ما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در کمتر از ۲۴ ساعت آيا ممکن است اتفاقی بيفتد تا اجرای اين حکم متوقف شود؟ آری، ممکن است. ليکن تنها به اين شرط که حکومت به طور موقت هم که شده دريابد به اين همه تلاش و واکنش بايد پاسخی سزاوار داد و دهان کجی و اجرای حکم اعدام، قطعا آن پاسخ سزاوار نيست. چرا بر همراهی مسئولان قضايی جمهوری اسلامی تأکيد میکنم؟ زيرا با تجربه سه دهه گذشته، برای من کاملا تصورپذير بود که امروز صبح خبر ديگری را در اينترنت بخوانم. خبر اجرای حکم را!
يکشنبه ۵ دی. برلين سراسر سپيدپوش است. از اواخر نوامبر به طور متناوب برف میبارد. همه جا سپيد و پاک. هوا نيز پاکيزه و شفاف است. ولی رنج و دلهره بر قلب سنگينی میکند.
هر صبح با اخبار «راديو فرهنگ آلمان» بيدار میشوم. میدانم از آن خبری که مرا به سوی اينترنت میکشاند در اخبار راديوهای اينجا چيزی نخواهم شنيد. آخرين خبر مربوط به اجرای حکم اعدام حبيبالله لطيفی، دانشجوی کرد را که تنها دو روز پيش از اجرا به وکلايش اعلام شده بود، ديشب در سايت هرانا، خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران، خواندم. با اينکه سالهاست چنين صحنههايی تکرار میشود، اما هر بار باورنکردنی است. خواهر حبيب میگويد وی از اين که حکماش که در تابستان ۸۷ صادر شده بود، قرار است روز يکشنبه اجرا شود، بی خبر بوده! خواهر اين خبر را به او میدهد و میگويد اين آخرين ملاقات آنهاست. حبيب با گفتن اينکه «هر کس سرنوشتی دارد» خانوادهاش را دلداری میدهد. بعد میرود از بوفه زندان بستهای شکلات به عنوان «آخرين هديه» برای هم بنديانش میخرد.
«فعلا» يعنی همچنان زندگی
در کمتر از ۲۴ ساعت آيا ممکن است اتفاقی بيفتد تا اجرای اين حکم متوقف شود؟ دو وکيل حبيب لطيفی، آقايان صالح نيکبخت و نعمت احمدی تا آخرين لحظات تلاش میکنند. خانواده لطيفی و گروهی از مردم سنندج در نخستين ساعات بامداد يکشنبه در برابر زندان مرکزی اين شهر حضور میيابند. ايرانيان خارج کشور و نهادهای بينالمللی از همان دو روز پيش که خبر اجرای حکم در روز يکشنبه اعلام شد، بی درنگ با صدور اعلاميه و تحصن و تظاهرات و جمعآوری امضا به اعتراض میپردازند. فضای مجازی، سکوت مرگباری را که رژيم بر جامعه تحميل کرده است، میشکند. ولی آيا در اين فرصت اندک ممکن است اجرای حکم را متوقف ساخت؟
آری، ممکن است. ليکن تنها به اين شرط که حکومتی که برای «جرم سياسی» که تعريفی در اين نظام ندارد، تا قاچاق مواد مخدر و «زنا» و جنايت، و در نتيجه با زير پا نهادن مرزها و طبقهبندی جرايم، مانند آب خوردن حکم اعدام و سنگسار و قصاص صادر میکند، به طور موقت هم که شده دريابد به اين همه تلاش و واکنش بايد پاسخی سزاوار داد و دهان کجی و اجرای حکم اعدام، قطعا آن پاسخ سزاوار نيست آن هم در شرايطی که دو وکيل حبيب لطيفی اعلام کردهاند پرونده متهمی که به جرم موهوم «محاربه و افساد فی الارض» به مرگ محکوم شده است «ايراداتی» دارد.
خبر توقف اجرای حکم اعدام حبيب لطيفی را نيز در سايت هرانا میخوانم. بنا به گفته وکلای وی، حکم «فعلا» متوقف شده است. اين «فعلا» يعنی زندگی! يعنی ادامه زندگی حتا اگر هنوز در زندان باشد. يعنی اميد. يعنی میتوان با تلاش و پيگيری، زندگی و زندگیها را نجات داد. ولی تنها به اين شرط که آنان که مرگ و زندگی ايرانيان را در دست گرفتهاند، همراهی کنند و به جای ستاندن زندگی، آن را به دارندگانش باز پس دهند. چرا بر اين نکته، بر همراهی مسئولان قضايی جمهوری اسلامی تأکيد میکنم؟ زيرا با تجربه سه دهه گذشته، برای من کاملا تصورپذير بود که امروز صبح خبر ديگری را در اينترنت بخوانم. خبر اجرای حکم را!
«فعلا» يعنی هنوز فقط يک جنايت کمتر
اين است که «فعلا» همزمان معنای ديگری نيز میيابد. يعنی حکم اجرا نشده، جنايتی است که انجام نگرفته است. جنايت قانونی و دولتی. اين حکم اجرا نشده «فعلا» فرصتی است که به دو طرف داده شده بدون آنکه بتوان اطمينان داشت که مانند برخی احکام ديگر که «فعلا» متوقف شدند، در خفا به اجرا در نخواهد آمد و به اين ترتيب فرصت را از دو طرف برای هميشه نخواهد گرفت.
هنر است که بتوان در يک چهارچوب تنگ و محدود چنان حرکت کرد که همزمان با نجات يک زندگی، از وقوع يک جنايت نيز توسط حکومت جلوگيری کرد. نعمت احمدی يکی از دو وکيل حبيب لطيفی به خبرگزاری ايسنا میگويد: «روز شنبه نامهای خطاب به آيتالله لاريجانی رييس قوه قضاييه نوشتم مبنی بر اين که صرف نظر از برخی ايرادات موجود در رسيدگی به پرونده موکل، از آنجا که عفو از اختيارات مقام معظم رهبری است و شأن قضاوت رييس قوه قضاييه نيز از ناحيه ايشان است، لذا با تأخير در اجرای مجازات، رسيدگی عادلانه منطبق با قانون و حداقل يک درجه تخفيف موافقت شود».
حبيب لطيفی به جای اعدام در ساعت شش و نيم صبح، ساعت هشت صبح يکشنبه پنجم دی ماه با خانوادهاش ملاقات میکند. حبيب هوادار گروه «پژاک» بوده؟ عضو جندالله بوده؟ مجاهد و فدايی و تودهای و همه آنهايی بوده که در جمهوری اسلامی پاداشی جز اعدام و حذف نداشتهاند؟ حبيب حتا حزباللهی بوده؟ خب، که چی؟! بوده باشد! هيچ کدام از اينها و همه آن جرايمی که به خاطرشان در ايران اعدام پشت اعدام صورت میگيرد، «جرمی» نيست که سزاوار «مرگ» باشد.
فرسنگها دور از سنندج، دلهره اعدام را در مورد کسی که خود، آن را به مثابه «سرنوشت» خويش پذيرفته بود، با شادی زندگی جا به جا میکنم. از راه دور بدون آنکه بدانند، همراه با خانوادهاش جشن میگيرم. فيلم «فورست گامپ» را ديدهايد؟ من هم میروم بر اين فرش سپيد وسوسهانگيز که به زير پا گسترده شده است، بدوم. به نيروی آن زندگی که «فعلا» در برابر اعدام نجات يافته است، برای نخستين بار میتوانم ده کيلومتر را بدون توقف بدوم در حالی که يک ماه پيش در ماراتن امدادی برلين فقط توانسته بودم سهم پنج کيلومتری خودم را در وقت تعيين شده به پايان برسانم و گروهمان را سرافکنده نکنم. مانند روزهای ديگر صدای «محسن نامجو» همراهم است بدون آنکه اين موسيقی غريب که هر بار آدم را به فکر فرو میبرد، بتواند قيد «فعلا» را از ذهنام دور کند. بلاتکليفی دوپهلوی «فعلا» که هم اميدبخش و هم تهديدکننده است، با صدای نامجو در میآميزد که میخواند: دست بردار از اين ميکده سر به سری
پای بگذار به اون راهی که فکر کنی بهتری
که فقط فکر کنی بهتری!
دست بردار و برو، ول کن اين خَمِ ساغری
ای عشق، با تو حرف می زنم، ای رنج، مگر آجری؟
بيچاره ما که پيش تو از خاک کمتريم
ای دهر، تو بخور اين راه را کلّا، که ما نخواستيم داوری!
ای کاش، داوری در کار بود
کاشکی، کاشکی، کاشکی
قضاوتی در کار بود
زمانه به ما ياد نداده است هيچ داوری
خورشيد هيچ به ما نکردست مادری
درد میپيچد در دلمان
درد میپيچد که هيچ نداريم انگار، چيزی در سری...
ای کاش، ای کاش، ای کاش...
کاشکی، کاشکی، کاشکی...
۵ دی ۱۳۸۹
-----------------------------------------------------------
«ای کاش» محسن نامجو را بشنويد: