لزوم تغيير قوانين در ايران، ترانه جوانبخت
www.javanbakht.net
در طی ساليان متمادی که از پيشرفت کشورهای غربی میگذرد ايرانيان مقيم ايران توانستهاند اگر چه نه همپای غربیها اما لااقل با کم کردن فاصله خود با آنها پيشرفت کنند اما وضعيت محققان ايرانی در کشورهای غربی متفاوت از ايرانيان داخل ايران بوده است زيرا آنها با ارتباط مستقيم با محققان غربی همپای آنان پيشرفت کردهاند و در بسياری از موارد میبينيم که پيشرو نيز بودهاند.
چندی پيش يکی از ايرانيان داخل ايران در پيامی به من نوشت: افتخار میکنم که ايرانيان موفق را میبينم اما ناراحت میشوم که اگرچه ايرانيان موفق داريم اما ايران موفق نداريم.
فکر کردم که صرفاً همدردی با اين فرد کافی نيست بلکه بهتر است در مطلبی به موشکافی علل اين معضل بپردازم.
در دهههای اخير چون معضلهای بسياری در ايران به وجود آمده مردم ما طبق عادتی که کردهاند همه مشکلات را از چشم دولت میبينند و سعی میکنند اگر معضلی نيز متوجه خودشان است آن را روی دوش دولت بيندازند و درواقع شانه از بار مسئوليت خالی کنند.
واقعيت اين است که هيچ دولتی در دنيا خارج از فضای فکری مردمش نمیتواند دوام بياورد و فضای فکری و ظاهری دولت را نمیتوان جدا از مردم دانست. اين ويژگی از دولتها فراتر است و حکومت کشورها را نيز شامل میشود. اين مردم هستند که چنين حکومتی را برای خودشان پسنديدند. اين مردم هستند که در ظاهر تحصيلکرده و روشنفکر و يا عامی و بیسواد چنين حکومتی را برای خودشان برگزيدند. اين مردم هستند که میروند و هر بار به مناسبتی با وارد شدن اين فرد يا آن فرد به اين دولت و آن دولت رای میدهند بعد میگويند رأی ما را دزديدند يعنی خود مردم میخواهند و وارد ماجرا میشوند و بعد که ماجرا برخلاف خواسته آنها پيش میرود معترض میشوند.
قوانين موجود در ايران که با نام قانون اساسی کشور رسميت يافته نيز جدا از اين موارد نيست. اين مردم هستند که سالها بلکه قرنها با ذهنيت مشابه ذهنيت موجود در قانون اساسی ايران زندگی کردهاند. اين مردم ايران هستند که از بدو تولد بين پسران و دخترانشان تفاوت میگذارند. همين مردم ايران هستند که فرزندانشان به سن بلوغ که رسيدند اگر فرزندانشان پسر باشند و با دخترها ارتباط جنسی داشته باشند با اين فکر که پسر هستند و مشکلی برای پنهان کردن يا حتی عيان کردن اين موضوع نخواهد بود از آن طفره میروند اما اگر فرزندانشان دختر باشند و با پسرها ارتباط جنسی داشته باشند فوراً آن را ننگ و عار برای خود میدانند و کار به محکمه و خبر کردن قاضی و اظهار آبروريزی و قصاص و ... میرسد. اين موارد اگر در بين مردم ايران نباشد مسلماً حکومت نخواهد توانست تا اين حد تبعيض جنسی در جامعه ايجاد کند که در مورد جان مردم ارزشگذاری کند و در واقع برايشان تعيين تکليف کند که ارزش جان مردها دو برابر ارزش جان زنها است. وقتی مردم ما در برابر چنين قوانين مسخره و سخيفی سکوت کردهاند و بدتر از آن خودشان را به تبعيض جنسی عادت دادهاند و اين فاجعه فرهنگی را از بدو تولد فرزندانشان در فکر آنان وارد کردهاند نمیتوان انتظار داشت که نخبگان ايرانی به زندگی کردن در فضای مسموم ايران دل خوش کنند.
اگر بکارت قبل از ازدواج حسن و مزيت برای خانوادهای محسوب میشود بايد اگر از دخترشان انتظار باکره بودن دارند از پسرشان هم همين انتظار را داشته باشند و چون در ايران پسر باکره قبل از ازدواج نداريم مگر آنکه فرد بسيار مذهبی باشد در اين صورت در خانوادههايی که پسرانشان ارتباط آزاد با دخترها دارند وادار کردن دخترها به عدم ارتباط جنسی با پسرها کاملاً غيرمنطقی و تبعيضآميز است.
البته اين به معنی تشويق همگان به داشتن ارتباط آزاد جنسی نيست. چه بسا دختران يا پسرانی هستند که به جای ارتباط با جنس مخالف از همان دوران نوجوانیشان به کتاب خواندن و دانشمند شدن فکر میکنند و چه بسا دختران و پسرانی که به واسطه بسيار مذهبی بودنشان قبل از ازدواج از ارتباط جنسی با جنس مخالف دوری میکنند و پس از ازدواج نيز به همسرشان وفادار میمانند اما واقعيت اين است که نمیتوان همه را يکسان ديد و از همه انتظار داشت مانند يکديگر رفتار کنند. سليقهها و عقيدهها متفاوت است و نمیتوان از همه انتظار داشت زندگیشان را وقف علم کنند يا به واسطه داشتن اعتقادات مذهبی از نفسانيات دوری کنند. نبايد کسی را به واسطه داشتن سليقه يا عقيده متفاوت از خودمان محکوم کنيم بلکه بايد بپذيريم که انسانها با يکديگر متفاوتند و از نظر فکری و روحی و جسمی شرايط يکسانی ندارند.
از سوی ديگر اگر امروز نياکان بزرگ ما از جمله ابنسينا و رازی و فارابی و ديگر دانشمندان ايرانی هم دوره ما بودند و قوانين موجود در ايران را میديدند مسلماً اعتراض میکردند و چون آنان به فراگيری علوم مختلف علاقمند بودند و اهل سفر و سير و سياحت بودند به احتمال زياد برای فراگيری علوم گوناگون به کشورهای مختلف سفر میکردند اما حتی اگر در ايران زندگی نمیکردند مسلماً صدای اعتراض خود نسبت به قوانين تبعيضآميز در ايران را به هموطنانشان میرساندند. بنابراين پرداختن به علوم يا هنرهای گوناگون نبايد دليلی برای نپرداختن به علل معضلهای اجتماعی محسوب شود. کسانی که به فعاليت در علوم و هنرهای مختلف میپردازند وظيفهشان حتی از افراد ديگر هم بيشتر است زيرا افکار نخبگان يک کشور نسبت به ديگران به مراتب تأثير بيشتری بر مردمشان دارد.
البته تبعيضهای موجود در قانون اساسی ايران صرفاً تبعيض جنسی نيست و تبعيض نژادی و قومی و دينی و … را نيز شامل میشود اما به کنه موارد که بنگريم و در باطن اين معضلها که عميقاً فکر کنيم میبينيم اين تبعيضها نيز همانند تبعيض جنسی ريشه در تربيت خانوادگی دارد و قبل از آنکه به تأييد رسمی توسط دولت برسد از نهاد خانواده آغاز شده است.
زندگی در شهرهای بزرگ اروپا و آمريکا که تعداد خارجيان در آنها زياد است اين تجربه را به همراه دارد که بتوانيم روحيه غربیها را با روحيه مردم در ايران مقايسه کنيم.
در کوچههای پاريس و ديگر شهرهای بزرگ در کشورهای غربی پر از عرب و سياهپوست و ژاپنی و … است و انقدر چهرههای متفاوت زياد است که غربی و غير غربی به ديدن رهگذران نژادهای مختلف عادت کردهاند. البته اين مورد هنگام بهرهگيری از قوانين اجتماعی برای اشتغال و بهرهمندی از امکانات اجتماعی به همين صورت نيست و نژادپرستی در اروپا و آمريکا نيز وجود دارد منتهی بيشتر اروپايیها و آمريکايیها مردم ديگر کشورها را به ظاهر تحمل میکنند اما از رقابت با آنها برای پيدا کردن شغل ناراضی هستند. با وجود اين زندگی در اروپا و آمريکا برای خارجیها نسبتاً مسالمتآميز است و تمسخر فرهنگی و نژادی چندان وجود ندارد اما اگر به مردم خودمان در ايران نگاه کنيم میبينيم که چنين تحملی نسبت به مردم ديگر کشورها را ندارند. کافی است که به تعداد خارجیهای پاريس در تهران يا شهرهای بزرگ ايران داشته باشيم. مردم ما در ايران وجود آنها را يک هفته هم تحمل نخواهند کرد. يعنی برتری دادن به نژاد ايرانی در بسياری از ايرانیها نهادينه شده است. تبعيض نژادی در ايران صرفاً در مورد غربیها نيست و ايرانیهای غير فارس زبان را نيز شامل میشود. هنوز هم برخی از مردم ما در ايران به واسطه فارس بودنشان خودشان را برتر از ساير اقوام موجود در ايران میدانند. هنوز هم تمسخر ترکها و عربها در بين برخی از ايرانیها ديده میشود. هنوز هم برخی از مردم ايران به عربها سوسمارخور میگويند و با گفتن جوکهای زشت در مورد ترکها و کردها و لرها و عربها و حتی مردم ديگر کشورها به زعم خودشان اسباب تفريح و سرگرمی فراهم میکنند.
تبعيض دينی که در ايران بيداد میکند معضلی عميقتر و نهادينهتر از تبعيض جنسی و نژادی نيست اما گستردهتر از اين دو مورد است زيرا علاوه بر زندگی مردم فعاليتهای دولتی را نيز شامل میشود. در ايران کسانی که به دينگرايی تظاهر میکنند ردههای شغلی را به راحتی طی میکنند و حتی اگر از نظر تحصيلی در ردهای پايينتر از زيردستان خود باشند از رده شغلی و حقوق بالاتری برخوردار میشوند. اقليتهای مذهبی به ظاهر از حقوق برابر با مسلمانان برخوردارند اما اگر به زندگی آنها بنگريم درمیيابيم که برخی از مردم به آنها به چشم تحقير نگاه میکنند. هستند کسانی که با بهانههای به ظاهر مذهبی از خواربارفروشیهايی که فروشندگانش اقليت مذهبی هستند مواد خوراکی تهيه نمیکنند. در بين ايرانيان مسلمان بسياری ديدهام که روز و شب به پرستش خالق خود مشغولند اما وقتی صحبت از اقليتهای مذهبی به ميان میآيد آنها را نجس مینامند.
اين موارد از معضلهای فرهنگی مردم ما در ايران است که مقصر اصلی آنها دولت ايران نيست بلکه خود مردم هستند. وقتی مردم ما بين فرزندان دختر و پسرشان تبعيض قايل میشوند وقتی مردم ما افراد دارای نژادهای غير از خود را نمیپسندند وقتی مردم ما به اقليتهای مذهبی توهين میکنند چه انتظاری از دولت دارند؟ وقتی مردم ما هنوز ياد نگرفتهاند در ورزشگاهها و اماکن عمومی و حتی در تاکسیها و اتوبوسها بدون در نظر گرفتن جنسيت همديگر در کنار هم زندگی مسالمتآميز داشته باشند و متأسفانه هستند مردانی که با گفتن فحشهای رکيک به زنها در استاديومها و حتی در اتوبوس و … کمبودهای فرهنگی و عدم تربيت خانوادگیشان را نشان میدهند چه انتظاری از دولت برای رفع اين معضلها داريم؟
درست است که دولت نارسايیها و مشکلاتی دارد و نمیتوان حمله کردن برخی افراد گشت ارشاد و وحشيگری بعضی از لباس شخصیها به مردم و موارد مشابه ديگر را ناديده گرفت اما تا زمانی که معضلهای فرهنگی در خانوادهها نهادينه است نمیتوان از دولت انتظار داشت با احترام با مردم برخورد کند.
معتقدم قبل از آنکه دولت در کشوری به مردمش احترام بگذارد مردم آن کشور با طرز تفکر خود بايد به خودشان احترام بگذارند.
اين مشکلات فرهنگی و اجتماعی در ديگر کشورهای خاورميانه نيز وجود دارد اما جای تأسف است که ايران ما که کشوری با قدمت تاريخی و فرهنگی است همپای ديگر کشورهای خاورميانه و بلکه جلوتر از آنها در اين مشکلات فرهنگی-اجتماعی غوطهور است و روز به روز روند منفی و متحجرانه در آن به مراتب بيشتر از قبل ديده میشود.
به نظر من مردم ما بايد اول از خودشان شروع کنند. اين وظيفه روشنفکران و نخبگان است که برای تغيير قوانين تبعيضآميز در ايران به روشنگری در بين مردم بپردازند. زمانی که مردم ما به اين ذهنيت برسند که هيچ انسانی به واسطه داشتن مليت، نژاد، جنسيت، مذهب و … برتری به انسان ديگر ندارد و همه انسانها - البته کسانی که جرم و جنايت مرتکب نمیشوند و زندگی سالمی دارند- با هم برابرند آن وقت میتوانيم به ايران موفق به طور منطقی فکر کنيم اما تا زمانی که چنين معضلهايی در بين مردم ما وجود دارد تصور کردن ايران موفق تصوری واهی و غيرمنطقی است.
به اميد آنکه با ايجاد رشد فرهنگی در بين ايرانيان کشوری آباد و آزاد برای آيندگان داشته باشيم.