گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
4 تیر» در حاشيه مناظرههای تلويزيونی بهار ۱۳۶۰، مهدی فتاپور5 فروردین» رمانتيسيسم و راديکاليسم در جنبش فدائيان خلق، مهدی فتاپور 11 بهمن» سياست اپوزيسيونی، مهدی فتاپور 2 آذر» سيمای سياسی جنبش سبز، مهدی فتاپور 19 تیر» جنبش دانشجويی در سالهای ۴۷ تا ۵۲، مهدی فتاپور، نشريه آرش
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! بيستودوم خرداد، طبقه متوسط جديد، مهدی فتاپورخواست مشارکت در حيات سياسی و رفع تبعيض بهگونههای مختلف راه خود را برای تغيير باز میکند. جامعه ايران پس از بيستودوم خرداد را ديگر نمیتوان به شرايط قبل از بيستودوم خرداد بازگرداندجنبش سبز جنبشی است که اقشار و نيروهای اجتماعی مختلف بدرجات گوناگون درآن مشارکت داشته و يا از آن حمايت نمودند. اين مطلب نگاهی است کوتاه به نقش طبقه متوسط جديد در اين جنبش و خواستهها و انگيزههای آنان. بررسی نقش ساير اقشار و طبقات نيازمند بحثی جداگانه است. دو سال پيش در چنين روزهايی جنبشی شکل گرفت که چهره جامعه ايران را دگرگون ساخت. جنبشی که محصول تغييرات عميق اجتماعی است که در طی دهه های اخير در ايران شکل گرفته است و اين تغييرات را در شعارها و اشکال مبارزاتی خود منعکس نمود. در طی دهه های اخير تغييراتی عميق در کشورما رخ داده است. اگر در سالهای قبل از انقلاب ما با جامعه ای مواجه بوديم که عليرغم رشد سريع در سالهای پس از رفرم، روابط سرمايه داری در آن جوان و جمعيت تازه شهرنشين شده اکثريت داشت امروز کشور ما جامعهای است با تقسيم کار پيچيده، با نزديک به سه مليون دانشجو. جامعه ای که در آن هر سال چند صد هزار نفر به کسانیکه تحصيلات عالی دارند افزوده میشود، بيش از شصت در صد دانشجويان زن هستند و طبقه متوسط جيد درصد بزرگی از جمعيت کشور را تشکيل ميدهد و .... در جريان انقلاب بهمن و پس از آن اين طبقه و تحصيل کردگان جامعه در رقابت با روحانيت و نمايندگان اقشار سنتی جامعه شکست خوردند. آنان از حيات سياسی جامعه عقب رانده شده نمايندگان سياسی آنان سرکوب شدند، نقش آنان در حيات اجتماعی تضعيف شده و تلاش شد فرهنگی که آنان با آن بيگانه بودند در جامعه تسلط يابد. دهه اول انقلاب اوج اعمال فشار به اين اقشار است. هزاران کارمند اخراج شدند. صدها زن دارای موقعيت های شغلی مناسب موقعيت خود را از دست داده و يا بيکار شدند. برجسته ترين نمود تضاد نيروهای حاکم با اين اقشار در جريان بستن دانشگاهها نمود پيدا کرد. نيروهای حاکم قادر نگرديدند دانشگاهها را تسخير کنند و تنها راه را بستن دانشگاه و تصفيه وسيع آنانی که بگونهای جز آنان میانديشيدند و فعال بودند دانستند. در سالهای بعد مسئولان رژيم کوشيدند نيروهای متخصص و تحصيلکردهای که با چارچوب فکری و فرهنگی آنان نزديکی داشته باشند تربيت نماييند. آنان تصور میکردند پس از سرکوب سازمانهای سياسی مخالف و قبضه تمام قدرت قادر خواهند بود که همين روند را در همه عرصههای حيات اجتماعی و فرهنگی کشور تعقيب نمايند. سی وسه سال پس از انقلاب بهمن، تلاش نيروهای حاکم برای مسلط کردن فرهنگ مورد نظر در ميان اين اقشار، و تضعيف نقش اجتماعی آنانی که بگونه ديگری میانديشند با شکست مواجه شده است. هيچگاه در دوران رژيم گذشته جوانان وابسته به اين اقشار در حد امروز با فرهنگ مورد نظر نيروهای حاکم بيگانه نبودند. هر چند آنان میکوشند با نسبت دادن فرهنگ و رفتار اجتماعی مغاير خواست خود به بيگانگان با عنوان تهاجم فرهنگی شکست خود را پرده پوشی نمايند ولی حتی اين بيان نيز اعترافی است به ناتوانی در مقابله با آنچه فرهنگ بيگانگان ميخوانند. پس از انقلاب فرهنگی و تصفيه گسترده دانشجويان و استادانی که بگونه ديگری میانديشيدند و رفتار میکردند، مسئولان رژيم تصور نمودند موفق گرديدهاند دانشگاهها راتسخير نمايند. آنان تصور مينمودند که با حاکم کردن ايدههای خود در رشته های علوم انسانی، علوم اجتماعی و علوم تربيتی قادرند قشری از تحصيل کردگان و متخصصين وابسته به سيستم تربيت نمايند. دانشگاهها گسترش يافت ولی تصور آنان در عمل تحقق نيافت. امروز بسياری از مسئولان عالی رتبه رژيم در صحبتها و نوشتههايشان به اين شکست معترفند و از درصد بالای فارغ التخصيلانی که به ارزش های مورد قبول آنان بی اعتقادند شکوه دارند. مسئولان رژيم از همان فردای انقلاب کوشيدند امکان حضور موثر زنان را در عرصه حيات اجتماعی و توليد دشوار سازند. شرکت در بسياری از عرصه ها برای زنانی که حاضر نبودند به تفکر و نحوه رفتار محافظهکاران تسليم شوند مشکل شد ولی در کنار اين دشواری روندی معکوس طی شد. دختران محروم از حرکت مستقل و مشارکت در بسياری ازعرصههای حيات اجتماعی بيشتر تحصيل کردند تا جايیکه تعداد زنان دانشجو و کسانی که هر سال تحصيلات عالی خود را بپايان میرسانند از مردان فزونی يافت. هيچ تدبير سياسی و قانونی نميتواند چند مليون زن دارای تحصيلات عالی و متخصص را از عرصه فعاليتهای توليدی و اجتماعی بيرون براند. تحولات عميق اقتصادی اجتماعی که در چند دهه اخير در کشور رخ داد هم کميت و تنوع اين اقشار و هم نقش آنان را در حيات اجتماعی کشور کيفيتا گسترش داد. روندی که از بيست سال پيش آغاز شد و اولين انعکاس آن در شکل علنی و سياسی مباحثی بود که در درون حاکميت تحت عنوان "تخصص يا تعهد" در دوران رياست جمهور اقای رفسنجانی مطرح شد. با پايان يافتن جنگ و دوران پرآشوب پس از انقلاب، جمهوری اسلامی مستقر شده بود و مسئولين آن میخواستند حکومت کنند. برای آنان که به بقای رژيم اسلامی میانديشيدند آشکار بود که باتکا مديران حزباللهی که در دهه ۶۰ جايگزين مديران کارآيی شده بودند که با رژيم اسلامی پيوند نزديک نداشتند، امکان اداره جامعه وجود ندارد. آنها میفهميدند که مجبورند به متخصصين و کاردانها حداقل در پستهای از نظر سياسی و امنيتی غير کليدی اتکا کنند و اين بحث که به نظر من يکی از مهمترين مباحث درونی رژيم بود با شکست طرفداران باصطلاح آنروز آنان تعهد پايان يافت و جز اين هم نمیتوانست باشد. در بيست سال اخير اقشاری که در دهه شصت به حاشيه رانده شده و سرکوب شده بودند بتدريج موقعيت های برتر را در عرصه حيات اجتماعی بدست آوردند. دهها هزار مدير، استاد، متخصص، نويسنده و هنرمند و ..درموقعيت های کليدی حيات جامعه قرار گرفتند. موقعيت هايی که به آنان اعتماد به نفس ميداد. ياس و سرخوردگی دوران انقلاب و تاثيرات شکست آنان از نيرويی که به بسيج تودهها متکی بود، به گذشته های دور تعلق گرفت. نسلی پا بعرصه حيات اجتماعی نهاد که آنروزها را مستقيم تجربه نکرده و روحيات ناشی از شکست و ضعف را تجربه نکرده بود. در شرايطی که تحولاتی عميق در درون جامعه و درروابطه اجتماعی رخ میداد، کوشش گرديد هر آنچه که با سياست و حکومت در رابطه قرار ميگيرد در همان چارچوب قابل قبول حاکمين محبوس بماند. در شرايطی که نقش اجتماعی تحصيل کردگان و زنان جامعه روز بروز افزايش میيافت، راه برای مشارکت آنان در حيات سياسی کشور سد گرديد. اين تضاد قابل دوام نبود و نيست. خواست مشارکت در حيات سياسی کشور و مقابله با قوانين تبعيض آميز به خواست عمومی همه اين اقشار بدل گرديد. برای نحبگان و تحصيل کردگان کشور دشوار بود که بپذيرند که در درون جامعه نقشی تعيين کننده داشته باشند ولی از هرگونه مشارکت در تصميم گيری نسبت به سرنوشت کشور محروم باشند. برای آنان قابل قبول نيست که بپذيرند کسانی که هيچ صلاحيتی ندارند در درون سپاه يا ارگانهای حکومتی باتکا وابستگی هايشان به نيروی حاکم قدرت را در قبضه خود داشته و برآنان حکومت کنند. برای آنان قابل قيول نيست که نتوانند آزادانه آنگونه که تشخيص ميدهند رفتار کنند و مجبور باشند که تحميل و در مواردی دشنام و اعمال فشار کسانی را که از نظر آنان فاقد صلاحيتند تحمل کنند و .... اين خواست نمیتوانست به عرصه عمومی جامعه راه نيابد. دوم خرداد اولين نمود اين خواست بود. کسانی در دوم خرداد پای صندوق رای رفته و به آقای خاتمی رای دادند که در هيچيک از انتخاباتهای پيشين رژيم اسلامی شرکت نداشتند. مسدود شدن راه پيشرفت حرکت دوم خرداد و انتخاب آقای احمدی نژاد به رياست جمهور تضادهای ذکر شده را در ابعادی گسترده تر عمق بخشيد. آنچه در خردادماه دو سال قبل رخ داد ديريا زود در اين يا آن شکل خود را نمايان میساخت. اين خطاست که تصور کنيم جنبش سبز پس از انتخابات بيست و دوم خرداد شکل گرفت. اين جنبش قبل از انتخابات و در متينگ ها و تظاهرات های چند ده هزار نفری روزهای قبل از انتخابات شکلگيری خود را اعلام نمود. شعار "رای من کو" پس از انتخابات روشن ترين بيان خواست اين جنبش است. "رای من کو" شعار کسانی است که خواهان مشارکت در حيات سياسيند خواهان برچيده شدن بساط تبعيض در جامعه اند و تا آنجا که به بحث اين مطلب يعنی خواستههای طبقه متوسط جديد و تحصيل کردگان جامعه بر ميگردد روشن ترين بيان خواسته اين نيروهاست. در اين دوسال همواره از عمق يافتن شعارهای جنبش و گذر از شعار "رای من کو" در ماههای بعد از خرداد سخن بميان آمده. اين طبيعی است که برخورد خشن با اعتراضات آرام خواستها وشعارهای جنبش را راديکال تر سازد ولی در اين بيان واقعی در عين حال بی توجهی به عمق و وزن شعاراوليه جنيش سبز نيز وجود دارد. مشارکت در حيات سياسی و مقابله با تبعيض که در شعارهای سياسی جنبش خود را نشان داد، کماکان بيان عميق ترين تناقض جامعه ما و خواسته وسيعترين اقشار جامعه و در چارچوب بحث اين مقاله طبقه متوسط جديد و تحصيل کردگان جامعه ماست. نيروهای حاکم ممکن است بتوانند باتکا اقليت معينی از جامعه که از آنان حمايت ميکنند و متشکلند و آماده اعمال خشونت در مقابل مخالفينند در برابر تداوم اشکال اعتراضی به شکل تظاهرات خيابانی مشکل بوجود آورند. آنان ممکن است بتوانند نيروهای متشکل را سرکوب کرده و مانع فعاليت تشکل های مدنی و حقوق بشری گردند ممکن است بتوانند با بوجود آوردن رعب در دانشگاهها و تهديد به اخراج و مانع شدن از ادامه تحصيل دانشجويان جنبش دانشجويی را چند صباحی کنترل کنند ولی قادر نيستتد در شرايطی که اکثريت قريب باتفاق نخبگان و تحصيل کردگان و مديران جامعه عليه آنانند بر کشور حکومت کنند. اين واقعيتی است که بخشی از رهبران رژيم نيز به آن واقفند. سرکوب و اعمال فشار، جلوگيری از فعاليت آزاد احزاب و تشکلهای مدنی و مطبوعات و منحصر کردن نيروهای حاکم به همفکران خويش نميتواند در برابر آنچه در عمق جامعه ما جريان يافته است کارآ باشد. خواست مليونی مشارکت در حيات سياسی و رفع تبعيض بگونههای مختلف راه خود را برای تغيير باز میکند. جامعه ايران پس از بيست ودوم خرداد را ديگر نميتوان به شرايط قبل از بيست و دوم خرداد بازگرداند. Copyright: gooya.com 2016
|