سرانجام به اينجا رسيدند: مکتب ايرانی! کوروش گلنام
شکست خوردگان
اين پايان راه همه زورگويان و نيرنگ بازان است. چه ادعا ها داشتند! بياد داريم که روزگاری نه چندان دور، همين رهبر کودتاچيان (که اينک خود را نايب امام ناپيدا اعلام کرده و می خواهد با تبليغ وهياهو، نامشروع بودن خود را با زور و قلدری امام زمانی کند تاکه جلو داری نداشته باشد زيرا ديگر چيزی برايش باقی نمانده است که ببازد) می فرمود هر کس حتا از گفت وگو با امريکا سخن بگويد بی غيرت است، خائن است و "چه وچه ها"! اينک بغل گوش و در برابر چشمانش، رئيس جمهور دست نشانده اش، خودش را می کشد و با همآن زبان لاتی مايه شرم وسرافکندگی هر ايرانی(۱ )و به بهانه های گوناگون، به هر دری می زند، دلال هايی چون هوشنگ امير احمدی را به کار می گيردتا دل آمريکايی ها را به دست آورده ورئيس جمهور آمريکا با او به گفت و گو بنشيند. اسمش را هم می گذارد "دعوت به مناظره" در باره مديريت جهانی! جالب است، نه؟ اين آدم و مديريت جهانی!
البته او بی اجازه رهبر مقدس از اين "بی غيرتی ها" و "خيانت ها" نمی کند! به سخن ديگر ريشه اين دست وپا زدن ها و بی غيرتی ها برای کنار آمدن با آمريکا در خود رهبر مقدس است! دعوت رئيس جمهور کودتاگر از اوباما و انگيزه آن، چنان کودکانه است که خود نشان روشنی بر درماندگی حکومت است.
کوه و کاه
يک آن بپنداريم که فردی با دانش وآگاهی و مدرک های تحصيلی در بالاترين سطح و در بهترين دانشگاه ها( نه مدرک های صلواتی و ساختگی) که سخنرانی های انتخابی و چيرگی فراوانش بر سخن و سخن وری وآگاهی هايش بر آن چه بيان می کرد، جهانی را به شگفتی وتحسين واداشت، با اين مردک نادان، بی سواد و هذيان گو و خرافی به گفت وگو بنشيند! کوهی در برابر کاهی! اوباما با کسی به گفت وگو بنشيندکه حتا شيوه سخن گفتن را نمی داند و در بی ادبی وهرزه درايی شهره است. روزی نيست، در هر جا که باشد، ناراست وياوه ای نگفته و رسوايی به بار نياورده باشد. همان کسی که انگلستان را جزيره کوچکی در غرب آفريقا می داند، گرد سر خود هاله نور می بيند، به چاه جمکران دخيل می بندد، می گويد هر چه بيشتر بچه دار شويد بهتر است چون ما که کاره ای نيستيم و روزی را خدا می دهد(روشن نيست که چرا خدای او به ميليون های انسان و درمانده برای نان شب روزی نمی دهدو اين همه ناداری و هلاک هر روزه از گرسنگی را نمی بيند؟)و... از اين دست هذيان گويی هاوادعاهای فراوان بردانش وآگاهی و خردنداشته خود برای مديريت جهانی! حتا نشستن اوباما بر صندلی ای دربرابر اين مردک شارلاتان و کودتاچی بی سواد همه اعتبار و ارزش او را به باد می دهد چه رسد به اين که با اين نادان گفت وگو کند. بی انگيزه نيست که نيکولای سرکوزی رئيس جمهور فرانسه می گويد که من حتا حاضر نيستم که با اين آدم دست بدهم!
بن بست بی مايگی ها
چه کسی می انديشيد که بی خردی ها، خود بزرگ بينی ها وزياده خواهی های حکومت اسلامی که خواب و آرزوی در زمره "قدرت ها" به شمار آمدن را در سر می پروراند و هنوز نيز در هر گرد همايی خود را جلو دار و پرچم دار ضد آمريکايی ها ی سراسر جهان نشان داده و در هر نماز آدينه ای فريادهای "مرگ بر آمريکا" سر داده و دشمن شماره يک خود را "آمريکای جهان خوار" اعلام نموده که هرگز نيزبا او به سازش نخواهد رسيد، اسلامش اسلام "ناب محمدی" است و چون اسلام عربستان سعودی"امريکايی" نيست و... امروزبه چنان جا و چنان بن بستی برسد که واژه های"امت اسلام" را به انباری در زير زمين رهبر خود خوانده فکنده و به جايش اينک از مردم فهيم ايران، ملت بزرگ ايران، سابقه تاريخی و فرهنگی اين ملت بزرگ و حتا "مکتب ايرانی" به جای "مکتب اسلامی" سخن بگويد و در جاده نزديکی به آمريکا به شتاب بدود؟ می بينيم که "خودی ها" در باره همين مکتب ايرانی چه هياهويی به پا کرده اند ولی رهبر خودخوانده لب باز نفرموده که سخنی در اين باره بگويد چون دين و مذهبش نيز دروغين است و آن چه برای او اهميت دارد"قدرت" وامتيازهايی رويايی است که در سايه اين قدرت و خرافه های دينی به دست آورده است. روزه خوانی بی مايه، خودپسند وخود بزرگ بين که عشق به رهبر بودن بر همه باور و وجدان وشرفش چيرگی يافته و از ستايش های خود فروشان و چاپلوسان فرومايه سر مست می شود. "آقا" که خيلی ساده زيست نيز تشريف دارند ، برای نگاه ـ داشت اين قدرت با هر "شيطانی" داد وستد می کند. تنها دردسر و مشکلی که دارد يافتن راهی برای انجام آن به شکلی بوده است که نمای حکومت اسلامی و ولايت را برايش نگاه داشته، ساده دلان گم کرده راه را، هم چنان بفريبد. سال ها در پی آن بوده است و برای انجام آن کسی را بهتر از همين رئيس جمهور دست نشانده که آدمی است بی خرد تر از خود نمی توانسته است بيابد. اکنون راه را برای اين يک باز گذاشته است که اگر به سازش و تسليم به آمريکا وغرب تن داد به نام اين نادان ناميده شود تا اگر نيروهای فريب خورده دست به مخالفتی سخت زده و تنگنای سرنوشت سازی پيش آمد کار او را نيز "خود سری" ناميده، خود را دور نگاه داشته و حتا بتوانداو را قربانی کند. بنا براين، سخنان احمدی نژاد ومشايی، تکيه هر روز بيشتر بر هويت و فرهنگ ايرانی و دوری از تکيه بر واژه های اسلامی، با اجازه خود او به ميان می آيد تا زمينه ها را برای روز های سرنوشت ساز آينده فراهم کنند. شکست ايدئولوژی و سياست های حکومت در درون وبيرون، از دست دادن کامل مشروعيت پس از کودتا، سر بر آوردن با شکوه جنبش سبز، ريزش شديد نيرو دردرون وابستگان به حکومت، بيزاری مردم از آيين های خرافی ـ اسلامی ـ حکومتی، هراس از درگيری نظامی گسترده ای با ديگر کشورها که نبرد فيل و موش است(آن چه که برای خود کم به وجود نياورده اند، دشمن است)درست در زمانی که با تکيه بر کودتا، زور، سرکوب، چماق و اوباشان درنده حکومت را سر پا نگاه داشته است و اندک ترين پشتوانه مردمی دوران جنگ دو + شش را هم ندارد، تحريم ها که می رود که ساز وکارشان را در هم بريزد و..همه وهمه دست به دست هم داده است تا که رهبر و دست نشاندگان در عين تهديدهای توخالی و بلوف ها، سخت به دنبال راه سازش و تسليم حتا اگر کوتاه زمان هم شده باشند تا که يا به بمب اتم دست يافته و يا آتشی در جايی بر پا کنند که توجه را از خود دور سازند. با همين سياست بود که می خواستند بين لبنان واسرائيل درگيری ايجاد کنند و با همين سياست بود که به تحريک ديگران برای فرستادن کشتی های ياری به غزه دست زدند که هنوز هم ادامه دارد. خود هم می خواستند از آب گل آلود ماهی گرفته و به عنوان پشتيبان سرسخت حماس و ساکنان غزه کشتی به آب انداخته و يا نيروی نظامی برای همراهی کشتی ها فرستاده و خود نمايی کنند که تنها با يک اخطار اسرائيل از ميدان به در رفته و در پيش برد اين آتش افروزی تا کنون ناکام مانده اند. اکنون به افزايش تنش و بمب گذاری ها در افغانستان و به ويژه در عراق روی آورده اند زيرا آمريکايی ها برنامه بيرون کشيدن نيروهای خود از اين دو کشور را دارند که در عراق می بايد به زودی آغاز شود وحکومت اسلامی آمريکايی ها را هم چنان مانده در عراق و افغانستان می خواهد زيرا هم از وضعيت نيرومند گذشته در اين کشور ها بر خوردار نيست و هم بيرون رفتن آمريکا يی ها از عراق بسياری از نيروهای آنان را آزاد می کند که حکومت ايران آن را به سود خود نمی بينند.
چه کسی می انديشيدکه اين آقايان که حتا می خواستند تاريخ ايران را نيز تنها از زمان ظهور پر برکت اسلام ناب محمدی به شمار آورند، همه گذشته ايران و ايرانی را نفی می کردند تا جايی که همه گونه کوششی بکار بردند که جشن و سنت زيبای نوروز و سيزده بدر را از ميان بردارندو هويتی جز اسلام و مسلمانی برای خود نمی ديدند( ۲)يک باره دست به دامان کوروش و داريوش و شکوه و بزرگی گذشته ايران و پادشاهان ايرانی بشوند که سرانجامش اينک به درگيری بر سر "مکتب ايرانی" به جای "مکتب اسلامی" رسيده است و "اسلام پناهان" ظاهرن (ظاهرا") به يکديگر چنگ و دندان نشان می دهند.
آيا باور کردنی است؟
آيا باور کردنی است؟ می بينيم که نيروی شگرف همبستگی مردم و يا" ملت" راستين ايران(۳) در جنبش سبز چگونه اين رئيس جمهور دست نشانده و کودتاچی را وا داشته است که يک بند انديشه های شوم ونفرت انگيز خود را به نام "ملت بزرگ ايران"، نه "ملت مسلمان ايران"، بيان کند؟ آيا اين از سر درماندگی نيست که او دل ودليری آن را ندارد که بگويد اين سخنان انديشه ها و ديد گاه های من است و آن را از زبان ملت ايران بيان نکند؟ امروز هر کودکی نيز می داند که بيشترين شمار مردم ايران از اين مردک و رهبراو بيزار و متنفر هستند.
نيروی تاريخ و راستی
گردش تاريخ و نيروی راستی را ببينيد که "فرهنگ ايرانی" يک بار ديگر پوزه دشمنانش را به خاک ماليد. مغول ها، يونانی ها، مقدونی ها، ترک ها، تازی ها و... هر که آمد و با هر زور وخشونتی که در دوران گاه دراز چيرگی خود بر ايران بکار بردند نه تنها نتوانستند ريشه اين درخت کهنسال را از ميان بر دارندکه خود نيز اسير پنجه های نيرومند ادبيات و فرهنگ اين سرزمين شده و زير تأثير آن قرار گرفتند. البته جنبه های نيرومند اين فرهنگ را و نه آن کمبود ها و سستی های فرهنگی ای که بيش از هر چيز چيرگی و رخنه اسلام در انديشه ايرانيان پديد آورده است. اينک و پس از چهارده سده اکنون گويا مردم از خوابی دراز بر خاسته و يک بار ديگر سر برافراشته اند و چنان کوشش و اهميت نيرومندی برای بازيافت هويت آسيب ديده و لگد مال شده خود نشان داده اند که انديشه های خرافی و ريشه دار مذهبی را به چالشی سرنوشت ساز کشانده است و می رود که آن را برای هميشه تاريخ ايران از ميان بر دارد. اينک اين فرهنگ پويا که سر بر افراشته است پوزه اين حکومت ايران ستيز اسلامی را نيز به خاک ماليده است. مردم سخت آسيب ديده ايران، نسل جوان و کوشنده ايران پس از رسيدن به آزادی راستين خود، که ديگر چندان دور از دسترس نيست، هرگز اجازه نخواهند داد که هيچ باور و ايدئولوژی ای چه دينی و چه غير آن بر سرنوشت و زندگی آنان چيره شود تا بتواننددر آزادی و آسايشی بسيار فراوان تر و بهتر و آن گونه که شايسته يک انسان پيش رفته امروزی است، زندگی کنند. حکومتی که با ذخيره نيرومندی از پشتيبانی مردمی، که شايد در گونه خود بی مانندبود، آغازکرد و سی ويک سال دست به مغز شويی و نيرنگ بازی اسلامی زد و با چه آب وتابی خود را "ام القرای اسلام" می ناميد(راستی کجا رفت اين ام القرا؟ ديگر چيزی از آن نمی شنويم!)، چه هزينه ها کرد و چه سرمايه هايی از ايران به باد داد که ايران را کاملن وآن گونه که می خواهد "اسلاميزه" کند ولی دچار چنان شکست تاريخی وبياد ماندنی ای شد که امروز به خواری دست به دامان ماندگارها و افتخار ها وانديشمندان گذشته ايران، پادشاهان ايرانی و"مکتب ايرانی" شده است!
و سرانجام
کودتاچيان يک گروه شکست خورده واز هم پاشيده اند. ديگر حتا توانايی نما سازی و آن "مصلحت سازی" ها و"مصلحت بازی ها" ی گذشته را هم ندارند. همآن مصلحت بازی های چندش آور که هرگاه به بهانه ای آن را پرچم کرده و نمی گذاشتند مردم از آن چه در پيرامونشان، در دولت پنهان، که سر در بيت رهبرخودخوانده داشته و هم چنان دارد، در اطاق های توطئه و "خانه های عنکبوتی" به سرکردگی کسانی بدنام و فتنه گر چون حسين شريعتمداری و....می گذشت، سردر آورند. اين بازی ها که پايه همه آن بر پنهان کاری، جلوگيری از افشای رويدادهايی گاه بس هولناک، نيرنگ بازی و وارونه نمايی در همه زمينه ها، بر باد دادن سرمايه های ملی در راه آتش افروزی در منطقه، بمب گذاری، آدمکشی، قاچاق، پول شويی و....ده ها از اين دست روش ها و منش ها که ستون پايه نظام مقدس بوده است وگاه مصلحت نظام مقدس، گاه مصلحت اسلام عزيز، گاه مصلحت..ناميده شده است، همه به شکست ورسوايی وبد نامی انجاميده و کارحکومت اسلامی، امت اسلامی و مکتب اسلامی سرانجام به اين جا رسيده است: "مکتب ايرانی"!
پانويس
۱ ـ البته نه آن ايرانی های برون مرزی ای که در کمال شرافت، آبرو، انسان دوستی، ميهن پرستی و آزادی خواهی وهم راهی با مردم به جان رسيده از زور و شکنجه وتباهی فرمانروايان اسلامی وکودتاگران، با رويی گشاده و شاد از مفت خوری ولی به خواری وذلتی که مردم ايران آن را فراموش نخواهند کرد، به دعوت اين تبه کاران پاسخ آری داده، به ايران تشريف برده و در خدمت قاتلان ندا وسهراب و ترانه و کيانوش و..و.. و...در آمدند.
۲ ـ همين سخنانی که علی مطهری در شيونش برای اسلام و مکتب اسلامی در برابر مکتب ايرانی بيان داشته است وپدرش پيش از او در باره چهارشنبه سوری افاضه فرموده است.
۳ ـ راستين ونه آن ملت خيالی که رهبر و رئيس جمهور دست نشانده هر دم از آن نام می برند که می تواند پنج در سد(درصد) ويا اندکی بيش از مردم ايران را در بر گيرد.