شنبه 6 آذر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

تار و گيتار به جای کلاشنيکف، الاهه بقراط، کيهان لندن

الاهه بقراط
موسيقی زيرزمينی، هنرِ مستندخوانی است. چه آن نوع بی‌همتايی که محسن نامجو ارائه کرده است و چه نوعی مانند "رَپ" شاهين نجفی که بيان ايرانی و فارسی آن، تازه و بديع است و چه "راک" و "بلوز" آرش سبحانی که شناسنامه ايرانی برايشان صادر کرده است. بی‌پروايی ويژه هنر است. نه تنها در سخن و کلام، بلکه در شهامت برای به کار گرفتن هر آنچه تا کنون در جامعه ما آزموده نشده است. از همين رو بر خلاف تئوری کسانی که سانسور را سبب خلاقيت می‌دانند، سانسور اگر هم خلاقيتی را سبب شود همانا در زير پا گذاشتن مرزهای آن است!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


کيهان لندن ۲۵ نوامبر ۲۰۱۰
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com


در ماه‌های پس از جنبش سبز اين فرصت دست داد تا در برنامه جداگانه دو خواننده موسيقی زيرزمينی ايران که ديگر مدتی است در خارج کشور بسر می‌برند حضور داشته باشم: شاهين نجفی و محسن نامجو در گردهمايی‌های همبستگی با جنبش سبز مردم و اعتراض به حکومت ايران که در برلين برگزار می‌شد شرکت کرده بودند. آمدن يک خواننده ديگر به برلين اين مجموعه موسيقی زيرزمينی را کامل می‌کرد: آرش سبحانی با گروه کيوسک.

زبان ِ سرخ و سر ِ سبز
هنگامی که گروه «کيوسک» در سال ۲۰۰۷ آهنگ «عشق سرعت» را منتشر کرد، مطلبی درباره‌اش زير عنوان «دمکراسی دينی، پيتزای قورمه سبزی» نوشتم. هيچ چيز به اندازه اين مقايسه مختصر و مفيد نمی‌توانست تناقض آنچه را از نظر سياسی در ايران جاری است، نشان دهد. آهنگی که مسائل روزانه اقتصادی و اجتماعی جامعه را به زبانی بسيار ساده بيان می‌کرد و بر تناقض تاريخ معاصر ايران انگشت می‌نهاد: نبرد هنوز ناتمام بين سنت و مدرنيته. نبرد جامعه و حکومت عرفی با جامعه و حکومت مذهبی.
سرانجام ديشب گروه «کيوسک» در ادامه تور کانادا و اروپای خود زير عنوان «سه تقطيره» به برلين آمد. «کيوسک» يک سی دی نيز به همين نام روانه بازار کرده است.
از سال ۲۰۰۵ که گروه کيوسک پس از دو سال زندگی زيرزمينی در جمهوری اسلامی مجبور به مهاجرت شد، تا به امروز به شناخته شده ترين گروه «راک» ايران تبديل شده و رسانه‌های مختلف جهان از ديداری و شنيداری تا نوشتاری «کيوسک» را «پيشاهنگ راک ايرانی» خوانده و آن را محبوب‌ترين گروه موسيقی ايران معرفی کرده‌اند که از زبان نسل جوان سخن می‌گويد. روزنامه نيويورک تايمز با ارزيابی موسيقی «کيوسک» نوشت: «اگرهر چيزی از جمله اعتراضات خيابانی خاموش شده باشد، صدای موسيقی اما بلندتر و عاصی‌تر از هميشه گشته است».
آرش سبحانی در کنسرت برلين که زنده از راديو فردا برای ايران نيز پخش می‌شد، به ياد و احترام فريدون فرخزاد که به دليل زبان سرخ‌اش از سوی قاتلان اجيرشده جمهوری اسلامی در ۱۶ مرداد ۱۳۷۱ در شهر بُن آلمان به قتل رسيد، ترانه «شب بود، بيابان بود» را خواند. اعضای «کيوسک» از اين که برنامه‌شان همزمان به گوش هم ميهنان‌شان می‌رسيد، به شدت ذوق‌زده بودند و آرش سبحانی بارها به ساکنان شهرهای مختلف ايران درود فرستاد و برای آنها خواند. آهنگ «بی تربيت» را نيز به «صدا و سيمای جمهوری اسلامی» تقديم کرد. اگر نشنيده‌ايد، حتما بشنويد. زبانِ سرخ و معترض که نه تنها حکومت و قدرت سياسی بلکه جامعه و فرهنگ آن را به نقد بی‌ امان می‌کشد، ويژگی موسيقی زيرزمينی ايران است، از همين رو سر سبزِ اين موسيقی از دو طرف، حکومت و جامعه سنتی، مورد حمله قرار می‌گيرد.

موسيقی زيرزمينی
ظهور موسيقی زيرزمينی يکی از مهم‌ترين رويدادهايی است که نه تنها در زمينه هنر، بلکه در عرصه سياسی و اجتماعیِ ايرانِ زير سلطه جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است. اگرچه فعالان موسيقی زيرزمينی امکان انتشار آزادانه خود را در ايران نداشته و پس از مدتی مجبور به مهاجرت می‌شوند، ليکن از يک سو بی‌درنگ گروه‌های ديگر جای آنها را پر می‌کنند و از سوی ديگر، هنرمندان مهاجر به پشتيبانی رسانه‌های خارج کشور می‌توانند توجه ايرانيان داخل و خارج و هم چنين محافل خارجی را به خود جلب کنند.
من در اين جا تنها به سه نمونه موفق نجفی، نامجو و کيوسک که سه شيوه موسيقی متفاوت را پيگيری می‌کنند، اشاره کردم. پديده‌هايی مانند آرش سبحانی و گروه کيوسک، محسن نامجو و شاهين نجفی که گوش کردن به آنها دقت می‌طلبد، صدای اعتراض نسل‌های شورشی و عاصی را که آرزوها و نيازهايشان، حتا طبيعتی‌ترين آنها، به خشن‌ترين و تحقيرآميزترين شکل ممکن توسط حکومت زير پا نهاده می شود، در موسيقی بازتاب می‌دهند و گاه مانند محسن نامجو جهان را نيز خطاب قرار داده و به نقد می‌کشند.
بی‌پروايی ويژه هنر است. نه تنها در سخن و کلام، بلکه در شهامت برای به کار گرفتن هر آنچه تا کنون در جامعه ما آزموده نشده است. از همين رو بر خلاف تئوری کسانی که تطبيق آثار خود را با شرايط تحميلی جمهوری اسلامی با اين نظر توجيه کرده و می‌کنند که «سانسور حتا سبب خلاقيت می‌شود» بايد گفت سانسور اگر هم خلاقيتی را سبب شود همانا در زير پا گذاشتن مرزهای سانسور است! آفرينش و خلاقيت با هدف زير پا نهادن سانسور است که زيرزمينی می‌شود وگرنه، روی زمين و در شرايطی که جمهوری اسلامی بر هنر و ادبيات تحميل کرده است، هنرمند يا بايد مانند محمدرضا شجريان هم آگاهی‌ و وجدانش را داشته باشد و هم چنان بزرگ باشد که به پشتوانه آن بزرگی بتواند حرف خود را بگويد و فرياد بزند: تفنگ‌ات را زمين بگذار! و يا هنر خود را خرج تبليغات حکومت کند و در مقابل صله و القاب و جايزه دريافت نمايد.
برای جوانان اما جز انتقال عصيان به زيرزمين راه ديگری باقی نمی‌ماند، که آن هم هر بار با حمله مأموران انتظامی و امنيتی و دستگيری آنها روبرو می‌شود. موسيقی زيرزمينی به مثابه يک پديده بی‌همتا در شيوه اعتراض اجتماعی امکان نداشت در شرايطی خارج از آنچه جمهوری اسلامی بر جامعه تحميل کرده است، شکل بگيرد. اين نوع موسيقی در کنار تلاش زنان، دانشجويان و کارگران و کارمندان، بخش مهمی از جنبش اجتماعی کنونی ايران را تشکيل می‌دهد و در شکل‌گيری جنبش سبز نقش بازی کرده است. حساسيت رژيم نسبت به گسترش آن بيهوده نيست.

موسيقی مستند
موسيقی زيرزمينی، مستند است. هنرِ مستندخوانی است. چه آن نوع بی‌همتايی که محسن نامجو از جمله در زمينه صدا و شيوه خواندن و درآميختن شعر و موسيقی فولکلور و کلاسيک ايران با کلام و موسيقی مدرن ارائه کرده است و چه نوعی مانند «رَپ» شاهين نجفی که پيش از اين در کشورهای ديگر از سوی نسل‌های جوان تجربه شده و بيان ايرانی و فارسی آن، تازه و بديع است و چه «راک» و «بلوز» آرش سبحانی که شناسنامه ايرانی برايشان صادر کرده است.
آرش سبحانی در گفتگويی با رشيد اسماعيلی که در سال ۲۰۰۷ در سايت «بامداد خبر» منتشر شد، در توضيح موسيقی‌اش می‌گويد: «ابتذال نقطه مقابل صداقت است». گذشته از آنکه به نظر می‌رسد اين ادعا درباره همه هنرها درست باشد، بايد گفت همين «صداقت» است که موسيقی خوانندگانی چون آغاسی، سوسن و داود مقامی را که از سوی تفکر مثلا «روشنفکرانه» برای تحقير، موسيقی «لاله‌زاری» و «کوچه‌بازاری» خوانده می‌شد، از ابتذال دور می‌کند و جالب است که جمهوری اسلامی نيز در مبتذل خواندن اين نوع موسيقی با آن «روشنفکران» کاملا هم‌عقيده است. حال آنکه محسن نامجو ترانه «قاصد عشق» داود مقامی را (با نام «مرغ شيدا») بازخوانی کرده که مانند همه کارهای ديگر نامجو بس شنيدنی است.
در تقابل ابتذال و صداقت اما، رژيم کنونی ايران، ابتذالی ويژه خود را پرورش داده است. با گسترش سانسور به همه عرصه‌های فعاليت هنری «فيلمفارسی» را به «فيلماسلامی» تبديل کرده، نقاشی و مجسمه‌سازی و عکاسی را به ابزار تبليغات حکومتی کاهش داده و موسيقی را در آن اندازه‌ای که «بی‌خطر» و منطبق با معيارهای اسلامی تشخيص‌ دهد، مجاز می‌شمارد. هر آنچه «معترض» و «خطرناک» به نظر آيد، نمی‌تواند در ايران به زيست خود ادامه دهد.
هنر و ادبيات جمهوری اسلامی اما به همان بلايی دچار خواهد شد که بر سر هم‌قطارانش در فاشيسم و کشورهای سوسياليستی واقعا موجود آمد: نود و نه درصد هنرمندان و اديبانشان خاموشی گزيدند و آثارشان بايگانی شد و جز برای استفاده در موزه‌ و توليد گزارش‌های مستند جهت نشان دادن شرايط آن دوران، به آنها مراجعه نمی‌شود. آن يک درصدی هم که توانست به زندگی هنری و ادبی خود ادامه دهد، کسانی بودند که صدای اعتراض خود را پيدا و پنهان بازتاب می‌دادند.
حرف آخر اينکه، در آن سال‌های دور، در کمرکش کوه‌ها، نسل ما ترانه‌های مرضيه و دلکش و بنان و ويگن و عاشورپور و محمد نوری و آهنگ‌های ترکی و کردی و لری را می‌خواند. ما جدی بوديم، آنقدر جدی که به مسخرگی می‌زد! ما طنز تلخ و شيرين و عاصی موسيقی زيرزمينی را کم داشتيم. ما با آن ترانه‌ها به خود قوت قلب می‌داديم بدون آنکه هيچ يک از شرايط سياسی و اجتماعی آن دوران در آنها بازتاب داشته باشد! ما خود آن‌ها را در ذهن خويش تفسير می‌کرديم و می‌توانم تصور کنم که موسيقی زيرزمينی به اين شکلی که در برابر جمهوری اسلامی ظهور کرده است، مورد مخالفت «ما» قرار می‌گرفت! مگر نه اين است که ما نيز آغاسی و سوسن و داود مقامی را «مبتذل» می‌ناميديم؟ نسل ما در کنار بسياری چيزها که نمی‌دانست و يا نمی‌خواست بداند، يک چيز مهم را نيز نمی‌ديد: ما نمی‌ديديم که ترانه‌های کسانی را می‌خوانيم که سازندگان و خوانندگان واقعی آنها دارای ارج و ارزشی والا در همان نظامی بودند که ما مخالف‌اش بوديم! درست برعکس هنرمندان موسيقی زيرزمينی در جمهوری اسلامی! نسل ما با آن مخالفت، به موج عظيمی پيوست که آن نظم را بر هم زد و آن هنرمندان و خوانندگان را به گونه‌ای در به در کرد که بيشترين‌شان در فقر و فلاکت و غريبی و غربت جان سپردند.
اينک پس از کنسرت ديشب گروه «کيوسک» با خود می‌انديشم اينکه در طول سی و دو سال خون و خدعه و دروغ و سرکوب که معلوم نيست تا کی ادامه خواهد داشت، موسيقی زيرزمينی چون گلی از درون گنداب جمهوری اسلامی روييده باشد، عجيب نيست. عجيب اين است که کسانی بر اين گمان واهی باشند که ابتذال سرکوب بر صداقت اعتراض پيروز خواهد شد.

-----------------------------------------------------------------
ترانه «عشق سرعت»:
http://www.youtube.com/watch?v=6al6Z6hF48E&feature=related
مقاله «دمکراسی دینی، پیتزای قورمه سبزی»:
http://alefbe.com/Articles/2007/articlePizza.htm
ترانه «بی تربیت»:
http://www.youtube.com/watch?v=KKaFannSgsk&feature=related
گفتگوی رشید اسماعیلی با آرش سبحانی در بامداد خبر:
http://www.bamdadkhabar.net/2009/02/post_940/
ترانه «قاصد عشق» محسن نامجو:
http://www.youtube.com/watch?v=HON7KvRGbJs&feature=related


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016