سه شنبه 20 اردیبهشت 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"آزادی بيان، تبصره ندارد"، گفت‌وگوی کوهيار گودرزی با نظام بهرامی کميل، هفته‌نامه صبح آزادی

در گفت‌وگو با نظام بهرامی کميل، جامعه‌شناس و نويسنده به پارادايم‌های مختلف در تحليل فرآيند ارتباطی و نيز نقش و علل محدود ساختن آن توسط نهاد سانسور پرداختم. بحث درباره نقش رسانه در ساخت افکار عمومی و تضاد آن با منافع نهاد قدرت در جوامع بسته، نقش تکامل ابزار ارتباطی و خودمختاری سوژه در گذار جوامع سنتی و نيز نسبت صورت‌بندی پارادايم‌های ارتباطی با جامعه امروز ايران را نيز در برگرفت

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


فرآيند ارتباطی به عنوان يکی از پيش‌نيازهای جامعه‌ی باز نقش بنيادينی در شکل‌گيری مولفه‌های آزادی بيان دارد. به عبارت بهتر اگر بيان باورها را نوعی ايجاد ارتباط و ارسال پيام از سوی فرد يا گروه به مثابه فرستنده‌ در نظر بگيريم، ارتباط سالم و بدور از اختلال تحميلی نسبت نزديکی با محقق بودن آزادی‌های معنوی خواهد داشت. نهاد مطبوعات نيز در جايگاه رسانه‌ی ارتباطات جمعی برای ايفای نقش رکن چهارم دموکراسی در کنار جامعه مدنی بايستی واجد آزادی عمل در حوزه‌ی فعاليت خود باشد. نهاد سانسور در اين ميان نقش محدود ساختن و کاستن از دامنه‌ی اثر ارتباطی مورد نظر را ايفا می‌کند، در واقع هر گونه ايجاد محدوديت چه به شکل اعمال شرايط از پيش تعيين شده در ساخت پيام، قرار دادن چارچوب برای فرستنده در توليد و ارسال آن، انسداد مجرای انتقال و نهايتاً جلوگيری از امکان دريافت پيام در محل گيرنده همگی اشکال مختلف سانسور است.

در گفتگو با نظام بهرامی کميل، جامعه‌شناس و نويسنده به پارادايم‌های مختلف در تحليل فرآيند ارتباطی و نيز نقش و علل محدود ساختن آن توسط نهاد سانسور پرداختم. بحث درباره نقش رسانه در ساخت افکار عمومی و تضاد آن با منافع نهاد قدرت در جوامع بسته، نقش تکامل ابزار ارتباطی و خودمختاری سوژه در گذار جوامع سنتی و نيز نسبت صورت‌بندی پارادايم‌های ارتباطی با جامعه امروز ايران را نيز در برگرفت. بهرامی کميل، دارنده‌ی مدرک دکترای جامعه‌شناسی سياسی از دانشگاه علامه طباطبايی و مولف کتاب نظريه رسانه‌ها با تاکيد بر نقش رسانه‌ها در گذار جوامع بسته به دموکراسی باور دارد که سانسور با زير سئوال بردن آگاهی و شعور افراد و مخفی کردن بخشی از حقايق به ايجاد و گسترش حس «بی‌اعتمادی» در جامعه دامن می‌زند.

به عنوان مقدمه بگذاريد تحليلی از فرآيند ارتباطی داشته باشيم، اين فرآيند را بايستی ساختاری نگريست و يا کارکردی؟ به عبارت بهتر آنچه در ايجاد و تداوم يک ارتباط مؤثر است ناشی از ويژگی‌های محيطی و ماهيت آن است و يا متاثر از آثار و نتايج حاصله؟

مکتب ساختاری يا کارکردی يا ساير مکاتب و نظريه‌های علوم انسانی، پارادايم‌های رقيبی برای تحليل پديده‌ها و موضوعات هستند. بنابراين ممکن است يک پديده با رويکرد ساختاری و پديده ديگر با رويکرد کارکردی تحليل و تبيين شود. يا ممکن است محققی با رويکرد ساختاری به همه موضوعات نگاه کند و ديگری از دريچه مکتب فرانکفورت به تحليل امور بپردازد.

نکته مهم ديگر که بايد به آن اشاره کنم اين است که جدا کردن رويکرد ساختاری از کارکردی خيلی آسان نيست. اين دو مکتب اشتراکات و هم‌پوشانی‌های بسيار زيادی با هم دارند؛ به همين دليل هم است که برخی محققان ترجيح می‌دهند رويکرد‌های ساختاری و کارکردی را زير يک عنوان برای مثال؛ «ساختارگرايی کارکردی» ببينند. از نگاهی ديگر، به همين دليل است که برخی تالکوت پارسونز معروف را متفکری ساختی- کارکردی می‌بينند و برخی ديگر از مفسران اصرار دارند که او در دوره‌ای از زندگی کارکردگرا و در دوره‌ی ديگر ساختار‌گرا بوده است. البته به لحاظ نظری تفاوت‌هايی بين اين دو رويکرد وجود دارد که جای بحثش اينجا نيست.

اما برای اينکه به پرسش شما جواب روشن‌تری داشته باشم بايد نظر شخصی خودم را بيان کنم. به نظر من اگر منظور شما از فرايند ارتباط همان پنج مولفه معروف يعنی فرستنده، پيام، کانال ارتباطی، گيرنده و بازخورد است؛ در اينجا ما با يک ساختار روبرو هستيم يعنی عناصری داريم و رابطه‌ای بين اين عناصر وجود دارد و اگر جايگاه اين عناصر تغيير پيدا کند در کيفيت روابط نيز تاثير گذار است. برای مثال اگر در جامعه‌ پيشرفته سرمايه‌داری باشيم، کانال ارتباطی يا رسانه جايگاه بسيار مهمی دارد؛ اما اگر در دموکراسی پيشرفته باشيم؛ گيرنده يا مخاطب، جايگاه برجسته‌تری پيدا می‌کند. در يک محيط سنتی يا تماميت‌خواه، فرستنده مهم يعنی قدرتمند است. و البته در اينجا به همان نکته قبلی که مطرح کردم می‌رسيم؛ در بسياری از موارد جايگاه اين عناصر به دليل کارکرد آن‌هاست؛ يعنی جدا کردن بحث ساختار و کارکرد سخت است.

اما اگر اصطلاح دومی را که طرح کرده‌ايد يعنی «ايجاد و تداوم ارتباط موثر» را مد نظر بگيرم؛ بايد بگويم به نظر می‌رسد در بلند مدت «کارکرد» نقش تعيين کننده‌تر در حفظ و تدا.وم يک ارتباط داشته باشد. اما در کوتاه مدت، ساختار و هنجارهايی که جايگاه عناصر را تعيين کننده‌اند نيز می‌تواند برای ايجاد و حفظ يک ارتباط موثر باشد. شايد هم بتوان گفت در «ايجاد» يک ارتباط موضوع ساختار و در «تداوم» آن، موضوع کارکرد بيشتر مطرح باشد.

در فضای که ساختار بسته از طرق مختلف سعی در درونی کردن ايدئولوژی خود دارد، و به عبارت بهتر ناخودآگاه جمعی تحت تاثير آگاهی کاذب است، چگونه می‌توان از خودبسندگی سوژه سخن گفت؟ آيا سوژه‌ی کنشگر در اين شرايط معنادار است؟ وجوه انضمامی کنش مورد نظر در صورت وجود چه می‌تواند باشد؟

سوژه در نظر من همان انسان مختار و آزاد است که می‌تواند عقايدش را آزادانه طرح کند و برای عملی شدن ايده‌هايش تلاش کند. در جامعه‌ای که تک صدايی باشد و تنها يک حرف و نظر مطرح شود و به گفته شما ايدئولوژيک باشد، انسان خودمختار يا همان سوژه يا فاعل کنشگر شکل نمی‌گيرد. از منظر روانشناسی، «تقليد» دشمن سوژه است؛ به همين دليل سوروکين «انسان خود راهبر» را در مقابل «انسان دگر راهبر» قرار می‌دهد تا نشان دهد اين دو شخصيت به شکل‌گيری دو جامعه متفاوت می‌انجامند يا برعکس. البته در اينجا نمی‌خواهم به بحث اولويت فرد بر جامعه يا برعکس که دعوای قديم جامعه‌شناسان و روان‌شناسان است وارد شوم، به هرحال اگر به هر دليل فرد خودش انتخاب نکند و به اصطلاح ميد «من فاعليش» ضعيف باشد با جامعه‌ای روبرو هستيم که افراد گله‌وار حرکت می‌کنند و بر اساس «من مفعولی» واکنش نشان می‌دهند.

سوژه کنشگر زمانی معنا دارد که آزادی بيان و عمل و قدرت انتخاب وجود داشته باشد. سوزه کنشگر با آزادی و اختيار و اعمال اراده، معنا پيدا می‌کند. بنابر اين اگر دربرابر فردی تنها يک گزينه و يک انتخاب باشد؛ صحبت کردن از سوژه بی‌معناست؛ درست مانند بسياری از کشورهای خاورميانه که در انتخابات رياست جمهوری تنها يک کانديد وجود دارد و اين يک نفر بيست يا سی سال است که در انتخابات بی‌رقيب شرکت می‌کند و مردم هم به او رای می‌دهند. به قول استاد مطهری اگر يک نفر بگويد من چهل سال است دزدی نکرده‌ام و بعد به فهميم ايشان چهل سال است در زندان است، هيچ جای افتخار و احترامی نيست. دزدی نکردن زمانی ارزش دارد که بيرون از زندان باشيم. متاسفانه حکومت‌های ايدئولوژيک بسياری ار افتخارات انسانی را به همين روش بی‌ارزش می‌کنند. مارکسيست بودن در شوروی زمان استالين ارزش دارد يا در فرانسه يا انگليس. حفظ حجاب در زمان طالبان افتخار است يا در ترکيه امروزی و صدها آيای ديگر. درباره وجوه انضمامی کنش سوژه خودمختار، من از تقسيم‌بندی کانت استفاده می‌کنم. اگر ما آزادی را به دو بعّد نظری و عملی تقسيم‌بندی کنيم، افراد جامعه در بعد اول بايد بتوانند حرف و ايده و استدلال خود را بدون هيچ ترس و تنبيهی بگويند. آزادی بيان پسوند و تبصره ندارد؛ زيرا تاريخ نشان داده هرنوع تبصره و محدوديتی باعث می‌شود که آزادی بيان پايمال شود. اما در بعّد عملی، افراد تابع رای عمومی و نظر اکثريت هستند. يعنی شما می‌توانيد تبليغ کنيد که فلان سيستم اداری يا اقتصادی بهتر از وضع موجود است اما تا اکثريت به تغيير وضع موجود رای نداده‌اند شما خودسرانه نمی‌توانيد براساس ميل خود عمل کنيد. از منظر روانشناسی، کنشگر آزاد خيلی به تقليد وابسته نيست؛ از منظر روانکاوی وجه انضمامی کنش خودمختار در اين است که نه براساس ناخودآگاه ذهن که براساس خودآگاه ذهن باشد.

پارادايم مسلط در تحليل فضای برهم‌کنش ساختار و محتوای امروز ايران چه می‌تواند باشد؟ در ميان عوامل فرهنگی (توسعه ذهنی جامعه) و عوامل اقتصادی (نارسايی ساختار اقتصادی) کدام يک نقش اساسی‌تری در تغيير روابط کلی حاکم (ساختار بسته) ايفا می کند؟

بدون شک وضع اقتصادی افراد جامعه ما از وضع اقتصادی بسياری از جوامع دموکرات، بهتر است. پس ساختار بسته را نمی‌توان به وضعيت اقتصادی احاله داد، هرچند بهبود وضع اقتصادی در گسترش خواست‌های دموکراتيک بی‌تاثير نيست. به نظر من مشکل اساسی ما در جامعه و فرهنگ ما نهفته است. اين مشکل هم يک روزه حل نمی‌شود؛ سال‌ها و شايد يک يا دو نسل بايد عوض شوند تا فرهنگ اصلاح شود البته مشروط به اينکه آن نسل‌ها، قدرت بازتوليد سنت‌ها و آداب و ذهنيت خراب خود را نداشته باشند. فرهنگ خيلی عميق‌تر از قيافه ظاهری و ساختار فيزيولوژيکی ماست؛ به همان دليل که نمی‌شود يک ساله و دوساله بينی اين قوم را کوچک کرد و گوش آن يکی را صاف کرد يا رنگ پوست افراد را تغيير داد و... به همين دليل هم نمی‌شود اين فرهنگ را يک شبه درست کرد. در بهترين حالت که امکان نقد فرهنگی باشد؛ يک يا دو نسل طول می‌کشد. ما امروز از خود می‌پرسيم چرا اين همه تظاهر و چاپلوسی در جامعه است. اما من می‌پرسم چرا وقتی ما يونان را شکست داديم يا مصر را گرفتيم يا با نادر شاه به هند رفتيم؛ بيشتر از چند ماه نتوانستيم بر آن‌ها حکومت کنيم؛ اما زمانی که اعراب ايران را تسخير کردند، يا اسکندر پرسپوليس را به آتش کشيد، يا مغولان ما را شکست دادند؛ نوادگان آن‌ها هم بر ما حکومت کردند؟ پاسخ ساده است چون ما بزدل و خائن و ترسو زياد داريم. تعارف را هم بايد کنار بگذاريم.

بطور کلی امکان دستيابی به گزاره‌هايی برای تحليل رفتار مخاطب عام ايرانی تا چه حد است؟ آيا گفتمان موجود پتانسيل دستيابی به رويکردی شبه استعلايی برای اين مهم را داراست؟ گزاره‌های موجود را بايستی کاملاً از درون مشخصات بومی استخراج کرد و يا می‌توان از دستگاه‌های موجود و کلی‌تر از پيش تعيين شده استفاده و آن‌ها را بومی نمود؟

در هر جامعه‌ای رسيدن به چنين گزاره‌هايی يا بهتر بگويم چنين عواملی بسيار سخت است و در ايران سختتر. شايد اين هم يکی از اين ويژگی‌ها و خصايص فرهنگی ما باشد که سابقه چند هزار ساله دارد و تا اسطوره‌ها ادامه می‌يابد. اما به هرحال در خصوص اينکه مذهب يا اقتصاد يا فرهنگ يا...کداميک در تعيين رفتار ايرانی مهمتر است. به نظر من ايرانی «حق‌طلب» است و عامل حق در تعيين رفتار او بسيار مهم است. حق را هم که قدرت مشخص می‌کند. پس می‌توانيم بگوييم عامل قدرت و زور در رفتار ايرانيان بسيار موثر است. البته تازگی‌ها ثروت يا همان اقتصاد جامعه‌شناسان هم نقش مهمی يافته است.

اگر سانسور را به عنوان يک نهاد (صورتی از مناسبات و روابط نهادينه شده) در نظر بگيريم، در خصوص ريشه‌های اصلی تداوم و بازتوليد اين نهاد چه بايد گفت؟

بازهم به فرهنگ باز می‌گردم. شما ببينيد در خانواده‌ها والدين موضوعات را فرزندان سانسور می‌کنند؛ چرا فرزندانشان را هميشه کودک می‌بينند حتی اگر آن‌ها بيست يا سی سال سن داشته باشند. البته فرزندان هم همين کار را با والدين می‌کنند. در جامعه و عرصه سياست هم که معلوم است «زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد.» صادق‌ترين افراد در جامعه ما بيچاره‌ترين هستند. اينجا صداقت هزينه دارد؛ در فرهنگ‌های ديگر دروغ و ريا. به قول استاد شريعتی جهان سوم جايی است که اگر بخواهی خانه خودت را آباد کنی بايد مملکتت را ويران کنی و اگر بخواهی مملکتت آباد شود، خانه ويرانی خواهی داشت.

به نظر من مشکل از آموزشی است که والدين به کودکان خود می‌دهند. بايد تحقيق درباره ميانگين سن شروع به دروغ گفتن در ايران انجام شود؛ فکر می‌کنم در جهان رکورددار باشيم اما خودمان از اين استعداد بی‌خبريم.

با توجه به نقش کليدی ارتباط در بحث سرمايه‌ اجتماعی آيا می‌توان نتيجه گرفت که اعمال سانسور در حوزه‌ی رسانه به عنوان محملی برای شکل‌گيری ارتباط به نزول اين شکل از سرمايه منجر می‌شود؟

قبل از هر چيز بگوييم من با سانسور مخالفم. سانسور يعنی توهين به شعور افراد. سانسور يعنی دانا و قيم دانستن خود، و نادان و بچه دانستن ديگران. سانسور پيامدهای منفی زيادی دارد؛ از گسترش خشونت گرفته تا تکرار خطای مکرر و درجا زدن‌های کشورهای جهان سومس، نتيجه سانسور است. اما درباره تاثير سانسور بر سرمايه اجتماعی بايد گفت؛ سانسور با زير سئوال بردن آگاهی و شعور افراد و مخفی کردن بخشی از حقايق به ايجاد و گسترش حس «بی‌اعتمادی» در جامعه دامن می‌زند. در جامعه ما که بی‌اعتمادی، ريشه‌های فرهنگی و تاريخی دارد؛ سانسور به افزايش اين بی‌اعتمادی منجر شده و زمينه‌های رشد سرمايه اجتماعی را تضعيف می‌کند. سانسور عامل تضعيف صداقت است و صداقت برای گسترش سرمايه اجتماعی حياتی است. پس سانسور به سرمايه اجتماعی ضربه می‌زند.

از طرف ديگر، سانسور باعث می‌شود سانسورگر نوعی اعتماد کاذب پيدا کند و ترس و تظاهر و رياکاری ديگران را با اعتماد و مقبوليت آنان نسبت به خود، اشتباه بگيرد. سانسورگر زمانی می‌فهمد هيچ ارزش و اعتباری ندارد که قدرت خود را از دست داده است و آن زمان خيلی دير است. پس بطور خلاصه در فضای سانسور، پديده‌های ديگری مانند ترس، رياکاری و دروغ با سرمايه اجتماعی خلط می‌شوند.

دانيل لرنر در کتاب خود «گذار جامعه‌سنتی» عوامل گذار از جامعه سنتی به مدرن را گسترش شهرنشينی، توسعه وسايل ارتباط جمعی و افزايش سطح سواد می‌داند، به اين ليست عوامل ديگری نيز می‌توان افزود، نقش تکامل ابزار رسانه در اين بين تا چه حد است؟

همانطور که خود شما به درستی گفتيد «ابزار رسانه»؛ رسانه ابزار است و نه هدف. اتفاقا ابزار بسيار مهمی هم هست و امروزه شما تاثير ابزار تکنولوژيکی جديد مانند ماهواره، موبايل و اينترنت را در حوادث جهان می‌بينيد. منظور لرنر از توسعه وسايل ارتباط‌جمعی، تکميل و يا تغيير کيفی اين رسانه‌ها هم هست. اما بايد متوجه بود استفاده از تکنولوژی که تکنولوژی ارتباطی يکی از ابعاد آن است الزاما به معنی مدرن شدن نيست. شايد تعداد عناوين روزنامه‌ها در ايران بيشتر از سوئد باشد؛ شايد ميزان استفاده از موبايل در کشورهای عربی خاورميانه بسيار بيشتر از برخی کشورهای اروپايی باشد؛ اما اين به معنای گذر به مدرنيته نيست. به عبارت ديگر، بايد به محتوا هم توجه کرد و گرنه صرف چسبيدن به ابزار و صورت، باعث گسترش پديده «تاخر فرهنگی» می‌شود. برای مثال به بسياری از وبلاگ‌ها نگاه کنيد. اول اينکه گسترش وبلاگ در ايران نشانه خوبی نيست که جای بحثش ايجا نيست؛ در اينجا می‌خواهم بگويم قبلا مادر من با همسايه‌ها سر کوچه می‌نشستند و در حال سبزی پاک کردن غيبت می‌کردند، حالا همان مادر ليسانس گرفته رفته تو خانه و وبلاگ زده.

در جوامعی با شاخصه‌های انسانی پايين تلقی فرد از خود با نوعی هويت گمشده در هم آميخته، نتيجه آن تلاش برای احيای مجدد گذشته‌ی درخشان خود است که عمدتاً با نوعی احياگری شناخته می‌شود، در کنار آن تلاش‌هايی برای دستيابی به يک گفتمان نو توامان با حفظ زيرساختارهای تاريخی صورت گرفته، ميزان موفقيت رويکرد دوم را تا چه ميزان ارزيابی می‌کنيد؟

دوره اين چيزها گذشته، همانطور که دوره جنگ‌های ايدئولوژيک گذشته. شايد پنجاه سال پيش نيمی از جهان حاضر بودند برای دفاع از سوسياليسم، خرخره نيم ديگر را بجوند؛ شايد افراد بسياری بودند که بخاطر آمال و ارزش‌های ايدئولوژيک حاضر بودند سال‌ها در زندان بمانند و شکنجه شوند؛ اما امروزه اين سکه‌ها رونقی ندارند. ملی‌گرايی و بازگشت به هويت نيز از همين دست موضوعات است. البته دون کيشوت‌ها هميشه هستند ولی آن‌ها بيهوده می‌کوشند چون به جنگ آسياب‌های بادی می‌روند.

از طرف ديگر، اساسا به نظر من مشکل جوامع جهان سومی «هويت» نيست؛ چون هويتی نبوده تا بخواهد احياء شود. مشکل ما جهان سومی‌ها «فرديت» است. در جامعه ما هنوز فرد متولد نشده و حقوق او رسميت نيافته است. تا وقتی ما فرديت نداشته باشيم هويت هم نخواهيم داشت. نهايتا يک هويت جمعی غالب داريم که دشمن هرگونه فرديتی است و بهتر است که اصلا نباشد. طرح مسئله هويت برای جامعه ما مانند طرح موضوع پرتاب موشک به کره ماه در جامعه‌ای است که هر سال چند درصد آن از وبا و اسهال خونی ميميرند.

به نظر می‌رسد در خاور ميانه موجی از خيزش‌های مردمی عليه هژمونی و خودکامگی‌های دولت‌ و حاکميت براه افتاده، آيا فرآيند جامعه‌پذير کردن فرد و تحميل نظم نمادين به سوژه دچار نارسايی شده است؟ تاثير عامل «مجاورت» يا «همسايگی» در دامنه‌دار شدن و گسترش اعتراضات به ساير کشورها تا چه حد است؟ در اين صورت اثر دومينويی مورد نظر از چه اشتراکاتی در ساختار فرهنگی و اقتصادی نشات گرفته است؟

ببينيد روند تاريخ نشان داده در طول چند قرن گذشته و به مرور زمان، دموکراسی و حکومت‌های دموکراتيک بيشتر شده و حکومت‌های تماميت‌خواه با هر ايدئولوژی که مدنظر باشد از مارکسيستی و ناسيوناليستی گرفته تا مذهبی و قومی، کمتر شده‌اند. در قرن نوزدهم تعداد حکومت‌های دموکراتيک جهان، کمتر از انگشتان يک دست بود به مرور زمان ده، بيست، سی و در حال حاضر بيش از هفتاد درصد از کشورهای جهان را می‌توان تاحدودی دموکراتيک دانست. اين واقعيت را در کتاب موج سوم ساموئل هانتينگتون می‌توانيد ببينيد. اما در منطقه خاور ميانه به همان دلايل فرهنگی که قبلا اشاره شد به اضافه درآمدهای سرشار نفتی؛ استبداد توانسته مقاومت بيشتری کند ولی دير يا زود بساط استبداد از اين منطقه جهان هم برداشته خواهد شد.

بطور کلی در کشورهايی که معيارهای آزادی بيان در سطوح نازلی قرار دارد و نيز در فقدان محمل‌های مادی مناسب در شکل‌گيری ارتباط، استفاده از مجراهای مجازی در ارتباطات رو به گسترش است، مجازی شدن مجرای ارتباطی علاوه بر تسهيل ارتباط متضمن آسيب‌هايی نيز هست، از مهم‌ترين آن‌ها مجازی شدن الگوی تحليل رفتار جامعه و نيز تشديد فضای پارانويا و نگرانی از سراسربين امنيتی- نظارتی. راهکار مناسب جهت برطرف کردن آسيب‌های مورد کدام‌ها می‌تواند باشد؟

راه‌کار ساده اين است که کسانی که اين فضا را ايجاد کرده‌اند آن را بردارد. اما نبايد زياد نگران اين فضای مجازی بود چون کوتاه مدت است؛ البته برای ما جامعه‌شناسان، کوتاه مدت می‌توان از يک تا ده سال طول بکشد؛ اما اين زمان در تاريخ حيات اجتماعی يک جامعه کوتاه است. درباره نظارت هم نمی‌توان کار زيادی کرد به هرحال هر چيز هزينه‌ای دارد. شما تلاش می‌کنيد چيزی را بدست آوريد و عده‌ای فکر می‌کنند موفقيت شما باعث می‌شود آن‌ها چيزی را از دست بدهند؛ طبيعی است که هر طرف نيز از ابزارهای خاص خود برای حفظ موقعيتشان استفاده کنند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016