شنبه 8 آبان 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

به نسرين ستوده! لاله حسين پور

بارها و بارها قصد نوشتن کردم، اما چيزی مرا از نوشتن بازمی داشت. چيزی مانند يک تابو!
تا زمانی که نسرين در زندان از شيره جانش می مکيد تا روحش را استوار نگاه دارد، نمی توانستم يک تحسين نامه برايش بنويسم. نوشتن چنين تحسين نامه ای يک تابو بود.
در شرايطی که مقالات نگارش می شد، امضاء ها جمع آوری می شد و از نسرين خواهش و تمنا می شد که به خاطر فرزندانش، به خاطر دوستانش، به خاطر آرمان هايش، به خاطر........ تصميم اش را لغو کند و کاری را که اطرافيانش از او انتظار دارند، انجام دهد، نمی توانستم برخلاف اين جريان قلم به دست بگيرم و بنويسم: ديگر بس است، بس کنيد.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


زنی در زندان دست به اعتصاب غذا می زند، تصميمی می گيرد که بر آن راسخ است. همه می دانند که او چقدر آگاه است، کسی او را به نادانی ، سطحی نگری، و ندانم کاری نمی شناسد. او کار خود را امروز شروع نکرده و تازه کار نيست. او می داند که چه می خواهد، می داند که چه می کند. خود بهتر از هر کسی می داند که فرزندانش در انتظار اويند. می داند که طپش قلب يارانش هر لحظه تندتر می شود. او همه چيز را می داند و تصميمی می گيرد. چرا نبايد به تصميمش احترام گذاشت، چرا نبايد اين تصميم را پذيرفت و تأمل کرد تا خود نتايج اجرای تصميمش را ببيند.
نيازی به روشن کردن اين امر نيست که ما با نامه های عديده به نسرين جهت شکستن اعتصابش، فشار زندان و اعتصاب را نه تنها دو چندان، بلکه هزاران بار سخت تر کرديم. ما با اين نامه ها او را هم راهی نکرديم. ما تصميمش را نپذيرفتيم، به او پشت کرديم و او را در اجرای تصميمش تنها گذاشتيم. اين تنهايی و فشار بر زندانی که تصميمت را لغو کن، تلخ ترين حادثه در زندان است و تنها فرد را مردد و ناتوان می سازد.
چرا وقتی زنی تصميمی می گيرد که بر نتايج آن آگاه است و در کمال هوشياری دست به اجرای آن می زند، هزاران کفيل و قيم پيدا می کند. چنين پروسه ای را می توان به طور روزمره در زندگی خود و ديگران ملاحظه کرد. پروسه ای که بسيار طبيعی به نظر می رسد و هيچ گونه قصد و خيال بد و منفی در آن وجود ندارد. برای مثال اگر زنی تصميم به جدايی از همسرش بگيرد، آيا در جلسات خانوادگی او را خرد نمی کنند؟ آيا تمام استدلالات دنيا را در مقابلش نمی گذارند تا به خاطر فرزندانش، به خاطر آبروی پدر و مادرش، به خاطر حقير بودن زن مطلقه در جامعه، به خاطر عدم توان اقتصادی برای ادامه زندگی و هزاران استدلال ديگر دست از تصميم خود بردارد و نظر و تمايل و تصميم اطرافيانش را پيش برد؟
اين پروسه آشنا را در هر لحظه شاهديم. تصميمات زن چه کوچک و چه بزرگ، چه جزئی و چه تعيين کننده، نه تنها توسط ديگران، نه تنها توسط مردان ، از پدر و برادر گرفته تا همسر و پسران، بلکه از جانب زنان ديگر، مادر، خاله، دختر و در نهايت از طرف خود زن نيز ملغی می گردد.
بسياری زنان تنها با تصميم و اراده اطرافيان، شغل خود را عوض می کنند. به خاطر فرزندان و نقش "مقدس" مادری خانه نشين می شوند و به علت حسادت و سوءظن های همسر به کارهای مثلا "زنانه" می پردازند. شايد تحصيل تنها ارزشی باشد که غالب دختران از آن منع نمی شوند، اما همين که به مرحله شغل يابی و تأمين معاش می رسند، مجددا اين پدر، مادر، عمو، خاله و اطرافيان هستند که تمايلات و تصميمات شان را به دختر تحميل می کنند. بعد از آن همه چيز در همسريابی و ازدواج خلاصه می شود و اين که از "شر" دختر خلاص شده و او را به مردی ديگر جهت سرپرستی بسپارند. ازدواج ارزشی ست که بر جامعه ما و به ويژه بر سرنوشت دختران حاکم است. چرا، چون قانونی نانوشته معتقد است که زن هنوز توان تصميم گيری های سرنوشت ساز ندارد.
زن، خود نيز تحت فشار مستقيم و غير مستقيم خانواده، جامعه و مشکلات عديده زندگی در يک نظام مردسالارانه به خودسانسوری می پردازد و قبل از اين که به تصميم روشن و جدی ای برسد، آن را ملغی می کند. زنانی که بر خلاف جريان آب حرکت می کنند، مطرود و منزوی می شوند. يا بايد به راه "راست" برگردند و يا تا ابد بيگانه از جامعه و از خود باقی بمانند.

با اطمينان راسخ می توانم بگويم که نسرين هيچ ترديدی در عشق و درجه خلوص هيچ يک از يارانش نمی کند و می داند هر جمله ای که خطاب به او نوشته شد، تنها حکايت از دوستی بی پايان آنان دارد. اما بپذيريم که بی اعتمادی به صحيح بودن تصميمی که نسرين گرفته بود، بی اعتمادی نهادی شده به زنان در فرهنگ يک جامعه مردسالار است. بی اعتمادی به اين که زنان هنوز نمی توانند در لحظات خطير تصميم درستی گرفته و آن را اجراء نمايند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016