گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
25 خرداد» شوکران و اعتصاب غذا، جواد طالعی11 فروردین» چرا با رفراندوم مخالفم؟ جواد طالعی 4 اسفند» وزیر خارجه آلمان را برخلاف میلاش مجبور به دیدار با احمدینژاد کردند، جواد طالعی 25 بهمن» ۱۰۰ بازرگان همراه عبدالله گول در ايران چه میجويند؟ جواد طالعی 15 بهمن» جهان عرب: راه ترکيه يا راه جمهوری اسلامی؟ جواد طالعی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آرزوئی که در حال برآورده شدن است، آثار زهرا حسنآبادی در ساختمان اتحاديه سنديکاهای سراسری آلمان، جواد طالعیدر کارهای حسنآبادی، شوق وطن را میبينی، اما از افسوس، بدان گونه که برای بسياری از مهاجران و تبعيديان "ذهنيت نوستالژيک" میسازد، خبری نيست. او، نظر به آينده داردجواد طالعی ـ ويژه خبرنامه گويا
هنر برآيند و آميزه "جوشش درون" و "دريافتهای پيرامون" است. پايه جوشش درون احساس است. احساس، از ژن میآيد و در کودکی، نوجوانی و جوانی رو به کمال مینهد. اما در جائی میايستد. در مقابل، دريافتهای پيرامونی، انسان را تا پايان زندگی همراهی میکنند، تجربهها را می سازند و قدرت ادراک را بالا میبرند. اگر اين نظريه را بپذيريم، چالش ميان فرهنگ زادبومی و فرهنگ سرزمين ميهمان، يک هنرمند تبعيدی را هيچگاه رها نمیکند. يعنی پايههای احساس يک هنرمند تبعيدی، چون در فرهنگ زادبومی و دوران کودکی، نوجوانی و جوانی ريخته شدهاند، به سختی تغيير میکنند، اما دريافتهای پيرامونی او، هرچه دوران زندگی او در تبعيد يا مهاجرت طولانیتر شود، غيربومی تر و يا جهانشمول تر میشود. فرهنگ زادبومی و فرهنگ جامعه ميزبان اين البته مستلزم آن است که هنرمند، از گتوئی که بسياری از مهاجران برای خود ايجاد میکنند، بيرون برود و در راه هموندی با جامعه ميزبان بکوشد، بدون آن که اصراری برای پس زدن فرهنگ زادبومی خود داشته باشد. در اين مسير، هنرمند مهاجر، بیآن که بخواهد و متوجه باشد، میتواند به جهان وطنی برسد. زيرا وطن به تدريج در حافظه دور او میماند، اما در حافظه نزديک از عينيت به ذهنيت نقل مکان میکند. حافظه انسان از سه لايه تشکيل شده است: لايه نزديک، لايه دور و لايه باستانی. وطن، در سالهای نخست مهاجرت، در لايه نزديک حافظه قرار دارد. با گذشت ساليان، به لايه دور انتقال پيدا میکند و با گذشت نسلها، جايگاه خود را در لايه باستانی حفظ میکند. مثل رابطه عاطفی يی که مثلا پارسيان هند با ايران به مفهوم باستانی آن دارند، بدون آن که الزاما با اين سرزمين رفت و آمدی داشته باشند. میدانيم که بخشی از معتقدان به آئين زرتشت، در پی حمله اعراب به ايران، به هند مهاجرت کردند. از آن زمان بيش از ۱۴ قرن میگذرد. اما پارسيان هند، همچنان به آئينهای باستانی ايران پایبند هستند. گفتار نيک، پندار نيک، کردار نيک، همچنان سرمشق زندگی روزمره آنان است و به همين دليل، در ميان بوميان هند از محبوبيت بسيار برخوردارند و در مواردی حرمت آنان، وجهی نيمه خدائی نيز میيابد. خاک ايران و پردههای رنگ آن زهرا حسنآبادی، ده سالی بيش نيست که در آلمان زندگی میکند. مجموعهای از طرحها، نقاشیها، چيدمانها و سرديسهای او از چند هفته پيش در محل ساختمان "وردی" (اتحاديه سنديکایهای سراسری آلمان فدرال) در شهر ووپرتال برپا است. زمينه اصلی بيشتر طرحها و نقاشیهای حسنآبادی را رنگهای کرم تا قهوهای تشکيل میدهند. اين رنگها، در من خاک ايران را تداعی میکنند. خاکی که در آميزش با آب، پردههای گوناگون اخرائی و قهوهای را به خود میگيرد و میتواند به گل رس تبديل شود. اما نشانهها و نمادهائی که بر اين زمينه مینشينند، متعلق به جوامع صنعتی هستند. در بسياری از طرحها، دکلهای فشار قوی، به گونهای بعضا شماتيک، جائی ويژه دارند. حسنآبادی می گويد:«در سالهای نخست مهاجرت، اين دکلهای غولپيکر برق، برای من مظهر جامعه صنعتی بودند. مسئله مهم من اين بود که چگونه ميان فرهنگی که با خود آوردهام، و فرهنگ جامعه ميزبان ديالوگ برقرار کنم.» ترسها و ماسکهای ما در برخی از طرحها، من احساس میکنم لايههای زمين را میبينم که موجوداتی بعضا زنده و بعضا فسيلگونه در ميان آنها خفتهاند يا در حرکتاند. در برخی ديگر از طرحها، احساس میکنم جوجه تيغیهائی درگير احساس خطر، تيغهايشان را برای دفاع از خود به سوی من پرتاب میکنند تا به آنها نزديک نشوم و من به عنوان تماشاگر، از ترس اصابت اين تيغها ماسک برچهره خود گرفتهام. ماسک، بيشتر در سرديسهای زهرا حسنآبادی نقشی تعيين کننده دارند. سرديسهای او، سرهای بیچهرهاند. انسانها، تحت تاثير تعيينهای اجتماعی و سياسی، اغلب مجبور میشوند چهره واقعی خود را در پشت ماسکهای گوناگونی که در موقعيتهای گوناگون حمل میکنند پنهان کنند. اين، در انسانهائی که مجبور میشوند از محيطی به محيطی ديگر نقل مکان کنند، قویتر است. بيشتر نقاشیها و سرديسهای حسنآبادی اين پيام را منتقل میکنند. سختی نرم و نرمی سخت ويژگی کار زهرا حسنآبادی در مقايسه با بيشتر هنرمندانی که من تاکنون کارهايشان را ديدهام، تنوعی است که او در ايدهها و مواد مورد استفاده خود به کار میگيرد. سرديسهای او، از موادی مثل خمير فشرده کاغذ، سيم ظرفشوئی، خلال دندان و چيزهای ديگری ساخته شدهاند که معمولا در مجسمهسازی و نقاشی جائی ندارند. اما اينجا جای خود را به خوبی و کمال زيبائی يافتهاند. توضيح اين کارها، برای کسی که آنها را نديده باشد، ساده نيست. حسنآبادی، در تنديسهای خود، سختافزاها را نرم کرده است. يعنی، مواد سختی که برای کار مورد استفاده قرار گرفته، در پايان، چنان نرم و لطيف شدهاند که ديگر انسان جسميت سخت و بعضا گزنده آنها را احساس نمیکند. بهترين نمونه، دو صندلی هستند که پشتی و کفی آنها، از صدها هزار خلال دندان ساخته شده است. آدم با اين که میداند نشستن روی آن امکان پذير نيست، اما بدش نمیآيد دقايقی روی آنها بنشيند تا دريابد "نرمش خشن" يا "خشونت نرم" يعنی چه. وقتی از پشت به صندلیها نگاه میکنی، دو قلب صاف را میبينی که هرچند از طريق تراش و برش ماهرانه خلالدندانها آفريده شدهاند، اثری نرم و مخملين بر چشم درون تو میگذارند. صنايع مستظرفه در چيدمانها يکی از کارهای ويژه ديگر حسآبادی، ضريحواره ای است که از منگنه کردن هزاران قالب آلومينيومی شمع زيرچای ساخته است. اين چيدمان، در نمايشگاه فعلی او به معرض تماشا گذاشته نشده است و من آن را در خانه و کارگاه او میبينم. اينجا او به صنايع مستظرفه بسيار نزديک است. بدون دقت، حوصله و صرف وقت زياد، خلق چنين اثری امکان پذير نيست. ويژگیها، چنان که قبلا هم گفتم، در بسياری اثرها هستند و آنها را بیهمتا کردهاند. اگر خلاقيت، ناگهانی بودن و ابتکار را برای رسيدن به هنر مدرن لازم بدانيم، حسنآبادی اين ملزومات را دارد. در آتليه او، اثر ديگری مرا ميخکوب میکند. او، صدها کارت تلفنی را که در سالهای نخست اقامت خود برای ايجاد ارتباط با نزديکانش در ايران مورد استفاده قرار میداده، با الياف گياهی چنان به هم پيوند زده که شمائی از يک فرش کناره ايرانی را يافته است. در نمايشگاه، هنگامی که سرديسها را لمس میکنم. يکه میخورم. آنها، حتی از فاصله نزديک چنان به نظر میرسند که انگار از مرمر و انواع ديگر سنگ هائی که در طبيعت می شناسيم تراشيده شدهاند. اما درون آنها چيزی جز کاغذ خمير شده نيست که پس از فشرده و خشک شدن، لايهای از رنگ، در ترکيبی بسيار ظريف و ماهرانه، به آنها جلوه مرمر يا گرانيت و ساير سنگهای تراش خورده را داده است. فرشی از کارتهای تلفن ارتباط و ديالوگ، دغدغه ذهنی هميشه هنرمندی است که مجبور شده پس از تحمل فشار و زندان سرزمين خود را ترک کند. ارتباط با زادبوم، برای او تنها از طريق کارتهای تلفنی امکان پذير بوده که حالا به عنصری از عناصر بسيار متنوع خلاقيتهای هنری او تبديل شده است. در کارهای حسنآبادی، شوق وطن را میبينی، اما از افسوس، بدان گونه که برای بسياری از مهاجران و تبعيديان "ذهنيت نوستالژيک" میسازد، خبری نيست. او، نظر به آينده دارد. احساس او نسبت به زادبوم، ممکن است هنوز به لايه دور مغز منتقل نشده باشد، اما با آثار سالهای اخيرش، دارد وارد مرحلهای میشود که دريافتهای بيرونی، اندک اندک، به احساس کمک میکنند تا به ادراک و خردورزی نزديک شود. حسنآبادی به آرزوی قلبی خود، بسيار نزديک شده است: «ايجاد ديالوگ با جامعه ميزبان، از طريق پل زدن ميان دو فرهنگ». Copyright: gooya.com 2016
|