گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
7 خرداد» آرزوئی که در حال برآورده شدن است، آثار زهرا حسنآبادی در ساختمان اتحاديه سنديکاهای سراسری آلمان، جواد طالعی11 فروردین» چرا با رفراندوم مخالفم؟ جواد طالعی 4 اسفند» وزیر خارجه آلمان را برخلاف میلاش مجبور به دیدار با احمدینژاد کردند، جواد طالعی 25 بهمن» ۱۰۰ بازرگان همراه عبدالله گول در ايران چه میجويند؟ جواد طالعی 15 بهمن» جهان عرب: راه ترکيه يا راه جمهوری اسلامی؟ جواد طالعی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! شوکران و اعتصاب غذا، جواد طالعیبحث درباره اعتصاب غذای زندانيان، به زير شک بردن اين است که هر انسانی دارای اين شعور و شور زندگی هست که نخواهد خودش را به خطر بيندازد. اما ممکن است در جائی از زندگی، به اين نتيجه برسد که خطری بسيار بزرگتر از مرگ هست که به آن میگويند "عادت به تحقير"و شوکران نخستين، سقراط بود تا اصلا دلم نمی خواهد وارد اين بحث ها شوم، چون توانش را در خودم نمی بينم. آدم بايد چند چيز باشد تا اصولا بتواند وارد چنين بحث سنگينی شود. مثلا روانشناس، جامعه شناس، مورخ، مردم شناس و در عين حال مردم را هم دوست داشته باشد، نه امتياز دوستدار آن ها شناخته شدن را. دارم فقط با قلبم می نويسم. عقلم را گذاشته ام توی صندوقخانه تا کمی استراحت کند. مردم از بس مجبور شدم عاقلانه فکر کنم. قدم به قدم دور شدم از خودم و شدم چيزی که ديگران می طلبند. قلبم آنقدر در صندوقخانه مصلحت انديشی و عاقل نمائی ماند که حالا خيلی به ندرت در را به روی ميهمان می گشايد. الان، اگر بخواهم به عقل مصلحت انديش تن بدهم، بايد بنشينم به جای اين دلنوشته يک مرثيه تکان دهنده درباره هدا صابر بنويسم که اگر بشناسم جسته گريخته می شناسم. اما وقتی بحث درستی و نادرستی اعتصاب غذا در تارنماهای ايرانی چشمم را رها نمی کند، احساس می کنم، کار از گريه فراتر رفته است. بحث درباره اعتصاب غذای زندانيان، درست مثل آن است که ببينی کسی ميانه امواج به اين سو و آنسو پرت می شود و درباره ارتفاع امواج حرف بزنی. بحث درباره اعتصاب غذای زندانيان، به زير شک بردن اين است که هر انسانی دارای اين شعور و شور زندگی هست که نخواهد خودش را به خطر بياندازد. اما ممکن است در جائی از زندگی، به اين نتيجه برسد که خطری بسيار بزرگ تر از مرگ هست که به آن می گويند "عادت به تحقير". من، به هر انسانی که در مغز استخوان به اين لحظه رسيده است و می خواهد نشان بدهد زندگی مقدس تر از آن است که به عادت تحقير آلوده اش کنيم. با تکريم بسيار سر فرود می آورم. ۱۴ ژوئن ۲۰۱۱ Copyright: gooya.com 2016
|