چهارشنبه 22 دی 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اعدام، جنايت است! کوروش گلنام

موج اعدام ها در ايران، دامنه بسيار گسترده ای يافته است. حکومت اسلامی درتنگنای"چه کنم ها" و در هراس از خيزش ها وشورش های اعتراضی مردم که زير فشار ستم گری وبی قانونی، اقتصاد در هم ريخته وگرانی های روزافزون، بی برنامگی ودروغ پردازی های تمام ناشدنی رهبر و دولت کودتاگر، دير يا زود فرا خواهد رسيد، تنها راه به تاخير انداختن موج آينده اين اعتراض ها را ايجاد فضای هر چه بيشتر رعب وهراس در جامعه ديده است. هفته وگاه روزی نيست ک بيگناهی به بهانه های واهی وساختگی به سنگ دلانه ترين وبی شرمانه ترين شيوه ها اعدام نشوند.حکومت پس از اعدام نيز دست بردار نبوده و بدترين وضد انسانی ترين رفتار را با خانواده قربانيان به ويژه اگر سياسی بوده اند، بکار می گيرد. به زبان روشن تر خانواده ها را نيز شکنجه می کند. يا پيکر بی جان قربانيان را به خانواده نمی دهد و شبانه و پنهانی در جايی دفن می کند، گاه بی نام ونشانی از مکان آن ها، يا اگر پيکر قربانی را به خانواده بدهند پس از روزها، گاه هفته ها واخيرن(اخيرا")ماه ها سرگردانی ورفتن وآمدن ها، اما واگر ها و شرط نهادن ها و تهديدها چنين می کند. حکومتی که ادعاهايش گوش فلک را کر کرده است حتا از يک گرد همايی، بر گزاری يک سوگواری، گفت وگو ومصاحبه نزديکان يک قربانی جنايت های خود برای اگاه نمودن ديگران نيز هراس دارد چه رسد به خيزش وشورش مردم!



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


آيا اعدام "حلال" مشکل ها است؟
در دنيای امروز و با پيشرفت های فراوان در دانش روانشناسی(رشته های گوناگون)، جامعه شناسی، جرم شناسی و ...، راه های پيش گيری از انجام بزه کاری ها و ريشه يابی انگيزه های آن برای از ميان برداشتن و يا کاهش ميزان ان به يکی از کوشش ها وبرنامه های زير ساختی مهم کشورهای پيشرفته بدل شده است و روز بروز بر ميزان کشورهايی که جزای اعدام را نادرست دانسته و آن را از ليست محکوميت ها بر می دارند، افزوده می شود. ولی ميهن طاعون زده ما ايران، سرآمد کشورهايی شده است که درآن اعدام به امری روزمره مبدل شده است. درک بسيار اندک و وابستگی به قانون های اسلامی دوران نادانی بشر و گسترش دادن باورهای خرافی بی ريشه وبی پايه، دست حاکمان ستم گر را در ايران باز نهاده است تا به هر بهانه ای، هر جا که خواستند چوبه های دار بر پا نموده و جوانان ما را گاه به شکلی گروهی به دار بياويزند. شوربختانه اعدام در ايران به يک نمايش خيابانی مبدل شده است و حکومت مردم را با ترفندهای شرم اور خود تشويق می کند که تماشاچی اين جنايت ها شوند. پيکر بی جان اين سوختگان وقربانيان پس ماندگی انديشه های پوسيده قرون وسطايی آقايان، گاه ساعت ها هم چنان بر چوبه های دارنگاه داشته می شود.
اگر دست اندرکاران بی کفايت حکومت اسلامی اندکی درک داشتند، می توانستند نگاهی به کارنامه سی ودو ساله خود انداخته ونتيجه کار خود را ارزيابی کنند تا بيآموزند که آيا در اين سی ودو سال حکومت خود و اعدام هايی که هر روز بر ميزان آن افزوده شده جز آن که ايران زير سايه حکومت آنان اينک به نسبت جمعيت در رده نخست کشورهای اعدام کننده در جهان قرار گيرد، چه بهره وسود ديگری به دست آورده اند؟ چرا نه تنها بزه کاری کم تر نشده است که بر ميزان آن نيز هر سال افزوده شده است؟ چرا کوشش های سياسی آزادی خواهان با وجود همه اعدام های وحشيانه نه تنها کمتر نشده است که افزون تر شده است؟ دست آورد اعدام های سياسی و غير سياسی برای حکومت تنها و تنها، بد نامی، بی اعتباری، بيزاری و بی آبرويی در گستره جهان بوده است. همين ارزيابی کوتاه بايد به حکمرانان بفهماند که هر چه بيشتر اعدام کنند ميزان بيزاری ها بيشتر و کوشش ها برای آزادی افزون تر خواهد شد.

آيا زندان نمودن يک مجرم بهتر است يا اعدام او؟
پيش از بررسی اين امر، می بايد يک نکته مهم را ياد آور شد. کم تر پيش آمده است که حکومت اسلامی زندانی ای را، چه سياسی و چه عادی، پيش از اعدام روزها، ماه ها و يا سال ها شکنجه نکرده و تقريبن "زجرکش" نکرده باشد. در اين حکومت چنان جوی بر دستگاه های دادگستری، زندان ها، گردانندگان و نگاهبانان اين زندان ها به وجود آورده و چنان بيماران روانی و اوباشی را بکار گمارده اند که زجر وشکنجه زندانی به يک شيوه روزانه و عادی در زندان ها تبديل شده است. گفتن از شکنجه نيز تنها آزار جسمی وجانی نيست که شکنجه روانی زندانی حتا در بازجويی ها،گفت وگو وپرسش وپاسخ ها نيز حتمن به کار گرفته می شود. هم زمان با بازجويی وشکنجه های جسمی، نگاه داشتن زندانی در سلول انفرادی در ناآگاهی کامل از آن چه در بيرون می گذرد، بی تماس وآگاهی از خانواده در هفته ها و ماه ها، تا کنون درگفتار ونوشتار شماری از زندانيان جان به در برده بارها به ميان آمده است.
ـ اصولن زندان را برای اين ساخته ودرست کرده اند که بزه کارانی را که قانون مورد پذيرش جامعه را زير پا نهاده، به ديگران آسيب رسانده و دارای نابسامانی در انديشه ورفتار خود بوده وبرای جامعه "خطر آفرين" برآورد می شوندرا برای زمانی که ميزان آن را قانون روشن می نمايد، از جامعه جدا نموده تا هم جامعه احساس امنيت و آرامش نمايد وهم بزه کار آموزش ديده و راه وشيوه خود را دگرگون سازد.
ـ در گذشته ها آموزش وبه سازی زندانی گاه اصلن مورد نظر نبوده است و سخن نخست در مجازات ها را کينه ورزی ويا مجازات برای شکستن تابوهای رايج درجامعه بيان می نموده و مجازات مرگ به شيوه های سخت وگاه بسيار درد آورد و وحشتناکی انجام می شده است(برای نمونه آتش زنان زنانی که به جادوگری متهم می شدند). هر چه انسان پيش رفته تر شده است و از دانش وآگاهی بيشتری بر خوردار شده است، برخوردو نگرشش به بزه کاری و بزه کار، زندان و زندانی و مجازات ها نيز درگون تر شده و از جنبه تنها مجازات، کينه جويی و جزای تابو شکنی بزه کار به سوی آموزش وبه سازی او پيش رفته است.
مفهوم اين گفته اين نيست که همه کشورهای پيشرفته اکنون مجازات اعدام را از ميان بر داشته اند. برای نمونه در آمريکا اعدام در شماری از ايالت ها (توجه داشته باشيم که در ۱۵ ايالت آمريکا حکم اعدام لغو شده است و بنا بر گزارش ها، هستند ايالت های ديگری که با وجود اين که هنوز اعدام در قانون آن ها هست، ولی ديگر سال ها است که عملن ـ عملا" ـ اعدام در آن جا انجام نمی شود) نه تنها همچنان اجرا می شود که شمار زيادی از مردم نيز خواستار مجازات اعدام هستند. روشن است که هم انگيزه های اجرای اعدام وچرايی آن برای نمونه در آمريکا می بايد جداگانه بررسی شود(که به هر رو جزايی ناپسند و نادرست است) و هم چگونگی انجام اعدام ها و تفاوت های اساسی آن در رعايت دست کم بخشی از حقوق انسانی محکوم و سنجش آن با آن چه امروز درحکومت اسلامی انجام می شود. نکته مهم ديگر اين که در برابری با حکومت اسلامی، در آمريکا اعدام سياسی به شکلی که در ايران اسلامی هست وهيچ انتقاد به دستگاه حکومت تحمل نمی شود، اصولن وجود ندارد.

ولی چرا زندان کردن بزه کار بهتر است از اعدام نمودن او
۱ ـ يک قتل و آدم کشی را بررسی کنيم. نخستين نکته ای که می بايد به آن توجه کرد اين است که آن کسی که می کشد به هر انگيزه که دست به انجام اين کار بزند(زورمداری و قدرت خواهی، کينه توزی، درگيری مالی، ناداری، اعتياد، رشک، بد خواهی و تنگ چشمی در درگيری عشقی، پای بندی به خرافه وسنت ودين ومذهب و...) در حالت عادی يک انسان تن/درست و دارای همآهنگی(به جای تعادل) روانی نيست. به ديگر سخن او به هنگام آدم کشی، خود گرفتار ناسامانی هايی بوده و نياز به ياری داشته است. بنا بر اين او نيز خود می تواند قربانی نارسايی روانی ويا نابسامانی اجتماعی باشد. اگر در زندگی ورفتار تبه کارانی که گاه ميليون ها انسان را نابود کرده اند، با باريک بينی نگاه کنيم، درک روان پريشی و ديوانگی آنان برای رسيدن به قدرتی همه جانبه را می توانيم دريابيم. رگه های جاه خواهی ها، خودخواهی ها، خود بزرگ بينی ها و...در کسانی چون هيتلر، موسولينی، استالين، صدام حسين يا خمينی وخامنه ای و..، در رفتار، روش ومنش آنان اشکار شده است. همه به گونه ای بيمار روانی بوده و يا کسانی چون خامنه ای هم اکنون هستند.
۲ ـ آن که کشته شده است از دست رفته است وبازگشتی ندارد. با کشتن کشنده او، نه تنها از دست رفته به دست نمی آيد که خود ما نيز به يک آدمکشی ديگر دست زده و بنام تنبيه يا شکل بسيار وحشيانه آن "قصاص"، کاری هم آنند کار همآن آدم کش را انجام داده ايم.
۳ ـ پيچيدگی انسان از ديد من، به گونه ای است که جامعه بشری هيچ گاه نمی تواند از همه رويدادهای دردناکی که انسانی بر انسان ديگر روا می دارد، رها شود. اين پيچيدگی ها با افزايش پيشرفت در دانش، تکنيک وصنعت، که درست است رفاه اجتماعی بيشتری را با خود به همراه آورده است، ولی هم زمان به گونه ای فشار بر انسان ها را نيز افزايش داده ورفتار های عصبی و نابسامانی های روانی بيشتری را نيز ايجاد کرده است. می توان گونه های فراوان بيماری های روانی در جامعه های امروز را با گذشته برابری داد تا موضوع روشن تر شود.
"البته شبوع بيماريهای روانی در گذشته به شدت وکثرت امروز نبوده است ،چرا که [در]هيچ عصری ، عواملی که بر سيستم عصبی انسان فشار وارد می کنند وموجبات نا بسامانی وپريشانی افکار وعواطف وی می گردند مانند عصرحاضر نبوده است.
گذشته از صداهای گوش خراش کارخانه ها و وسائل نقليه ، نيازهای بيش از حدانسان ، رقابتها ، تعصبات ، آپارتايد ، جنگهای سرد وگرم و… از يک سوی ودامنه گسترده جهان امروز وافزايش علوم وفنون مختلف وتوجه انسان به آنها وبهت وحيرت روزافزون آدميان از سوی دگر ،از جمله عواملی هستند که می توانند تعادل روانی وعاطفی انسان را برهم زده وموجبات ناراحتی وپريشان حالی وی را بيش از بيش سبب گردند بر گرفته از سايتی بنام "ميگنا"، بی آن من با همه آن چه در دنباله نوشته آمده از آن ميان با ديدگاه های مذهبی/دينی آن هم خوان بوده باشم.(۱)"
"
"طبق آمار سازمان جهانی بهداشت در سال ۲۰۰۹ [،]امروزه حدود ۴۵۰ ميليون نفر از مردم دنيا از بيماری‌های مختلف روحی و روانی رنج می‌برند. طبق آمار ديگری[،] بيماری‌های روانی پس از حوادث غيرعمومی در کشور[،] به‌طور مشترک با بيماری‌های قلبی و عروقی رتبه دوم را در کشور دارد. شيوع اختلالات روانی در جمعيت بالای ۱۵ سال کشور ۲۱٫۳ درصد در مناطق روستايی و ۲۰٫۹ در مناطق شهری برآورد شده است. شايع‌ترين اين اختلالات افسردگی بوده. اين بيماری ۶۰ درصد مرگ و مير‌های دنيا را به خود اختصاص داده است. طبق اين آمار افسردگی چهارمين عامل ناتوانی بوده و به زودی در دنيا به دومين علت شناخته خواهد شد. اين در حالی است که در کشور ما افسردگی اولين علت ساليان از دست‌رفته عمر به علت ناتوانی است." بر گرفته از سايت"پزشکان ايران"(۲)
هر چه دانش ها تخصصی تر شده وپيچيدگی فن وتکنيک بالاتر رفته است، پيچيدگی انسان ها نيز بيشتر شده ودر نتيجه دانش ها در زمينه روانشناسی، رفتار شناسی فردی و گروهی، جامعه شناسی، آموزش وآموزندگی و امر مهم بررسی های همه جانبه برای "پيش بينی و پيش گيری" از گرفتاری ها و نابسامانی های فردی واجتماعی نيز از اهميت بيشتری برخوردار شده است.

بنا بر اين همين جا می بايد يادآور شد که بخشی از آن چه هدف من از گزينش اين تيتر برای اين پاراگراف بوده است، در باره اين حکومت کاربردی ندارد زيرا اين حکومت کاری به دانش امروز، ريشه يابی نابسامانی های فردی، اجتماعی، زير ساخت ها و برنامه های پيش گيرنده، ايجاد کار، مبارزه با اعتياد وديگر آلودگی هابرای کاهش بزه کاری ها ودر يک جمله رفاه اجتماعی و حق نخستين انسان ها و پای بندی به قانون های جهانی نداشته، هم زندانی را گاه سال ها شکنجه می کند و هم پس از آن با شيوه های بسيار اهانت آميز و خشونت باراعدام می کند.
۴ ـ يک مورد مهم ديگر اين است که اگر کسی به آدمکشی دست زد، اجرای حکم اعدام به او ياری می دهد که جزای قانونی کار خود را نبيند. يک آن بپنداريم که اگر صدام حسين با آن همه توان و ادعا، آن کاخ ها و آن زندگی اشرافی امروز هم چنان در زندان به سر می برد بر او چه می گذشت! برای تنبيه او زندان بهتر بود و يا اعدام که او را ازرنج سال ها زندگی حقيرانه و تحقير آميز در زندان رها کرد؟
بی انگيزه نيست که اگر تبه کاران بيماری چون علی خامنه ای، شيخ جنتی و يا همين قاضی سعيد مرتضوی و سد ها(صد ها)ديگر تبه کار چون او دستگير شوند، نگارنده از هم امروز می گويد با وجود همه آدمکشی ها و تبه کاری های آنان، با اعدام آنان مخالف هستم. آن ها بايد در دادگاه محاکمه و به زندان هايی دراز مدت و شايد برای همه عمر مانده خود محکوم شوند.
۵ ـ می توان در زندان با آموزش درست برای به سازی، حتا يک آدم کش بيمار را هم درمان نموده و به آغوش جامعه بازگرداند. کشورهای اسکانديناوی که اعدام را از ميان بر داشته اند، در اين باره از بهترين نمونه ها هستند. فراوان بزه کاران و معتادانی هستند که در سال های زندان با رفتار انسانی که با خود ديده و امکان های گفت وگو و آموزشی که برای آنان فراهم آورده اند، امروز خود برای کسانی که پا در راه ناراست پيشين آنان گذاشته اند، به آموزگارانی مبدل شده اند. آنان در کنفرانس ها و نشست های گوناگون شرکت نموده، برای مردم به ويژه جوانان سخن رانی کرده، از پيشينه، تجربه هاو حکايت های تلخ زندگی و راه بازگشت خود به آغوش جامعه گفته واينک همه توان وکوشش خود را بکار ميبرند تا ديگران را هشيار کنند. البته بزه کارانی که تن به بازسازی وبه سازی خود نداده اند نيز هستند و هم چنان در آينده خواهند بود. هنر وسرافزازی بزرگ و مهم اين است که ميزان بزه کاران را چنين کاهش داد و با تکيه بر دانش و تکنيک های پيشرفته، حتا شمار زيادی از آنان را نه تنها به يک زندگی عادی باز گرداند که به يک آموزگار دگرگون ساخت .
اعدام نفرت انگيز است، خود گونه ای جنايت است و می بايد آن را در همه جهان بر انداخت.

پانويس:
۱- http://www.migna.ir/ravanshenasii/1389-01-28-06-26-04/418-bimariravani.html
۲- http://www.pezeshkan.org/?p=20375


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016