جمعه 13 خرداد 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"ما همه هاله هستيم"، بيانيه شورای فعالان ملی مذهبی در رابطه با تشکيل دادگاهی عادلانه برای رسيدگی به قتل هاله سحابی

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ (بقره/۱۵۴)
کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند، مرده مخوانيد! آنها زنده‌اند اما شما در نمی‌يابيد.

ما همه هاله هستيم،
می‌گوييم: «به خشونت پايان دهيد و آزادی و اخلاق را برای زر و زور و تزوير قربانی نکنيد.»

هاله‌ی سحابی، عضو شورای فعالان ملی- مذهبی، در مراسم تشييع پدرش مهندس عزت‌الله سحابی، به شهادت رسيد. او مظلومانه زيست و مظلومانه به شهادت رسيد و غريبانه، در شامگاه ديشب در انباری مخروبه در تاريکی شب، جامه‌ی سفيد به تن کرد و بر دوش زنانی که “يا زهرا” می‌گفتند، در زير سايه‌ی سلاح مأموران لباس شخصی و گاردهای تا دندان مسلح، به خاک سپرده شد. او که عمری برای زندگی، صلح و مدارا شعر می‌گفت و قرآن تفسير می‌کرد. در مظلوميتی بی‌مانند، با پدر نيک‌انديش و فرزانه‌اش، همراه شد.

هاله می‌گفت: «من از خشونت تنفر دارم و مانند هر انسان ديگری از مرگ می‌ترسم، اما به تظاهرات می‌روم تا شايد به خاطر زن بودنم، مأموران رعايت حال مرا بکنند و اين جوانها را کتک نزنند و بچه‌های مردم را به کهريزک نبرند.» در تظاهرات جنبش سبز ديده شد که برای نجات پسران و دختران جوان، خودش را بر روی آنها انداخته و به مأموران التماس می‌کند که آنها را رها کنند و بجای آنها، او را ببرند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


روزی که او را به زندان بردند، می‌گفت: «حکم سنگين زندان من، برای فشار به پدرم صادر شده، من سکوت خواهم کرد تا به خانواده‌ام، فشار نياورند.» از اينرو، زمانی که روانه‌ی اوين شد با هيچ رسانه‌ای مصاحبه نکرد و حتی به بسياری از دوستانش خبر نداد، تا مبادا به مهندس سحابی تعرض کنند. در زندان برای زنان زندانی کلاس زبان فرانسه و تاريخ معاصر می‌گذاشت و بين زندانيان، به مرجع حل اختلاف و آشتی بدل شده بود.

در بيمارستان می‌گفت: «روزی که می‌خواستند به من مرخصی بدهند، مأموران می‌گفتند در صورتی به تو مر‌خصی خواهيم داد که مصاحبه نکنی و در هيچ جلسه‌ای شرکت نکنی. … من چشمی به پدر برم تخت بيمارستان داشتم و دلی با دختران زندانيم. آنها من را، مادر خودشان می‌دانند. روزی که به مرخصی می‌آمدم، دخترانم اشک می‌ريختند. کيست که نخواهد در آستانه‌ی مرگ به ملاقات پدرش برود. اما امشب که به مرخصی آمده‌ام، دخترانم در زندانند و پدرم در اغما.»

* * *

خانواده‌ی سحابی قصد داشتند که مراسم تشييع مهندس سحابی، بر اساس سنت‌ها و باورهای مذهبی برگزار شود، نمی‌خواستند تشييع جنازه را به ميتينگ سياسی بدل کنند و به همين دليل، تمامی تضييقاتی را که مأموران حکم کرده بودند، پذيرفتند. به حکم مأموران، مقرر شده بود که تابوت مهندس سحابی تا انتهای کوچه گلستان، بر دوش خانواده و دوستانش حمل شود و در خيابان صحرای ناران، مراسم نماز ميت، برگزار شود و تابوت با آمبولانس، به محل گورستان، حمل و مراسم تشييع، بدون هر گونه شعار يا سخنرانی برگزار شود. اما، بر خلاف آنچه خودشان قبلاً دستور داده بودند، مأموران لباس شخصی و اونيفورم‌پوش، بلافاصله پس از خروج تابوت از خانه، در حالی که عزاداران لااله الا الله گويان، تابوت را بر دوش خود حمل می‌کردند، به سمت عزاداران حمله آوردند، فحاشی کردند و به ضرب و شتم آنها پرداختند. عکس مهندس سحابی که در دست هاله بود، پاره کردند. يکی از عوامل لباس شخصی که توسط يک سرهنگی لباس شخصی فرماندهی می‌شدند، هاله را در برابر دوربين‌های اطلاعات و نيروی انتظامی به پهلوی هاله ضربه‌ای وارد ساخت. هاله سحابی پس از ضربه به پهلويش بر زمين افتاد. مأموران حتی فرصت ندادند که به وضعيت او رسيدگی شود. آنها عربده می‌کشيدند و فحاشی می‌کردند. آمبولانسی در محل نبود تا اقدامات اورژانس را انجام دهد؛ به ناچار، در حالی که اطرافيان، تن نيمه جان هاله را به سوی خودرو سواری می‌کشيدند و در شرايطی که نيمی از بدنش از در بيرون بود، همان مأموران لباس شخصی و مسلح، در خودرو را بر بدن نيمه‌جان او فشار می‌دادند. مأموران، ده تن از عزاداران را پس از ضرب و شتم بازداشت کردند و به پليس امنيت تهران بردند. آنها، تابوت مهندس سحابی را از دست تشييع‌کنندگان ربودند، مراسم نماز را ، بر خلاف موازين دين و اخلاق لغو، و جسد را توسط مأموران خودشان، به گورستان منتقل و گورستان را با مأموران مسلح خود محاصره کردند. مأموران، جسد هاله را نيز مجدداً به گروگان گرفتند و اجرای مراسم تدفين را بر خلاف عرف و اخلاق مذهبی، در همان شب، به خانواده‌ی سحابی اجبار کردند. اين نخستين تدفين شبانه در گورستان لواسان بود. تغسيل و کفن در تاريکی و در سوله‌ای متروکه، بدون نور و حداقل امکانات لازم انجام شد.
مأموران امنيتی و لباس شخصی، که هر موبايل و دوربينی را ضبط می‌کردند، با دهها دوربين، صحنه را ثبت کرده‌اند. مقامات حکومت به جای تناقض‌گويی‌های متداول که پس از اين جنايت هولناک طرح می‌کنند، اگر صداقت دارند، واقعه را آنگونه که بود، به منظر عموم بگذراند تا وجدان عمومی قضاوت کند که در اين حادثه، مأمورانشان چه کردند و بر سر هاله‌ی سحابی چه آوردند؟

* * *

برای صيانت از حقوق ملت و پايان دادن به دور باطل خشونت، بی‌اخلاقی، سرکوب مردم بی‌دفاع و مسالمت‌جو توسط نهادهای فراقانونی و اعمال جنايت به دست مأموران لباس شخصی، ما خواهان تشکيل دادگاهی عادلانه، علنی و با حضور هیأت منصفه، برای رسيدگی و پيگرد عوامل و آمرين اين جنايت هولناک هستيم.

شورای فعالان ملی- مذهبی
۱۲/۳/۱۳۹۰


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016