پنجشنبه 16 دی 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اخبار بيست‌وسی و مرگ عليرضا، مژگان کاهن

مرگ عليرضا پهلوی مرا هم مثل بسياری از ايرانيان و غير ايرانيان متأثر کرد. هيچ وقت سلطنت‌طلب نبوده‌ام. اما مثل بسياری من نيز از اينکه فردی با دست‌های خويشتن، خود را به کام مرگ فرو برده است در اندوه فرو رفتم.
ديشب نگاه کردن اخبار بيست‌وسی شبکه‌ی جمهوری اسلامی که خبر مرگ عليرضا را پخش می‌کرد، مرا در ناباوری عظيمی فرو برد. انگار هنوز تا آن لحظه در باورم نگنجيده بود که بتوان با مرگ کسی خنديد. انگار فراموش کرده بودم که روزگاری بشر توانسته است با صحنه‌ی مرگ گلادياتورها برای خود نمايشی عظيم و سرگرم‌کننده فراهم کند. انگار فراموش کرده بودم که بشر می‌تواند اين‌قدر به رذالت و پستی برسد که صحنه‌ی مرگ ديگری او را به قهقهه‌هايی مشمئزکننده بکشاند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


هميشه در کلاس‌های دانشگاه وقتی صحبت از "سايکوپات‌ها" می‌شد و استاد فيلمی از آن‌ها در حال تشريح جنايات‌شان برای‌مان می‌گذاشت، برق نگاه و لذتی که در چشمان‌شان موج می‌زد مرا به اوج حيرت و ناباوری می‌برد. ناباوری از اين‌که بشود از مرگ لذت برد. بشود با مرگ قهقهه زد. مدت‌ها بود اين برق نگاه را به فراموشی سپرده بودم و آن نشاطی که در صدايی که از مرگ سخن می‌گفت در ذهن‌ام کم‌رنگ شده بود. اما شب گذشته مشاهده‌ی اخبار بيست‌وسی اين صحنه‌ها را در من بيدار کرد. صحنه‌ی سايکوپاتی که از مرگ ديگران لذتی عميق در وجودش حس می‌کند و از اين‌که ديگران نيز اين لذت را در متن صدای‌اش حس کنند نيز هيچ ابا و شرمی ندارد.

لحن گوينده‌ی بيست‌وسی اين حس را برمی‌انگيزد که ماجرا نه يک حادثه‌ی خودکشی واقعی بلکه سناريوی يک فيلم کمدی است که از فردا قرار است در سينماهای دنيا اکران شود!! باز هم ناباور هستم. پوزخندهای‌اش و لحن تمسخرآميزش عرق سردی بر پشت‌ام نشانده است. همه‌اش با خودم تکرار می‌کنم: "مگر می‌شود؟"، "چه‌طور ممکن است؟"

نکته‌ی عجيب‌تر اين‌که هم‌زمان با لحن تمسخرآميز گوينده دوربين روی تصويری از عليرضا زوم می‌کند. تصوير انسانی که زندگی در چشمان‌اش موج می‌زند و بر لبان‌اش لبخندی گرم نشسته است. و خبر اين است که "يک پهلوی ديگر نيز به آخر خط رسيد." اگر اصطلاح "مژده بدهيد" را هم به متن‌اش اضافه می‌کرد زياد فرقی نمی‌کرد: اين‌که از نژاد پادشاهان است و تا دوازده سالگی شاهزاده بوده اين مرگ تراژيک را برای آن‌ها تبديل به بامزه‌ترين خبر سال جديد تبديل کرده است!

جلو تصوير عليرضا خشک‌ام زده است. هيچ هماهنگی بين تصوير و صدا نمی‌بينم. احساس می‌کنم به عصر گلادياتورها بازگشته‌ام.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016