گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
26 مهر» چرا آلترناتيو حکومت استبدادی ديگر در "خارج" ساخته نمیشود؟ ب. بینياز (داريوش)18 مهر» نقدی به نوشتار "آلترناتيوسازان و اصلاحطلبان" اسماعيل نوریعلا، ب. بینياز (داريوش) 12 مهر» انتقال از مرحله "انقلابی" به مرحله کشورداری، ب. بینياز (داريوش) 6 مهر» نکاتی دربارهی حافظهی جمعی و هويت جمعی، ب. بینياز (داريوش) 25 شهریور» دگرگونیهای تند در آرايش سياسی ايران، ب. بینياز (داريوش)
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! گفتمان پساقرآنی، هنريک م. برودر، برگردان از ب. بینياز (داريوش)حامد عبدالصمد در کتاب خود "زوال جهان اسلام. يک پيشگويی" معتقد است که همهی اين فکرها و تصورات ما نادرست است، پايه و اساس ندارد، اسلام در حال پيشروی نيست، به عکس ما شاهد «زوال يک دين هستيم که هيچ پاسخ سازندهای به پرسشهای زندگی مدرن ندارد»ويژه خبرنامه گويا معرفی کتاب: «زوال جهان اسلام. يک پيشگويی»، نوشتهی حامد عبدالصمد، انتشاراتی درومر، مونيخ ۲۰۱۰ تاکنون هيچ مسلمانی طی سالهای اخير مانند حامد عبدالصمد اينگونه اساسی، راديکال و پيگيرانه اسلام را مورد نقد قرار نداده است. او خواهان اعلام «ورشکستگی اسلام» است، زيرا به اعتقاد او، اگر اسلام يک شرکت تجاری میبود، «خيلی وقت پيش ورشکسته شده بود.» از حادثهی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به بعد نگاه ما نسبت به اسلام اساساً تغيير يافته است. اگر اسلام در گذشته برای ما دينی بود که ما فقط دربارهاش کم میدانستيم، امروزه اين دين برای ما يک فرهنگ بيگانه و هرسناک است.
چه ما اسلامدوست باشيم يا اسلامستيز، چه ما بين اسلام و اسلامگرايی فرق بگذاريم يا نگذاريم، به محض اين که از اسلام يا مسلمانان سخن به ميان میآيد، بلافاصله در ذهن ما، شهيدان عمليات انتحاری مجسم میشوند که میخواهند به بهشت بروند تا به ۷۲ حوری باکره خود برسند؛ به محض شنيدن نام اسلام ما به ياد اعدامهای زناکاران و همجسنگرايان در ملاء عام میافتيم، به ياد زنان حجابدار، در برقه، در چادر و در عبا میافتيم، و به ياد دختر بچههايی میافتيم که ختنه میشوند و دخترانی که قربانی قتلهای ناموسی میشوند، به ياد متعصبينی میافتيم که خشم خود را عليه کاريکاتورهايی بيرون میريزند که حتا يک بار آنها را نديدهاند چه برسد به اين که آنها را درک کرده باشند. ممکن است اين تصورات ما از اسلام و مسلمانان برای اکثريت مسلمانان بیانصافی باشد؛ ولی اين تصورات ساخته و پرداختهی ذهن ما هم نيست، زيرا اسلامی که خود را به عنوان دين صلح معرفی میکند، هيچگونه تصوير صلحجويانهای از خود ارايه نمیدهد. ظاهرا- اگر بخواهيم محتاطانه بيان کنيم- اسلام در رابطه با کفار، چه در صفوف خود و چه در صفوف اديان ديگر، کشش معينی به خشونت دارد. و هم اکنون، ترس ما از اين است که اسلام در حال پيشروی است، که اسلام ما را به لحاظ اقتصادی و فرهنگی زير چرخهای خود نابود خواهد کرد و يک کارل مارتل هم وجود ندارد، که در برابر آن ايستادگی کند و بتواند در جنگی چون تورز و پوآتيرز (جنگ بواتيه / مترجم)، اروپا را نجات دهد. حامد عبدالصمد معتقد است که همهی اين فکرها و تصورات ما نادرست است، پايه و اساس ندارد، اسلام در حال پيشروی نيست، به عکس ما شاهد «زوال يک دين هستيم که هيچ پاسخ سازندهای به پرسشهای زندگی مدرن ندارد.» بر خلاف برداشت ما، اين کارشناس علوم سياسی مینويسد، نه تنها اسلام قدرتمند نيست بلکه: به نظر خيلی گستاخانه میرسد، ولی حامد عبدالصمد میداند از چه حرف میزند. او پسر يک امام سنی مصری است که از همان کودکی با تعاليم اسلامی بزرگ شده است؛ قرآن را حفظ است، از اولين آيه تا آخرينش. در سن ۱۸ سالگی به عنوان يک اسلاميست دوآتشه که هر روز آمريکا و اسرائيل را لعنت میکرد برای تحصيل از مصر به آلمان آمد. او توانست گام به گام «از ايمان به دانش» رو بياورد؛ در حال حاضر او در مونيخ زندگی میکند، بجز عربی و آلمانی، به زبانهای انگليسی، فرانسوی و ژاپنی میخواند و مینويسد. اولين کتاب او - «وداع من با آسمان»- يک گزارش آتوبيوگرافی دربارهی رهايی خود اوست. کتاب دومش که موضوع اين نوشتار است، «زوال جهان اسلام» را مورد بررسی قرار میدهد؛ اين کتاب يک تحليل علمی و تفکربرانگيزی است از يک پديده که امروزه با برچسب «بنيادگرايی اسلامی» جهان را نفسگير کرده است. شکی نيست که حامد عبدالصمد نه «منتقد اسلام» و نه «اصلاحطلب» است که بخواهد اينجا و آنجا چيزی را تغيير دهد تا اسلام را با جهان مدرن سازش دهد. «اين به اصطلاح اصلاحطلبان اسلامی جرأت ورود به مسايل اساسی فرهنگ و دين را ندارند. بحثهای اصلاحگرانه را آغاز میکنند ولی تا به آخر ادامه نمیدهند. هيچ کس از خود نمیپرسد: «آيا امکان دارد که به هنگام تولد اسلام نقصی رخ داده باشد؟ هيچ کس جرأت ندارد از خود بپرسد به راستی ما اصلاً امروزه به قرآن نياز داريم يا خير. هيچ کس جرأت گفتمان پساقرآنی را ندارد.» حامد عبدالصمد اولين مسلمانی نيست که خود را با اسلام درگير میکند. پيش از او کسانی ديگر – اگر بخواهيم چند آدم معروف را نام ببريم- مانند سلمان رشدی و ابن وراق، نجلا کلک و سيران آتش به اين موضوع پرداختند. ولی هيچ کس مانند حامد عبدالصمد اين چنين اساسی، رايکال و پيگيرانه در سالهای اخير با اسلام برخورد نکرده است. «گفتمان پساقرآنی» که او جرأت گفتناش را دارد، از هر نقد اسلامی فراتر میرود. او اين پرسش را مطرح میکند: حامد عبدالصمد اسلام را يک «ايدهی سياسی» توصيف میکند که «ديگر خميرمايهی خود را از دست داده است و به جز خشم و خشونت پاسخ ديگری به حوادث جهانی در چنته ندارد.» و او اسلام را با «تايتانيک» مقايسه میکند که درست قبل از نابودیاش، مردم را در سالن کشتی با کنسرت و موسيقی مشغول میکند «تا به مسافران توهم يک وضعيت معمولی را القا کند.» اگر اسلام يک شرکت تجاری میبود، «خيلی وقت پيش ورشکسته شده بود.» آن چه که اسلام هم اکنون نياز دارد: حامد عبدالصمد يک کافر است که قصد از بين بردن اسلام را ندارد، فقط میخواهد آن را خصوصی کند. مانند روشنگران مسيحی و يهودی که دست به خصوصیسازی اديان مسيحی و يهودی زدند، تا آن اديان را از فروپاشی و دگماتيسم نجات دهند. برای حفظ معنويت درونی اسلام بايد آتهايستهای مسلمان نيز وجود داشته باشند، درست همانگونه که آتهايستهای مسيحی و يهودی وجود دارند که به خدا ايمان ندارند ولی به منشاء خود وابسته هستند. با اين وجود، در حال حاضر يک «جمعيت آتهايست عرب» وجود دارد که ايدهها و افکار خود را در اينترنت مبادله میکند. و اگر روزی در آينده يک اسلام روشنشده و عقلانی بوجود آيد، آنگاه اين اسلام نه مديون نوشتارهای مسلمانپسند کنونی در پاورقیهای فرهنگی روزنامهها بلکه مديون کافرانی مانند حامد الصمد خواهد بود. «ما به روحانيونی نيازمنديم که ابن رشد (اورئوس)، کانت و اسپينوزا را خوانده باشند، ما به مساجدی نيازمنديم که در آنها نه تنها زنان بتوانند در کنار مردان بنشينند بلکه بتواند وعظ کنند. ما به شهامت بيشتر و کلام روشن نيازمنديم. اگر میتوانستم، میگذاشتم که هر روز پنج بار کلام قصار روشنگران را از منارههای مساجد اعلام کنند: شهامت داشته باشد و خرد خود را به خدمت بگير!»
برگردان از آلمانی: ب. بینياز (داريوش) "Der Untergang der islamischen Welt. Eine Prognose", Hamed Abdel-Samad; Droemer Verlag, München 2010, 240 Seiten, 18 € Copyright: gooya.com 2016
|