گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
2 مرداد» بيانيه جمعی از فعالان ملی مذهبی درباره پیگیری پرونده هاله سحابی و هدی صابر29 تیر» مريم بهرمن و جرائماش، پروين بختيارنژاد 29 تیر» ماجرای اخراج هاله سحابی از دانشگاه و سفر به پاريس، سايت ۲۴ 28 تیر» بيانيه جمعی از مدافعان حقوق زنان به مناسبت چهلمين روز جانباختن هاله سحابی 23 تیر» چهلم سحابی ها در منزل مهندس سحابی، جرس
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! عروس مهتاب، پروين بختيارنژاد، مدرسه فمينيستیمدرسه فمينيستی: هاله جان چه زيبا گفت حميد احراری ، چه زيبا خواند تو را ، عروس مهتاب ؛ تو که اصرار در رفتن داشتی و به هيچ بهانه ای از آن پشيمان نشدی . شنيده ام تو به بزمی دعوت داری که بايد به هر ترتيب خودت را به آن برسانی. پس بايد آماده شوی، بايد خود را برای آن بزم بيارايی، همان دوستی که لباس سفر را برای پدر به تعارف آورد. تن پوشی از پرنيان سپيد برايت به وديعه آورده است. آن دمی که در زير درخت گيلاس خانه پدر ارميده بودی دوستان مشغول دوخت و دوز بودند. آن پرنيان سفيد را برای تو بريدند و دوختند تا به بزم ديگر دوستانت با تن پوشی سفيد که آن را با عطر ياس معطر کرده اند، روانه شوی . حال بگذار آن را بر تنت کنند ای بالا بلند.خوب بگرد ببينم چطور شدی؟ آخ هاله چه زيبا شده ای. چشمانت مثل هميشه برق می زند، اين برق شوق است يا برق ذوق. نازنينم حالا بايد کمی هم صورتت را بيارايم. اين رنگها را از تک تک گلهای خانه پدر تو و عزت ما گرفته ام. اين رنگ سبز را ازبرگ ان گل های شمعدانی گرفته ام که قدری اندک از آن را به پشت چشمانت بکشم. اين رنگ صورتی را از گلهای اطلسی آن گوشه حيات گرفتم تا لبان زيبايت را به رنگ اطلسی کنم. قدری هم رنگ سفيد از گل کوکبی گرفتم تا ناخنهايت را با آن سپيد کنم . زيباتر شدی عزيز دل. بگذار سينه ريزی هم از گل های مريم برايت درست کنم و به گردنت بياويزم. راستی هاله جان برايت گلدستی از از شاخه زيتون درست کردم و آن را با تورهای سپيد آراسته ام. تو مادر صلحی بهتر است گلدستت از شاخه زيتون باشد. آماده ای عزيزم؟ خوب بايد تو را با همه دوستانی که در خانه پدر ميزبان آنها بودی تا تپه های گلندوک همراهی ات کنيم. عروس مهتاب را که تنها روانه نمی کنند. هاله جان به عقب برگرد بين چه جمعيتی برای بدرقه ات روان است .هر يک در دستی شمع دارند و در دست ديگر گل . آرام آرام نزديک آن تپه ها می شويم . انجا را نگاه کن . ببين آن دونازنين را که به پيشوازت امده اند؟ آنها را شناختی ؟ ببين آن دختر سپيد پوش "ندا" است و آن پسر جوان "سهراب". آمده اند تو را به بزمشان ببرند. لبانشان پر از خنده است. ببين برايت چه بيتاب دست تکان می دهند. آماده ای نازنينم. قلبم تندتند می زند... هاله هر قدمی که به جلو بر می دارد انگار که بخشی از وجودم را نيز با خود می برد. اما گريزی نيست. او قصد رفتن کرده. هيچ گريزی نيست . برای آخرين بار صدايش می کنم ومی گويم هاله جان مراقب زخمهای دل و پيکرت باش تا لباس سفيدت را خونين نکند .به ندا و سهراب بگو مرهمی از درخت طوبی برايت بياورند تا زخمهايت التيام يابد . اين بزم و پايکوبی در جشن شکوفه ها و باران به خير و خوشی هاله نازنيم. Copyright: gooya.com 2016
|