گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
6 بهمن» چرا انقلابيون ديکتاتور میشوند؟ احمد فعال29 آذر» هفت بند اسطوره شدن عدالت (بخش سوم و پايانی)، احمد فعال 14 آذر» هفتبند اسطوره شدن عدالت (بخش دوم)، احمد فعال 9 آذر» هفت بند اسطوره شدن عدالت، احمد فعال 16 مرداد» اعتدالگرايی، درک زمان و مکانِ اجرای حقيقت است، احمد فعال
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! بار ديگر اسلام انقلابی، احمد فعالامروز مردم مصر، و تا آنجا که گروههای اسلامگرا خواستار آن شدهاند، نشان دادهاند که اسلام سياسی تنها يک روش مبارزه با ديکتاتوریهاست. آنها حداقل تا اين لحظه نشان دادهاند که قصد ندارند، اسلام را وسيله حکومت کردن بر جامعه بپندارند. اما مخالفان اسلام سياسی بدون توجه و با ناديده گرفتن اين تمايز کوشش دارند، تا اسلام سياسی را تنها و تنها در اسلام حکومت و قدرت توجيه کنندجنبش انقلابی مردم مصر، تونس، يمن و اردن، به رغم هو و جنجالهای جهانی و به رغم نظرهايی که میکوشند تا مرگ اسلام انقلابی و سياسی را اعلام کنند، نشان داد که اسلام سياسی به مثابه يک حرکت عدالتخواهانه و دموکراتيک نه تنها زنده است، بلکه هر روز حيات پويا و تکامل بخش خود را در جهان طی میکند. همچنين اين جنبشها نشان میدهد که به رغم نظراتی که میکوشند تا اسلام سياسی را در محدوده قدرت و حکومت زندانی کنند، اسلام سياسی در بيان آزادی، تنها مبارزه رهايیبخش ملتها را پيش از رسيدن به قدرت، رهبری میکند و نه بيش. شعار الله اکبر، و برپايی نماز جماعت در ميدان التحرير مصر، هيئتی همدل از يک مبارزه رهايی بخش را ترسيم میکند. ميدان التحرير امروز نمادی از اسلام سياسی در بيان آزادی است. نمايشها و مبارزات در اين ميدان نشان داد که اسلام در ذات خود دارای ماهيتی سياسی و انقلابی است. و انکار اين حقيقت نه تنها به جنبشهای انقلابی کمک نمیکند، بلکه انکار حقوق بشر، انکار دموکراسی و انکار آزادی است. زيرا با انکار ماهيت انقلابی بودن و سياسی بودن اسلام، جامعه مسلمانان را تنها به خلوت خود فرامیخوانيم. هم بنا به تجربه و هم بنا به تئوری، حيات خلوت جامعه مسلمانان، تنها محل ذخيره ارتش بنيادگرايی و هويت گرايی است۱. سلاح چنين ارتشی جز هويت گرايی نيست. چنين ارتشی وقتی سلاح خود را از حيات خلوت به عرصه عمومی بکشاند، محل نزاع با دموکراسی و آزادی و حقوق هويتهای غير میشود. امروز مردم مصر، و تا آنجا که گروههای اسلامگرا خواستار آن شدهاند، نشان دادهاند که اسلام سياسی تنها يک روش مبارزه با ديکتاتوریهاست. آنها حداقل تا اين لحظه نشان دادهاند که قصد ندارند، اسلام را وسيله حکومت کردن بر جامعه بپندارند. اما مخالفان اسلام سياسی بدون توجه و با ناديده گرفتن اين تمايز کوشش دارند، تا اسلام سياسی را تنها و تنها در اسلام حکومت و قدرت توجيه کنند، تا از اين راه، با چسباندن انواع خشونتها و افراط گریها به دامن اسلام، آن را به موجودی غير قابل دفاع تبديل کنند. مخالفان اسلام سياسی تنها با يک تعريف ثابت از اسلام و با يک تعريف ثابت از سياست، به ترکيب اين دو مفهوم میپردازند. تنها با اين تعريف که "سياست جز سلطه بر نهادهای سياسی نيست"، همچنين با اين تعريف که "اسلام جز هويت مسلمانان نيست"، کوشش میشود تا اسلام سياسی را تنها از زبان طالبانيستها و ساير بنيادگرايان مسلمان فهم کنند. بدينترتيب است که حمله به اسلام سياسی آسان میشود. اين کوشش با يک علاقمندی شگرفی توأمان است. بدينترتيب که مخالفان اسلام سياسی تنها مايلند و علاقمند هستند که تفسير اسلام سياسی را تنها از زبان بنيادگرايی بشنوند. در اين ميان، اگر بارها يادآور شويم که اسلام در بيان قدرت و حکومت بيگانه با اسلام آزادی است، و در جای جای به استدلال آن بپردازيم و بپردازند، علاقه وافری وجود دارد که چشم بر اين استدلالها بپوشانند. تنها با همين چشم پوشی است که میتوانند ديگران را از اسلام سياسی بترسانند. دولت اسلامگرا ترکيب متناقض است، همچنانکه دولت دموکراتيک و دولت حقوقمدار ترکيب متناقض است. دولت در ذات خود چيزی جز پيچيدهترين سازمان قدرت نيست. سازمانهای قدرت بنا به ذات خود هيچ وظيفهای جز سلطه و چيرگی بر جامعه و تکه تکه کردن جامعه در اشياء و ابژههای قابل کنترل ندارند. هيچ دولتی جز از راه تسليم کردن آن توسط بنيادهای اجتماعیای که دارای ماهيت دموکراتيک و حقومدار هستند، به آسانی تن به هيچ نوع دموکراسی و هيچ نوع حقوقی نخواهد داد. و هم از اين روست که میگوييم که اسلام سياسی در بيان آزادی، با افشاندن بذر راستی و درستی و توسعه انديشه برابری خواهانه، وقتی دست ديکتاتوریها را در تبعيض و دروغ و سانسور از پشت میبندد، به عنوان يک بنياد دموکراتيک و حقوقمدار در جامعه، به نقش واقعی خود بازخواهد گشت. امروز کسانی وجود دارند که چشمان خود را سهواً يا عمداً به روی استدلالهايی که در باب ماهيت تناقض آميز قدرت و آزادی ارائه شده است میبندند، و تنها پرهيز از قدرت و دولت را به تقوای سياسی تقليل میدهند۲. از باب توضيح مجدد يادآور میشوم که: قدرت در ذات خود تبعيض آميز است. در يک قاعده، هيچ قدرتی را نمیتوانيد جز در نابرابری و تبعيض، حتی در ذهن تصور کنيد. در قاعده ديگر، هيچ قدرتی را نمیتوانيد جز در ابهام و زد و بند و پنهانکاری به تصور در آوريد. فهرست قواعدی که قدرت از آن تبعيت میکند در بسياری از کارهای خود به تفصيل شرح دادهام. کوشندگان ترکيب قدرت و آزادی، چشم بر قواعد قدرت میبندند. آنها حتی يکجا نمیتوانند نشان دهند که يک کانون متمرکزقدرت، خواه در شکل سياسی و خواه در شکل اقتصادی و خواه در شکل اجتماعی و فرهنگی، صرفاً بنا به ماهيت قدرت، تن به حقوقی از حقوق انسان داده باشد. کسانی که میگويند هدف مبارزه سياسی کسب قدرت است، آگاهانه يا ناآگاهانه پيشاپيش به ما میگويند که هدفی جز چيره شدن بر جامعه ندارند. گروههای اسلامگرا در مصر و تونس اعلام کردهاند که قصدی از برپا کردن حکومت دينی ندارند. آنها همراه با ساير دگرانديشان هموطن خود از مسيحی تا يهودی و ساير ستمديگان، خواستار مبارزه و سرنگونی نظامهای ديکتاتوری هستند. نظامهايی که از جمهوريت جز نشانی بر پيشانی خود نداشتند و با دائمی کردن قدرت، نظام سلطانی را در پوسته جمهوريت تداوم بخشيدهاند. اگر اين گروهها بنا به توهم خويش و يا بنا به فشارهای بين الملل، از آزادی و برابریها دست شسته و به دفاع از هويت خود روی بياورند، رژيمی صد چندان فاسدتر از مبارک و بن علی را در نظام جديد بازسازی میکنند. جنبش انقلابی مردمان تونس ومصر حاوی يک پيام بزرگ ديگر نيز هست. اين پيام، که باز هم بر خلاف پندار بسياری از روشنفکران مصلحتمدار، ايده انقلاب هنوز زنده است. ايده مصلحتمداری دائما در تحليلهای خود به ما هشدار میدهند که عصر انقلابات به پايان رسيده است. همان استدلالی که مخالفان اسلام سياسی در تعريف سياست ارائه میدهند و آنها را در توصيف اسلام سياسی به نتايج دلخواه رهنمون میکند، مخالفان ايده انقلاب نيز، با يکسان شمردن انقلاب و خشونت، به نتايج دلخواه خود رهنمون میشوند. اکنون تجربهها ثابت میکنند که اين تنها بنيادگرايی نيست که بنا به ذات عقايد خود، نسبت به هرگونه استدلال مخالفان خود بیاعتنا هستند. بسياری از سکولاريستها و اصلاحطلبان نيز بنا به طبع خود، نسبت به استدلال مخالفان خود بیاعتنا هستند. بار ديگر اضافه میکنم که انقلاب و مبارزه، ضد خشونت است. اين دو هم در مبادی و هم در روش و هم در هدف، ضد و نافی يکديگر هستند. اگر فلسطينيان در جنبش انتفاضه به سوی پليس اسرائيل سنگ پرتاب میکنند، اگر مردم مصر به سوی شورتیها سنگ پرتاب میکنند، عمل آنها نفی و طرد خشونتی است که پليس عليه آنها بکار میبندد. تفصيل اين بحث را در جای ديگر آوردهام. با اين وجود، حوادث اخير در تونس و مصر به ما هشدار میدهند که عصر جديدی از انقلابات آغاز شده است۳. زمانی که انقلاب آغاز میشود، گفتگوها ميان دولت و جنبشگران انقلابی هيچ مغايرتی با ايده انقلاب ندارد. امروز ممکن است موضوع گفتگوها در مصر دستاويز آن دسته از سياستورزانی قرار گيرد که که همواره از ايده مذاکره حق با ناحق پشتيبانی میکنند و مبارزه را چيزی جز سنجش مصلحتها در موازنه قوا نمیشناختند. مراد آنها از گفتگو و مذاکره، چيزی جز زد و بند کردن و بده بستان کردن با تجاوزها و ناحقیها نيست. اما نيروهای انقلابی در مصر زمانی وارد ميدان گفتگو شدهاند، که انقلاب کماکان در ميدان التحرير ادامه دارد. لذا کسانی که گفتگو میکنند، بايد بدانند که هدف از گفتگو تنها تسليم کردن و واداشتن دولت به ايدههای انقلابی است. همچنين طرفهای گفتگو، چون گروه اخوان المسلمين، حزب الوفد و البرادعی بايد بدانند که گفتگوها نبايد ناقض جنبش انقلابی مردم مصر باشد. اين گفتگوها بايد شفاف و کلام به کلام و لحظه به لحظه آن برای مردم خود روشن و شفاف باشد. هر نوع زد و بند و بده بستان پنهانی، جنبش انقلابی مردم مصر را يک گام به عقب خواهد کشاند. اين گفتگوها حتی اگر به صلح بيانجامند، تا مادامی که جنبشگران با "هدف تسليم کردن دولت به حق" عمل میکنند، مغايرتی با ايده انقلابی نخواهند داشت. صلح حدبيه و صلح امام حسن (ع) در همين راستا قابل فهم است. اگر به مفاد اين دو صلحنامه مراجعه کنيد، جز تسليم کردن ناحق به حق چيزی در آن نخواهيد يافت۴. از اين نظر، جستن ترکيبی از حق و ناحق، هم به شکست جنبش انقلابی مردم مصر و تونس منجر میشود و هم آنکه ناحقی را با سلام و صلوات و در لباس مشروعيت به کرسی قدرت مینشاند. منابع: Copyright: gooya.com 2016
|