می بايست اکثريت زنان کشورمان را نمايندگی کرده و با خود همراه کند. مسلما تنها با اعلام مطالبات آنان است که اين همراهی تضمين می شود. در غير اين صورت "جنبش زنان" يک لقب فرمايشی خواهد بود که گاه به گاه در اتاق های دربسته با تعدادی اندک و "خودی" هم نشينی هايی برگزار کرده و بيانيه هايی کم جان در فضای مجازی توزيع می کنند.
اکثريت زنان کشورمان در قالب دختران و زنانی خودنمايی می کنند که در مدارس و دانشگاه ها، در ميان معلمين و پرستارها، به عنوان کارمندان دولت، در کارخانه ها و از همه بيشتر در خانه ها با کار بی مزد پخش هستند. جنبش زنان می بايست با يک ارتباط فعال و دو جانبه، مطالبات اين زنان را دريافته و مکررا اعلام کند. غفلت از آن، برداشتن وظيفه ای اصلی از دوش جنبش زنان است.
به اين نقيصه در فرصت ديگری می پردازم، اما اکنون مايلم به يکی از نيرومندترين پايگاه بالقوه زنان اشاره کنم که در عرض ۳۱ سال عمر رژيم جمهوری اسلامی حتی يک لحظه از مبارزه دست نکشيده و هر بار با نفسی تازه رژيم را به چالش کشيدند. اين پايگاه، نيروی مقابله با حجاب اجباری است.
يکی از مهم ترين آزادی های مدنی، حق آزادی پوشش است. درواقع به جز زنانی که به طور داوطلبانه مايل به رعايت حجاب هستند و حق شان محترم است، و زنانی که اکثرا جزو قشر روشن فکر و يا سازمانهای سياسی چپ و غيرچپ بوده و از ابتدا بدون آن که اعتقادی به آن داشته باشند، داوطلب رعايت حجاب بودند، باقی، کودکان، دختران جوان و زنانی هستند که از سن ۹ سالگی (و گاها از سن پايين تر!) به رعايت حجاب مجبور شده و در اولين فرصتی که به دست آورده اند، با تغيير شکل آن و ايجاد نقاط نفوذ در آن، دست به يک مبارزه جانانه با آن زده اند. اين مبارزه نه تنها از جانب رژيم بلاانقطاع اما ناموفق سرکوب شده، بلکه توسط سازمان ها و احزاب و گروه های سياسی و پيش رو با يک مبارزه منفی و روبرو شده است. از همه دردناک تر بی توجهی عامدانه و آگاهانه جنبش زنان نسبت به اين قشر عظيم دختران و زنان است که طی سال ها مبارزه خود به خودی برای آزادی پوشش آبديده شده و با توجه به نسبت سنی جوان در ايران، هر آن بر نيروی شان افزوده می گردد. حجاب اجباری نه تنها جنس مؤنث را به اسارت خود گرفته است، بلکه جنس مذکر و پسران جوان و مردان را نيز در چهارچوب تنگ خود قرار داده است. منع آستين کوتاه، رنگ و مدل لباس، آرايش قراردادی موی سر پسران و ...... تنها شدت مبارزه جوانان در مقابله با حجاب اجباری را آشکار می کند. کسی که چنين قراردادهايی را می خواند، کافی است سری به خيابان های ايران بزند تا ابعاد مبارزه جوانان اعم از دختران و پسران برای به دست آوردن حق آزادی پوشش و اوج مضحکه بودن قوانين و قراردادهای رژيم برايش آشکار شود.
ناديده گرفتن خواست آزادی پوشش و سرپوش نهادن بر آتش مبارزه خود به خودی اين جوانان توسط جنبش زنان، اين جنبش را درپروسه خود ايزوله خواهد کرد.