گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
23 شهریور» جنتی آمريکايی! احمد وحدتخواه16 شهریور» سیاره میمون ها! احمد وحدتخواه 19 مرداد» اسلام منهای روحانیت و اسلام! احمد وحدتخواه 1 مرداد» مقام معظم رهبری شوخی میفرمايند! احمد وحدتخواه 25 خرداد» از زراعت در ورامین تا جنایت در اوین! احمد وحدت خواه
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! پيغمبران ما! احمد وحدتخواهانديشهی دينی انسان ايرانی مجموعهای از آموزههای همه پيغمبران و مصلحين اجتماعی و خردورزان و هنرمندانی است که در طول قرون متمادی پيام انسانيت و مهر را برای ما به ارمغان آوردهاند. چه کسی میتواند مدعی شود که خيام و حافظ و مولوی و سعدی ما کمتر از پيغمبران ما بر جايگاه انسانيت و عدل و پيروی از حقيقت پای فشردهاند؟ پيام کوروش برای برابری و بردباری ميان نوع بشر در روح او نهفته است، نه در لوح اواحمد وحدتخواه - ويژه خبرنامه گويا در خرابه های باقيمانده از شهر پمپی در نزديکی شهر ناپل ايتاليا، که نزديک به دوهزاره پيش در سال ۷۹ ميلادی در اثر انفجار کوه آتشفشانی نزديک آن به زير خروارها خاکستر و سنگ مذاب فرو رفت، دو ساختمان به شکل معجزه آسايی تقريبا دست نخورده از اين قهر ويرانگر طبيعت بر جای مانده اند. گذرگاهی به نام ايران در قلب امپراتوری های دور و نزديک، که خود نيز سازنده نخستين آن ها بوده است، نمی توانسته است در طول تاريخ از پيدايش اديان و تمدنهای بشری دور مانده و بی تاثير از و بر آنها بماند. اقوام هندو - ايرانی با پرستش خورشيد نخستين انديشه های انسان مذهبی را نخست در آسيای ميانه و سپس در اروپای مديترانه ای وارد مراوادات ميان تمدنی و زندگی اجتماعی دوران باستان کرده اند و آن روزی که اسلام بر سرزمين ما می تاخت، در اثر بی لياقتی و فساد موبدان زرتشتی در مرکز، نيمی از سرزمين ساسانيان در غرب ايران به مسيحيت و نيمی ديگر در شرق کشور به بودائيان دلبسته بودند. به عبارت ديگر، ايران سرزمينی دير آشنا با مذاهب و اديان در فراز و نشيب هزاره هاست و هر يک به سهم خود تاريخ انديشه فرهنگی و اجتماعی ما را ساخته و پرداخته اند. جای شکی نيست که اسلام نيز پس از ورود به ايران و در پی تحولاتی که برای در آميختن با خلق و خوی پيشينيان ما به پيدايش نوع ويژه آن منجر شده است، بخش بزرگی از فرهنگ ما را به خود اختصاص داده و انکار اين واقعيت نفی بخشی از هويت ملی ما خواهد بود. با اين حال بحث هايی که اين روزها پيرامون در تضاد قرار دادن هويت ايرانی با مکتب اسلامی اوج گرفته است و سپس با پيامبر خواندن کوروش از سوی اسفنديار مشايی اين سئوال اساسی را مطرح می سازد که از ميان اين همه پيامبرانی که تاريخ ميهن ما تا به امروز به خود ديده است کداميک واقعا برای ما ايرانيان امروز پيامی در خور برای برای عبور از جهنم جهل و تبهکاری رژيم حاکم و گذار به سوی يک آرامش و زندگی انسانی و سعادتمند دارد. پاسخ، پيش از يافتن اين پيامبر، به غور در روح تاريخی ما ايرانيان باز می گردد. ما ملتی جهانی و فرا سرزمينی هستيم. در جائيکه تمدنهای باستان هند و يونان و چين و در اثر قرنها تحولات ژرف اجتماعی و سياسی از ميان رفته و بازماندگان منتسب به آنها هيچگونه تلاشی برای بازسازی و بزرگنمايی آنها ندارند، ايرانيان کماکان از منشاء عظمت گذشته خود، که حتی بيش از تمدنهای نامبرده نابود و متلاشی شده است، در تعريف شخصيت امروزين خود در مقابل بقيه ملل جهان مايه می گذارند. ما ميترا را پرستش می کرده ايم چون او روشنايی و آتش را دشمنان تاريکی و صفات اهريمنی می پنداشت و روح آدمی را جايگاه مهر و محبت می خواست. ما زرتشت را می ستاييم زيرا او انديشه و کردار و گفتار نيک را مبنای دين خود می دانست و اين فضايل هنوز ارزش خودرا حفظ کرده است. ما پيام عدالت خواهی و يگانه پرستی حضرت محمد را به دل گرفته ايم چون از ستمگری و تزوير و اخلاق بهيمی گريزانيم و همراه با او بر مقام والای انسان اصرار می ورزيم. چنين است که انديشه دينی انسان ايرانی مجموعه ای از آموزه های همه پيغمبران و مصلحين اجتماعی و خردورزان و هنرمندانی است که در طول قرون متمادی پيام انسانيت و مهر و آزادگی را برای ما به ارمغان آورده اند. چه کسی می تواند مدعی شود که خيام و حافظ و مولوی و سعدی ما کمتر از پيغمبران ما بر جايگاه انسانيت و عدل و پيروی از حقيقت پای فشرده اند؟ پيام کوروش برای برابری و بردباری ميان نوع بشر در روح آن نهفته است، نه در لوح آن. ايرانی آزاديخواه امروز وارث اين گنجينه پربار در ذهينت تاريخی خود است که دست رد بر سينه استبداد خونين ولايت مطلقه فقيه و اعوان و انصار آن می زند. رژيمی که با اين انديشه ما همخوانی و با فرهنگ ملی سر سازگاری نداشته باشد سرنوشتی جز محو برايش متصور نيست. اين را ما نمی گوييم، تاريخ ما چنين حکم می کند! علی مونده و حوضش! مجلس خبرگان رهبری هفته گذشته به مدت دو روز و در پشت درهای بسته جلسه سالانه خود را برگزار کرد و پس از صدور بيانيه ای که سر و ته آن را چنان به هم بافته بودند که نه سيخ رفسنجانی در آن بسوزد و نه کباب رهبری، اعضای آن به ديدار علی خامنه ای رفتند. فرانسوی ها در ضرب المثلی می گويند هر آدمی حتی با پايين ترين ضريب هوش و درک پس از يک وعده غذای لذيذ و شکم پرکن فيلسوف و دانشمند می شود. ديدار با رهبری و نمايش «وحدت ميان کارگزاران نظام» در صورتی می توانست در انظار عمومی موثر افتد که امروز رهبری نقطه اتصال و وحدت جناح های حکومتی باشد. در حاليکه روند حوادث سريع روزهای گذشته کشور نشان می دهد که آقای خامنه ای نه تنها ديگر چنين نقشی را دارا نيست بلکه بر عکس، تضاد های حکومتی بر سر نقش او در نظام، بود و نبود مجلس، تعيين سياست خارجی، مقابله با سيل تحريمها و تهديدها... همه و همه از بالای سر او خود را نمايان کرده اند. جناح نظامی-امنيتی حاکم با آگاهی از نارضايتی عمومی از نقش روحانيون دولتی امروز فريبکارانه با فرو رفتن در پوست اوپوزيسون نيازی به «فصل الخطاب» بودن «رهنمود های رهبری» نمی بيند و عملا يکه تازی برای سلب قدرت از قوای مقننه و قضاييه را به پيش می برد. در مقابل، اصلاح طلبان نيز با انتقادات مستقيم کروبی و خاتمی از خامنه ای در روزهای اخير پناه بردن به سنگر رهبری برای مقابله با حکومت احمدی نژاد را ديگر چاره ساز نمی بينند و خود به جمع آوری نيرو ازميان اقشار مختلف برای بقای سياسی شان روی آورده اند. ماحصل اين روند گريز از مرکز برای رهبری که روزی گفته بود اصلاح طلبان و اصولگرايان دو بال پرواز من هستند جز سقوط چه می تواند باشد؟ Copyright: gooya.com 2016
|