یکشنبه 11 مهر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

فقط در کنار مردم، الاهه بقراط، کيهان لندن

الاهه بقراط
اگر می‌توان "در کنار" رژيمی چون جمهوری اسلامی قرار گرفت تا "به هر قيمت" تماميت ارضی ايران را حفظ کرد، قطعا می‌توان "در کنار" افراد و گروه‌های سياسی ايران نيز قرار گرفت تا "به هر وسيله" و "به هر نحو" جبهه سومی را عليه جمهوری اسلامی و جنگ‌اش گشود. در کنار نيروی سرکوبگر و جنگ‌افروز قرار گرفتن نه تنها "ليبرال" و "دمکراتيک" نيست بلکه هرگز سبب پيوند ملی نيز نخواهد شد. رژيم ايران برای حفظ سلطه خود بر خاک ايران "ناسيوناليست‌تر" از همه آن گروه‌های بی‌توپ و تانکی است که می‌خواهند در يک جنگ احتمالی در کنارش قرار گيرند بدون آن‌که نخست به صدای بلند بگويند خود جمهوری اسلامی "در کنار" چه کسانی ايستاده است: آيا رژيم در کنار مردم و ميهن است؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


کيهان لندن ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۰
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com

ترديد نيست که موقعيت و شرايط مخالفان دمکرات جمهوری اسلامی نه تنها از نظر فعاليت و امکانات عملی، بلکه حتا از نظر تدابير سياسی و موضع‌گيری‌هايی که می‌تواند يکی از عناصر رقم‌زننده تاريخ باشد، بسيار پيچيده و دشوار است. اين مخالفان را می‌توان به نسبت‌های متفاوت در ميان ايرانيان مذهبی و غيرمذهبی تا ضدمذهبی، از راست تا چپ و از طرفداران جمهوری تا مشروطه‌ پارلمانی يافت. در اين ميان، چگونگی حفظ تماميت ارضی ايران به مثابه يک اصل بديهی گاه مورد جدل قرار می‌گيرد.

بيش از دو جبهه
سی و يک سال پيش، کسی جز آيت‌الله خمينی، نمی‌دانست جمهوری اسلامی چيست. جمهوری‌ای که در واقع عنوان تحميلی و نام مستعار «حکومت اسلامی» بود و او در کتابش به روشنی آن را ترسيم کرده بود. جنگ ايران و عراق در شرايطی در گرفت که اين هيولا هنوز نوزاد بود. اين جنگ نخست برای اشغال بخشی از خاک ميهن ما آغاز شد و سپس برای فتح ميهن ديگران ادامه يافت. آن هم در شرايطی که بسياری از ايرانيان چشم به آينده بهتری داشتند که برايش انقلاب کرده بودند. درباره علل به راه افتادن اين جنگ، هنوز به کند و کاوهای مستند نياز هست. کند و کاوی که نمی‌تواند گذشته را تغيير دهد، ليکن جهت درک اهداف «حکومت اسلامی» خمينی و جنگی که وی آن را «برکت» ناميده بود و هم چنين نقش سياست بين‌المللی در سرنوشت ايران بسيار ضروری است.
امروز روح و روان جامعه پس از سی سال حکومت سرکوبگر و متجاوز جمهوری اسلامی از اساس با جامعه‌ای که بار خونين و ويرانگر جنگ هشت ساله را بر دوش کشيد، تفاوت کرده است. سه دهه تجربه انکارناپذير بر آن افزوده شده است. تجربه‌ای که بی‌ترديد بر تصميم‌ها تأثير معين می‌نهد. اگر همين امروز يکی از کشورهای همسايه به ايران حمله کند، قطعا نيروهای نظامی رژيم که موظف به دفاع از خاک ايران هستند به جبهه‌ها فرستاده خواهند شد. ولی صادقانه بگويم، من ترديد دارم، جمهوری اسلامی نسلی را پرورده باشد که حاضر شود جانش را در جنگی فدا کند که نتيجه‌اش «برکت» برای رژيم باشد. آن زمان، به ويژه در دو سال نخست جنگ ايران و عراق که سرانجام به آزادسازی خرمشهر انجاميد، نهادهای حکومتی از جمله مساجد و بسيج حتی برای دفاع از خاک ميهن نيز محدوديت به وجود آورده و تا جايی که می‌توانستند از اعزام هواداران احزاب و گروه‌های سياسی به جبهه‌های جنگ جلوگيری می‌کردند. امروز اما اگر جنگی در گيرد، تنها دو جبهه نخواهد داشت. حتا در جبهه رژيم تنها هوادارانی با شعار «ای اسلام، ای دين پرگهر» حضور خواهند داشت که جزو آن گروه‌هايی از اصول‌گرايان و اصلاح‌طلبان به شمار نمی‌روند که اعضای خانواده خود را به اماکن امن و يا خارج از کشور فرستاده‌اند. حتی اين بخش عامه نيز از آن تجربه سی ساله آموخته و ديده است از جنگ ايران و عراق چه حاصل شد و بر سر بازماندگان «شهدا» و معلولانش چه می‌آيد.
پيش از اين هم بارها يادآوری کرده‌ام جنگی که سايه‌اش با برنامه اتمی رژيم گره خورده و تهديد و پيش‌درآمدهای تحريم‌اش آسمان ايران را تيره و تار کرده است، بر خلاف جنگ ايران و عراق، نه به طمع خاک ايران است و نه جبهه معينی خواهد داشت. بنابراين ژست دفاع از خاک ميهن اساسا بی‌پايه است به ويژه زمانی که «در کنار» جمهوری اسلامی باشد. اين جنگ، اگر در گيرد و به هر شکلی که باشد، درست مانند تحريم‌ها، برای تضعيف و به زانو در آوردن رژيم جمهوری اسلامی است. به چه دليل برخی از مخالفان دمکرات رژيم بايد در يک جنگ احتمالی در کنار نظامی قرار بگيرند که آن جنگ هدف تضعيف و به زانو درآوردن آن را دنبال می‌کند؟! برای جلوگيری از تجزيه ايران؟ چه کسی گفته اين (آن هم تنها به صورت شفاهی و غيرعملی) تنها و بهترين راه برای حفظ تماميت ارضی ايران است؟! به چه دليل رژيمی که قرار است با اين جنگ احتمالی تا حد نابودی تضعيف شود، می‌تواند تماميت ارضی ايران را حفظ کند؟! آن هم رژيمی که به ويژه در يک سال اخير از فرق سر تا نوک پا شکاف برداشته و حتا قادر به حفظ خود نيست. نه! جبهه جمهوری اسلامی، جبهه مخالفان دمکرات رژيم و مردم نيست. برای حفظ تماميت ارضی ايران به مثابه ميهن مشترک همه ايرانيان، اگر قرار باشد واقعا در خطر قرار گيرد، بايد تدبيری ديگر انديشيد.

جبهه مردم
جبهه جمهوری اسلامی، خود جبهه ماجراجويی و جنگ‌افروزی است. اينکه گروه‌هايی برای درگرفتن جنگ و گروه‌هايی ديگر نه برای صلح، بلکه برای حفظ حالت «نه جنگ» لابی‌گری بکنند، نهايتا تأثيری در سياست بين‌المللی نخواهد داشت. بيشترين تأثير را در تصميم جهانی، سياست‌های خود جمهوری اسلامی در رابطه با برنامه اتمی‌اش دارد. اگر رژيم بتواند به شکلی جامعه جهانی را قانع کند که به دنبال بمب اتمی نيست و برنامه هسته‌ای‌اش واقعا برای مصارف صلح‌آميز است، مسئله جنگ احتمالی حل می‌شود، البته بدون آنکه مشکل «تجزيه‌طلبی» حل شده باشد! ولی تا زمانی که جهان قانع نشود، سايه جنگ و پيامدهای خطرناک آن از سر ايران کنار نخواهد رفت. شواهد نشان می‌دهد که به ويژه در ماه‌های اخير اين سايه سنگين‌تر شده است. ولی آيا واقعا مخالفان دمکرات رژيم راه ديگری جز اين ندارند که برای حفظ تماميت ارضی ايران در کنار رژيمی قرار بگيرند که خود مسبب اين جنگ است؟ آن هم در حالی که در خطر قرار گرفتن تماميت ارضی ايران، يکی از پيامدهای «احتمالی» آن جنگ احتمالی است و رفع خطر جنگ به معنای دفع خطر تجزيه‌طلبی نيست!
تجزيه‌طلبی در ايران يک واقعيت است. ميل به تجزيه ايران زير نام «استقلال» و يا حتا «حقوق بشر» نه تنها در ميان برخی افراد و گروه‌های سياسی اقوام ايرانی، بلکه در سياست منطقه‌ای و بين‌المللی نيز به مثابه يک «راه حل» وجود دارد. مخالفان دمکرات جمهوری اسلامی که حفظ تماميت ارضی ايران يکی از اهداف اصولی خدشه‌ناپذير آنها به شمار می‌رود، بايد اين هشياری را نيز داشته باشند که با دفاع قاطعانه از حقوق همه ايرانيان، اجازه بهره‌برداری به تجزيه‌طلبان و هم چنين بازيگران سياست منطقه‌ای و جهانی ندهند. با قرار گرفتن «در کنار» جمهوری اسلامی که هنرش زير پا نهادن حقوق مردم است، در هر شرايطی حتا در يک جنگ احتمالی، قطعا نمی‌توان مدعی دفاع از اين حقوق شد.
اما اين هم واقعيت است که اگر قرار باشد جنگی عليه «خطر ايران» روی دهد که از يک سو صلح منطقه و جهان را تهديد می کند و از سوی ديگر «دشمن مشترک اسراييل و فلسطين» است، نه اين اعلام موضع شفاهی مانع آن خواهد شد و نه جمهوری اسلامی دست ياری به سوی کسانی دراز خواهد کرد که جز همين موضع شفاهی چيز ديگری برای ارائه ندارند. اين جنگ احتمالی، جنگ عراق، و دشمن، صدام حسين نيست.
جمهوری اسلامی پرانتزی است که بی ترديد دير يا زود بسته خواهد شد، آن هم در زيرنويس تاريخ. اين رژيم، مردم را با جنگ و بی‌ جنگ و «به هر قيمت» سرکوب کرده و خواهد کرد همان گونه که در دهه معروف شصت و در کشاکش جنگ با عراق، رژيم از سرکوب مردم چه در استان‌های مرزی و چه در ديگر نقاط ايران، لحظه‌ای دست بر نداشت.
بديهی است تجزيه ايران بدون پشتيبانی خارجی (عمدتا روس و انگليس و بعد ديگران) ممکن نمی‌شود و جنگ هم تنها راه تجزيه ايران نيست! برای حفظ تماميت ارضی ايران قطعا راهی وجود دارد که به ننگ نيانجامد. راه ننگ، راه آزموده و خونين جمهوری اسلامی است، يعنی سرکوب «به هر قيمت» حتی در حين جنگ. جنگی که بی‌ترديد، جنگ خود جمهوری اسلامی خواهد بود. راه ديگر اما تلاش «به هر قيمت» برای گردآوردن فراگيرترين نيروهای ميهن‌دوست است که بخش مهم و مؤثری از آن اتفاقا در استان‌‌های مرزی ايران بسر می‌برد. اگر می‌توان «در کنار» رژيمی چون جمهوری اسلامی قرار گرفت تا «به هر قيمت» تماميت ارضی ايران را حفظ کرد، قطعا می‌توان «در کنار» افراد و گروه‌های سياسی ايران نيز قرار گرفت تا «به هر وسيله» و «به هر نحو» جبهه سومی را عليه جمهوری اسلامی و جنگ‌اش گشود.
امروز ايران به يک اتحاد دمکراتيک و پيوند ملی نياز دارد. در کنار نيروی سرکوبگر و جنگ‌افروز قرار گرفتن نه تنها «ليبرال» و «دمکراتيک» نيست بلکه تجربه نشان داده است هرگز سبب پيوند ملی نيز نخواهد شد. چگونه می‌توان تماميت ارضی ايران را به طور «نامشروط» و «در کنار» رژيمی حفظ کرد که جهان را در برابر خود متحد کرده است؟! اين يک خيال خام ناسيوناليستی است که گويا متوجه نيست می‌خواهد «در کنار» جمهوری اسلامی قرار گيرد و نه در کنار رضاشاه يا محمدرضاشاه! اعلام آمادگی رضا پهلوی برای شرکت در جبهه جنگ با عراق نيز، که آن هم يک «موضع شفاهی» و البته درست اما غيرعملی بود، به همان دوران نوزادی رژيم و هم‌چنين جنگی بر می‌گردد که در آن جمهوری اسلامی هنوز به خط قرمز مخالفان و معترضانش تبديل نشده بود. رژيم کنونی ايران خود در عمل ثابت کرده است که نه برای حفظ تماميت ارضی ايران (که با ادامه جنگ با عراق، خود آن را به خطر انداخته بود) بلکه برای حفظ سلطه خود بر خاک ايران «ناسيوناليست‌تر» از همه آن گروه‌های بی توپ و تانکی است که می‌خواهند در يک جنگ احتمالی در کنارش قرار گيرند بدون آنکه نخست به صدای بلند بگويند خود جمهوری اسلامی «در کنار» چه کسانی ايستاده است: آيا رژيم در کنار مردم و ميهن است؟ آيا رژيم در کنار جامعه جهانی است؟ هرگاه اين جايگاه، روشن و صريح اعلام شد، آنگاه می‌توان تصميم گرفت «در کنار» کدام يک ايستاد: در کنار جمهوری اسلامی که مردم را در برابر خود دارد و يا مردمی که هم با جمهوری اسلامی و هم با تجزيه‌طلبی مخالف‌اند ولی با وجود ظرفيت و جنبش انکارناپذيری که از خود نشان دادند، از جمله به دليل افراد مؤثری که بند نافشان همچنان به جمهوری اسلامی متصل است، هنوز جبهه خود را ندارند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016